واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ترنم شیدایی خدا دستمان داده تا قنوت بگیریمدستها باید قد بکشند تا آسمان را لمس کنند. دستهایمان از خدا بی نصیب مانده. کاش اندکی خدا بر شانه هایمان می بارید! چرا هیچ شانه ای نمی لرزد؟ چرا دستها تهی مانده اند؟ بالهایمان کوتاه شده. ببین سمت خدا راهها باز است. ابرها را کنار بزن برو. نگذار روحت از قابیل پر شود. نگذار نفس کشیدن، از یاد دستهایت برود. ابرها را بیندیش، آفتاب را تنفس کن. تنها نباش. بگذار آن دست بی نیاز، دستت را بگیرد و پر و بالت بدهد. درختها را ببین! آنقدر بی ادعا بودند که خدا پر و بال سبزشان بخشید. نه از درخت کمتریم. خدا پایمان داده تا بدویم. بگذار ریگها زیر پایمان به تپش درآیند. خدا زبانمان داده تا مدد بجوییم. بگذار گوش آفتاب از حرفهایمان پر شود. خدا دستمان داده تا قنوت بگیریم. بگذار جبرئیل به دستهایمان بچکد. بگذار دستهایت کبوتر شوند. از آستین پر بکشند و به جستجو بروند. باید مثل همیشه گدای کوی او شد. چقدر او به ما نزدیک شده. دیگر نزدیک تر از اینکه: ادعونی استجب لکم؟ روز عرفه، روز نیایش، نزدیک است.شبیه آرزوهای قشنگ( به یاد روزهای آمدن امام )می رسی از دورها دستت پر از لبخند و گل چشمهایت فصلی از امید می آرند و گل اندک اندک می رود از یاد باروت و تفنگ می رسد از دورها رودی پر از پیوند و گل باد می آید تمام ابرها را می برد چشمها از آسمان، پروانه می چینند و گل تا بخندی ای شبیه آرزوهای قشنگ ! می شکوفد در نگاه خیس من حتما دو گل می وزد از سینه ها از سینه ها یک بند، شعر می چکد از آسمان، از آسمان، یک بند گل س.حسینیبعد از قرنها...نذر شاهکار خلقت، علی (ع)تو مثل مسئله ای بی جواب و لا ینحل!زمان، نشسته هنوز ابتدای این جدول برای کشف تو در لابه لای این تارخ به پای خستهى ذهنم نشسته صد تاول کسی که در تو سفر کرده عاقبت گم شد شبیه گم شدن یک پرنده در جنگل تویی! دلیل وقوع تمام حادثه ها نظام خلقت دنیا نمی شود منحل!صدای غربت تو - بعد قرنها - تشویش شنیده می شود از زخمهای بدر و جمل گمان کنم که خدا بوده در شمایل تو کنار کعبه شکست اقتدار «لات و هبل» برای عصر تمدن و پیشرفت علوم ... هنوز... مثل سؤالی که مانده لا ینحلخدیجه پنجیبه ساحت مقدس امام حسین (ع)قلم زدند به خون سر بریدهى تو فرشتگان نگارندهى جریدهى تو شب از دعای درختان روشن ملکوت گذشت کفتر آه به خون تپیدهى تو شب از دعای تو خون شد، وصیتت را هم چکید خون تو بر کاغذ سپیدهى تو دوید، خون تو تا ظهر، ظهر خونین شد پس آفتاب گذشت از سر بریدهى تو و دشت بود و مفاتیح غیبی باران زمان چیدن گلهای برگزیدهى تو صلات ظهر درختی شدی، اذان گفتی شهادتین تو، خون به لب رسیدهى تو صلات ظهر درختی شدی، به خاک افتاد سر بریدهى تو، میوهى رسیدهى تو و خون تو که گلوبند ارغوانی شد برای یاس کبود گلو بریدهى تو و شب که شد سر زد، ماه منبعث، خونین به شام غربت تو تنها گل نچیدهى تو ظهور رایت سبز تو را درختان به روی خاک، علامات قد کشیدهى تو همان بهار که شاید دوباره می جوشد ز سنگهای زمین، خون آرمیدهى تو.محمد سعید میرزاییمنبع:مجله ی حدیث زندگیتصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]