واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پارادكس تصوف نزد اساتيد و شاگردان ملاصدرا (2) نويسنده: شهرام پازوكي ملاصدا در نگاه به زمانهاش احياي علم دين را در تذكر و توجه به چند چيز در جهت اصلاح تصوف و فقه در نسبت آن دو با تشيع ميديده است: 1 - ايمان با اسلام ظاهري تفاوت دارد و آن نوري است كه از جانب خداي بردل بنده تابيده ميشود(47) و همان است كه در عرف صوفيه به آن ولايت(48) گويند.(49) علم نيز نور است. به نور علم و ايمان، حقيقت موجودات بر عارفان منكشف ميشود.(50)2 - آنچه مانع تحقق ايمان ميشود، سه اصل از اصول جهنم است كه از مهلكات نفسند. اين سه اصل عبارتند از: اول، «جهل به معرفت نفس كه حقيقت آدمي است».(51) دوم، «حب جاه و مال و ميل به شهوات و لذات و … كه جامع همه حب دنيا است».(52) سوم، «تسويلات نفس اماره است و تدليسات شيطان مكّار و لعين نابكار كه بد را نيك و نيك را بد وا ميدارد و معروف را منكر و منكر را معروف ميشمارد».(53)3 - علم دين كه فرض عين است(54)، از سنخ علوم رسمي مثل فقه و كلام - كه فقط ناظر به ظاهر دين هستند و راه به باطن آن ندارند – نيست. 4 - فقه در صورت فعلياش، يعني علم دنيا از معنايي كه در زمان پيامبر داشته، دور شده است، چرا كه فقه در معناي لغوي و كاربرد اوليهاش، بر علم آخرت و معرفت نفس اطلاق ميشده است، و اكنون فقه عبارت است از دانستن مسايل فقهي مانند طلاق و بيع.(55)5 - علم حقيقي دين، علمي است كه موجب نجات انسان و معرفت حقيقي او ميشود. اين علم، تصوف است ولي تصوف نيز چنان كه رويه و اعتقاد بعضي صوفينمايان زمانه (صوفيان صفوي) است، از حقيقت خود دور شده است. اصولاً، به نظر ملاصدرا صوفي از آن جهت كه صوفي است، پوشيده از عقول است. اگرچه ظاهر جسمانياش آشكار است ولي حقيقت و معنويت وي پنهان از ديدگان است. اگر كسي به اوضاع اين زمان نگاه عبرت آميز كند، «به يقين ميفهمد كه احدي از اهلالله و ارباب تصوف و كمال و حال ممكن نيست ظاهر و آشكار باشد بلكه واجب است كه پوشيده و پنهان باشد.»(56)6 - حقيقت تصوف تشيع است ولي تشيع به معناي رايج آن، يعني تشيع صفوي، كه مذهبي صرفاً فقهي يا كلامي است و تفسيري ظاهربينانه و قشري در دين و ابزار قدرت طلبي و سلطهجويي دنيوي شده، عاري از حقيقت اوليهاش شده است. چنان كه قبلاً گفته شد، به همين جهت، ملاصدرا اصول كافي و قاضي سعيد قمي كتاب توحيد صدوق را شرح عرفاني ميكنند تا بعد عرفاني تشيع را نشان دهند. 7 - تشيع و تصوف اگر به منزله ابزاري براي كسب قدرت دنيوي و دنياداري و تسلط بر بندگان و شهرت طلبي باشد، منحط ميشود. (57)8 - تصوف و تشيع منشأ حكمت الهي و وراي فلسفه رايج ابن سينايي است. (58) اگر ملاصدرا ميتواند تصوف و كلام و فلسفه را جمع كند، اين كار را به نحو التقاطي و تصنعي انجام نميدهد بلكه سرچشمه اين سه را يكي ميبيند. به سبب همين اوضاع متشنج دوره صفويه و ترس و پرهيز از اتهام تصوف، آن گروه از بزرگان صوفي مشرب اين عصر - اعم از فقها و حكمايي كه در ايران باقي مانده بودند – ارتباط علني با بزرگان تصوف در ايران نداشتند و اين ارتباط را كتمان و تقيه ميكردند، لذا تشخيص اينكه در چه سلسلهاي سلوك ميكردند و مريد چه كسي بودند مشكل است - چنان كه در مورد ملاصدرا و اساتيد و شاگردانش ديده ميشود - ولي بر اساس آنچه از شواهد و قراين برميآيد غالباً بايد به شعب سلسله معروفيه انتساب داشته باشند. چنان كه مجلسي اول در ابتداي رساله منسوب به او، به نام تشويق السالكين(59)، گويد: «اقرب طرق به معرفت الهي همين طريقه معروفيه است». با اين مقدمات، مخالف علماي ظاهري شيعه، با اتكا به شاهان صفوي، به خصوص پس از دوره شاه عباس اول، با صوفيه و حكما تشديد شد و در ادوار بعد، اين مخالفت به شدت و ضعف، تاكنون استمرار يافت و عدهاي سعي كردند تصوف را از بطن مادر خويش، تشيع، در سرزمين آبا و اجدادي آن، يعني ايران، جدا سازند و تشيع را منحصر به مذهبي فقهي و كلامي كنند. در اين زمينه كتابهاي زيادي هم در رد تصوف و هم در رد حكمت كه اينك با ملاصدرا صبغه صوفيان نيز يافته بود، تقريباً از زمان شاه طهماسب تأليف شد كه معمولاً مضاميني تكراري دارد و يادآور كتاب تلبيس ابليس ابن جوزي است كه رنگي شيعي يافته و به انتحال از يكديگر نوشته شده است.(60) عناوين برخي از اين كتابها مثل حكمه العارفين في رد شبه المخالفين من المتصوفين و المتفلسفين يا الفوائد الدينيه في الرد علي الحكماء و الصوفيه كه هر دو تأليف ملامحمد طاهر قمي است، حاكي از آن است كه نزد مخالفين حكمت و تصوف در اين دوره، اين دو از يك نسخ هستند و سرچشمه واحدي دارند. اين ايام را صاحب روضه الصفا(61) چنين توصيف ميكند كه علماي ظاهر ارباب رياضت را خشك مغز خواندند و حكما را مبتدع نام كردند و عرفا را مخترع لقب نهادند و اهل فكر را از ذكر منع كردند. از اين به بعد، كلمه تصوف كه معنا و مدلولي مذموم يافته بود، به تدريج، جاي خود را به واژه «عرفان» داد و در آثار بزرگان اهل تصوف به اين نام نيز از آن ياد شد، در حالي كه تا پيش از اين، «عرفان» همواره به عنوان صفتي دال بر معرفت قلبي خداوند جزو مراحل سلوك صوفيانه بود و بدين جهت، فقط در حوزه تصوف مطرح ميشد. از طرف ديگر، لفظ عرفان به جاي لفظ علم - به معناي دقيق آن در صدر اسلام - نيز به كار رفت. پيش از اين، يكي از مطالبي كه غزالي به قصد احياي علم دين ذكر ميكند، توجه و تذكر به معاني اوليه الفاظ در كتاب و سنت و نزد سلف صالح است. از ميان پنج لفظي كه او ياد ميكند، يكي لفظ علم است كه به قول او در زمانهاش دال بر دانستن رسوم جدل در فقه شده است، حال آنكه در معناي اوليهاش اطلاق می شده است بر «معرفت حق تعالي و دانستن مثوبات و عقوبات و افعال او در بندگان».(62) همين تنبيه و متوجه ساختن معناي حقيقي لفظ علم را نزد ملاصدرا و استادان و شاگردانش ميبينيم. بدين جهت، چون لفظ علم كاملاً از دلالتهاي اوليه معنوياش عاري شده بود، لفظ عرفان، مقصود از آن لفظ را نيز ايفا مي كرد. به هر تقدير، وضعيت چنان شد كه در اين دوره تصوف صفوي در كنار تشيع صفوي چنان معناي تصوف علوي و تشيع علوی را مخدوش كرد كه نتايج سوء آن، در قرون بعدي و هماكنون، در طرز تلقي ما از تصوف و تشيع و ارتباط ميان آن دو در ايران ديده ميشود. پي نوشت ها: 2 - نگارنده در جايي ديگر (مدخل «تصوف در ايران بعد از قرن ششم» در دانشنامه جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حداد عادل، ج 7، تهران، 1382، صص 392 - 387) به تفصيل بيشتري درباره وضعيت دوگانه تصوف در دوره صفويه و سير آن تا ايران امروز پرداخته است و در اينجا از آن مقاله نيز استفاده شده است. 3 - در اين باره ر.ك. به: مقاله نگارنده: «تصوف علوي: گفتاري در باب ارتباط سلاسل صوفيه به حضرت علي» در عرفان ايران، مجموعه مقالات، 17، گردآوري مصطفي آزمايش، تهران، 1382، صص 33 - 16. 4 - تمام آثار سيد حيدر آملي در همين جهت است ولي از همه صريحتر در فاتحه و مقدمه كتاب جامعالاسرار، تصحيح هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيي، تهران، 1368، ص 48 - 2، به اين مطلب اشاره ميكند. 5 - اين اعتقاد را ميتوان در اكثر تاريخهاي ملل و نحل از ملل و نحل شهرستاني تا محبوب القلوب اشكوري و در فيلسوفان اشراقي مثل سهرودي نيز يافت. 6 - تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه جواد طباطبايي، 1373، صص 5 - 4. 7 - روضات الجنات، جزء 6، ص 91. 8 - كسراصنام الجاهليه، ملاصدرا، به تصحيح محمدتقي دانش پژوه، تهران، 1340، مقدمه مصحح، ص 8. 9 - شبيبي، كامل مصطفي، تشيع و تصوف، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، 1374، ص 399. نقل است كه شاه عباس عده زيادي از صوفيه قزلباش را كه تهديدي براي حكومت خود ميديد، كشت. شرح كاملي از صوفي كشيهاي اين دوره در كتاب تاريخ عالم آراي عباسي آمده است. 10 - دنباله جست و جو در تصوف ايران، زرين كوب، عبدالحسين، تهران، 1362، ص 244. 11 - صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1378، ج 5، بخش 1، ص 201. 12 - صفا، همان، ص 202. 13 - بهبهاني، احمد، مرات الاحوال جهاننما، تصحيح علي دواني، تهران، 1370، بخش 1، ص 101. 14 - حاج ميرزا معصوم شيرازي، طرائق الحقائق، تصحيح محمد جعفر محجوب، تهران، 1318، جلد1، ص 280. 15 - شيخ بهايي، كليات، به تصحيح و مقدمه سعيد نفيسي، ص 154. 16 - حاج ميرزا معصوم شيرازي، پيشين، ج 3، ص 215. 17 - شيخ بهايي، پيشين، ص 24. 18 - مندرج در: جعفريان، رسول دين و سياست در دوره صفوي، قم، 1370، ص 266. 19 - ميرزا علي مدرس، ريحانه الادب، ج 4، ص 358. 20 - ميرزا ابوالقاسم ميرفندرسكي، رساله صناعيه، تصحيح علي اكبر شهابي، مشهد، 1317، ص 42. 21 - همان، ص 43. 22 - همان، ص 7. 23 - فيض كاشاني، المحاكمه، مندرج در ده رساله فيض كاشاني، تصحيح رسول جعفريان، اصفهان، 1371، صص 109 - 97. 24 - فيض كاشاني، شرح صدر، مندرج در ده رساله فيض كاشاني، تصحيح رسول جعفريان، اصفهان، 1377، صص 73 - 47. 25 - همان، صص 49 - 48.26 - براي مثال، ر.ك. به: الاصول الاصيله، فيض كاشاني، تصحيح محدث ارموي، تهران، 1349.27 - روضات الجنّات، ج 6، ص 91.28 - فيض كاشاني، الحق المبين، ضميمه الاصول الاصيله، ص 2. 29 - ر.ك.به: المحجه البيضاء في تهذيب الاحياء، مقدمه. 30 - بحراني، احمد، لؤلؤه البحرين، چاپ محمد صادق بحرالعلوم، قم، ص 121.31 - روضات الجنات، ج 6، ص 94. 32 - لاهيجي، عبدالرزاق، گزيده گوهر مراد، به تصحيح صمد موحد، تهران، 1364، صص 12 - 10. 33 - همان، صص 368 - 363. 34 - ر.ك.به: روضات الجنات و ريحانه الادب. 35 - در اين باره، ر.ك.به: كسر اصنام الجاهليه، تصحيح محسن جهانگيري، تهران، 1381، ص شانزده و هفده كه مصحح محترم مواردي از ارجاعات مستقيم ملاصدرا را به مشايخ صوفيه را ذكر كرده است. 36 - اينكه شيخ راهنماي ملاصدرا چه كسي بوده، معلوم نيست و اين امر - همانطور كه گفته شد - از اوصاف مميزه دوره صفويه است كه عارفان و حكيمان در مورد ارادت خود تقيه ميكردند. ولي از آنجا كه ملاصدرا اهل سير و سلوك عملي بوده و چنانكه گفته شد، براي سلوك، داشتن مربي و استاد را لازم ميدانسته، قاعدتاً خود راهنمايي معنوي داشته است. دكتر سيد حسين نصر به نقل از علامه طباطبايي احتمال ميدهد كه شيخ بهايي بايد مرشد وي بوده باشد. ر.ك.به: سيد حسين نصر، صدرالمتألهين شيرازي و حكمت متعاليه، ترجمه حسين سوزنچي، تهران، 1382، ص 62. 37 - در مورد كساني كه ملاصدرا را در زمان وي يا پس از آن صوفي خواندهاند، ر.ك.به: كسر اصنام الجاهليه، محمدتقي دانش پژوه، مقدمه مصحح، صص 5 - 4، همچنين، كسر اصنام الجاهليه، محسن جهانگيري، مقدمه مصحح، صص 29 - 22. 38 - رساله سه اصل، تصحيح دكتر سيد حسين نصر، دانشگاه تهران، 1340، ص 5. 39 - صدرالدين شيرازي، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، بيروت، 1981، ج1، ص 12. 40 - كسر اصنام الجاهليه، تصحيح محسن جهانگيري، ص 10. از اينجا به بعد، تمام ارجاعات به كسر اصنام الجاهليه به همين طبع آن است. 41 - طرائق الحقائق، ج 1، ص 182. 42 - كسر اصنام الجاهليه، صص 228 - 217. 43 - سه اصل، ص 6. 44 - سه اصل، ص 10. 45 - خود او ميگويد كه مقصودش از اين رساله (سه اصل) دانستن موانع و حجابهاي علم است (سه اصل، صص 95 - 94). 46 - ملاصدرا در برخي موارد عبارات غزالي را عيناً و در برخي موارد با دخل و تصرف و گاه با ذكر نام و گاه بدون ذكر نام نقل ميكند. نمونههايي از اين موارد وهمچنين مواردي را كه ملاصدرا از ديگر كتابهاي صوفيه نقل كرده، در كسر اصنام الجاهليه، مقدمه مصحح، ص 36 تا 51 آمده است. 47 - سه اصل، صص 68 و 88. 48 - توجه به اين تعبير ملاصدرا را نيز جالب توجه است كه ميگويد در عرف صوفيه به آن «ولايت» گويند، در حالي كه كلمه ولايت معمولاً در عرف شيعه مشهور است. معلوم ميشد او از ولايت، معناي عرفانياش را منظور داشته است. 49 - سه اصل، صص 6 و 24 و 94. 50 - سه اصل، ص 44. 51 - سه اصل، ص 13. 52 - سه اصل، ص 28. 53 - سه اصل، ص 32. 54 - سه اصل، ص 108. 55 - سه اصل، صص 78 - 77. ملاصدرا در اينجا اقوال غزالي را در ابتداي كتاب احياء علومالدين نقل ميكند و به خود غزالي به تعبير «بعضي از دانايان» اشاره ميكند. 56 - كسر اصنام الجاهليه، صص 177 - 176. 57 - كسر اصنام الجاهليه، ص 155. 58 - سه اصل، ص 42. 59 - محمد تقي مجلسي، تشويق السالكين، انتشارات نور فاطمه، تهران، 1375، ص 5. 60 - اهم اين كتابها را صاحب طرائق الحقائق (ج 1، صص 198 - 174) ذكر كرده است. همچنين ر.ك به: جعفريان، رسول، دين و سياست و دوره صفوي، 251 - 226. 61 - ج 8، ص 493. 62 - ابوحامد محمد غزالي، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيد الدين محمد خوارزمي، به كوشش حسين خديو جم، چاپ دوم، تهران، 1364، صص 87 - 86. منبع: فصل نامه فلسفی
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]