تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 23 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806380067




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فرهنگ هاي پيرو و پيشرو


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 فرهنگ هاي پيرو و پيشرو
فرهنگ هاي پيرو و پيشرو نويسنده:مهدي حاج آقا بزرگي يکي از مهم ترين ويژگي هاي زندگي مدرن که تأثيرات فرهنگي به سزايي دارد، شتاب گيري جريان تحول اجتماعي است. نرخ تغييرات اجتماعي به شکل خارق العاده اي افزايش يافته، بر همه چيز اثر مي گذارد و از جمله: هنر، علوم، اخلاق، تعليم و تربيت، سياست، اقتصاد و حتي زبان را مجبور به تغيير مي کند. اينها بهترين شاخص هايي هستند که سرعت دگرگوني را بر ما معلوم مي کنند.اين تحولات پياپي که به پيچيده شدن دگرگوني هاي فرهنگي منجر شده، پيامدهاي ديگري نيز به همراه داشته است که از آن جمله مي توان به رشد دو جريان به موازات هم اشاره داشت: يکي تمايل جوامع در حرکت از همگونگي به چندگونگي و دوم، تمايل جوامع به يکپارچه بودن.گر چه تکامل نوع بشر امري قطعي است، اين فراگرد، ضرورتا در تمامي جوامع و با يک شتاب به وقوع نخواهد پيوست و احتمال باز پس روي يک جامعه نيز به اندازه ي پيشرفت آن وجود دارد (اسپنسر).تعريف فرهنگفرهنگ از جمله مفاهيمي است که به راحتي تن به تعريف پذيري نمي دهد. اين امر از سرشت فرهنگ ناشي مي شود که قالب ناپذير است و مشکل در ظرفي مي گنجد. از اين رو، انديشه مندان و فرهنگ شناسان هم براي روشن ساختن مفهوم فرهنگ، تا امروز، صدها تعريف عرضه کرده اند که تنها رده بندي انواع اين تعاريف (تشريحي، تاريخي، هنجاري، روان شناختي، ساختاري، تکويني و ...) و تشريح مضامين آنها موجب تدوين کتاب هاي متعددي گرديده است.جامع ترين تعريفي که از فرهنگ (با نظر به اکثر تعاريف به علم آمده) مي توان ارائه داد، اين است: «فرهنگ، عبارت است از کيفيت يا شيوه ي بايسته و شايسته براي آن دسته از فعاليت هاي حيات مادي و معنوي انسان ها که مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تعالي يافته ي آنان در حيات معقول و تکاملي شان باشد». اکنون مي پردازيم به تحليل تعريفي که به عنوان جامع همه ي تعاريف، مطرح نموديم. با تحليل اين تعريف، به چهار محور مهم مي رسيم که ناديده گرفتن آنها، ما را از مواد و اهداف اصلي فرهنگ، دور مي دارد.محورهاي چهارگانه در تعريف فرهنگمحور اول: بايستگي و شايستگي مستند به تعقل سليم و احساسات تعالي يافته، از ارکان فرهنگ و هر پديده ي فرهنگي است. بنابراين، اگر در يک جامعه، شماري از پديده ها به نام فرهنگ ناميده شوند، ولي از تعقل سليم و احساسات متعالي فاصله داشته باشند، نمي توان آنها را پديده هاي فرهنگي حقيقي تلقي کرد.محور دوم: حيات انساني، دور از فرهنگ (به معنايي که گفتيم)، شايسته ي ادامه ي بقا نيست؛ زيرا زندگي بدون فرهنگ، در حقيقت، همان زندگي بي معنا و دور از تعقل و خرد و احساسات عالي انساني است.محور سوم: هر اندازه که فرهنگ يک جامعه بيشتر به اصول ثابت معقول و دريافت هاي عالي انساني متکي باشد، آن فرهنگ از بايستگي و شايستگي و پايداري بيشتري برخوردار است.محور چهارم: فرهنگ، حقيقتي است دو بعدي: 1) نسبي؛ 2) مطلق. واضح است که منظور از مطلق، معناي فلسفي آن نيست؛ بلکه مقصود، فراگيرتر بودن آن در برابر عناصر نسبي فرهنگ هاست. تقسيم فرهنگ به فرهنگ خاص و فرهنگ عام نيز از همين تقسيم بندي ناشي مي شود. فرهنگ خاص، ناشي از بعد نسبي بودن فرهنگ و مخصوص يک قوم يا ملت و مستند به طرز تفکر و تعقل و احساسات خاص آنهاست.انواع فرهنگ هافرهنگ ها را مي توان به چهار نوع عمده تقسيم کرد:1) فرهنگ رسوبي: عبارت است از رنگ آميزي و توجيه شئون زندگي با تعدادي قوانين و سنن ثابت نژادي و رواني خاص و محيط جغرافيايي و رگه هاي ثابت تاريخي که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مي ورزند و همه ي دگرگوني ها را يا به سود خود تغيير مي دهند و يا آنها را حذف مي کنند.2) فرهنگ مايع و بي رنگ: اين نوع فرهنگ، عبارت است از آن دسته عادات، آداب و توجيهاتي که به هيچ ريشه ي اساسي رواني، و اصولي ثابت تکيه نمي کند و همواره در معرض تحولات قرار مي گيرد. البته در جوامعي که داراي تاريخ هستند اين گونه فرهنگ به ندرت پيدا مي شود؛ زيرا چنان که مي دانيم فرهنگ گرايي از يک عامل اساسي و فعال رواني سرچشمه مي گيرد. به طور طبيعي هر جامعه اي در امتداد تاريخ مي خواهد توجيهات و برداشت هاي فرهنگي خود را از زندگي به نسل هاي آينده ي خود منتقل سازد.3) فرهنگ پيرو: فرهنگ پيرو، به آن قسم از کيفيت و شيوه ي زندگي مادي و غير مادي مي گويند که هيچ اصل و قانون اثبات شده ي قبلي را مورد تبعيت قرار نمي دهد، بلکه صحت و مقبوليت خود را از تمايل و خواسته هاي غالب مي گيرد. به اين معنا که اين قسم از فرهنگ ناشي از رفتار و اميال و خواسته هاي ديگران با هر انگيزه و علتي است و هيچ کاري به تطابق آنها با حقايق و واقعيات مستقل از هوا و هوس و تمايلات طبيعي انسان ها ندارد.بنابراين، هر گونه عامل انحطاط دين و اخلاق و حيات معقول انسان ها مي تواند به عنوان خواسته هاي مردم، نام «فرهنگ» به خود بگيرد! مدتي است در دوران ما و در جهان، اين قسم بي بند و باري به نام فرهنگ، مورد اشاعه و ترويج قرار گرفته است که قطعا به تضعيف انسانيت منجر خواهد شد. بديهي است که اصطلاح فرهنگ پيرو در اين موارد، اگر چه مستقيما به معناي پيروي از خواسته ها و تمايلات بشر است، ولي نبايد از نظر دور بداريم که در عين حال، اين نوع فرهنگ (پيرو)، بهترين وسيله ي فعاليت قدرت پرستان خودکامه نيز هست.نمونه هايي از فرهنگ هاي واقعي و حقايق پايمال شده در عرصه ي جوامع ـ نه براي آن که آنها توانايي مقاومت و توجيه تکاملي انسان ها را نداشته اند، بلکه از آن جهت که مديريت هاي خودکامه با استفاده از موهومات تلقيني: آزادي، فرهنگ آزاد، هنر آزاد و امثال اينها، واقعيات و حقايق را براي تحميل مقاصد خود زير پا انداختند ـ به قرار زير است:1) فرهنگ «محبت اصيل براي همنوع»، نه سوداگري با استفاده ي ابزاري از محبت؛ 2) فرهنگ «اصالت وجدان اخلاقي» که مانند يک قطب نماي حساس، کشتي وجود آدمي را به سوي عالي ترين هدف زندگي، راه مي برد؛ 3) فرهنگ «هدف اعلاي حيات»؛ 4) فرهنگ صداقت و وفا به تعهدها تنها به جهت مطلوبيت ذاتي آنها و نه براي سوداگري؛ 5) فرهنگ آزادي مسئولانه و انديشه و کردار عادلانه؛ 6) فرهنگ قداست علم و معرفت؛ 7) فرهنگ تعاون و همياري در استفاده از انواع قدرت ها که نعمت هاي بزرگ خدادادي است؛ 8) فرهنگ تعميم هنرهاي سازنده و پيشرو؛ 9) فرهنگ رسانه ها و تبليغات مستند به عين واقعيات و پرهيز جدي از تحريف، تفسير و توجيه نادرست آنها؛ 10) فرهنگ تلاش براي برخوردار ساختن همه ي مردم از حق معيشت عادلانه و معتدل.4) فرهنگ هدفدار و پيشرو: اين نوع فرهنگ، شامل آن دسته از نمودها و فعاليت هايي است که ريشه در سرچشمه هاي زلال عقل، وحي، وجدان و قوانين ثابت طبيعت دارند. مولوي در ابيات زير، به چنين سرچشمه هاي پاک و پايداري اشاره دارد:قرن ها بگذشت، اين، قرن نوي استماه، آن ماه است و آب، آن آب نيستعدل، آن عدل است و فصل، آن فصل همليک مستبدل شد اين قرن و اممقرن ها بر قرن ها رفت، اي همام!وين معاني برقرار و بر دوامآب، مبدل شد در اين جو، چند بارعکس ماه و عکس اختر برقرار پس بنايش نيست بر آب روانبلکه بر اقطار اوج آسمان.اين نوع فرهنگ در محاصره ي آن نمودها و فعاليت هايي که تحت تأثير عوامل سيال زندگي و شرايط زودگذر محيط و اجتماع قرار مي گيرند، نمي افتد؛ زيرا عامل محرک اين فرهنگ، واقعيات مستمر طبيعت و ابعاد اصيل انساني است و هدف آن عبارت است از آرمان هايي نسبي که آدمي را در جاذبه ي هدف اعلاي حيات به تکاپو در مي آورد. با کمال اطمينان مي توان گفت: اين است آن فرهنگ انساني و هيچ تمدن انساني اصيلي در گذرگاه تاريخ، بدون وجود چنين زمينه ي فرهنگي اي به وجود نمي آيد. اين است آن فرهنگي که مي تواند گريبان خود را از چنگال خودخواهان رها کرده، رسالت خود را براي جامعه انجام بدهد.در هر مورد که بشر با نظام پيشرو حرکت کرده است، توفيق پيشرفت داشته است. مقصود ما از اين سخن، اين است که انسان در هر مقطعي از تاريخ، و در هر موضوعي که با آگاهي و اطلاع از جوانب گوناگون آن موضوع، واقعياتي را به دست آورده و آنها را به صورت قانون در آورده و از آنها تبعيت کرده است ـ بدون اين که تمايلات و خواسته هاي شخصي مردم را در آن واقعيات، دخالت بدهد ـ حرکت و تحولش تکاملي بوده است. لذا مي بينيم بشر در علوم و تکنولوژي و هر گونه موضوعاتي که به سود حيات طبيعي و خودخواهي او در اشکال مختلف بوده است، از فرهنگ پيشرو تبعيت کرده و به ترقي و تکامل رسيده است. در صورتي که در قلمرو ساخته شدن ذات تکاملي انسان ها، که اخلاق و دين الهي آن را برعهده گرفته است، کاملا به فرهنگ پيشرو و قوانين پايدارآن، بي اعتنا بوده، و خود را پيرو پديده ها و نمودها و فعاليت هاي فرهنگ ها نموده و با اين تخيل که من از فرهنگ آزاد پيروي مي کنم، خود را دلخوش ساخته است.روندهاي جهاني همسان ساز فرهنگيجهان به سمت همگونگي پيش مي رود. اين امر از بسياري جهات به همساني بيشتر عملکرد فرهنگ هاي مختلف مي انجامد. نمود اين تحول را مي توان از تشابه ارزش هاي فردي، روش هايي که از طريق آموزش شناخته مي شوند، همساني بيشتر شيوه ي زندگي و عادات و حتي از تحول ذهنيت هاي افراد و باورهايي که شخص به دليل آنها زنده است، باز شناخت. گاهي اين ارزش ها چنان بديهي و مسلم فرض مي شوند که افراد، هيچ استدلالي را براي پذيرش آنها لازم نمي دانند. تأثير جبري تکنولوژي و ارتباطات در ايجاد اين وضع، انکارناپذير است و بيش از پيش، توهم تبديل فرهنگ به يک کالاي صادراتي را دامن مي زند.فرهنگ غير ديني و بحران جامعه ي مدرناغلب طرفداران غير ديني شدن جامعه ي مدرن، در اين نكته اتفاق نظر داشته اند كه ايدئولوژي (مكتب)، قادر به ايجاد نظم اخلاقي و اجتماعي جدي و الزام آور نيست. به عبارت ديگر، در جامعه ي مدرن مبتني بر فردگرايي و اصالت سود، انسان ها نمي توانند الگوهاي معنادار اخلاقي اي در حيات فردي و اجتماعي داشته باشند. از اين رو، فرهنگ و اخلاق در جامعه ي نو، شكل و ماهيت غير ديني مي يابند و همين امر، زمينه ي بحران مدرنيته را فراهم كرده است.«ماكس وبر» معتقد بود كه انسان ها رفتار فردي و متقابل خود را تحت تأثير آموزه هاي مذهبي و بر اساس هنجارها و ارزش هاي اجتماعي فرهنگ غالب تنظيم مي كنند. از اين ديدگاه، شرط رستگاري و آرامش و بهروزي انسان در جامعه، پيروي از يك سلسله قواعد اخلاقي دروني شده و برگرفته از تعاليم مذهبي است.«اميل دوركيم» معتقد بود كه اساسا جامعه پديده اي اخلاقي است و براي حفظ وحدت و همگوني، تابع نوعي وجدان مشترك اجتماعي است. اين وجدان مشترك در سير حركت تاريخ، متحول مي شود. از نظر دوركنيم، همبستگي اجتماعي در جامعه قبل از مرحله ي «مدرنيته» مكانيكي است، در حالي كه مرحله ي مدرن، ماهيتي ارگانيك (انداموار) پيدا مي كند. از اين منظر، وجدان اجتماعي جوامع مدرن، مجردتر و عام تر از جوامع «پيشامدرن» است. در چنين فضايي، انسان در انتخاب هدف ها و وسيله ي نيل به آنها مقيد و محدود است و رفتار او تابع نوعي نظم سلسله مراتبي و متكي به وجدان جمعي است.در عين حال، انسان، همواره با گرايش به خودمداري و تأمين منافع فردي، در تعارض با منافع جمع قرار مي گيرد. اگر جامعه در مسير تحول خود نتواند اين روحيه را در او تعديل و تضعيف نمايد، زندگي اجتماعي دچار بحران و هرج و مرج مي شود.به نظر دوركيم، بحران جوامع مدرن، ناشي از اين است كه در مرحله گذار (از سنت به مدرنيته)، به تدريج از اخلاق و هنجارهاي سنتي مبتني بر اديان، فاصله مي گيرند و به جاي آن، چيز ديگري جايگزين نمي شود. در جامعه ي مدرن،‌ فرديت، اصل پيش برنده ي زندگي اجتماعي است. در چنين شرايطي، رابطه فرد با گروه، دگرگون مي شود و زياده طلبي او و دست نيافتنش به آنچه طلب مي كند، او را به عصيان مي كشاند. انسان شديدا فردگرا، در جامعه ي مدرن، به جايي مي رسد كه با دست خود به حيات خويش خاتمه مي دهد.فرهنگي كه اسلام بنا نهادمطالعات جامعه شناختي و مردم شناختي نشان داده است ملت هايي كه به نوعي با ايمان ديني و اعتقادات متافيزيكي (غير مادي) محكم و اصيل پيوند دارند، معمولا از آرامش روحي بيشتري برخوردارند و نسبت به همنوعان خود، تساهل و مداراي بيشتري دارند و در عرصه ي فرهنگي زاينده تر و پوياتري به سر مي برند.فرهنگي كه اسلام بنا نهاد، حيات هدفداري است كه ابعاد زيباجويي و علم گرايي و منطق طلبي و آرمان خواهي انسان ها را به شدت به فعليت مي رساند و همه ي عناصر فرهنگي را متشكل و منسجم مي سازد؛ عنصر فرهنگ هنري را از عنصر فرهنگ ارشاد اقتصادي تفكيك نمي كند؛ وحدت فرهنگ را پيرو وحدت روح آدمي قرار مي دهد و از تجزيه و متلاشي شدن آن جلوگيري مي نمايد.عناصر فرهنگ اسلامي (مثلا ايمان و اعتقاد واقعي به خداي يگانه و توانا، وجود معاد، عدالت، برابري و برادري، علم و اخلاق و ...) مي توانند جامعه را از آسيب ها و تنش هاي دنياي شديدا مادي و غير اخلاقي مصون نگاه دارد.منابع:1. فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، [علامه] محمد تقي جعفري، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.2. نظريه و فرهنگ، جهانگير معيني، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي بين المللي، 1374.3. بحران جامعه ي مدرن، سيد علي اصغر كاظمي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.4. فرهنگ و جامعه (جامعه شناسي فرهنگ)، روزاموند بيلينگتون و ديگران، ترجمه: فريبا عزبدفتري، تهران: نشر قطره، 1380.5. بحران دنياي متجدد، رنه گنون، ترجمه: ضياءالدين دهشيري، تهران: اميركبير، 1372.برگرفته از مجله حديث زندگي14
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3946]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن