تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ميان حق و باطل جز كم عقلى فاصله نيست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853155771




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جايگاه خانواده در غرب(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جايگاه خانواده در غرب(1)
جايگاه خانواده در غرب(1) نويسنده:استيون مينتز و سوزان کلوگ(2)مترجم: مرتضي مداحي چکيدهدر مقاله ي زير روند سست شدن ارکان خانواده در غرب بخصوص آمريکا بازکاوي شده و عوامل منجر به تغيير در اين نهاد اجتماعي مورد بررسي قرار گرفته است. مينتز و کلوگ در اين مقاله، افول الگوهاي سنتي خانواده، کنار رفتن ارزش هاي خانوادگي، تغيير در وظايف اعضا و شاغل شدن مادران، آزادي در روابط جنسي و معمول شدن اطلاق را ناشي از تغيير در ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي دانسته اند که سرمنشأ اين تغيير عبارت است از: رشد اقتصادي و ظهور نحله هاي فلسفي که برخورد تأکيد مي کردند. اين دو عامل ابتدا در ادبيات و رمان ها و مجلات و سپس در سينما و فيلم ها تأثير گذاشته و آنها نيز به نوبه ي خود ارزش هاي خانوادگي را مورد هدف قرار دادند.کليد واژه ها: خانواه، خانواده ي سنتي، تغييرات در خانواده، ارزش هاي خانوادگي، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي، پيوندهاي خانوادگي، روابط جنسي نامشروع، فلسفه هاي خودمحور.پيش درآمدنهاد «خانواده» يکي از اصيل ترين و قديمي ترين نهادهايي است که اجتماع بشري آن را تجربه کرده، اگر سرمنشأ و فلسفه ي وجودي تشکيل نهادها را نيازهاي «ساخت يافته» بدانيم به يقين، خانواده نهادي است که يکي از طبيعي ترين و پايدارترين نيازهاي انسان را به صورتي ساخت يافته و تعريف شده تأمين مي کند. نياز به آرامش و سکون و استراحت يکي از مهم ترين نيازهاي انسان است که خداوند متعال با آفرينش زوج و جفتي در کنار انسان، اين نياز او را برآورده کرد و براي اينکه سازوکار ارضاي اين نياز قاعده مند باشد يک راه را مجاز دانست و آن نهاد «خانواده» است؛ (و من آياته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه ان في ذلک لآيات لقوم يتفکرون) (روم: 21) خداوند همسري در کنارتان قرار داد تا بدان وسيله، آرامش يابيد.آنچه گفته شد تنها يکي از کارکردهاي خانواده است که مي توان از متون ديني استنباط کرد. در اين ميان، به توليد نسل، کارکردهاي پرورشي و تربيتي، مراقبت و کنترل و ساير کارکردهاي خانواده نيز مي توان اشاره کرد. در دنياي متغير امروز، که گويي کمتر چيزي را مي توان يافت که بدون دگرگوني بماند، تغيير خانواده را هم دربرگرفته و تغييرات عمده اي در آن ايجاد شده است، تا جايي که انديشمندان اجتماعي با توسل به تقليل گرايي، (3) ابتدا کارکردهاي خانواده را به يکي دو مورد تقليل دادند و به تعريف مجدد(4) «خانه» و «خانواده» پرداختند. اين وضعيت جامعه شناسي موجود است که - به - اصطلاح - فارغ از ارزش(5) بحث مي کند. نگاه به نهاد خانواده از منظر جامعه شناسي تغييرات، ما را به حقايق زيادي رهنمون مي کند که مي توانيم هم اصالت هاي ديني خود را بيابيم و بدان ها پايبند باشيم و هم وضعيت موجود را بشناسيم.مقاله ي حاضر از منظر «جامعه شناسي تغييرات»، تغيير اجتماعي(6) نهاد خانواده غربي را بررسي کرده و عوامل عمده ي تغيير در اين نهاد را ذکر کرده است. اهميت اين مقاله از آن رو دو چندان مي شود که از نگاه خود غريبان و بيان خود آنهاست و در نهايت، نتيجه مي گيرد از «خانواده» چيزي جز اسم آن و از کارکردهايش جز رسم آن باقي نمانده است.به سوي جدايي؛ تغييرات شديد از سال 1960در فاصله ي کوتاه سه دهه، خانواده سنتي تقريبا ناپديد شد. امروزه خانواده هايي با پدر نان آور و مادر خانه دار با يک يا چند فرزند، فقط يک ششم خانواده ها را تشکيل مي دهند. مينتز و کلوگ اين تغيير شگرف را به تحول عظيم در ارزش هاي فرهنگي نسبت مي دهند. آنها معتقدند: نظام اخلاقي جديد، انقلابي در ارزش ها و رفتارهاي خانواده به پا کرده است.يک نسل قبل، ازي، هاريت، ديويد، و ريکي نلسون مظهر خانواده ي آمريکايي بودند. بيش از 70 درصد تمام خانواده هاي آمريکايي در سال 1960 مانند خانواده نلسون بودند: يک پدر نان آور، مادر خانه دار و فرزندانشان؛ اما امروز تنها کمتر از سه دهه بعد، خانواده هاي سنتي تشکيل شده از پدر نان آور مادر خانه دار و يک يا چند فرزند وابسته تنها کمتر از 15 درصد خانواده هاي کشور [آمريکا] را تشکيل مي دهند. به موازات اينکه خانواده هاي آمريکايي تغيير کرده اند، تصوير به نمايش درآمده از آنها نيز در برنامه هاي تلويزيوني تغيير يافته است. نويسندگان نام چند اثر سينمايي و تلويزيوني را در اينجا به عنوان نمونه ذکر مي کنند که شکل زندگي خانوادگي در آنها تغيير يافته، ولي به دليل شناخته شده نبودن آنها در ايران از ذکر آنها خودداري مي کنيم. از سال 1960 خانواده هاي آمريکايي دگرگوني تاريخي را متحمل شده اند؛ به همان اندازه چشمگير و دوررس که در ابتداي قرن نوزدهم اتفاق افتاد، به گونه اي که حتي يک آشنايي سطحي با آمارهاي سرشماري، عمق تغييراتي را که در زندگي خانواده رخ داده است نشان مي دهد. نرخ مواليد کاهش پيدا کرده، امروزه تعداد متوسط فرزند در هر خانواده، از 3/8 در اوج رونق بچه داري به کمتر از 2 فرزند تنزل يافته است. در عين حال، نرخ طلاق به شدت افزايش پيدا کرده است. امروزه تعداد طلاق ها در هر سال، دو برابر بالاترين تعداد در سال 1966 و سه برابر بيش از سال 1950 شده است. جهش ناگهاني ميزان طلاق در افزايش چشمگير تعداد خانوارهاي تک سرپرست يا آنچه به «خانواده هاي از هم پاشيده»(7) شناخته مي شد، دخيل بوده است. تعداد خانوارهاي تشکيل شده از يک زن و بچه هايش از سال 1960 تاکنون دو برابر شده است. رشد ناگهاني خانوارهاي زن سرپرست با افزايش سريع تعداد زوج هايي که با زندگي توافقي به سر مي برند همراه شده، و تعداد آنها از سال 1960 تاکنون چهار برابر گرديده است.تقريبا همه ي جوانب زندگي خانواده در مقابل چشمانمان تغيير يافته، آداب جنسي از اساس مورد بازبيني قرار گرفته است. در مقايسه با قريب نيمي از مردم در سال 1960، که آميزش جنسي را تا پس از ازدواج به تأخير مي انداختند، امروزه فقط قريب يک پنجم زنان آمريکايي فعاليت جنسي را به پس از ازدواج موکول مي کنند. در اين ميان، سهم مواليد رخ داده ميان زنان مجرد چهار برابر شده است. در عين حال، ميليون همسر وارد نيروي کار شده اند و با افزايش تعداد همسران شاغل، تصوير قديمي پدر نان آور و مادر خانه دار فرو شکسته است. در سال 1950 بيست و پنج درصد زنان ازدواج کرده، که با همسرانشان زندگي مي کردند، در خارج از خانه کار مي کردند. در اواخر دهه ي 1980 اين رقم قريب شصت درصد شد. هجوم زنان متأهل، که وارد نيروي کار مي شدند، بخصوص در ميان مادران داراي فرزند کم سن و سال، سريع تر بود. اکنون بيش از نيمي از تمام مادران بچه مدرسه اي ها، شاغل هستند. در نتيجه، تنها اندکي از فرزندان کم سن مي توانند خواستار توجه انحصاري مادرانشان باشند. آنچه آمريکاييان در سال 1960 شاهد بودند چالش هاي بنيادي بود در شکل ها، آرمان ها و انتظارات نقشي که خانواده را طي يک و نيم قرن تعريف کرده است.تغييرات عميق و گسترده در خانواده ي آمريکايي، رفتار و ارزش هاي آن رخ داده است. آمريکاييان معاصر بيش از اسلاف خود به تأخير يا خودداري از ازدواج، به زندگي تنها و بيرون از واحدهاي خانوادگي، به وارد شدن در روابط جنسي فراتر از ازدواج، به خاتمه دادن ازدواج ها با طلاق، به اجازه دادن مادران بچه هاي کم سن و سال براي کار بيرون از خانه، و به اجازه دادن به زندگي فرزندان در خانواده هاي تک والد و بدون حضور مرد بزرگ سال، علاقه دارند.واژه ي «خانواده» به تدريج، باز تعريف شده تا هر جمعي را که با هم زندگي مي کنند، در برگيرد؛ اشکال گوناگوني همچون مادران تنها و فرزندان زوج هاي ازدواج نکرده و زوج هاي همجنس باز.همه ي اين تغييرات، حسي عميق از بي اطميناني و تزلزل پديد آورده است. بسياري از آمريکاييان از کاهش سريع ميزان مواليد، رشد چشمگير ميزان طلاق و ازدياد روابط جنسي هرزه و بدون قرارداد، که همه نشانه هايي از خودبيني و خودخواهي فزاينده ي مغاير با پيوندهاي قوي خانوادگي است، در هراسند. آنها همچنين واهمه دارند از اينکه اين ميزان افزايش يافته، مادران شاغل که موجب شده اند تا فرزندان بيشتري مورد بي توجهي قرار گيرند، ميزان بارداري در نوجواني، بزه کاري، خودکشي، استعمال مواد مخدر و الکلي و شکست در تحصيل بيشتر شوند.امروزه ترس از آينده ي خانواده، وسعت يافته است. در سال 1978 يک نويسنده، ک. ب. لوسي، به اجمال هراس ها درباره ي شکنندگي خانواده را خلاصه کرد که هنوز ذهن آمريکاييان را آزار مي دهد:امروزه پنجاه درصد کل ازدواج ها به طلاق، جدايي، يا ترک خانه ختم مي شود. ميزان ازدواج و ميزان تولد در حال کاهش است. تعداد خانواده هاي تک والد و تک فرزند افزايش مي يابد. جوانان بيش از پيش، به زندگي با هم بدون ازدواج روي مي آورند...روابط جنسي پيش از ازدواج و نامشروع ديگر موجب خشم والدين يا همسران نمي شود. ميزان گزارش شده ي زناي با محارم، هتک عرض کودکان، تجاوز و سوء استفاده از همسر و فرزند بي وفقه صعود مي کند. کودکان فراري، روسپي گري نوجوانان، اعتياد به مواد مخدر و الکلي در بين جوانان پديده هايي بزرگ و ناخوشايند شده اند.نيروهايي که در پس اين تغييرات در زندگي خانوادگي هستند کدامند و لوازم اين دگرگوني ها چيست؟نظام اخلاقي جديدکليد فهم دگرگوني هاي اخير در زندگي خانواده را بايد در دگرگوني عميق ارزش هاي فرهنگي جست و جو کرد. سه دهه قبل، بيشتر آمريکاييان در نگرش هاي قوي و مطمئن درباره ي خانواده سهيم بودند. نظر سنجي هاي عمومي نشان دادند که آنها ازدواج را به عنوان پيش نيازي براي رفاه، سازگاري اجتماعي و بلوغ مي دانند و روي نقش مناسب زن و شوهر اتفاق نظر داشتند. مردان و زناني که موفق به ازدواج نشده بودند يا از نقش خانوادگي خود ناراحت بودند، با عناوين «ناسازگار» يا «عصبي» تحقير مي شدند. فرهنگ وسيع تر حامل اين پيام بود که خوش بختي تنها پيامد جنبي «زندگي با ارزش هاي مقبول، کار سخت و تعهد خانوادگي» است.ارزش هاي و هنجارها تغيير يافته، شعارهاي جامعه ي کنوني رشد خودمحوري و رضايت فردي هستند. انتظارات براي خوش بختي شخصي بيشتر شده و با نگراني (و از خود گذشتگي) براي خانواده هايي، که بيشتر سنتي بوده اند، همراه شده است. در عين حال، خانواده علاوه بر کارکرد سنتي اش مانند مراقبت از کودکان، تأمين اقتصادي و برآوردن نيازهاي عاطفي اعضاي خود، کانون انتظارات جديدي مانند ارضاي جنسي، صميميت و مصاحبت شده است.امروزه طيف گسترده اي از هنجارهاي خانواده، که طي دهه ي 1950 و اوايل 1960 غالب بودند، ديگر به طور وسيع پذيرفته نيستند. طلاق ديگر مانند گذشته، شرم آور نيست. اکثريت عظيمي از عموم مردم اکنون منکر اين نظر هستند که زوج ناراضي از زناشويي بايد به خاطر فرزندانشان به زندگي ادامه دهند. به همين شکل، ديدگاه قديمي تر، که هر کس ازدواج رامنکر شود بيمار، عصبي يا غير اخلاقي است، به شدت رد شده؛ چنان که اين عقيده که افراد بدون فرزند خودخواهند رد شده است. نگرش سنجي ها نشان مي دهند که بيشتر آمريکاييان ديگر معتقد نيستند زني که شوهري براي حمايت از خود دارد نبايد کار کند، و اينکه دختر وقتي ازدواج مي کند بايد باکره باشد، يا اينکه رابطه ي جنسي پيش از ازدواج غلط است.رشد اقتصادي نقش مهمي در ظهور ديدگاه جديد ايفا کرده است. زوجي که در دهه هاي 1940 و 1450 ازدواج مي کردند سال هاي اوايل کودکي خود را در سختي گذرانده بودند و آرزوهاي نسبتا ساده اي داشتند؛ اما کساني که در دهه هاي 1920 و 1930، زماني که ميزان مواليد کم شده بود به دنيا آمدند، با رقابت اندکي براي شغل در زمان بلوغشان مواجه شدند و از امنيت اقتصادي کافي براي ازدواج و بچه دار شدن در سنين جواني برخوردار بودند. اما فرزندان آنها، که در دهه هاي 1960 و 1970 بالغ مي شدند، کودکي خود را در عصر رشد بي سابقه اي گذرانده بودند. بين دهه هاي 1950 و 1970 متوسط درآمد خانواده ها سه برابر شد و افزايش ثروت افزايش در فرصت هاي آموزش، مسافرت و فراغت را موجب گرديد که همه ي آنها به بالا رفتن انتظارات ارضاي خود کمک کردند بعکس والدينشان، آنها انتظارات چشمگيري براي رفاه مادي و عاطفي خود داشتند.در دوره اي که فضاي ترقي ثروت پابرجا بود، فلسفه هايي که بر تحقق خود تأکيد مي ورزيدند شکوفا شدند. در دهه ي 1950، نظريه هاي روان شناسي اومانيستي، که بر رشد و خويشتن يابي تأکيد مي کردند، بر نظريه هاي قبلي، که بر سازگاري به عنوان راه حلي براي مشکلات فردي تاکيد مي کردند، فائق آمدند. آبراهام مازلو، کارل راجز و اريک فروم در نظريه هاي روان شناسي جديد يا نيروي سوم - نامي که براي متمايز کردن آنها از روان کاوي بيشتر بدبينانه و روان شناسي هاي رفتارگرا انتخاب شد - اين مفروضات را برجسته کردند که واکنش هاي طبيعي ذاتا خوب هستند و بلوغ فرايند آرام شدن و فرو نشاندن نيازهاي ذاتي نيست، بلکه به فعليت رساندن قوه هاست.حتي در اوايل دهه ي 1960، علقه هاي ازداوج و خانواده توسط «جنبش استعداد انساني» به عنوان تهديدهاي بالقوه براي رضايت فردي زن يا مرد تلقي شدند؛ طرف داران روان شناسي هاي جديد معتقد بودند: بالاترين شکل نيازهاي انسان، که خودمختاري، استقلال، رشد، و خلاقيت بودند همه با «روابط و کنش هاي متقابل موجود» متوقف مي شوند. بر خلاف روان شناسي سازگاري قبلي، که آلفرد آدلر و ديل کارنگي در آن سهيم بودند و به سازش، سرکوب واکنش هاي طبيعي، اجتناب از جبهه گيري، مواجهه، و مطلوبيت تن دادن به خواسته هاي ديگران توصيه مي کردند، روان شناسي هاي اومانيستي جديد به افراد توصيه مي کردند که با احساسات خود همساز نباشند و آزادانه نظرات خود را بيان کنند، حتي اگر سبب احساس گناه شوند.واکنش به «خود رضايتمندي و آزادي» بعدتر توسط «پيامبران ضد فرهنگ» و چپ گرايان جديد(8) دهه ي 1960، او. بران و هربرت مارکوزه توسعه داده شد. براون و مارکوزه هر دو بينش هاي روان کاوي زيگموند فرويد را به نقد محدوديت هاي جامعه ي ليبرال تبديل کردند. آنها در ابتدا، نه به سرکوب سياسي يا اقتصادي، بلکه به آنچه آنها به عنوان «سرکوب روان شناسي نيازهاي ذاتي افراد» مي شناختند، پرداختند. براون منبع سرکوبي را در سازوکارهاي نفس مي دانست که غرايز هر شخص را کنترل مي کند. مارکوزه در نقدي اجتماعي وسيع تري معتقد بود: سرکوب - دست کم تا بخشي - توسط جامعه تحميل مي شود.براي هر دوي براون و مارکوزه هدف دگرگوني اجتماعي آزادي شهوت، انباشت غرايز زندگي، لذت طلبي يک فرد و - يا چنان که مارکوزه بيان کرد - ارضاي آزادانه ي نيازهاي غريزي فرد بود. براون تا آنجا پيش رفت که با تأکيد بر رابطه ي جنسي تناسلي، ناهمجنس خواهي، تک همسري و ستايش ايده ي دو جنسي و انحراف چندگانه ي ميل جنسي (ارضاي تام جنسي)، آشکارا عقايد بنيادي اخلاق جنسي متمدن را به چالش کشاند. براي يک مرفه جوان تر نسل طبقه ي متوسط، که عليه ارزش هاي ليبرال در حال طغيان بود، ايده هاي براون و مارکوزه دليلي منطقي براي سرپيچي جوانان به وجود آورد.يک چالش به مراتب مهم تر در برابر ارزش هاي خانواده ي سنتي حرکتي بود که توسط جنبش آزاديخواه زنان ترتيب داده شد، که استثمار زنان توسط خانواده را مورد حمله قرار مي داد. فمينيست ها اين انتظار اجتماعي را، که زنان به عنوان بخشي از نقش هاي اجتماعي خود به عنوان همسر و مادر بايد تسليم نيازهاي شوهران و فرزندان باشند، مردود شمردند. هواداران فعال فمينيست مانند تي. گريس اتکينسون ازدواج را بردگي، تجاوز قانوني و کارگري بي مزد خواندند و عشق ناهمجنس خواه را با عبارت «نزديک به معناي وابستگي» محکوم کردند. خط فکر فراگيرتر جنبش زنان، انتقادي قوي تر بر اين عقيده، که بچه داري و کار خانگي در رأس مهارت هاي زنان يا تنها وسيله هاي کار آنهاست، وارد مي کردند. فمينيست ها مدارک ناراحت کننده اي از شرايط بي رحم پشت پرده، يکجانشيني خانوادگي مانند سوء استفاده از کودکان، کتک زدن زنان، تباه کردن زندگي ها و استثمار کار افشا کردند. زنان به جاي اينکه به اولويت دادن به خانواده هايشان واداشته شوند، به بالا بردن آگاهي از نيازها و توانايي هاي خود انگيخته مي شدند. از اين ديدگاه برتر، ازدواج به طور فزاينده، به عنوان دامي که افق هاي فکري و اجتماعي زنان را محدود مي کرد و احساس عزت نفس آنان را کاهش مي داد توصيف مي شد و خانه داري به عنوان کاري بي مزد و غيررسمي در مقابل حرفه هاي جدي تر بيرون از خانه مورد حمله قرار گرفت و در مورد خوش بختي هميشگي زناشويي، فمينيست ها هشدار دادند که طلاق گرچه از لحاظ عرف و از نظر اقتصادي براي زنان مشکل است، اما رخدادي است که هر زن ازدواج کرده اي بايد براي آن آماده باشد. به طور کلي، فمينيست ها زنان آمريکايي را متوجه چيزي کردند که آنها بدترين شکل سرکوب اجتماعي - سياسي مي دانستند، و آن چيزي جز «تبعيض جنسي» نبود. اشاعه ي اين آگاهي تازه مي تواند بسيار فراتر از خود فمينيست ها برود.چالش به ارزش هاي خانواده قديمي محدود به اعضاي راديکال ضد فرهنگ، چپ گرايان جديد يا جنبش آزادي بخش زنان نمي شد. قسمت عمده اي از جامعه تحت تأثير واقع شد و در اين دگرگوني، ارزش ها مشارکت داشت.هر چند فقط اقليت کوچکي از زنان آمريکايي آشکارا فمينيست بودن خود را اعلام کردند، اما بدون شک، استدلال جنبش زنان موضع بيشتر زنان را به طور چشمگيري نسبت به نقش هاي خانواده، بچه داري، روابط زناشويي زنانگي و خانه داري تغيير داد. اين تغيير حتي در بين زناني که ادعا مي کنند فمينيسم را منکرند نيز صادق است. نظرسنجي ها کاهش شديدي را در بخش زناني نشان داده که دوستدار خانواده هاي بزرگ بوده اند و نيز بي ميلي بيشتري نسبت به فرعي دانستن نيازها و خواست هاي شخصي و خواست ها نسبت به تقاضاهاي شوهران و فرزندان داشته اند. اکنون اکثريت روبه رشدي از زنان معتقدند: زن و شوهر هر دو بايد شغل داشته باشند و کار منزل را نيز هر دو به دوش کشند. اين بيانگر تغيير حيرت انگيز نظرها در عرض يک و نيم دهه است. ادراک جديدي از زن در خانواده به وجود آمده که در بالاترين تصويرپردازي، زن يک «ابر زن» است که خانه و خانواده را به خوبي اداره مي کند، از عهده ي کاري تمام وقت نيز برمي آيد. تصوير واقع بينانه تر از او همسر و مادري است که کار مي کند و تلاش دارد شغل و خانواده را با کمک شوهر، مهد کودک و مستخدم اداره نمايد. از اين رو، هر چه زنان به طور روزافزون در پي استخدام در بيرون از خانه هستند، خانواده نيز در حالي که مي کوشد ثبات و تداومي را که به طور سنتي از عهده ي آن برمي آمد، فراهم کند، خود را تغيير مي دهد تا با شرايط متغير اعضايش سازگار شود.انقلاب جنسي، که مقدم بر حرکتي ضد فرهنگ بود، طي دهه ي 1960، ادبيات، فيلم هاي سينمايي، نمايش، تبليغات و الگوي رايج کشور را به تاراج برد.در سال 1962 استراحتگاه گروسينگر در کوه هاي «کاستيکل» ايالت نيويورک اولين تعطيلات پاياني مجردي اش را معرفي نمود. به وسيله، به طور علني، زوجيت خارجي از ازدواج را تصديق کرد. در همان سال، ايالت «ايلي نويس» اولين ايالتي شد که همه ي اشکال رفتار جنسي محرمانه بين اشخاص بالغ را، که به رضايت خود رابطه ي جنسي داشتند، جرم زدايي کرد. دو سال بعد، در سال 1940، اولين ميکده ي مجردها در شمال شرق نيويورک گشايش يافت که با نمايش گيسو، براي اولين بار، برهنگي را در صحنه ي نمايش «برادوي»(9) به نمايش گذاشت. طراح کاليفرنيايي، رودي گرنريچ، لباس شناي سينه باز را طراحي کرد و ميکده ها با مشخصه هاي خدمت کاران و رقاصاني با سينه هاي عرياني سبز شدند. تا آخر دهه، تعداد در حال رشدي از دانشگاه هاي کشور آيين نامه هايي را که تعيين مي کردند دانشجويان تا چه ساعتي مي توانند بيرون خوابگاه هايشان باشند و چه زماني و تحت چه شرايطي دانشجويان دختر و پسر مي توانند همديگر را ملاقات کنند، لغو کردند.يکي از جنبه هاي مهم اين انقلاب نوين در نظام هاي اخلاقي رشد فرهنگ «تجرد» بود که در ازدياد ميکده هاي مجردها، خانه هاي آپارتماني و باشگاه ها به وضوح خود را نشان مي دهد. سرچشمه هاي فرهنگ مجردي پيچيده و گوناگون بودند؛ به همان اندازه که به دگرگوني هاي جمعيتي متکي بودند، به امکان دست رسي به ابزار کنترل مواليد، درمان بيماري هاي مقاربتي و قوانين آزاد کننده ي سقط جنين نيز مديون بودند. گرايش به تأخير ازدواج به همراه رشد ميزان شرکت در دانشگاه ها و رشد طلاق، حاکي از آن بود که تعداد روبه رشدي از بزرگسالان دوره هاي ممتدي از زندگي بلوغ جنسي خود را بيرون از ازدواج مي گذرانند. نتيجه اين بود که حفظ زندگي فعال اجتماعي و جنسي بدون ازدواج بسيار ساده تر از گذشته بود. اين زندگي حتي بيشتر نيز مقبول واقع شد؛ چنان که الگوهاي آن خوراکي براي رسانه هاي عمومي و تصور عموم شد.مجله هاي علاقه مند به مسائل جنسي شروع به نشان دادن موي زهار کردند و فيلم سازان شروع به نماياندن اعمال جنسي. من کنجکاو هستم جماع را روي پرده نشان داد. مدخل ژرف، که در دهه ي 1970 منتشر شد، اباحه ي عمومي اعمال منافي عفت... را نشان داد. ظهورات ديگر سستي در آداب سنتي شامل اين امور مي شوند: تحمل عمومي روبه رشد همجنس گرايي، محو نقش هاي جنسي مذکر و مؤنث، مقبوليت فزاينده ي سقط جنين، امکان رو به رشد ديدن پورنوگرافي (نوشته يا نقاشي مسائل جنسي)، روند چشمگير کنار گذاشتن عقيده ي لزوم بکارت دختر تا زمان ازدواج، و رشد سريع آن بخش از زناني که خارج از زناشويي روابط جنسي داشتند. پنهان داري گران مايه ي ميل جنسي در عرض يک دهه، واژگون شد و عصر «ميل جنسي عمومي» به وجود آمد.ارزش هاي پشتيباني شده توسط جنبش هاي زنان و ضد فرهنگ ها به شکل ملايم تري به طور روزافزون توسط بخش وسيعي از جمعيت آمريکا اقتباس شدند. اکثريت مهمي از آمريکاييان در اموري مانند رابطه ي جنسي پيش از ازدواج، زندگي توافقي بدون ازدواج و سقط جنين آسانگير شدند؛ زنان کمتري رؤياي مادري و خانه داري را به عنوان حرفه اي تمام وقت در سر دارند و در مقابل، بيشتر به خاطر استقلال و خود رضايتمندي - تا انگيزه هاي اقتصادي - وارد نيروي کار شدند. تعداد فرزندان به سرعت کاهش پيدا کردند و براي محدود کردن مواليد، تعداد سقط جنين ها و عقيم سازي ها به سرعت رشد کرد. به راستي، انقلابي در رفتارها و ارزش ها رخ داده است!پي نوشت :1- عنوان اصلي اين مقاله در متن اصلي «1960، آغاز فروپاشي خانواده در غرب» تحت عنوان:«Coming Apart": Radical Departares Since 1960» هفتمين مقاله از کتاب Marrage and Family by John N. Edwards & David H. Demo, 1991, US. Alleg and Bacon, p. 107.مي باشد.2- Steven Mintz & Susan Kellogg.3- Reduction.4- Redefinition.5- Value Free.6-Social Chang.7- Broken Homes.8- New Left.9- Broadway.منبع: مجله ي معرفت
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1032]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن