تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816182130




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من یک زنم، زنی از دیار نور


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > ولی مراد، توران  - هر کس با خواسته ها و ایده آل ها و آروزهایش معنا می شود. می گویند در آن سر دنیا به زنان خشونت روا می دارند. کجای این کره خاکی به زنان خشونت روا نیست؟ او را تحقیر می کنند. تحقیر کردن خاصیت خودخواهی و خودمحوری و خودبرتربینی است. غم او هم غم من است. او خواهر من است. او را می گویند ولی نمی دانم چرا این جا در خانه خودم کسی نمی پرسد که درد من چیست؟ خانه ای که هر روز آن را آب و جارو می کنم. خانه ای که جوان هایش همان کودک های یک روزه در دستان من بوده اند. از زن در آن سر دنیا می گویند ولی کسی این جا در خانه خودم احوال من را نمی پرسد. من چه کنم با درد تحقیری که مادر بزرگ یک عمر آن را به دوش کشید و با خود به گور برد؟ باغ پرتقال و نارنج هدیه پدرش را غارت کردند و درخت هایش را سوختند و او را با دست های خالی در شهر دودگرفته رها کردند. شوهرش به او گفت برادرهایت هم به تو رحم نمی کنند می خواهی من به تو رحم کنم؟ پسرهایش هم او را گذاشتند و رفتند سراغ زندگی خودشان. او هم همه عمر را استفراغ کرد. استفراغ کرد تا جان داد. من چه کنم با بار غمی که یک عمر به دل می کشم؟ دخترم برای فراموش کردن آن، زلف افشان می کند، ناخن رنگین می کند، بینی به دست تیغ جراح سپرده تا او را ببینند. فقط ببینند. بزخری نمی داند که چیست. با صدای بلند در کوچه و بازار بخندد و بگوید مگر من غیر از اینم که می خواهند؟ واقعا نمی داند او غیر از این است که معرفی اش می کنند. نمی داند بلندگوها دست پدرهای همین پسرهاست که او هر بلایی سر خود می آورد تا از آن ها دلبری کند. من چه کنم با نیشتر زخمی که هم جسم من را شکافته و هم روح من را؟ نیشتری به نام دیده نشدن و شنیده نشدن و باورنشدن. فریادم هم از سر همین زخم است که بلند است. با فریاد، نیشتر بیشتر فرو می رود چرا که دردش روحی می شود. می شود روانی. با این همه کجا فریاد بزنم که در خانه بپیچد و به خودم بازنگردد؟ بچه ها گوش هایشان را نگیرند و هر کدام یک کنج نخزند؟ من چه کنم با بیماری های مسری که دست به دست می شود و نسل به نسل در خانه ام می چرخد؟ بگویند تو نمی دانی، نمی توانی، نمی فهمی، تو نباید بخواهی، نباید بگویی، تو باید که نخواهی، و من برای این که بدانم و بتوانم و بفهمم و بخواهم و بگویم باید باج بدهم. هم باج بدهم و هم نگویم. این گفتن که گفتن نیست. بگویند حرف بی جا. بازی غریبی است. دور و برم را که نگاه کنم ببینم شده ام یک عنکبوت وسط تارها که خود تارها می خورندش. به این خورده شدن راضی شده است برای این که دشمن او را نخورد. من چه کنم با باری که در خانه آن را با خود همه جا حمل می کنم؟ از من به پسرم. از من به دخترم. این دختر و پسر بر سر همان سفره ای قد می کشند که دست پخت پدرشان و من بر سر آن است. آن ناراستی ها که بر من رفت، آن ناروایی ها که بر من روا شد، آن ستمی که از این ناراستی ها بر دختر من و بر پسر من روا شد، آن چه را که از من ربوده شد، این ها را چه کسی پاسخگوست؟ طفلک پسرم. طفلک دخترم. تاوانش را آن ها می دهند. چرا کسی به فکر درمان دردهای من نیست؟ دردی که هم چون خوره من را می خورد و هم مثل موریانه ستون های خانه من را. من شاید دریا دل باشم ولی دریا همیشه آرام نخواهد ماند. دریا روزهای طوفانی هم دارد. پنجره ها را باز کنید تا هوا بیاید. برای رسیدن به قله باید قدم برداشت. از ایستادن و نگاه کردن به جایی نمی توان رسید. قدم به قدم باید رفت تا به قله رسید. خورشید هدایت بر قله است و دستش به سوی من و تو تا دستمان را بگیرد. بیایید خودمان به خودمان جفا نکنیم. اگر نگاه به بانوی نور داشته باشیم و دست در دست او، نه راه را گم می کنیم و نه در دل سیاهی ها رها می شویم. فریاد آن جاست که گم شویم، که سقوط کنیم. هر کس با خواسته ها و ایده آل ها و آرزوهایش معنا می شود. معنای من و تو چیست؟ خواهرم، مادرم، دخترم روزت مبارک. ای زن روزت مبارک  پدرم، برادرم، پسرم احترام و محبت در خانه دست به دست می شود. دستت را از این زنجیره رها نکن. با من بمان.  از همین قلم در پایگاه "شبکه ایران زنان" بخوانید 




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن