واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در مذمّت اسراف و تبذيرحکايتي از جوامع الحکايات
شك نيست كه اسراف، مُبذَّرِ كنوزِ اموال 1و مخرَّبِ قصورِ اعمار2 ست و مرد مسرف، از فايدة نعمت محروم بود و به وخامت عاقبت و ندامت، گرفتار. و نصّ قرآن، مر فرزندان آدم را در تناولِ طعام و محافظت غذا ميفرمايد: قوله- تعالي- "كُلُوا وَ اشَرُبوا وَ لا تُسِرفُو اِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرفين" 3 و مصطفي- صلي الله عليه و آله- فرموده است: "الاِقتصادُ 4 نِصفُ العيش" و گفتهاند: اين حديث در ميانه گرفتن5 آن است كه دخل چنان گيري كه شايد و نتيجة ديگر آن است كه خرج چنان كني كه بايد. و جماعتي كه آفريدگار- سبحانه و تعالي- مرايشان را نعمتي فاخر، و مالي وافر كرامت فرموده است، ايشان مر آن اموال را به اسراف و تبذير بر باد دادند، و به عاقبت جامِ مذلّت چشيدند و از آن اسراف، هيچ فايده نديدند، و درين باب حكاياتي چند ايراد خواهد افتاد تا برهانِ اين معني و صدقِ آن دعوي، به حقيقت انجامد. بتوفيق الله و مشيّته. حكايت - آوردهاند كه نديمي از ندماي اميرالمؤمنين مأمون، شبي در خدمت او سمري 6 ميگفت و از نظم و نثر در پيش وي دري ميسفت. پس در اثنايِ آن گفت كه: در همسايگيِ من مردي بود ديندارِ پرهيزگار، و كوتاه دستِ يزدان پرست. چون مدتِ حياتش به آخر آمد، و اجل بر املِ او غالب شد، پسري جوان داشت و بيتجربه؛ او را پيش خود خواند و از هر نوعي او را وصيتها كرد و در اثنايِ آن گفت: اي جانِ پدر، آفريدگارِ عالم- جلّ جلاله- مرا مال و نعمتي داده است و من، آن را به رنج و سختي، حاصل كردهام؛ و آسان آسان به تو ميرسد؛ نميبايد كه قدرِ آن نداني و به ناداني آن را به باد دهي. جهد كن تا از اسراف كردن، دور باشي و از حريفانِ پياله و نواله 7 كرانه كني. و من يقين دانم كه چنانكه من به عالم آخرت روم، جماعتي از ناهلان، گردِ تو در آيند و يارانِ بد، تو را به فسادها تحريض 8كنند و تمامت اين مالِ تو تلف شود.و من يقين دانم كه چنانكه من به عالم آخرت روم، جماعتي از ناهلان، گردِ تو در آيند و يارانِ بد، تو را به فسادها تحريض كنند و تمامت اين مالِ تو تلف شود.باري، از من قبول كن كه اگر اين همه ضياع 9 و متاع بفروشي، زينهار تا اين خانه نفروشي كه مردِ بيخانه چون سپري بود بي دسته. و اگر افلاسِ تو به نهايت رسد و نعمتِ تو سپري شود و دوست و رفيق، خصم شوند، زينهار تا خود را به سؤال 10 بدنام نكني؛ و در فلان خانه 11 رسني آويختهام و كرسي نهاده، بايد كه در آنجا روي و حلقِ خود را در آن طناب كني، و كرسي از زير پايِ خود برون اندازي. چه مردن به از زيستن به دشمنكامي. پدر، جوان را اين وصيّت بكرد و به دارِ آخرت، رحلت كرد. پسر، چون از تعزيت پدر باز پرداخت، روي به خرج ِاموال آورد، و در مدت اندك، تمامت آن مالها را تلف كرد و آنچه عروض و اقمشه 12 بود جمله بفروخت، و جز خانه، مر وي را هيچ ديگر نماند. و كار فقرو فاقه و عُسرتِ او به درجهاي رسيد كه چند شبانروز گرسنه بماند و هيچ كس او را طعامي نميداد. پس وصيّت پدرش، ياد آمد. برفت در آن خانه كه رسن آويخته بود و كرسي نهاده. بيچاره از غايتِ اضطرار به استقبالِ مرگ باز شد و در آن خانه شد و رسني ديد از سقف معلّق و كرسي در زير آنه بنهاد و حيات را وداع كرد و بر كرسي شد و رسن را در حلقِ خود انداخت، و كرسي را به قوّت پاي، دور انداخت. از گراني جُثّة او، تيرِ آن خانه بشكست و ده هزار دينار سرخ از ميان تير بيرون افتاد.
چون جوان، آن زر بديد، بغايت شادمان شد، و دانست كه غرضَ پدر وي از آن وصيّت، آن بوده است كه بعد از آنكه جامِ مذّلت، تجرّع 13 كرده باشد، چون زر بيابد، دانسته خرج كند. پس، جوان دو ركعت نماز بگزارد و آن زرها به آهستگي در تصرّف آورد و اسبابِ نيكو بخريد و زندگاني ميانه آغاز كرد و از آن واقعه، از خوابِ غفلت بيدار شد و بغايتي متنبّه گشت كه حكيمِ روزگار شد.و فايدة اين حكايت آن است كه مرد مُسرِف، آنگه از خواب بيدار شود كه مال از دست بداده باشد و از پاي در آمده بُود. (جوامع الحكايات و لوامع الروايات عوفي، مقابله و تصحيح دكتر اميربانو مصفا، دكتر مظاهر مصفا)پي نوشت ها :1- پريشان كنندة گنجهاي دارائيها.2- ويران كنندة كاخهاي زندگانيها. 3-بخوريد و بياشاميد ولي اسراف مكنيد چرا كه او اسرافكاران را دوست ندارد (اعراف 7/31 ترجمة خرّمشاهي).4- ميانهروي نيمي از زندگاني خوش است. 5- ميانهروي، اقتصاد.6-افسانه، داستان. 7-لقمة خوراكي. 8- انگيزش، تحريك. 9-جمع ضيعه، خواستهها (زمين و آب و درخت) معين.10-خواستن، گدايي. 11- اطاق12- جمع قماش، متاع، كالا13-جرعه جرعه نوشيدنمطالب مرتبط :سيب زهر آلود و دزدانكياست باغبانمناظره ابراهيم و نمرودموش و مار غاصبراهنمايي شاگرد استاد راسخنان اسرار آميززرگر و درودگرقلندر و ملنگ و بهلول! تنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 782]