تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815454074




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اساطیر، در این خطه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اساطير، در اين خطهبخش اول (اسطوره ايراني) ، بخش دوم :
اساطير، در اين خطه
من مي خواهم اينجا نقبي بزنم به مفهوم توده؛ توده است که در قبال عقايد و باورهايش اساطير را به وجود مي آورد اما اين بعد مکتوب اسطوره ها باز هم مربوط به توده ها مي شود يا کس يا شايد کساني مثل فردوسي داستان هاي اساطيري را به رشته تحرير در مي آورند و آنها را ثبت مي کنند؟بدون شک در مورد اساطير ايراني مکتوب بايد به مغ ها اشاره کرد. مغان فرقه اي از دين آوران باستاني حتي پيش از زردشت بودند و واژه مغ به معناي جادوگر است و وارد انگليسي شده و تبديل به Magic شده است. بنابراين مغ ها که پيش از زردشت خيلي قدرت داشتند و بسيار تعيين کننده بودند، با ظهور زردشت، زردشتي مي شوند ولي باورها ي باستاني پيش از زردشت را همين مغ ها مکتوب مي کنند. اوستا به جز «گات ها» که نوشته خود زردشت است، به قلم مغاني است که اسمشان معلوم نيست. مغان وقتي کتب «يشت ها» را مي نويسند تمام باورهاي باستاني و حتي قهرمان ها را وارد دين زردشت مي کنند و اينها ديگر عامه مردم نيستند بلکه افراد هستند. اما عامه مردم به اينها باور داشتند و سرودهايشان را مي خواندند. ما در سرودهاي يشت ها، شاهد ترجيح بندهايي هستيم که يک نفر اين سرودها را مي خواند و عامه مردم او را همراهي مي کنند.اما در مورد اساطير ديگر در دنيا وضع به شکل ديگري است. مثلا اساطير سرخ پوستان تا همين دهه هاي اخير هنوز مکتوب نشده بود بلکه از اوايل قرن بيستم بود که مردم شناسان تشخيص دادند که اساطير سرخ پوستان خيلي اهميت دارند و تازه به فکر ثبت و ضبط اساطير سرخ پوستان افتادند. اما در تمدن هاي قديمي تر، اين اتفاق زودتر افتاده است مثل يونان و هند و... اما لزوما نبايد ثبت اساطير را با مکتوب کردن يکي دانست. به عنوان مثال يونان حجم بزرگي از اساطيرش به صورت نقاشي و مجسمه به يادگار مانده؛ يعني اسطوره جلوه هاي متعددي دارد و حتي مي تواند به صورت سنگ نگاره يا موسيقي باشد. در واقع مي توان گفت که اساطير تنها از طريق هنر است که ثبت مي شوند؟دقيقا. به نظر من اسطوره و هنر دو روي يک سکه هستند؛ در واقع زماني که هنر به معناي امروزي وجود نداشته، از لحاظ زيبايي شناسي و مکاتب مختلف، اين اسطوره بوده که کار هنر را به عهده گرفته و البته جاي ذکر دارد که اين هنرمندان چقدر بزرگوار بوده اند که هيچ اسمي از خودشان باقي نگذاشته اند؛ يعني نمي خواسته اند خودشان را به عنوان هنرمند مطرح کنند بلکه اينها در صدد بوده اند که جوهر هنر را حفظ کنند و انتقال دهند. پيش تر گفتيد که با به وجود آمدن اديان و تاکيدشان روي يکتاپرستي خدايان اساطيري کمرنگ تر مي شوند و در واقع تنزل پيدا مي کنند؛ از طرفي شعور جمعي آدميان نسبت به پديده ها و جريان هاي اطراف روز به روز بالاتر مي رود. انسان حالا ديگر چيزي که قابل پرستش باشد به جز خداي يکتا لازم ندارد اما هنوز داستان هايي را لازم دارد که سينه به سينه نقل و روايت شود. به نظر شما دليل تبديل اسطوره هاي قابل ستايش و ناميرا به افسانه ها که از لحاظ اعتبار و ارزش در مقام پايين تري هستند، مي تواند دين باشد؟دقيقا. به نظر من اسطوره و هنر دو روي يک سکه هستند؛ در واقع زماني که هنر به معناي امروزي وجود نداشته، از لحاظ زيبايي شناسي و مکاتب مختلف، اين اسطوره بوده که کار هنر را به عهده گرفته و البته جاي ذکر دارد که اين هنرمندان چقدر بزرگوار بوده اند که هيچ اسمي از خودشان باقي نگذاشته اند؛ به نکته خيلي خوبي اشاره کرديد؛ هر چند که راجع به همه اسطوره ها نمي توانيم اين قضاوت را داشته باشيم اما بخش قابل توجهي از اسطوره ها در اعصار جديد به افسانه ها تبديل مي شوند  دقيقا به همان دليلي که شما اشاره کرديد؛ يعني مردم به هر حال به قهرمان پروري احتياج دارند. حتي امروز در عصري که اديان بزرگ شکل گرفته اند، خود به خود اين باورها کنار زده شد و در اين ميان، بين عامه مردم بخشي از ايزدها به افسانه ها تبديل شدند اما بخش ديگري هم هستند که باقي مي مانند و تبديل به آيين مي شوند. اين دسته از اسطوره ها که تبديل به افسانه نمي شود به شکل آيين ها ابراز وجود مي کنند. يک مثال از خودمان مي زنم. مثال من، شب يلداست. اين مراسم براي شب چله و به خاطر درازترين شب سال برپا مي شود اما پشت هر آييني يک اسطوره نهفته است؛ پشت آيين شب يلدا هم اسطوره ميترا نهفته است. وقتي شما مي گويد درازترين شب سال يعني کوتاه ترين روز و کوتاه ترين خورشيد، و اين يعني تولد خورشيد. باور اساطيري قديم اين بوده که در شب يلدا ، ميترا متولد مي شود و از فردا شروع به بزرگ تر شدن مي کند. خب اين اسطوره در عصر جديد از ورطه نابودي در مي آيد و تبديل مي شود به آيين. پس بعضي از اساطير تبديل به افسانه مي شوند و بخشي ديگر تبديل به آيين. مي خواهم اشاره اي داشته باشيد به وضعيت اسطوره پژوهي در هنر و ادبيات کشور خودمان. معروف است که در جوامع غربي رمان يا فيلمي ساخته و نوشته نمي شود مگر اينکه در آن اشاره اي کوتاه يا عميق به اسطوره ها و خصوصاً کتاب مقدس شده باشد. به نظر شما اين اتفاق در ايران هم افتاده است؛ يعني نويسندگان و هنرمندان و فيلمسازان کشورمان چقدر از آبشخور بزرگ اسطوره ها و افسانه هاي ايراني استفاده مي کنند؟اول بپردازيم به اسطوره پردازي هاي نويسندگان مطرح اروپا. مزيتي که آنها نسبت به ما دارند اين است که  به راحتي مي تواند کتاب مقدس و روايات تورات و امثالهم را در قالب اسطوره تصور کنند اما براي ما تصور چنين کاري دشوار است؛ ولي در مورد ايران باستان تا حدي مي توانيم اين نقب را بزنيم و بگوييم که نويسندگان و هنرمندان ايراني مي توانند از اساطير ايران باستان بهره مند شوند. اروپايي ها بيش از 100 سال و در واقع از قرن نوزدهم اين کار را کرده اند. رمانتيکها اولين نويسندگان و شاعراني بودند که اسطوره را جدي گرفتند و چون به اصطلاح مباني فکري و رمانتيسم با فلسفه پشتيبانش، تخيل را به واقعيت ترجيح مي دهد؛ بنابراين خود به خود مي رود سمت مضامين اساطيري و رويا و تخيل و احساسات، جدي مي شود. البته اين اسطوره پردازي به صورت مدرن در آثار رمانتيک ها ديده مي شود وگرنه در شيوه کلاسيک اين موضوع قدمت بيشتري دارد. مثلا اديپوس در يونان باستان بارها مورد استفاده تراژدي نويسان و حماسه سرايان قرار گرفته است. اما در قرن بيستم سوررئاليست ها در ادبيات و هنر و جهش ديگري را در اسطوره پردازي آغاز کردند که خيلي هم موفق بود و مي توان گفت که بيشتر شاهکارهاي قرن بيستم متاثر از اساطير يوناني و رومي هستند. نمونه اش اوليس جيمز جويس است که گرچه خودش روايت تکراري آن اوليس نيست بلکه جويس، اوليس قرن بيستمي خودش را ساخته است. و اما شکاف اسطوره پردازي در عصر حاضر بين ما و غربي ها؟بله، بايد بگويم که در کشور ما از دوره مشروطه به دليل وقايع اجتماعي و سياسي اي که در صدر مشروطه اتفاق مي افتد، خود به خود نويسندگان مان هم کمتر مي توانند به اسطوره بپردازند، چرا؟ براي اينکه نياز جامعه چيز ديگري است. جامعه به داستان هاي اجتماعي نياز دارد و هدف هايي راجع به آزادي خواهي، استقلال، تشکيل مجلس و... که دردهاي اجتماع آن روز ما را مي ساختند. در واقع غربي ها اين پروسه ما (توجه مفرط به آرمان ها و دردهاي اجتماعي) را بعد از انقلاب فرانسه پشت سرگذاشتند و رسيدند به جايي که دريافتند اسطوره مي تواند براي حفظ ريشه ها و هويت قومي کارساز باشد. ولي در کشور ما وضع کمي فرق مي کند؛ به اين دليل نويسندگان دوران مشروطه در کشور ما عمدتا رئاليست بوده و اسطوره و افسانه را يکي مي انگاشتند و همه آنها را جزو خرافات فرض مي کردند که اين اشتباه بود. روشنفکران ما در صدر مشروطه، اسطوره پردازي را نشانه عقب ماندگي مي دانستند. درست است که جامعه نياز به محصولات رئاليستي در هنر و ادبيات دارد اما از طرفي ريشه هاي باستاني نبايد گسسته شوند. تا اينکه در دهه هاي بعد (يعني در دهه هاي 30 و 40) مرحوم سعيد نفيسي اساطير يونان و روم را ترجمه کرد که ثمره اش «ايلياد» و «اوديسه» به زبان فارسي بود و بعد استاد ابراهيم پور داوود که يشت ها و قسمت هاي اوستا را ترجمه کرد؛ البته براي اولين بار از زبان پهلوي به فارسي؛ مردم تازه متوجه شدند که چه اسناد ارزشمندي در کشور ما وجود داشته.اما آن تاثيري که نويسندگان اروپايي از اسطوره گرفتند به هيچ وجه با ايران قابل مقايسه نيست. از دهه 50 به بعد اتفاق جالبي در آثار نويسندگان و شاعران ما مي افتد که اسطوره سازي است. کتاب «پژوهشي در اساطير ايران» مهرداد بهار چاپ مي شود و تازه نويسندگان ما مي فهمند که اساطير ما همپاي اساطير تمدن ها بزرگ است. از دهه 50 به بعد، وقتي جلال ستاري شروع به ترجمه جديدترين کتب اسطوره اي غرب مي کند مثل «چشم اندازهاي اسطوره» ميرچا الياده، بارقه هايي از استفاده نويسندگان ما از اسطوره ديده مي شود. اما به نظر من اسطوره پردازي در ايران عمر خيلي کوتاه و تقريباً 30 ساله دارد که در قياس با غرب که اسطوره 200 سال قدمت دارد، خيلي ناچيز است. اما خوشبختانه امروزه جرياني نوپا در حال شکل گيري است که مثال هايش را مي توان جست و جو کرد. من فکر مي کنم راه بسياري در پيش داريم. البته در نقاشي و تئاتر وضعمان بهتر است و من اميدوارم که در آينده وضع اسطوره پردازي خيلي بهتر از اينکه هست، بشود. خرد نامه همشهريتنظيم براي تبيان : زهره سميعي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن