پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849920344
سینمای دینی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سینمای دینی نويسنده: عبدالله اسفندیاری هدف از طرح این بحث این است كه ببینیم: ارزیابی سینما در كدامیك از حوزههای معرفت دینی ممكن است؟ برای پاسخدادن به این سؤال، ابتدا باید به برخی نظرات كه جستهگریخته دربارهی سینمای دینی گفته شده است، اشارهای بشود.بعضی مبحث دین و سینما را بیحاصل میدانند، زیرا اصولاً سینمای دینی را موجود نمیدانند و اضافهشدنِ صفت دینی را به سینما، كاری توهمّی و زائد میشمارند. اینان میگویند سینما هنر است و هنر خود تجلّی آفرینندگی و لطافت روح بشری است و در ذاتِ هنر، مرتبهی خلیفةاللّهی انسان بروز میكند و به همین دلائل، هنر خود همعرضِ دین و بلكه برتر از آن است. این افراد معتقدند دین در عینیترین بروزش، سلسلهای از بایدها و نبایدها است كه درنهایت به یك دستگاه تكلیفی تبدیل میشود و اخلاق را وضع میكند كه آن هم بیشتر اعتباری است؛ در حالی كه هنر یكسره در كار توصیف و شناخت هستی است و با علم حضوری معرفتی در هستی ایجاد میكند كه بسیار برتر از اخلاق و تكلیف است و نیازِ كمالجویی و شناخت را در انسان سیراب مینماید. پس اضافهكردنِ صفت دینی به هنر و به تبع آن به سینما، كاری عبث و حتی ویرانگر است، چرا كه مانعِ وَجْهِ كمالجویانهی هنر و سینما است. اینان درحقیقت، با تقدیس مقام هنر، بحثِ هنر دینی و به تبع آن سینمای دینی را منتفی میدانند، كه البته سخنشان جای تأمّل فراوان دارد. 1برخی دیگر معتقدند سینمای دینی و هنر دینی وجود ندارد، امّا سینماگر و هنرمندِ متدین وجود دارد؛ چرا كه اگر كسی متدین باشد و با چشم دین به جهان بنگرد، نگاهش در حاصلِ هنری و سینماییاش نیز جاری میشود و ناگزیر حاصلِ كارش دینی است ولی این حاصل شكل و گونهی سینمایی خاص و دستورالعمل خاصی ندارد بلكه مهم نگاه هنرمند است. به این معنی سینمای دینی عنوانی غلط و منحرفكننده است؛ پس باید دنبال سینماگرِ متدین بود. اینان درحقیقت، امكانِ بروزِ محصولِ هنری برخلافِ نگاهِ هنرمند را از جانب او منتفی میدانند. معنی دیگر این سخن این است كه هیچ محصول هنری ریاكارانهای امكانِ تولید ندارد و هنرمند نمیتواند ریاكارانه اثری را برخلاف نگاهش به هستی بیافریند. از سوی دیگر، همیشه این امكان هست كه كسی به جهانبینی خود، شاعر نباشد و در حالی كه خود را متدین فرض میكند، نگاهش به جهان غیردینی باشد. بلافاصله این سؤال پیش میآید كه اگر بنا باشد به جای سینمای دینی، سینماگر متدین را شاخص بدانیم، چه كسی متدین است: 1ـ آیا متدین كسی است كه به ظواهر دین آراسته است؟ 2ـ آیا كسی كه به احكام دینی عمل میكند، متدین است؟ 3ـ آیا كسی كه صرفاً اقرار به تدین میكند، متدین است؟ 4ـ یا كسی كه قلباً و عمیقاً باورِ دینی دارد، متدین است؟ هر كدام از اینها در چه درجهای از معرفت و شعورِ دینی قرار دارند؟ معیار تشخیص این مراتب چیست؟ اگر همهی اینها را فیلمساز متدین بدانیم، آیا حاصل كارشان یك نوع سینما با یك جور تأثیرگذاری (به درجات متفاوت) خواهد بود؟ آیا ممكن نیست فیلمسازی به ظاهر متدین باشد، امّا حاصل كارش ضددینی و تأثیرگذاریاش ایجاد دافعهی دینداری بكند؟ اگر این احتمال را بپذیریم كه ممكن است یك فردِ متدین فیلمی ضددینی بسازد، پس به این نتیجه میرسیم كه باید در خصوصیت سینمای دینی كنكاش كنیم نه در خصوصیت سینماگر متدین، چون در هر صورت در میان مدعیانِ دین هم باب بحث نگاه دینی و نگاه غیردینی مفتوح است.در كنار گفتههای پیشین كه مباحثات جدّی و عمیقی را میطلبد، عدهای نیز هستند كه به وجود سینمای دینی اعتقاد دارند امّا معیار سنجش سینمای دینی را در ظواهر عینی آن جستوجو میكنند و از قشریترین نمادهای دینی، مثل نشاندادنِ مناره و گنبد مساجد و حجاب زنان و ریش مردان و انگشتر عقیق و تسبیح در دستِ مردان آغاز میكنند تا درنهایتِ تكامل خود، به وجوهِ اخلاقی شخصیتهای فیلم و تعبّد و تشرع آنها برسند و ارزشهایی از قبیل نمازخوانبودن، درستكاربودن، اهلحلالوحرامبودن و به زیارتگاهها رفتن و امثال آن را نشان دهند، كه البته تمامی این وجوه را در مراتب ظاهری و عینی و ملموس و عوامفهم جستوجو میكنند.در مقابل این گروه، كسانی میگویند ممكن است فیلمی تمام این ظواهر را داشته باشد، امّا در تأثیر نهایی، فیلمی غیردینی محسوب شود و حتی اثری ضددینی از آب درآید؛ چرا كه جوهر دینی یك اثر در نگاهی است كه به تماشاگر القا میكند و چه بسا این نگاهِ به هستی نگاهی غیردینی باشد. بنابراین اگر به ظواهر بسنده كنیم، بسیار ممكن است دچار نفاق شویم و در حالی كه ظاهر فیلم از دین دم میزند، باطنش مدافع كفر باشد و این اوج نفاق است و چنین سینمایی پیش از آنكه سینمای دینی باشد، سینمای نفاق است. در مقابل، ممكن است فیلمی اصلاً ظاهر دینی نداشته باشد، امّا بر تماشاگرش تأثیری دینی بگذارد و او را متوجه مبدأ و معاد كند. چنین فیلمی به ظاهر غیردینی ولی باطناً دینی است. دستهی اول كه ظاهرپسندند از برون و قال میگویند و دستهی دوم به درون و حال میپردازند و هیهی شبانی را كه وصل میجوید، خداجویی میدانند و جوهرِ دین را در این وصل میدانند. امّا سینمای متظاهر به دین چه بسا به لحاظ تأثیر باعث فصل (جدایی) شود. پس ظاهرگرایی دینی نه تنها معیار نیست، بلكه گاه مضّر هم است و به جوهر باوردینی لطمه میزند. پندگویی چنین سینمایی به سخنان آن واعظ شهر میماند كه عارف را از مسجد و از مدرسه بیزار میكند. 2پس نه ظاهر دین معیار است و نه سینماگر متدین قابل شناسایی. پس تكلیف چیست؟ با این همه اقوال گوناگون بالاخره سینمای دینی را در كجا و بر اساس چه معیاری ارزیابی كنیم؟ و اگر بخواهیم با زبان معارف دینی در مورد هنر و سینما سخن بگوییم، كدام زبان و كدام حوزهی معرفتی را باید برگزینیم؟میدانیم كه معارف دینی مانند همهی معارف بشری دارای مراتبی است و هر كدام از معرفتها برای لایهای از شناخت هستی و سطحی از توانایی انسان كاربرد دارد. همانطور كه در انسان غریضهها و اخلاق و ایمان مراتب گوناگون دارند و همانطور كه در معرفتِ بشری، علم و فلسفه و هنر مراتب متفاوت دارند، همانطور هم در معارف دینی مراتبی وجود دارد: ابتداییترین و عینیترین بخش معارف دینی فقه و اخلاق است و بعد در مرتبهای عمیقتر و ذهنیتر و ثانوی میشود علم كلام كه از مباحث عقلی و حِكمی و فلسفی نیز سود میبرد و البته در اثبات حقانیت دین و تمیز حق از باطل در زمینهی منقولات دینی، مرتبهای بالاتر از فقه است و اصول را نیز شامل میشود. مرتبههای بعدی كه اصولاً علم حصولی نیست و بیشتر جنبهی شهودی و حضوری دارد، عرفان است. در مرتبهی عرفان، لایهای عمیقتر از معرفت دینی دریافت میشود و باب معرفتهایی بر رهروِ گشوده میگردد كه برای رهروان اولیه و سطحی دین، تا حدّ كفر غیرقابلپذیرش و غیرقابلدرك است. این مرتبه، مرتبهی اسرار است. جملاتی مثل حسنات الابرار سیئات المقربین ــ خوبی نیكان، گناه نزدیكان است ــ و یا آن جملهی پیامبر (ص) دربارهی ابوذر كه اگر از دل سلمان آگاه میشد كافر میگشت، شاید ناظر بر همین تفاوت مراتب معرفت باشد. پس در یك تقسیمبندی ابتدایی و بیمناقشه، میتوانیم مراتبِ معارفِ دینی را به چهار مرحله تقسیم كنیم: 1ـ فقه، 2ـ اخلاق، 3ـ حكمت و كلام، و 4ـ عرفان.برای تقریب به ذهن و نوعی مقایسه میتوان گفت مرتبهی فقه شبیه مرتبهی علم (به معنی ساینس) است و مرتبهی اخلاق شبیه مرتبهی اعتبارات و قراردادهای اجتماعی و مرتبهی حكمت و كلام شبیه مرتبهی فلسفه و درنهایت مرتبهی عرفان شبیه مرتبهی هنر است. اگر این مراتب و قرینههایش را اجمالاً بپذیریم، میتوان نتیجه گرفت كه برای ارزیابی سینما ــ از آن جهت كه هنر است ــ باید زبانی همعرضِ آن را در حوزهی معارف دینی برگزید و آن زبان، زبانِ عرفان است؛ یعنی وجهِ هنری سینما، تنها با زبان عرفان قابل ارزیابی است و اگر با مراتبِ پایینتر معرفت دینی به سراغ ارزیابی سینما برویم، دچار مشكلات و تناقضات فراوان خواهیم شد و بسیاری از مسائلی كه ذاتی سینما و ذاتی آن مرتبه از معارف دینی است، به صورت لاینحل باقی خواهد ماند. هر كدام از این معارف دینی برای لایهای از نیازهای معرفتی بشر كاربَری دارند و به عنوان مثال، در حالی كه همهی ما به كارآمدی عقل و فلسفه و استدلال برای شناخت هستی اذعان داریم، حكیمی الهی مثل مولوی بهصراحت اعلام میكند كه پای استدلالیان چوبین بود و عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت و آزمودم عقل دوراندیش را و امثال این تعبیرات كه بهوفور میتوان آنها را در ادبیات عرفانی پیدا كرد. اینها نشانگر این واقعیت است كه مرتبههایی از معرفت وجود دارد كه پای عقل و استدلال در آن مرتبه میلنگد، چه برسد به علم كه جای خود دارد.در معارف دینی، مرتبههایی از معرفت الهی و شهودِ هستی وجود دارد كه پای فقه در آن مرتبه میلنگد و نیاز به مرتبهای بالاتر از معرفت دینی است. آنجا كه پای فقه میلنگد، فقیه به منازعهی با فیلسوف و عارف برمیخیزد و در پارهای از منازعات او را كافر و مرتد قلمداد میكند و این قبیل منازعات داستانِ همیشهی تاریخ ادیان و اسلام بوده است. فقیهان همیشه به دو دلیل ناچارند روشن و عینی سخن بگویند: یكی به دلیلِ موضوع كارشان كه روشنكردن تكالیف بشر است و دیگر به دلیل اینكه مجبورند برای عمومِ مردم تعیین تكلیف كنند. بنابراین، سخن فقیه باید قابلفهم برای عموم مردم تا پایینترین سطح باشد و عموم مردم هم كه به عوام از آنان تعبیر میشود، گاه در درك سادهترین مسائل دچار اشتباه میشوند. پس سخن فقیه باید چنان روشن و عینی باشد كه جای هیچگونه چونوچرایی باقی نگذارد و تفسیرپذیر هم نباشد. به همین دلیل است كه در توضیح احكام دینی، جزئیات مطلب به دقت تبیین میشود، و عمدهی تلاش فقه به ترسیم دقیقِ چگونگی اعمال و احكام معطوف میشود و نه چرایی آنها و نه حتی فلسفهی احتمالیشان! زیرا اولاً فلسفهی احكام خود بحثی فرافقهی است؛ ثانیاً خودِ این بحث ــ كشف فلسفهی احتمالی احكام ــ ذومراتب است. مثلاً وقتی از فلسفهی روزه بحث میشود، از خواص بهداشتی فردی آن شروع میشود و به خواص اجتماعیاش كه یاد فقیران و گرسنگان است ارتقا مییابد و درنهایت به بحث تسلط بر نفس كه وجهی زاهدانه دارد منتهی میگردد. اینها همه مباحثی فرافقهی است و فقیه اصولاً به مبحث فلسفهی احكام نمیپردازد و فقط به خودِ احكام و چگونگی انجامِ آنها كار دارد: اینكه روزه را چگونه باید گرفت، در چه موقع باید امساك كرد، مبطلات روزه چیست و آداب افطار كدام است و امثال آن؛ در نماز و در سایر احكام هم چگونگی انجام عمل بهطور دقیق و واضح و غیرقابل تعبیر و تفسیر وجههی همّت فقیه را تشكیل میدهد. حتی در مواردی كه بُعدی از احكام جنبهای كیفی دارد، فقیه سعی میكند آن را به جنبهای كمّی نزدیك كند. مثلاً یكی از واجبات نماز كه شرط درستی آن است، طمأنینه است. طمأنینه در لغت یعنی آرامشداشتن در انجام عمل. امّا این یك تعریف عینی و كمّی نیست و آرامشداشتن به تناسب سن و جنس و موقعیت افراد، متفاوت است. پس باید دقیقاً بدانیم كه معنی طمأنینه چیست و فقیه برای اینكه معنی دقیق و كمّی طمأنینه را ارائه كند، میگوید معیار طمأنینه این است كه حركت و ذكر نباید توأم باشد. وقتی حركت میكنید، ساكت باشید و وقتی ذكری از ذكرهای نماز را میخوانید، حركت نكنید. این تعریف عینی و دقیق و روشنِ طمأنینه در نماز است و همان چیزی است كه وظیفهی فقیه و هدفِ فقه است. امّا سؤال از اینكه هدف از طمأنینه و معنیاش چیست و اثرش كدام است، اینها در دایرهی بحث فقهی نمیگنجد و حتی گاهی مباحثِ فلسفی احكام و معانی جوهری اعمال در تناقض ظاهری با كیفیت انجام حُكم قرار میگیرد، و مثلاً كسی كه دقت میكند تا اعمال نماز را بدون اِشكال انجام دهد و الفاظ را صحیح ادا كند، از توجه به معنی نماز غافل میماند. یعنی گاه در مرتبهای از معرفت دینی، قضاوت راجع به یك حُكمِ مشخص نتیجهی متفاوت و گاه متناقضی با مرتبهی اولیهی حكم دارد. حسنات الابرار سیئات المقربین همین است.تمام این مباحث برای این است كه روشن شود برای هر پدیدهای، مرتبهی جداگانهای از معرفت دینی لازم است و باید دقت كرد كه مرتبهی معرفت و زبانِ معرفت، متناسب با موردِ معرفت و پدیدهای باشد كه به شناخت و ارزیابی آن همت گماشتهایم. برای اینكه خطر این ناهمخوانی زبان معرفت با مورد معرفت را بهتر درك كنیم، بهتر است مثالهایی از این امر بیاوریم. امام خمینی (ره) نمونهی كمنظیری است كه درعینحال كه فقیه است، در همان حال فیلسوف و عارف هم هست. او در زبان فقهی، نگاه را ــ در بحثِ احكام نگاه ــ ولو بدون قضیهی ریبه، حرام میداند، امّا در زبان عرفانی، خال لبِ دوست را میبیند و گرفتار میشود. در زبان فقهی، استفادهی كلامی و تصویری از آنچه را كه حرام است، حرام میداند (مثل نمایش شرابخواری)، امّا در زبان عرفانی دمبهدم از میزدن و مستی حرف میزند. در زبان فقهی، تماس بدنی زن و مرد را حرام میداند، و در زبان عرفانی از (موسم میزدن و بوس و كنار) سخن میگوید. در زبان فقه، از توهین به ظواهر دین نهی میكند، امّا در زبان عرفان، از مسجد و از مدرسه بیزار میشود و آنها را دام تزویر و ریا و زُهد ریایی میداند. برای كسی كه تفاوت مرتبهی این دو زبان را در نمییابد، چنین تناقضگوییهایی از یك فرد عجیب مینماید؛ امّا حقیقت این است كه هر كدام از این زبانها برای مرتبهای از شناخت بهكار میرود. در زبان فقه، صِرف بیان میخوردن ــ صرفنظر از نوع میــ حرام است؛ چون احتمال برداشتِ حرام وجود دارد. امّا در زبان عرفان، بدون می و مستی شاید نتوان حرف زد.بنابراین، چنانكه در ابتدای سخن گفتیم، به دلیل همترازبودنِ هنر با عرفان، اگر بخواهیم با زبان فقه به ارزیابی هنر بپردازیم، دچار مشكل میشویم و احتملاً مجبور خواهیم شد واژههایی از قبیل مِی و ساقی و رقص و عشوه و خال لب و نرگس چشم و بیزاری از مسجد و مدرسه و... امثال اینها را از كتابهای شعر حافظ و سعدی و مولوی و امام خمینی (ره) حذف كنیم و مثل آن وزیر بیبصیرتِ علوم، سعدی را در گزینش دانشگاه مردود نمائیم! امّا چنین كاری یك فاجعهی ادبی و هنری خواهد بود و به حذف عظیمترین دستاوردهای فرهنگِ اسلامی و تخریب رفیعترین كاخهای ادبی اسلام خواهد انجامید. حتماً شنیدهاید كه برخی فقیهان مثنوی مولوی را با انبر میگرفتهاند و حتی جلد آن را نجس میدانستهاند! این است فاجعهی دهشتبار نشناختن عرصههای معرفت. امّا وقتی با هر زبانی درخورِ مرتبهای از معرفت سخن میگوییم، موضوع به مسیر درست خود باز میگردد. در اسرارالتوحید از ابوسعید نقل میشود: شیخ ما را گفتند مِیخوردن حرام است؟! گفت تا كه بخود؟! و این البته به معنی مُجاز شدن میخوارگی و توجیه احكام نیست؛ مطلب در مرتبهی دیگری است. همان جملهی پیامبر(ص) كه فرمودند اگر ابوذر از دلِ سلمان آگاه میشد، كافر میگشت اشاره به همین معنا است. عجیب است كه این دو نفر كه هر دو شاگردِ مستقیم پیامبر اسلام (ص) و هر دو خالص و هر دو مؤمن و هر دو دارای نیت پاك و وصلِ به منبع وحیاند، اینقدر در مرتبهی شناخت متفاوتاند! اینقدر تفاوت در ظرفیتِ شناخت و اینقدر فاصله در مراتبِ معرفت شگفتآور است!ارزیابی سینما نیز مرتبههای متفاوتی دارد. آنچه قبلاً به آن اشاره شد، ارزیابی سینما در وجه هنری آن بود. امّا در موارد دیگر سینما نیز باید با زبانهای متناسب با آن سخن گفت. وقتی در موردِ خودِ فیلمساز قضاوت میكنیم، ملاك همان فقه و اخلاق است. وقتی در مورد شرایط تولید حرف میزنیم ملاك همان قراردادهای اجتماعی و احكام است. وقتی از میزان توانایی فیلمنامه و كارگردانی و سایر امور فنی در رسیدن به یك مفهومِ تجریدیـ دینی سخن میگوییم، باز هم مباحث ما مباحث فنّی است. امّا وقتی در مورد میزان تأثیرگذاری یك فیلم و نحوهی تأثیرگذاری آن بر تماشاگر سخن میگوییم، به مهمترین بخش داوری سینما از منظرِ دین پرداختهایم. آنچه باید مورد ارزیابی لایهای مناسب از معارف دینی قرار گیرد، درنهایت همین اثرگذاری فیلم بر تماشاگر است. مابقی اصلاً در مضانّ قضاوتِ دین نیست و اصلاً اهمیت چندانی ندارد؛ حاصلِ كار مهم است. البته برای سینماگر، نیت هم مهم است. امّا برای دیگران، برای مخاطبان و برای كسانی كه به ارزیابی سینما در حوزهی معرفت دینی نشستهاند، حاصل كار مهم است و حاصل كار هم صرفِنظر از وجوهِ فنی و هنری، در بخشِ اثرگذاری فیلم بر تماشاگر است كه دین قضاوت میكند و نه هیچ امر دیگری. سایر امور همگی وسائلی هستند برای رسیدن به این هدف، یعنی تأثیر بر مخاطب!پس میتوان با توجه به بخشهای پیشگفته، نتیجه گرفت سینمایی كه میتواند تماشاگر را با خود به دنیایی دینی هدایت كند و یا به زبان روشنتر، سینمایی كه بتواند نوعی شناخت شهودی به تماشاگر منتقل كند و این عالم شهودی عالمی دینی باشد، سینمایی كاملاً دینی است. یعنی با ارزشترین نوع سینمای دینی ــ از آن جهت كه سینمای هنری است ــ شباهتی دارد به علم حضوری از هستی وتنه میزند به معرفتهای عرفانی. در این مرتبه، فیلمساز خود در عالمی حاضر شده است و حالا با ابزار سینما سعی میكند تماشاگر را نیز به حضور در آن عالم بكشاند و اگر توفیق داشت و تأثیرگذار بود، صرفنظر از مسائل دیگرش، این تأثیرات است كه باید مورد قضاوت معرفتِ مناسبی از دین قرار گیرد.پس میتوان نتیجه گرفت كه سینمای دینی، تعریفِ فرمگرایانه 3 ندارد و تنها در تأثیرگذاری بر مخاطب است كه ارزیابی میشود و بدینترتیب تمامی كسانی كه سینمای دینی را در ظواهر آن جستوجو میكنند، ره به جایی نمیبرند! اینان كه دین را در ظواهر اَعمال و اطوارِ مردم جستوجو میكنند و در سینما به نمایش تصاویر آن ظواهر دلخوش دارند، غافل از این نكتهی ظریفاند كه با چنین نگرشی نه تنها به دین نزدیك نمیشوند، بلكه با دامنزدن به قشریت و نفاق، خود حجابی در برابر سینمای دینی میگسترند.اكنون اگر پذیرفته باشیم كه معرفت مناسب دینی برای ارزیابی سینما عرفان است و اگر پذیرفته باشیم آنچه باید از سینما مورد قضاوت قرار بگیرد، صرفاً میزان و نحوهی تأثیرگذاری بر مخاطب است، پس میتوانیم در یك تعریف كوتاه بگوییم كه سینمای دینی سینمایی است كه بشر را از غفلت برهاند و او را به خود و به هستی خود و درنهایت هستیبخش متوجه كند. سینمای دینی سینمایی است كه هرچند برای یك لحظهی كوتاه، تلنگری بر دل و ذهن مخاطب بزند و او را متوجه حالِ خود كند. سینمای دینی سینمایی است كه بتواند حالتی از اِنكسار و توجه به مبدأ و معاد را در تماشاگر برانگیزد و لختی رهایی از تعلقات به كثرت را در وجودِ تماشاگر ایجاد كند و او را متوجه وحدت سازد ولو اینكه این توجه خودآگاه نباشد! رهایی بشر از زندان كثرت و خیزش او به رهایی وحدت هدف غائی دین است و سینمای دینی به این معنی سینمایی رهاییبخش از زنجیرهای اسارت اجتماعی و سیاسی است. آزادهپروری انسان از اسارتهای فردی و اجتماعی گام مهّم ابتدایی است كه لازمهی رسیدن به رهایی از تعلقّات نفسانی است. انسانی كه اسیر بندهای فردی و اجتماعی است، انسانی كه غرق در روزمرگی است، و انسانی كه اسیر نیازهای كوچك و بزرگ دورودراز خویش است، نمیتواند از بند تعلقات نفسانی آزاد باشد. آزادگی نیز مرتبههایی دارد و سینمای دینی سینمایی است كه در هر مرتبهای به آزادگی مخاطب كمك میكند. پس میتوان خلاصه كرد كه سینمای دینی، سینمایی رهاییبخش است: رهاییبخش از دام طاغوتها، شیطانها، نفس و هر دامی غیر از دام یار.مهمترین خطری كه سینمای دینی را تهدید میكند، خطر ظاهرگرایی دینی است. چنین سینمایی به جای اینكه به سینمای دینی برسد، به سینمای تزویر و ریا و نفاق میانجامد و همچنان كه به قول امام خمینی (ره) منافقین از كفّار بدترند، سینمای نفاق نیز از سینمای كفر بدتر است! سینمای ریا و تزویر، سینمای تظاهر، سینمایی كه ظاهری دینی و باطنی عوامفریب و دنیاگرا دارد، از یك سینمای لائیك و خنثی بدتر است. همچنین است شعر نفاق كه از شعر كفر بدتر است و رمان و قصّهی نفاق كه از رمان و قصّهی كفر بدتر است و بالاخره هنرِ نفاق كه از هنر كفر بدتر است. در سینمای نفاق، از صداقت خبری نیست و همین بیصداقتی و دورویی در لحن و تأثیر فیلم بروز میكند و مخاطب را متأثر مینماید. سینمای نفاق نه تنها مخاطب را به دینباوری جلب نمیكند، بلكه در چشم دلِ او دافعهای نسبت به ظواهر دینی ایجاد میكند كه نتیجهگیری معكوس دارد. البته مخاطبِ صادق در مقابل چنین سینمایی جبهه میگیرد و ناخودآگاه از مسجد و از مدرسهی این سینما بیزار میشود و درِ میخانه را به درِ خانهی تزویر و زیانش ترجیح میدهد. سینمای نفاق بیایمانی را ترویج میكند و بر غفلتِ مخاطبان دامن میزند و همهی آثار ایمان را به مسخره میگیرد و از ظواهر دین همچون كالایی كه در بازار میفروشند، سود میبرد. سینمای نفاق سینمایی دینفروش است و دكانی است برای خریدوفروش ارزشها و قلبِ اصالتها و دادوستد ایمان! امّا این سینما ویژگیهایی دارد كه بهراحتی میتوان آن را از سینما صداقت بازشناختــ اصطلاحی كه یكبار حاتمیكیا به كار برد و من آن را اصطلاح مناسبی در مقابل سینمای نفاق میدانم. برای این كه سینمای نفاق را از سینمای صداقت ــ كه همان سینمای دینی است ــ بازشناسیم و مرز این دو را با هم خلط نكنیم، ویژگیهای سینمای نفاق و سینماگر نفاقپیشه را بیان میكنم تا معیاری بهدست داده باشم. ویژگیهای سینما صداقت در جهت عكسِ آن چیزی است كه دربارهی سینمای نفاق وجود دارد.ویژگیهای سینمای نفاقسینمای نفاق عوامفریب و عوامزده است؛ متظاهر است، قشری است، تنها بر پوستهی دین تأكید میكند و كاری با مغز ندارد؛ دنیاگراست، فقط به جیبش میاندیشد و تنها نگرانیاش گیشه است و تماشاگر را نیز به سوی دنیاگرایی میراند. سینمای نفاق مراسم و آیینهای دینی را در حدّ ابتذال لوث میكند و آنقدر نابجا و مكرّر از آنها استفاده میكند كه دچار كثرتُالبذل میشود و این عین ابتذال است. سینماگرِ نفاق نیز به فیلم خود شبیه است: در فیلم به گذشت و زهد توجه میكند، امّا خود بیگذشت و دنیاپرست است؛ اهل تهمت و دروغ و شایعهپراكنی است، نانش را از به نرخ روز میخورد، و در هیچ موضعی محكم نمیایستد. سینماگرِ نفاق شیفتهی قدرت است و به همین دلیل، نوكر و چاپلوس قدرتمندان است. او رونق بازارش را در ارعاب دیگران میبیند و برای اینكه كالایش رقیب جدّی نداشته باشد، با اِرعاب دیگران و تهمتزدن و انگچسباندن، آنها را از میدان به دَر میكند و برندهی یك مسابقهی بیرقیب است. سینماگر نفاق خود و دنیای اطراف خود را مركزِ هستی میداند و مدعی است كه حقیقت منحصراً در اختیار او است و هر كس غیر از او بیندیشد و بپسندد، گمراه و دیگراندیش و لیبرال قلمداد میشود. سینماگر نفاق در بیرون متشرّع است و در خلوت آن كار دیگر را میكند. به همین دلائل، سینمای نفاق جز كاشتنِ تخم كینه و عداوت و خشونت و بدبینی، هُنرِ دیگری ندارد. سینمای نفاق دم از اخلاق میزند، امّا سینماگرش و سینمایش مروج بداخلاقی است؛ دائم نصیحت میكند و خود را مقدس مینمایاند، امّا خود عامل نیست و مقدسنمایی را تنها به عنوان سپری برای محافظت از منافع خود بهكار میبرد. او خود را با قداستهای مردم چندان نزدیك نشان میدهد كه هر كس به او تعرّض كند، انگار به آن مقدسات تعرّض كرده است و مخالفت با او، مخالفت با مقدسّات انگاشته میشود. سینماگرِ نفاق حاضر به گفتوگوی دوطرفه و برقراری دیالوگ نیست؛ او فقط یك خطابهی یكطرفه و یك منولوگ بیرحمانه و لجنوار و ارعاب كننده را میپسندد و از هر تریبونی كه به دست میآورد، سخنانِ خود را بر علیه رقبایش طرح میكند. او البته تریبون را بهجای منبر به كار میگیرد و بدون اینكه صلاحیت منبر را كسب كرده باشد، درحقیقت منبر را غصب میكند.سینماگرِ نفاق در فتویدادن بر علیه دیگران بیمحابا عمل میكند و قلمش را همچون ورقهای قمار به بازی میگیرد و از این شاخه به آن شاخه میپرد. اطلاعات او نسبتاً وسیع امّا كمعمق است؛ جنجالی و غوغاسالار است؛ در مقابل هر مخالفتی فوراً فریادِ وا اسلاما سر میدهد و فغان بر آسمان میبرد؛ مدعی تمامی مناصب فرهنگی جامعه است؛ تنگنظر و حسود است، تحمل دیگران و موقعیت آنها تقریباً برایش غیرممكن است و بر علیه هر آدمِ موفقی توطئه میكند و دست به پروندهسازی میزند و... سرانجام سینمای نفاق یك انگل متعفّن در بدنهی سینمای دینی است و برای سلامتِ سینمای دینی و ادامهی حیاتش، باید این غدّهی چركین را جراّحی كرد و به دور انداخت تا گسترش عفونت، بدنهی نحیف سینمای دینی را از پا نیندازد. بزرگترین مشكل سینمای دینی همین جراحی مداوم است:مشكلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس/ توبهفرمایان چرا خود توبه كمتر میكنندگوییا باور نمیدارند روز داوری/ كاین همه قلب و دغل در كار داور میكنندیا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان/ كاین هنرها از غلام ترك و استر میكنندبندهی پیر خراباتم كه درویشان او/ گنج را از بینیازی خاك بر سر میكنندیادداشتها:1. نكته اینجاست كه سینما فقط و لزوماً هنر نیست و این حرف متعصبانه است كه بگوییم انواع غیرهنری سینما، سینماست؛ حقیقت این است كه سینما وجهی صنعتی هم دارد.2. كه من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم، دیوان امام خمینی (ره)3. یعنی محدود به فرم خاصی از ژانرهای مختلف سینمایی نمیشود؛ در هر فرمی میتوان به سینمای دینی دست یافت ولی میزان امكان بالقوهی ژانرها متفاوت است.برخی فقیهان مثنوی مولوی را با انبر میگرفتهاند و حتی جلد آن را نجس میدانستندمنبع: ماهنامه بيناب/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
معناشناسی سینمای دینی (2) برای تکمیل مفاهیم پایهای و پی ریزی یک دستگاه معنا شناسانه، باید آگاهی خود را در خصوص سمانتیک منسجم کنیم و آن را در حوزه بررسی ...
ریخت شناسی تطبیقی سینمای دینی در شرق و غرب(بخش دوم)-ریخت شناسی تطبیقی سینمای دینی در شرق و غرب(بخش دوم) نويسنده: چیستا یثربی 3- مسأله خودآگاه در ...
سینمای دینی؛ در هاله ای از ابهام! نويسنده: عرفان هدایت پور سینمای دینی ما نیاز به یک تحول اساسی دارد. عده کثیری از کارگردانان و نویسندگان ما سردرگم هستند، نمی دانند ...
سینمای دینی حرام شد-سینمای دینی حرام شددر حالی خبر از صدور 92 پروانه ساخت برای تولید آثار سینمایی از زمان سر کار آمدن مدیران جدید سینمایی کشور می رسد که در ...
سینمای دینی با آسیب سطحی نگری مواجه است صحنه اجرای تئاتر پیشکسوت تئاتر کشور در حاشیه مراسم اختتامیه چهارمین جشنواره فیلم کوتاه دینی رویش گفت: ...
سینمای دینی نويسنده: عبدالله اسفندیاری هدف از طرح این بحث این است كه ببینیم: ارزیابی سینما در كدامیك از حوزههای معرفت دینی ممكن است؟ برای پاسخدادن به این ...
مدتهاست که مقولهای به نام سینمای دینی در جوامع سینمایی کشور به گوش میرسد، کارگردانهای متفاوتی هستند که ادعای این را دارند که آثارشان در چارچوب این گونه از سینما ...
سینمای دینی محدود به یک ژانر خاص نیست-سینمای دینی محدود به یک ژانر خاص نیستتعریف سینمای دینی ژانری نیست، بلکه سینمای دینی در هر نوع ژانر سینمایی چه ...
سینمای دینی (3) نویسنده : سید عبدالرسول علم الهدی سینما و آروزی دینی شدن...اینکه هنر چیست و هنرمند کیست و نسبت این دو با اثر هنری چیست؟ فعلاً مورد اعتنای بحث ...
-