تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه‏ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816750438




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شیعیان ما آشنای مایند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شیعیان ما آشنای مایند
شیعیان ما آشنای مایند
امام کم کم به توس نزدیک می‏شود اینجا نیشابور است. مردم همهمه کرده‏اند. صدایی می‏گوید: «حدیثی، جمله‏ای، یادگاری!» پرده کنار می‏رود. «از پدرم موسی بن جعفر و او از پدرش...» تا می‏رسد به پیامبر و جبرئیل و خداوند متعال «شنیدم که کلمه لااله الا‏الله دژ من است و گوینده آن از اهالی دژ من و اهل آن امانند از عذاب من! » و کجاوه راه می‏افتد اما چند قدمی بعد مکث می‏کند: «به شرط‏ها و شروط‏ها! و من از شرط‏های آنم.»راه‏ هنوز راه توس است و کجاوه، کجاوه امام. شهری نزدیک می‏شود و همهمه‏ای، تشییع جنازه است. امام پیاده می‏شود و زیر تابوت می‏رود. کنار قبر نیز روی مرد مرده را کنار می‏زند و می‏گوید: « محمد بن علی مژده! مژده بهشت. » کسی می‏گوید: « شما نامش را از کجا دانستید در این شهر دور و غریب؟»- می‏شناختم چون شیعیان ما آشنای مایند. حتی می‏دانیم چه‏ها کرده‏اند. هر صبح و هر شام هر چه می‏کنند، به ما نشان داده می‏شود. »- خانه، خانه امام است و طویله در دست تعمیر. امام داخل خانه می‏شود. مردی سیه چرده را می‏بیند که تاکنون ندیده. امام جلو می‏رود و با مرد دست می‏دهد. مرد لبخند می‏زند. امام بیرون طویله از سلیمان می‏پرسد: «دستمزدش طی شده؟» جواب منفی سلیمان چهره‏اش را در هم می‏کند: «حالا هر چه‏قدر بدهی، باز او ناراضی است اما اگر طی کرده بودید، سر سوزنی هم بیشتر می‏دادی، خشنود می‏شد.»اینجا خانه امام است. مهمان امام دارد فکر می‏کند که چه سعادتی دارم. اسب امام مرا آورده، اما به شام دعوتم کرده، با او شام خورده‏ام، حالا هم قرار است امشب اینجا بخوابم. کیست مثل من؟! امام می‏گوید: «امیر مومنان به دیدار مریضی رفت اما به او گفت مبادا به عیادت من فخر بفروشی. ملاک برتری تقواست.»مرد هنوز خوشحال است اما می‏داند سعادتش از عنایت امام بوده نه از لیاقت خودش.مدت‏هاست باران نباریده. مامون از امام می‏‏خواهد دعا کند و در دل امید دارد که باز هم باران نبارد. امام رسول الله را در خواب می‏بینند و طبق گفته رسول الله تا روز دوشنبه صبر می‏کنند. دوشنبه امام در کنار مردم دعا می‏کنند. ابری می‏آید و همه خوشحال می‏شوند اما امام می‏گوید: «این ابر، ابر ما نیست.» و ابر می‏رود. تا باز همین ابر. امام می‏گوید: «این ابر، از طرف خدا و ابر ماست.» و باران می‏زند. بر سر و روها و خاک‏های تشنه. آنقدر که همه حوض‏ها، همه گودال‏ها و همه نهرها پر از آب می‏شود.امام نشسته است و مامون نشسته است و همه نشسته‏اند. مامون می‏پرسد: «علی (ع) تقسیم کننده بهشت و جهنم  است. چرا؟» امام می‏گوید: «زیرا علی (ع) میزان اعمال است. دوستدارش بهشتی و دشمنش دوزخی است.»مامون می‏گوید: «خدا مرا بعد از تو زنده نگذارد یا علی ابن موسی!»یعنی من هم از دوستداران علی و آل علی‏ام اما هم امام، هم مامون و هم بقیه می‏دانند که نیست.مامون مجلس مناظره دارد. بزرگان را جمع کرده تا شاید امام را شکست دهند. یکی از قرآن دلیل می‏آورد که انبیا معصوم نیستند. امام می‏گوید: «آدم  نافرمانی خدا را روی زمین نکرد!»مرد می‏گوید: «این را چه می‏گویید: و زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف قصد زلیخا!»- قصد زلیخا خیانت بود اما یوسف قصد کرد اگر زلیخا منصرف نشد، او را بکشد.نه تنها هیچ سوالی نیست که امام را ناتوان کند که او عمران صابی را هم مسلمان می‏کند. مامون نگران است. حس می‏کند تنها چیزی که او را از نگرانی می‏رهاند، مرگ امام است.«همین مرد مرا می‏کشد. مبادا شما را بفریبد.»اشاره امام به مامون است. «این مرد مرا مسموم می‏کند. سپس می‏خواهد خود مرا غسل و کفن کند. به او بگو اگر چنین کنی، عذاب آخرتت به دنیا می‏افتد.»مامون می‏گوید: «از این انگور و آن انار تناول کنید.»امام می‏گوید: «به اختیار نخواهم خورد!»و ساعاتی بعد مامون قصد دارد پیکری را غسل بدهد که خود مسموم کرده است.مرد به او نزدیک  می‏شود و پیغام را در گوش او نجوا می‏کند. مامون می‏هراسد و دست می‏کشد. مرد می‏گوید: «امام خواسته است خیمه‏ای سفید بر پا شود. » چنین می‏کنند. چندی بعد پیکر امام غسل و کفن شده آماده است.مهدی طهوریتنظیم:بخش کودک و نوجوان ******************************* مطالب مرتبطاو از فراز آسمان پرواز کرد اخلاق اما سجاد(ع) سلطان نادان! فرار از طوفان قاب عکست به من لبخند می زند شاید دوباره‌ همدیگر را پیدا كنیم شاه ظالم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن