واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دستت را سر هر سفره ای دراز مکن
برگرفته از کتاب آداب الطلابجوع یعنی گرسنگی. اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی تهی از حکمتی به آن علت که پُری از طعام تا بینی غذا کم بخور و تا گرسنه نشده ای، نخور، و هنوز سیر نشده ای، دست بکش. حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: آیا به تو یاد بدهم چهار خصلت را که به سبب آن ها از طبیب بی نیاز شوی؟ امام حسن(علیه السلام) عرض کردند: بله. حضرت فرمودند: بر سر طعام منشین، مگر وقتی که گرسنه هستی و تا هنوز به غذا اشتها داری، بلند شو و غذا را خوب بجو و هنگامی که خواستی بخوابی، به بیت الخلاء برو که اگر این ها را انجام دهی، از طب بی نیاز می شوی. مخصوصا غذای طلبه باید سبک باشد. وقتی ما طلبه بودیم، شب ها قدری میوه می خوردیم که سحر بتوانیم بلند شویم. ظهرها هم غذای سبکی می خوردیم، گاهی سیب زمینی را در ماست می کوبیدیم و نمک می ریختیم و این الویه ما می شد. گاهی هم آب دوغ خیار، گاهی هم اشکنه درست می کردیم و می خوردیم. گوشت زیاد نخورید. حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) گوشت کم می خوردند و می فرمودند: «لاتَجعَلُوا بُطُونَکُم مَقابِرَ الحَیوانِ»؛ شکم هایتان را قبور حیوانات نکنید. امروزه با این همه غذاهای مفصل و چرب و نرم و چلو کباب و نوشابه و... شیخ انصاری (ره) درست نمی شود. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَة» با ورع ترین مردم کسی است که هنگام شبهه توقف کند. یعنی دقت کند. مبادا این لقمه و یا این غذا حرام باشد. هر غذایی را نخور. در حلال و حرام وسواس داشته باش، ولی در طهارت و نجاست وسواسی نشو. هرجایی مرو. در غذای شبهه ناک بگو شاید حرام باشد و نخور، ولی در طهارت و نجاست شک نکن و بگو ان شاء الله پاک است و هر جا که علم و یقین داشتی به حدی که قسم حضرت عباس (علیه السلام) بخوری که نجس شده است، آن چیز نجس می شود و الا پاک است. البته زیاد در حلال و حرام وسواسی مشو و الاّ غذا گیر نمی آوری. همین که از بازار مسلمان ها چیزی را می خری، حلال است. دیگر چه کار داری، بسم الله گفته اند و سر بریده اند یا نگفته اند. چه کار داری دستگاه سر بریده یا غیر دستگاه. زیاد وسواسی نباش، که گرفتار می شوی. وقتی مرحوم آیت الله اثنی عشری، صاحب تفسیر معروف اثنی عشری، را به زندان بردند، ایشان غذای زندان را نخوردند و فرمودند: همان نان و پنیر خودم را از خانه برای من بیاورید. وقتی آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی (ره) را به زندان بردند، ایشان هم غذای زندان را نخوردند و به سربازی پول می دادند و می فرمودند: از بیرون برایم غذایی تهیه کن.بهلول شب ها در خرابه می خوابید. روزی از طرف هارون الرشید برای او غذایی آوردند. او گفت: نمی خواهم، ببرید بریزید جلوی سگ ها. گفتند: هارون این غذا را فرستاده است. بهلول گفت: آرام حرف بزنید، اگر سگ ها بفهمند این غذایِ هارون است، آن ها هم نخواهند خورد. می گویند: قبل از انقلاب شخصی سیب خرید، ولی بعد از خریدن فهمید که سیب ها از باغ شاه چیده شده است. لذا سیب ها را آورد و به میوه فروش پس داد. پولش را هم نگرفت و رفت. تاجری آیت الله العظمی مرعشی (ره) را به مهمانی دعوت کرد. ایشان بعد از مهمانی شب، در خواب حضرت مهدی(علیه السلام) را دیدند که فرمودند: دستت را سر هر سفره ای دراز مکن. وقتی ایشان تحقیق کردند، فهمیدند مال صغیر در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بیشتر از قبل، دقت می کردند و به هر مهمانی نمی رفتند. زمانی که شیخ انصاری (ره) طلبه بودند، مهمان طلبه دیگری شدند. شیخ به طلبه پولی داد که وقتی نان می خری، یک نان هم برای من بخر. طلبه رفت و نان خرید. شیخ دید نان، شیره ای شده است. پرسید: پول شیره را از کجا آوردی؟ طلبه گفت: نسیه خریدم. شیخ فرمود: از کجا معلوم زنده باشیم و پول این شیره را بدهیم. لذا از قسمتی که شیره ای نبود، استفاده کرد.منبع: کتاب آداب الطلابتهیه و فرآوری: محمد حسین امین - گروه حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]