واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سه نظریه در مورد فرهنگ عمومی
پروفسور حمید مولانافرهنگ عمومی به مجموعه ای از شیوه های زندگی، آئین، سنت، عادات، عقاید، ارزش ها و رفتارهایی اطلاق می شود كه یك جامعه یا یك واحد از اجتماع بزرگ بشری به آن پای بند است. مفهوم فرهنگ عمومی یا فرهنگ عام همیشه در تاریخ تمدن بشری از دوران باستان گرفته تا قرون وسطی و عصر جدید وجود داشته است. نهادهای فرهنگ عمومی در جوامع اسلامی شامل خانواده، قوم، طایفه و حوزه های اقتصادی و فرهنگی مانند بازار، اماكن عمومی، صنایع و هنرهای دستی همراه با زندگی شهری و كشاورزی بوده ولی بالاتر از همه آئین و فرایض دینی و مذهبی از جمله مساجد و مراكز علمی و اطلاعاتی و ارتباطی مركزیت و ثقل آن را تشكیل می دادند. با انقلاب صنعتی و گسترش نظام سرمایه داری در اروپا و سایر مناطق غرب مانند آمریكا، معنا و ماهیت فرهنگ عمومی در سرزمین های اسلامی دگرگونی های بنیادین به خود دید. گسترش اندیشه ها و الگوهای سیاسی و فرهنگی نیز كه همزمان با استعداد و سلطه گرائی دول اروپائی و آمریكائی شروع گردید افق فرهنگ عمومی را در كشورهای اسلامی تحت تأثیر قرار داد. نهادینه شدن اقتصاد ملی و تأسیس سازمان های دولتی و شكل گیری جدید تعلیم و تربیت در سطوح مختلف، فرهنگ عمومی را به مرزهای جدیدی سوق داد. زیرساخت های جدید ارتباطی همراه با رشد صنایع فرهنگی و رسانه ها فرهنگ عامه را مورد توجه جامعه شناسان و كارشناسان علوم انسانی و اجتماعی قرار داد. با تشكیل سازمان های جدید اجتماعی مسئله هویت و هویت شناسی در موضوع فرهنگ عمومی جایگاه ویژه ای به خود گرفت. در فرهنگ عمومی هویت یك طرف سكه و ارزش های عامه طرف دیگر آن است. در ادبیات جامعه شناسی و ارتباطات غرب سه نوع نظریه درباره فرهنگ عمومی به وجود آمده است كه هریك از آنها كم و بیش حاكم بر فرهنگ های عمومی امروز بسیاری از كشورهای اروپایی و آمریكایی است. یكی از سه مكتب فكری كه در جهان غرب بیشتر مورد بحث قرار گرفته و در بین نخبگان و دولتمردان غرب زده ممالك اسلامی نیز معمول است فرهنگ عمومی «جامعه توده وار» یا انبوه است. جامعه توده وار، وسایل ارتباطی توده وار یا جمعی، و فرهنگ توده وار یا عامه اجزای این نظریه است. جامعه توده وار به نوعی از جامعه اشاره می كند كه در آن روابط میان افراد به علت صنعتی و مدرن شدن شكل توده ای به خود گرفته و ازدیاد جمعیت به ویژه در شهرهای بزرگ عامل اصلی آن است. طبق نظریات طرفداران این مكتب، خاستگاه فرهنگ توده وار یا فرهنگ عامه، یكی از نتایج این فرآیند است. فرهنگ در این نظریه سه گانه یعنی جامعه توده وار، ارتباطات و رسانه های توده وار، و فرهنگ توده وار بسیار غیراسلامی و حتی ضد اسلامی است، زیرا فرهنگ جامعه به مقولات مشخصی چون «فرهنگ عالی و فرهنگ عامه»، «روشنفكرانه و كوته فكرانه»، «پیشرو و عامیانه» تقسیم می شود. اصطلاح فرهنگ توده وار غالباً برای ایجاد تمایز میان هنر معتبر پایدار و فرهنگ كالایی برخاسته از توده ها نظیر موسیقی پاپ و نمایش های طولانی تلویزیون، تیراژ روزنامه ها و كمیت آنها، بازاریابی، روش های آماری، آگهی های شهری و تابلوئی در بزرگراه ها و كنار پارك ها و استادیوم های ورزشی، سنجش افكار عمومی، احزاب به اصطلاح محبوب روز، جناح های مورد جذب و ادغام توده ها مورد استفاده قرار می گیرد. دومین مجموعه گزاره ها یا نظرها در موضوع فرهنگ عمومی در جامعه به جبر فن آوری اطلاعات مربوط می شود. این دیدگاه مدت هاست كه یكی از رایج ترین دیدگاه هائی است كه در زمینه ماهیت دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی به بحث می پردازد و مانند مكتب فرهنگ توده وار نفوذ بسیاری در میان سیاست گذاران به جای گذاشته است. طبق این مكتب تمدن مدرن، تاریخ اختراعات مدرن است. ماشین بخار، تلویزیون، اتومبیل، كامپیوتر و ماهواره این وضع تازه را برای انسان نوین فراهم آورده اند. توسعه ای كه زمینه را برای فن آوری نوین و در نتیجه برای دگرگونی اجتماعی و فرهنگی مناسب كرده است، مقوله ای خودزاست. مكتب معتقد به جبر فن آوری در نیم قرن پیش در بحث های مربوط به فرهنگ و ارشاد جامعه و وسائل ارتباط جمعی خود را در تعبیر معروف «دهكده جهانی» نشان داد. این مكتب ابتدا در آمریكای شمالی (كانادا و ایالات متحده) و سپس در اروپای غربی و بعدها به تقلید روز در میان دولتمردان و دست اندركاران دنیای شرق از جمله ممالك اسلامی مطرح شد. نظریه اقتصاد سیاسی، سومین مكتب مطرح در قبال فرهنگ عمومی است. ماركسیست ها، نوماركسیست ها، چپ جدید و كسانی كه نسبت به جامعه دیدگاه سوسیالیستی دارند، حامیان این نظریه را تشكیل می دهند. نویسندگان این قلمرو نیز مانند پژوهشگران نظریه فرهنگ توده وار و پیروان مكتب جبر فن آوری و فرهنگ، افراد و گروه های گوناگونی هستند و آثار آنها در موارد بسیار زیادی سرمشق كار سیاستگذاران، «روشنفكران» و دست اندركاران غرب و شرق و همچنین برخی در ممالك اسلامی بوده است. نظریه اقتصاد سیاسی دایره بسته شده در مكتب توده وار را مورد سؤال قرار می دهد و این پنداشت را مطرح می سازد كه رسانه های ارتباط جمعی و وضع فعلی زندگی مدرن آنقدرها هم باعث فرهنگ توده وار و ابزار شكل دادن به آن نیستند، بلكه آنها مجاری انتقال محتوای فرهنگی هستند، محتوایی كه مستقل از آن رسانه ها شكل توده را به خود گرفته اند. تصویری كه نظریه پردازان فرهنگ و جامعه توده وار ارائه می كنند، اغلب از نگرش مسیحیت پروتستانی به جامعه و حداقل از دكترین اقتصادی «اقتصاد آزاد» گرفته شده است. اما نظریه پردازان اقتصاد سیاسی اكثر دیدگاه های خود را از دیدگاه ماركسیستی «تولید» گرفته اند. نظریه اقتصاد سیاسی برعكس نظریه فرهنگ توده وار، از پائین و نه از بالا به این فرآیند می نگرد تا توده ها بتوانند در ماشین سیاسی و اقتصادی و در تولید و توزیع پیام های فرهنگی مشاركت جویند. اكثر هواداران این مكتب فكری براین باورند كه انسان اساساً خوب است و این نیروهای اجتماعی است كه او را به فساد می كشاند. اگر اوضاع مطلوب اجتماعی و به ویژه نهادهای سالم اقتصادی و سیاسی سكولار (دنیوی و غیردینی) به وجود آید، معیارهای دل چسب فرهنگی را شكوفا خواهند كرد. از ماركس گرفته تا لنین از «مكتب انتقادی فرانكفورت» گرفته تا «مكتب اقتصادی لندن»، با همه تفاوت هایی كه ملاحظه می شود، در كل معتقد به این نظریه اقتصاد سیاسی هستند. نظریات این سه مكتب در اینجا خلاصه شد چون این نظریات بیش از حد در بین دولتمردان، «روشنفكران»، دانشگاهیان، دانشجویان، و رسانه های امروزی در ایران تبلیغ شده بدون اینكه دیدگاه ها و جهان بینی های مادی و عواقب سیاستگذاری های آنها برای عامه مردم توجیه گردد. نظریه های دیگر نیز موسوم به فرانوگرائی فرهنگی و فراساختارگرائی غرب نیز كه همچون یك همتای برجسته در قلمروهای فلسفه تاریخ و نقد ادبی سه دهه اخیر ادبیات و رسانه ها و گفتمان های دولتی ما حضور داشته، نسبت به مكتب فكری معتقد به توده وار و جبر فن آوری و اقتصاد سیاسی چندان تفاوتی ندارند. این نظریه های دیگر یا فرعی در حقیقت پاسخ به بحران های مكتب های اصلی است و مقاومت در برابر وضع موجود كه ضمن انتقاد به تجلیل از وضع خود می پردازد.امروز اگر ما بخواهیم مشكلاتی كه حوزه فرهنگ عمومی و انقلاب اسلامی ایران را احاطه كرده است تبیین كنیم، باید چارچوب و نظریه ای را گسترش دهیم كه ورای سلطه روشنگری فلسفی و اقتصادی و انتقاد مكتب های موجود غرب حركت كند و از طریق انشقاق در قطب های متنوع وحدت را به وجود آورد. و این نظریه درباره فرهنگ همان نظریه و مكتب «رهائی بخش وحدت گرا» است كه سال هاست در نوشته های خود ارائه داده ام. دراین مكتب، فرهنگ در محتوا و نوع نه فرهنگ ذره ای و توده ای است و نه فرهنگ طبقاتی و ابزاری، بلكه ارزش های متعالی است كه این نوع فرهنگ را هدایت كرده است.منبع:کتاب گذر از نوگرایی، مترجم یونس شكرخواه، تهران1369
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2273]