واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روح خود را سبک کن
یکى از اصحاب حضرت امیرالمومنین مریض شده بود. حضرت براى عیادت به منزلشان رفته بودند. حضرت دیدند که این مریض کمى ناله مىکند، چون غالبا مریض آه و ناله مىکند. حضرت او را موعظه کردند: “خداوند بیمارى تو را وسیله براى کاستن گناهانت قرار داده است. وقتى مریض مىشوى این مریض شدن باعث از بین رفتن گناهان در انسان مىشود البته انسان مومن، ولى آدمهایى که نماز نمىخوانند، روزه نمىگیرند، تقوا ندارند و... مریض شدن براى آنها شفا نیست بلکه براى آن ها عذاب است اما درعوض براى اولیا و آدمهاى خوب مریضى شفا است. اگر مریض شدید ناراحت نشوید و شکوه نکنید. من در یکى از کتابها دیدم که یکى ازعلماى قدیم سىسال مریض بود. زمان خیلى طولانى است. ابدا شکوه نکرد، فقط شکر خدا کرد. این خیلى مهم است که سى سال در بستر باشد و شکوه نکند.حضرت امیرالمومنین صحابى خود را دلدارى داده و فرمودند: “براى مرض و بیمارى پاداشى نیست، ولى فایدهاش این است که گناهان را از بین مىبرد. مرض و بیمارى مثل باد پاییزى است، همچنان که باد برگ درختان را مىریزد مریضى گناهان را از بین مىبرد. همین جا این را هم عرض کنم که در روایت دیگرى داریم که دو چیز است که گناهان را از بین مىبرد اول مریضى و دوم سجده از براى خدا.... مثلا وقتى نماز را تمام کردید، چند دقیقهاى در سجده باشید و درآنجا ذکر شکراً لله وعفواً لله بگویید. همین سجده باعث پاک شدن گناهان مىشود. آن وقت هست که انسان احساس سبکى مىکند، احساس نشاط مىکند، نورانى مىشود.انجام گناه باعث سنگینى انسان مىشود. گاهى دیدهاید بعضىها براى نماز صبح نمىتوانند از خواب بیدار شوند. انگار که یک کوه روى آن ها قرار گرفته است و نمىگذارد آن ها از خواب بلند شوند. این به خاطر گناهانى است که مرتکب شده است و این گناهان مانع از بلند شدن آن شخص مىشود. پس یادمان باشد که دو چیز این گناهان را از بین مىبرد و باعث سبکى انسان مىشود: مریضى ( البته براى مومنان )، دوم سجده براى خدا.مرض و بیمارى مثل باد پاییزى است، همچنان که باد برگ درختان را مىریزد مریضى گناهان را از بین مىبرد.علت بیماری بر سینهی فضلبن یحیی برمكی بیماری ناراحتكنندهای پدید آمده بود، از دوستان خود سؤال كرد:
بهترین طبیب در عراق، شام، خراسان، و شیراز چه كسی است؟ گفتند: جاثلیق كه ساكن شیراز است. فضلبن یحیی با تشریفات مخصوص از او دعوت كرد تا به بغداد بیاید، جاثلیق دعوتش را قبول كرد و به بغداد آمد معالجهی او را شروع كرد و آنچه در مورد این بیماری میدانست به كار بست، اما كوچكترین نتیجهای به دست نیامد.به ناچار روزی به فضلبن یحیی گفت: من از معالجه شما ناتوانم زیرا هر چه دوای مربوط به این بیماری بود به كار بستم، ولی بیاثر بود ،گمان میكنم كه نارضایتی پدرتان از شما، موجب این بیماری است كه اگر چنین است رضایت او را جلب كن تا من درد شما را معالجه كنم. فضلبن یحیی میدانست كه پدرش از او رضایت ندارد، به ناچار شبانه برخواست و به خانهی پدر رفت و خود را به قدمهای وی انداخت و از او رضایت خواست و به هر حال از پدر رضایت گرفت و به جاثلیق اعلام كرد، جاثلیق نیز او را با همان داروهای قبلی مداوا نمود، طولی نكشید كه او بهبود یافت و راحت شد. فضل از جاثلیق پرسید: شما از كجا دانستی كه پدرم از من ناراضی است و سبب عدم بهبودیام، نارضایتی اوست؟ جاثلیق گفت: وقتی معالجاتم بیاثر شد، دانستم كه شما از جایی ضربه خوردهای، چند روزی زندگیات را تحت نظر و بررسی قرار دادم، دیدم همه از شما خشنودند و صدقات و دستگیریات از مستمندان و بیچارگان زیاد است، علّتی بدستم نیامد تا اینكه شنیدم میان شما و پدرت، كدورتی است؛ دانستم كه نارضایتی پدر، سبب این درد است و تا جلب رضایت او نشود، معالجه ممكن نیست. نكته: از این حكایت معلوم میشود كه منشأ بعضی از بیماریها، اذیت و آزار دیگران مخصوصاً كسانی كه احترام آنها مانند والدین واجب است، میباشد. گروه دین و اندیشه – مهدی سیف جمالیمنابع: رسالت، برگرفته از بیانات مرحوم آیت الله احمد مجتهدى تهرانیداستانهایی از پدر و مادر، شهید میرخلفزاده، صفحه 43
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]