تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835004919
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) نويسنده: طيبه محمديكيا ابن سينا زندگي اجتماعي بشر را مستلزم وجود تقسيم كار ميداند و در ادامه جامعه بشري را نتيجه تقسيم كار اجتماعي ميداند و بنابراين است كه اولين قصد شان را وضع سنن و ترتيب مدينه بر اساس اجزاي سهگانه آن: المدبرون ـ الصناع ـ الحفظه: 1. تدبير كنندگان امور 2. صنعتگران 3. پاسداران (نگهبانان) ميداند كه هر يك از اين گروهها در درون خود داراي رئيسياند تا به پايينترين فرد مردم (افناء الناس). [28] در راستاي همين نظام سلسله مراتبي است كه براي مدينه مدبري لازم است، او به منزله رأس جسم يا سرور تن است. از ويژگيهاي لازم مدبر آن است كه سنت و عدل را با هم داشته باشد و هدايت رعيت به راه خدا نخستين وظيفه اوست و بر اوست كه مردم را به عبادت برانگيزد و آنان را از شر دور سازد و با نيروي عدل و داد حق هر صاحب حقي را محفوظ دارد. در ادامه ابن سينا به وظايف فرد مدينه در هر طبقه ميپردازد و ميگويد: افراد از هر طبقه كه باشند بر ايشان واجب است كه از عادات پسنديده و اخلاق فاضلهاي كه «رئيس شارع» سنت كرده است و مقرر فرموده پيروي كنند، زيرا از همين راه است كه در نفوس آنان انجام دادن اعمال نيك مخمر ميگردد و براي زندگاني سعادتمندانه اين جهاني و آن جهاني آماده ميشوند. [ابن سينا بر مبناي تفاوت و تفاضل بين افراد انساني، مردم مدينه را به اين نكته متوجه ميسازد كه تا سر حد امكان و توانايي خود به اكتساب كمالات انساني بكوشند، در اين باره در شفاء آورده است]: شايد كسي فلسفه و حكمت را در نيابد، ولي كمال ذات او از راه تطبيق رفتارش با احكام شريعت نبوي ممكن خواهد شد، اما هر كس كه در مدينه مذكور از التزام سنت سرپيچي نمايد و مخالف احكام رئيس شريعت باشد، بر اهل مدينه است كه با او پيكار كنند و يا او را بكشند و اگر نكنند به خدا نافرماني كرده باشند و چنين كسي در آخرت نيز مستوجب شكنجهاند و عذاب آتش دوزخ باشد. [29] شيخ الرئيس، نظام سياسي و حاكميت را با نظام مردمي گروهها تحققپذير ميداند. هيچ فردي نبايد از حوزه رياست صنفي خارج باشد. [30] سپس شيخ از مصادر مال در مدينه سخن ميگويد، آن را بر سه نوع ميداند: نخست ماليات، دوم غرامات كه بر جنگجويان هوسناك ميبندد، و سه غنائمي كه از اموال مخالفان سنت ميگيرند. [31] نظام عادلانه مدينه سينايي همواره بر اعتباري دو گانه استوار است: هر كس فلسفه بفهمد، بايد طبق اصول آن و هر كس فهم فلسفه نكند بايد طبق مبادي دين رفتار كند، ابن سينا اين دو امر را اساس مدينه صالحه ميداند. در ادامه، ابن سينا مدينه ضاله را مدينهاي ميداند كه داراي سنن مخالف سنتهاي نيكويي است كه رسول حق گفته است، وي معتقد است كه بايد آنها را به سوي حق دعوت كرد، و مدينهاي را كه پذيراي سنت¬هايي است كه خدا آنها را نازل كرده و مردم آن به آنها عمل ميكنند، مدينه عادله يا صالحه است. ابن سينا معتقد است، هدف نهايي و آرماني مدنيت و يك جامعه سياسي، رسيدن به سعادت است. وي سعادت را در رسيدن به چهار نوع التذاذ: عقلي، حسي، عالي و پست، تعريف ميكند كه عالي¬ترين مرحله آن، سعادت نفوس است، كه پس از مرگ براي انسان¬هاي شايسته حاصل ميشود. 8. تعاون ابن سينا در الهيات شفاء بعد از بيان وجوب زندگي اجتماعي براي انسان، لزوم مشاركت را مطرح ميكند و آن را عامل بقاي زندگي مدني و اجتماعي نوع بشر ميداند: الهيات شفاء: الفصل الثاني: في اثبات النبوه و كيفيه دعوه النبي... «... الانسان يفارق سائر الحيوانات بانه لا يحسن معيشته لو انفرد وحده شخصا واحدا يتولي تدبير امره من غير شريك يعاونه علي ضروريات حاجاته... حتي اذا اجتمعوا كان امر هم مكفيا و لهذا ما اضطروا الي عقد المدن و الاجتماعات... فلابد في وجود الانسان و بقائه من مشاركته و لا تتم المشاركه الابمعامله... و لا بد في المعامله من سنه و عدل...» وي به تبيين لزوم وجود معامله و عدل در ميان انسانها پرداخته است و آنجا كه شرع را نظام بخش روابط اجتماعي دانسته، عدل و عدالت را حافظ قوانين شرع معرفي ميكند و در ادامه در شفاء آورده كه در معاملات و امور اقتصادي، به ناچار بايد از سنت و عدل پيروي كنيم. در اين¬جا نيز نقش سنت گذار برجسته ميشود كه حامل و گذار دهنده انسانها و اجتماع طبيعي به اجتماع مدني است و بنابراين مشاركت و معاملات و خصوصيات و ويژگيهاي منحصر به فرد جامعه انساني نيز مطرح ميشود. ابن سينا در اشارات و تنبيهات تأكيد دارد كه بايد «بين انسانها معامله (قرارداد) و عدل وجود داشته باشد» و در شفاء آورده كه: «لاتتم المشاركه الابمعامله... و لابد في المعامله من سنه و عدل و لابد للسنه و العدل من سان و معدل.» مشاهده ميشود كه مدينه عادله سينايي «مدينهاي است كه بر نوعي قرار داد استوار است»[32] و بر محور آن ميچرخد، قرار دادي بر طبق سنت و عدالت ـ بر مبناي توافق اعضا ـ منعقد شده است و اين مفاهيم نيز جز با در نظر گرفتن تفاوت ذاتي افراد و وجود تقسيم كار اجتماعي معناپذير نيست و تقسيم كار و مشاركت و اجتماع هم بدون عقد قرار داد شكل نميگيرد، براي تشريح و اجراي سنت و عدل ـ كه مبناي قرار دادند ـ نياز به قانونگذار عادل مطرح ميشود: شيخ الرئيس در شفاء در اين باره چنين آورده است: بدين ترتيب، بديهي است كه انسان در وجود و بقاي خود نيازمند مشاركت با ديگران است و براي تحقق اين مشاركت قراردادهايي ضرورت دارد. همچنان كه علل و اسباب ديگري نيز در اين امر ضرورت دارد، بر قراردادها نيز سنت و عدل و براي سنت و عدل نيز قانونگذار و اجرا كننده عدالتي ضرورت دارد. اين اشخاص به ميان مردم ميرود و سنت خود را بر آنان جاري ميكند. پس بايد انساني وجود داشته باشد، كه اجازه ندهد تا مردم با توجه به نظرات خود عمل كنند، زيرا در اين صورت، نظرات گوناگون پديد خواهد آمد و هريك از آنان، آنچه را كه نفع اوست، عدل و آنچه را به ضرر اوست ظلم تلقي خواهد كرد. [33] اجتماع تعاون قرارداد[34] قانون احكام الهي بعثت انبيا ابن سينا كه انسان را موجودي اجتماعي معرفي ميكند، ساماندهي زندگي جمعي بشر را به وسيله تعاونِ ميان انسان¬ها ميسر ميداند و در اين ميان نقش برجستهاي براي قانون¬گذاري كه او را حامل، يعني گذار دهنده اجتماع طبيعي به اجتماع مدني ميداند، قائل است و از آن¬جا كه نقش اساسي و مهمي براي شريعت و شرع الهي در نظر دارد، رابطه و نقش نبي در سياست در آراي وي مطرح ميشود. 9. شر ابن سينا شر را به معناي نوعي عدم در نظر ميگيرد، وي تعاريف متفاوتي از شر مطرح ميكند. «شر بالذات همان عدم است، اما نه هر عدمي، بلكه عدم كمالاتي كه مقتضاي نوع و طبيعت يك چيز است...»[35] و شر بالعرض را عاملي ميداند كه كمالات را از مستحق آن باز ميدارد، بنابر نظر ابن سينا شر عام وجود ندارد، شر، وجود و عينيت ندارد. همه اسباب شر تنها در تحت قمر يافت ميشود، با اين وجود، بودن شر در موجودات ضروري است؛ ضرورتي كه از نياز پديدهها به خير و كمال سرچشمه ميگيرد. «بنابراين ضرورتاً واجب است كه در اين پديدهها خيرِ ممكن چنان باشد كه خير بودنش با پيدايش چنين شري همراه باشد.»[36] و وجودي كه همراه با شر است، در حال امكان است. انسان كه از موجودات تحت قمر است، به واسطه پيوند با ماده كه ويژگي عالم مادون قمر است يا از آغاز با شر همراه است يا اينكه شر در طول تكوين و كمال به آن ميپيوندد و موجب توقف درجه كمال او در همان مرحله ميشود. [37] وجود و حياتش همراه با شر است. در عين حال افاضه خير موجب نميشود كه خير كثير به خاطر شر قليل متروك بماند. و مسيري كه امر افاضه منتج از آن است، همان عنايت است كه در جامعه انساني، مسير اتصال به عالم فوق قمر است كه به مفهوم نبي و معرفت نبوي بر ميگردد. 10. عنايت ابن سينا را مبدع مفهوم عنايت دانستهاند. مفهومي كه در ادامه هستي شناسي او مطرح ميشود و آن را تعريفي از نوع غرض و فعل و فاعلي عالي نسبت به مخلوق سافل ميداند كه در نتيجه آن فيض شكل ميگيرد. عنايت را دليل شكل گيري فيضان و قاعده فيض الهي ميداند. نزد ابن سينا عنايت همان مبناي آفرينش هستي است كه كائنات و ماديات تجلي آن هستند. وي كه خالق و بخشنده واقعي را نسبت به كائنات و محسوسات بيغرض معرفي ميكند، در نمط ششم اشارات و تنبيهات ص 226 آورده است: ... ان تمثيل الكلي في العلم السابق، مع الواجب الائق، يفيض منه ذلك النظام علي ترتيبه و تفاصيله معقولا فيضيانه و كل ذلك هو العنايه؛ در علم پيشين با وقت واجب و شايسته آن، موجب گرديد كه او از اين نظام با ترتيب و تفصيل خاص پديد آيد و فيضان آن معقول حق تعالي است. و اين همان «عنايت» است. [38] وي صدور نظام هستي را از پروردگار به عنايت تعبير كرده و واجب الوجود را واجب بالعنايه دانسته كه ذاتي كامل است كه هيچ گونه فقري در او راه ندارد و او ذات عقلي غير مادي است كه علت اراده كلي و مبدأ نخستين مطلق هستي است كه اراده او همانند عنايت است. عنايت، همراه فيضان در عالم عقول از واجب الوجود به عقل دهم رسيده و اكنون مكنون در اوست كه نوعي واجب الوجود است، كه به واسطه معرفت و فهم نبوي به عالم بشري درگير شر كه قابليتِ شدن و خير و كمال را درست برسد و خود وجود پيامبر نيز پيرو قاعده عنايت پروردگار محسوب ميشود. [39] 11. رئيس مدينه: (فرمانرواي آرماني: خليفه/ امام) شيخ الرئيس به دنبال مدني الطبع دانستن انسان و راي به زندگي مدني براي فرد انساني[40] همانند نظام هستي شناسي خود، نظم سلسله مراتبي پيشنهادي خويش را در مورد مدينه نيز تعميم ميدهد و افراد واعضاي مدينه را بر حسب جايگاهشان در اين نظم عمودي و نوع كار ويژه و طبقه خاص هر فرد تعريف ميكند. در اين ميان، رئيس مدينه در بالاترين نقطه نظم افراد مدينه قرار ميگيرد. [41] او بدان جهت توانايي كسب اين جايگاه را داراست كه صاحب فضايل سهگانهاي است كه ابن سينا براي كمال در فرد انساني لازم ميداند: عفت، حكمت، شجاعت، و عدالت كه فضيلتي تام است و در بر دارنده سه فضيلت ديگر. به نظر ابنسينا آراستگي به اخلاق و ارزشهاي والاي اخلاقي، بيشتر از هر كس براي آناني كه رهبري و تدبير امور افراد ديگر را در دست دارند، ضروري ميباشد. اين افراد قبل از آنكه به كار سياست بپردازند بايد نخست خود به سياست خويش پرداخته و خود را به صفات نيك و فضايل اخلاقي متخلق گردانند. پادشاهان و ملوك كه بنابر گوهر آفرينش ايشان خداوند، تدبير شهرها و امور مردم و سياست و امر حفاظت از رعيت را به ايشان سپرده است، برترين مردمان مدينهاند و در نظام مدينه كه هر فرد بر اساس جايگاه اجتماعي خود زير دست كسي است، فرمانرواي فرد ديگري نيز ميباشد، اما حاكمان افرادياند كه زير دست گروهي و يا فردي واقع نشدهاند. جامعه مدني ابنسينا، مدينهاي پسا پيامبر است؛ شهر و اجتماعي كه توسط برترين انسانها كه پيامبر باشد، زيست مدني انساني را در حال تجربه دارد. جامعهاي كه قوانين و سنن آن توسط نبي اعلام شده و سنن براي حفظ قاعده اساسي شريعت در مدينه در حال تكرار است. پيامبر، تمدن ايجاد شده خود را كه بر اساس مصالح جامعه بشري و اصول شريعت و سنت است به مردمان مدينه و در رأس آن رئيس مدينه واگذار ميكند. لزوم وجود نبي كه نقطه نهايي تكامل نظريه نظام هستي سينايي است و به تحقق خير و عنايت در عالم انساني منجر ميشود. امري است نا مكرر و از اين جهت است كه به امر خلافت و رياست بعد از نبي درحد اصول پرداخته شده است. در الهيات شفا در اين باره آورده است: و آنچه در خلافت بيشتر بدان ميتوان اعتماد و تكيه كرد، خردمندي و حسن ايالت است. پس هر كس در باقي صفات متوسط بوده باشد، ولي از آنها بيگانه هم نباشد و بر اضداد آنها تمايل نباشد و در اين دو صفت مقدم باشد، او به اين سمت سزاوارتر از كسي است كه در اين دو صفت مقدم نباشد، هر چند كه در باقي صفات مقدم بوده باشد... پس عالم تر آن دو را لازم است كه با عاقلتر همكاري كند و او را ياري دهد و عاقلتر را بايسته است كه از عالمتر ياري بگيرد و به او رجوع كند،....»[42] خليفه بعد از عقلانيت، لازم است كه از لحاظ اخلاقي داراي شجاعت و حسن تدبير باشد و همينطور آگاه و مطلع از شريعت بوده، امر رجحيت با تدبير در امور حسن و زمامداري است كه باقي صفات را تحت الشعاع قرار ميدهد. در نظر ابنسينا رئيس مدينه، همچون رأس جسد ـ سر در تن ـ است، كه بايد مجموع صفات عدل و سنت باشد، و به هر فرد از هر طبقه باشد، واجب است[43] كه به عادت پسنديده و اخلاق فاضلهاي كه رئيس سنت وضع كرده عمل كند، عامه مردم بايد در تطبيق رفتار خود با شريعت بكوشند و از اينروست كه زندگي مدني انسان مسيري ميشود براي رسيدن به سعادت اخروي كه مفهوم سعادت نزد ابنسيناست. ابن سينا در الهيات شفا آورده است: انضباط جامعه و شهر، بعد از اين با معرفت و شناخت ترتيب پاسداران نظاميان و دخل و خرج آنها مربوط ميشود و در اين قسمت احكام و مسائل جزئي فرض نميشود؛ چرا كه فرض احكام جزئي فساد آور است، به خاطر آنكه تغيير اوقات باعث تغيير احكام جزئي ميشود. [44] شيخ الرئيس در مورد صفات امام، بيشترين توجه را به دو صفت «عقل» و «حسن سياست» معطوف داشته و كاربرد حسن رياست يا عقل را در امر جهاد مورد توجه قرار ميدهد. وظيفه عمده حاكم / امام / خليفه نزد ابنسينا تدبير و شكل دهي جامعه انساني به آن شكل و صورتي است كه شارع مقرر فرموده و سنت گذار بر مبناي آن فرم نخستين مدينه را ايجاد كردهاند. اكنون بايد مردمان هر يك در يكي از گروه¬هاي صنفي قرار گيرند و هيچ كس عاطل و باطل نباشد و به رشد فضايل دروني در خود بپردازد و فراهم نمودن اين امر وظيفه رئيس مدينه است. 12. نبوت (نبي) نبوت، مفهومي كه آن را مشخصه و مميزه فلسفه سينايي ميدانند. مفهومي كه هستي شناسي و نظريه عقول و ابتكار نظريه عنايت ابنسينا كه به كل فلسفه وي تسري مييابد و به دنبال آن فلسفه سياسي ابنسينا، حول آن شكل ميگيرد و در پي تعين بخشي به اين مفهوم تكوين مييابد و در سير تكاملي خود به پرورش مفهوم نبوت ميپردازد. مفهومي كه سايه آن در هستي شناسي و فيض و صدور و نظريه معرفت و عنايت و غايت گرايي و زيست جمعي انساني مدينه مطلوب ابنسينا هويداست و مانند شاخصهاي محوري به پردازش مفاهيم عقلاني در مسيري وحياني و ايماني ميپردازد و عقل مجرد فلسفي يوناني زده را در فضاي وحياني اسلامي شكل ميدهد و به تولد نوع نگاه تازهاي در حوزه فلسفه ميانجامد كه ناگزير شامل فلسفه سياسي و زيست اجتماعي انسان نيز ميشود. ابنسينا در اين باره در الهيات نجات ص 310 آورده است: و بايد دانست كه چون وجود از مبدأ نخستين آغاز شود، پيوسته، هر مرتبه پسين از نظر كمال، از مرتبه پيشين، پايين تر است و اين تنزل و انحطاط همواره ادامه مييابد. پس ملائكه روحاني مجردي كه عقول ناميده ميشوند، در مرتبه اول هستي قرار دارند، سپس مرتبه فرشتگان روحاني ديگري است كه اهل علمند و به آنها نفوس ميگويند. سپس مراتب اجرام و كرات آسماني است كه تا به آخر نسبت به يك¬ديگر برتري دارند، سپس بعد از آنها نوبت به پيدايش ماده ميرسد كه در مرحله نخست صورت عناصر را ميپذيرد و به تدريج و اندك اندك، صورت¬هاي كامل تر را قبول ميكند. در نتيجه، نخستين پديده مادي از نظر مرتبه پستتر و فاضلتر از پديدههاي بعدي خواهد بود. پس پايينترين مرتبه هستي همان ماده است، سپس عناصر، سپس مركبات جماد، سپس جوهرهاي نامي و بعد از آنها مرتبه حيوانات قرار دارد و برترين حيوان، انسان است و برترين انسان كسي است كه نفس او به صورت عقل بالفعل تكامل يافته، اخلاقي را كه سرچشمه فضايل عملي است به دست آورده باشد و برترين فرد اين گروه كسي است كه استعداد رسيدن به مرتبه نبوت را به دست آورد و او كسي است كه قواي نفسانيش داراي ويژگيهاي سه گانه است كه قبلاً مطرح شدهاند، يعني شنيدن كلام خداوند و ديدن فرشتگان در برابر شخصي كه به او وحي ميشود، با شكل و شبح حاضر ميشوند و از طرف خداي تعالي و فرشتگان صدايي در گوش او پديد ميآيد كه او آن را بدون آن¬كه سخني از سوي مردم يا موجودات زنده زميني باشد ميشنود، او همان شخصي [كه به او] وحي شده است. [45] مفهوم اساسي نبوت را در فلسفه سينايي، نقطه گره و تلاقي عالم كائنات فيوضات الهي و معارف عقول مجرده كه ناشي از عنايت واجب الوجود است و نيز خود ذات وجود نبي نيز زاييده عنايت الهي است كه در تعريف عنايت[46] بيان شد، به مقامي برتر از عقول مجرده بدون تغيير ميرسد كه هر يك به ثبوت و سكون در مكان خود محكومند، اما نبي به حكم انسان بودن و انتصاف به ماده صاحب ويژگي تغيير و كمال يابي ميباشد، بنابراين نبي، توانايي ادراك افاضات صادره به عقل اول را نيز خواهد داشت و اما ادامه بحث در باب نبوت را در عالم مادون قلمرو در جامعه انساني مطرح كرده است، بنابر آنچه آمد، پيامبر را برترين فرد گروه برتر افراد انساني قلمداد نموده در اين باره در الهيات شفا چنين آمده است: واجب است (به ضروره) بايد او انسان باشد و لازم (واجب) است خصوصيتي در او باشد كه در ساير انسانها يافت نميشود. بنابراين ساير مردم درك ميكنند كه در او امري هست كه در بقيه افراد يافت نميشود و (بدان وسيله) از آنها متمايز ميشود، پس براي او معجزاتي وجود دارد كه توسط آنها خبر ميدهد. و اين فرد، هنگامي كه يافت ميشود واجب است براي مردم در امورشان، سنتي وضع نمايد كه به اذن خداوند تعالي و امر وحي (خداوند) او را انزال روح القدس بر وي (نبي) است. ابن سينا اين توضيحات را در مقاله في اثبات النبوه و كيفيه دعوه النبي الي الله تعالي و المعاد اليه به دنبال توضيح در باب زندگي اجتماعي انسان و ضرورت وجود سنت گذار و سنت و عدل او معدل آورده است، كه نمايان¬گر موقعيت پيامبر (نبي) در زندگي اجتماعي و مدني انسان ميباشد. [47] وي بعد از بيان لزوم وجود قانون در زندگي جمعي انسان¬ها و ضرورتاً وجود قانونگذار، كه اين نقش را به نبي واگذار ميكند، معتقد است: اساس اين قانون¬گذاري بايد بر اساس شناساندن آفريدگار يگانه و توانا و داناي آشكار و نهان به مردم باشد؛ آفريدگاري كه شايسته فرمان بردن است... از اين روست كه پيامبر از باب نبوت آگاه به معارف الهي است و با تجليب نبوت در وي بر او واجب است كه حقايق را به كمك تشبيه و تمثيل براي مردم بازگو كند و مردم را از عظمت پديدههاي محسوس به عظمت و جلال الهي رهنمون شود و نيز در ميان جزئيات معارف ثقيل، زياده روي نكند، زيرا اكثر مردم توانايي درك اين حقايق را ندارند، مگر تعداد كمي ميتوانند حقيقت توحيد تنزيه را دريابند و در تعليم مردم به اين اندازه كفايت كند كه خداوند، بينظير و بيشريك و بيمانند است و اما حقيقت سعادت اخروي و شقاوت اخروي براي توده مردم، جز به اجمال قابل طرح و بيان نيست. [48] ابن سينا سعادت را در جهان اخروي مورد بررسي قرار داده وجود نبي را در رسيدن به سعادت چه براي عوام و چه براي خواص ضروري و لازم ميداند. ابن سينا در مسئله فضايل نيز به نبوت و نبي اشاره ميكند. (شفاء الهيات ص 455). [49] فضائل بر سه دستهاند: حالت متوسط(وسط) و در قوه شهوانيه... و حالت متوسط (وسط) در قوه غضبيه و... حالت متوسط در تدبير امور، رؤس اين فضايل، عفت و حكمت و شجاعت است كه مجموع آنها عدالت را به وجود ميآورند، اينها خارج از فضايل نظرياند، و كسي كه علاوه بر اين صفات به خواص نبوت نيز مفتخر شود، شايد بتوان او را ربي انسان دانست و عبادت او پس از خداوند جايز ميباشد، چنين كسي سلطان عالم و خليفه خداوند در زمين است. و نيز در قسمت آخر رساله العروس، نبي را اشرف از اشرف الناس في هذا العالم ميداند كه داراي نفس ناطقه عقل بالفعل همراه با نفس قدسي نبوي ميباشد؛ اشرف الناس همان حكيم است كه نفس ناطقه و عقل بالفعل را داراست و فاقد نفس قدسي نبوي است، بنابراين نبي، اشرف از حكيم است. وي كه فرستادن پيامبر را در حكمت الهي واجب ميداند، قوانيني را كه هم توسط نبي آورده شده اند را واجب دانسته است، بعد از وجوب عبادت به اين امر ميپردازد كه: اين انسان [پيامبر] همان كس است كه ميتواند به تدبير احوال مردم بپردازد. به گونهاي وسيله زندگي دنيوي و مصلحت اخروي آنان فراهم آيد و او انساني است كه از ديگران به لحاظ برتري در خدا شناسي و علوم الهي ممتاز است. [50] موارد مذكور، نمايان¬گر نقش سياسي نبي است. به اجمال ميتوان مشاهده كرد كه ابن سينا نبي را در درجهاي قبل از خليفه از نظر فضايل و مافوق حكيم از نظر معارف و تنظيم كننده و مدبر زندگي مردمان ميداند، و براي او وظيفه قانونگذاري را كه اصل اول زندگي متمدن جمعيت انساني ميباشد، را قائل است و اساس اين قوانين را به شناساندن آفريدگار يگانه و توانا و داناي آشكار و نهان به مردم ميداند[51] كه ادامه بيان معرفت نبي از عالم علوي است. قائل شدن نقش سياسي براي نبي، نقطه پيروزي و توفيق سياسي ابنسيناست، از آن رو كه ارتباط بين لزوم زيست جمعي انسان و متصور بودن غايت سعادت اخروي براي بشر و نيز امكان ارتباط دو عالم مفارق از هم با يكديگر و تجلي نظريات فيض صدور و عنايت در وجود نبي ممكن ميگردد. 13. نتيجه گيري فلسفه سياسي ابن سينا، نظامي منسجم است، هر چند اجمالي، اما كامل كه ديگر با تلاش عقلاني نميتوان مفهومي خاص را در آن مطرح كرد و يا مفهومي را از آن كاست كه تغييري در معنا ايجاد نشود. با طرح مفهوم عنايت، وجود نبي نه يك ضرورت، بلكه امري بديهي تلقي ميشود؛ امري از امور آفرينش كه لازمه تكميل قاطبه نظام هستي است. در كنار تمام مباحث عقلاني كه مطرح ميشود، در عين تلاش عقلاني براي مشروعيت بخشيدن عقلي به نظام وحياني كه ارائه خواهد شد، عنايت، پس زمينه قوام بخش تلاش حكيمانه شيخالرئيس است كه ميتواند هر خلأ عقلاني را در راستاي اثبات شريعت پر كند. عنايت تعريفي از نوعي اراده بر آغاز و استمرار آفرينش است كه عنصر حكمت را در تعريف خود چندان نپذيرفته و از جنس دين بر آمده و به اثبات صحت امر دين پرداخته و نيز تناهي در آن راه ندارد، همچنان كه در دين، همچنان كه در هستي. علاوه بر نياز به اجتماع، نياز به سنت گذار و معدل و معامله مدن و ناگزير بودن روابط اجتماعي، ابنسينا نياز به دين را نيز مطرح ميكند. بيترديد لزوم وجود نبي براي نوع انسان مطرح ميشود، همچنان كه خود ابن سينا نيز بدان اشاره كرده، در اينجا فلسفه بايد براي انسانها راه گشا باشد. اين امر انتزاعي بايد ملموس شود. فلسفه سياسي به منزله قسمت انساني نظام انتزاعي فلسفه مطرح ميشود، مفاهيم چالشي بزرگ را آغاز ميكنند، چالشي كه در نظام فلسفه سياسي ابن سينا حول مفهوم بنيادين نبوت صورت مي گيرد. در فلسفه سياسي ابن سينا ديگر خبري از رئيس حكيم نيست، جامعه با رئيس نبي متولد ميشود و مدينه با وجود و حضور او شكل ميگيرد و با جانشيني به طور ارجح به انتخاب نبي (نص) ادامه مييابد و بدين سان آغاز نگاه ابن سينا به سياست و اجتماع، مساوي و همزمان است با عنوان كردن و نام بردن از كسي كه در نهايت امر همان پيامبر است، كل سياست نزد ابن سينا با مفهوم نبوت قابل تعريف است و اگر مفهوم نبوت را از فلسفه سياسي ابن سينا حذف كنيم، كليت بحث فلسفه سياسي وي در نظام فلسفياش تاريك و خاموش خواهد شد. پىنوشتها: 1. ميرعبدالحسين نقيبزاده، درآمدي به فلسفه، چاپ دوم (تهران: كتابخانه ظهوري، 1372) ص 106. 2. حاتم قادري، انديشه سياسي در اسلام و ايران، چاپ دوم (تهران: سمت، 1372) ص160ـ154. 3. هانري كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه جواد طباطبايي (تهران: كوير، 1370) ص 232. 4. «اعلم أن الشيء الذي انما يحسن به أن يكون عنه شيء آخر و يكون ذلك اولي و دليق من أن لا يكون، فانه اذا لم يكن عنه ذلك، لم يكن ماهو اولي و أحسن به مطلقاً و ايضاً لم يكن ما هو اولي و أحسن به مضافاً فهو مسلوب كمال ما، يفتقر فيه الي كسب». ابنسينا، اشارات و تنبيهات، شرح و توضيح احمد بهشتي (تهران: موسسه فرهنگي آرايه، 1375) ص 319. 5. «والعالي لا يكون طالبا امراً لاجل السافل، حتي يكون ذلك جارياً منه مجري الغرض، فان ما هو غرض لقد يتميز عند الاختيار من نقيضه و يكون عند المختار أنه اولي و أوجب حتي انه لوصح أن يقال فيه: انه اولي في نفسه و أحسن ثم لم يكن عند الفاعل أنّ طلبه و ارادته أولي به أحسن لم يكن غرضا. فاذن الجواد، و المك الحق لا غرض له و العالي لا غرض له في السافل.» ابنسينا، پيشين، ص325ـ324. 6. تكثر الاعتبارات و الجهات ممتنع في المبدأ الاول، لانه واحد من كل جهه، متعال عن أن يشتمل علي حيثيات مختلفه و اعتبارات متكثره، كما مره و غير ممتنع في معلوماته فاذن لم يكن أن يصدر عنه أكثر من واحد و أمكن أن تصدر عنه معلولامه و لا حيثيتي اختلاف هناك الا ما كان لكل شيء منها انه بذاته امكاني الوجود و بالاول واجب الوجود و انه يعقل بذاته، و يعقل الاول فيكون بماله من عقلي الاول الموجب الوجوده و بماله من حاله عنده مبدا شيء و بماله من ذاته مبدأ لشيء آخر و لاُنه معلول فلا مانع من أن يكون الأمرُ الصوري منه، مبدأ للكائن الصوري و الأمرُ الأشبه بالماده، مبدأ للكائن المناسب للماده. فيكون بما هو عاقل الاول الذي وجب به مبدأ الجوهر عقلي و بالآخر مبدأ الجوهر جسماني و يجوز أن يكون اللآخر تفصيل أيضاً الي امرين: بهما يصير سبباً بصوره و ماده جسمتين» ابنسينا، پيشين، ص365. 7. «فالأول يبدع جوهراً عقيلا، هو بالحقيقه مبدع و بتوسط جوهرأ عقلياً و جرماً سماوياً و كذلك عن ذلك الجوهر العقلي حتي تتم الأجرام السماويه و ينتهي الي جوهر عقلي، لا يلزم عنه جرم سماوي.» ابن سينا، اشارات و تنبيهات، ص367. 8. «فيجب أن تكون هيولي العالم العنصري لازمه عن العقل الاخير و لا يمتنع أن يكون للأجرام السماويه ضرب من المعاونه فيه. و لا يكفي ذلك في استقرار لزومها ما لم تقترن بها الصوره و اما الصور فتفيضين ايضاً من ذلك العقل، و لكن تخلف في هيولاها، بحسب ما يختلف من استحقاقها لها بحسب استعدادها المختلفه و لامبدأ لاختلافاتها الأجرام السماويه بتفصيل مايلي جهه المركز ممايلي جهه المحيط و باحوال تدق عن ادراك الاوهام تفاصيلها و ان فطنت لجملتها و هناك توجد صور العناصر ويجب فيها بحسب نسبها من السماويه و من أمور منبعثه من السماويه امتزاجات مختلفه الاعدادات لقوي تعدها. و هناك تفيض النفوس النباتيه و الحيوانيه و الناطقه من الجوهر العقلي الذي يلي هذا العالم و عند الناطقه تيف ترتب وجود الجوهر العقليه و هي المحتاجه الي الاستكمال بألالآت البدنيه و ما يليها من الافاضات العاليه» ابن سينا، اشارات و تنبيهات، پيشين، 367. 9. «.... و الافلاك تتفق في طبيعه اقتضاء الحركه المستديره فيجب ان يكون مقتضي تلك الطبيعه بعين في وجود الماده و يكون ما تخلف فيه مبدأ تهيؤ الماده للصور المختلفه لكن الأمور... فيجب أن تكون العقول المفارقه، بل آخرها الذي يلينا هو الذي يفيض عنه بمشاركه الحركات السماويه شيء فيه رسم صور العالم الاسفل من جهه الانفعال، كما ان في ذلك العقل أو المعقول رسم الصور علي جهه التفضيل» الهيات نجات، تصحيح و ترجمه و پژوهش يحيي يثربي (تهران: فكر روز، 1377) ص 271. 10. هانري كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، پيشين، ص 233. 11. ابن سينا، شرح و ترجمه اشارات، حسن ملكشاهي، نمط ششم، ص 321 (تهران: سروش 1368) ص 320و 321. اشارات: فما اقبح ما يقال: من الامور العاليه تحاول أن تفعل شيئاً لما تحتها؛ لان ذلك أحسن بها، و لتكون فعّاله للجميل؛ فان ذلك من المحاسن، و الامور اللائقه بالاشياء الشريفه، و ان الاول الحق يفعل شيئاً لأجل شيء و أن لفعله لّميَّه. 12. درباره افاضه در اشارات و تنبيهات آمده است: «از مبدأ مفارق به طور پيوسته تحريكات نفساني به نفس اجرام سماوي افاضه ميشود و اين افاضه بر هيأت نفساني شوقي است كه از آنها حركات اجرام سماوي به طريق ياد شده به وجود ميآيد و چون تأثير مفارق عقلي به طور پيوسته است پس آنچه تابع اين تأثير است آن هم پيوسته و دائمي خواهد بود. علاوه بر اين چون محرك نخستين مفارق عقلي است، جز اين ممكن نخواهد بود.» فالمبدا المفارق العقلي لا يزال تفيض منه تحريكات نفسانيه للنفس السماويه، علي هيآت نفسانيه شوقيه تنبعث منها الحركات السماويه علي النحو المذكور من الانبعاث. و لان تأثير المفارق متصل، فما يتبع ذلك التاثير متصل. علي ان المحرك الاول هو المفارق. و لا يمكن غير هذا. ابن سينا، اشارات و تنبيهات، پيشين، صص349-348. 13. عبدالله نعمه، فلاسفه شيعه، مترجم جعفر غضبان، چاپ اول (تبريز: كتابفروشي ايران، 1367) ص412. 14. ابن سينا، اشارات و تنبيهات، پيشين، ص 349ـ 348 15. سعيد شيخ، مطالعات تطبيقي در فلسفه اسلامي (تهران: خوارزمي، چاپ اول، 1368) ص130. 16. ابن سينا، رساله برّ واثم، محقق و مصحح دكتر عبدالامير شمسالدين، ص 360. 17. النفس من كتاب شفا، همان، ص 56. 18. المبدأ و المعاد، همان، ص 95 ـ 93. 19. عيون الحكمه قسمت منطق و قسمت طبيعيات، ص 54 و نيز النجاة ص 163. 20. داود فيرحي، قدرت، دانش، مشروعيت در اسلام (تهران: نشر ني، 1387) ص342ـ341. 21. عباسعلي عميد زنجاني، مباني انديشه سياسي در اسلام (تهران: موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379) ص 173. 22. قدرت، دانش، مشروعيت در اسلام، همان، ص 347 و نيز ابوالفضل شكوري در كتاب فلسفه سياسي ابن سينا و تأثير آن بر ادوار بعدي معتقد است: «در حد آگاهي نگارنده، ابن سينا به طور مستقيم هيچ گاه اصطلاح معروف فلاسفه، يعني «انسان موجود مدني بالطبع است» را هيچ گاه در آثار خود به كار نبرده است؛ هر چند كه خواجه نصير الدين طوسي در شرح كتاب اشارات وي از مطالب ابن سينا اين مفهوم را برداشت كرده و «تمدن» را نيز همان اجتماع طبيعي بشر دانسته است» انديشه سياسي ابن سينا و تأثير آن بر ادوار بعدي، همان، ص 304. مير عبدالحسين نقيب¬زاده، درآمدي به فلسفه (تهران: كتابخانه ظهور، چاپ دوم، 1372) ص 160. حنا الفاخوري خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، جلد دوم، ترجمه عبدالمحمد آيتي (تهران: زمان، 1385) ص 509. 23. قدرت، دانش، مشروعيت در اسلام، پيشين، ص 347. 24. فيجب أن يكون القصد الاول لسان؛ في وضع السنن و ترتيب المدينه علي اجزاء الثلاثه: المدبرون و الصناع و الحفظه؛ و أن يرتب في كل جنس منهم رئيساً يترتب تحته روساء يلونه، يترتب عنهم رؤساء يلونهم، الي ان ينتهي الي افناء الناس فلا يكون في المدينه انسان معطل ليس له مقام حدود، بل يكون لكل واحد منهم منفعه في المدينه و أن تحرم البطاله و التعطل و أن لا يجعل لاحد سبيلا الي أن يكون له من غير الخط الذي لابد منه الانسان... شفاء، ص 447. 25. كاظم اخوان زنجاني، نظريه عدالت در فلسفه سياسي بوعلي سينا، نامه فلسفه، شماره 4، 1375، ص128. 26. همان. 27. عميد زنجاني، مباني انديشه سياسي در اسلام، ص 173. (به نقل از كتاب السياسيه، ص30). 28. شفاء، پيشين، ص 447. 29. همان، ص 454. 30. همان، ص 447. 31. و يجب أن يكون في المدينه وجه مال مشترك، بعضه من حقوق يفرض علي ألارباح المكتبه و الطبيعيه، كالثمرات و النتاج؛ و بعضه يفوض عقوبه و بعضه يكون من أموال المنابذين للسنه، و هو الغنائم، و يكون ذلك عده لمصالح مشتركه... و الغرامات كلها لا تسن علي صاحب جنايه، شفاء، ص447. 32. دكتر بهرام اخوان زنجاني، «نظريه عدالت در فلسفه سياسي بوعلي سينا» نامه فلسفه، شماره 4، 1375، ص 127. 33. «... ولابد من ان يكون هذا بحيث يجوز ان يخاطب الناس و يلزمهم السنه و لابد من ان يكون هذا الانسانا و لايجوز ان يترك الناس و آراء هم في ذلك فيختلفون و يري كل منهم ما له عدلا و ماعليه ظلم...» ابن سينا الشفاء «الهيات» پيشين، جلد 2، راجعه و قدم له، الدكتور بيومي ابراهيم مدكور درباره فلسفه اسلامي روش و تطبيق، ترجمه محمد آيتي، چاپ اول (تهران: اميركبير، 1361) ص 411. 34. قرارداد «... اضطروا الي عقد المدن و الاجتماعات...». 35. ابن سينا، الهيات نجات، پيشين، ص 280و292. 36. همان، ص 285، «فوجب ضروره ان يكون الخير الممكن في هذه الاشياء انما يكون خيراً بعد أن يمكن وقوع مثل هذا الشر عنه و معه...». 37. «... بل عدم مقتضي طباع الشيء من الكمالات الثائبه لنوعه و طبيعه... و الشر بالعرض هو المعدوم، انما الشر يلحق ما في طباعه ما بالقوه و ذلك الاجل الماده». ابن سينا، الهيات من كتاب الشفاء، حققه حسن حسن¬زاده الاملي (قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1376) ص 416. 38. ابن سينا، اشارات و تنبيهات، پيشين، ص 326، «... يفيض منه ذلك النظام علي ترتيبه و تفاضيله معقولا فيضانه. و كل ذلك هو العنايه». 39. ابن سينا، الهيات نجات، پيشين، ص 28، العنايه هي كون الاول عالما لذاته بما عليه الوجود، من نظام الخير و عله لذاته للخير و الكمال بحسب الامكان. و راضياً به علي النحو المذكور فيعقل نظام الخير علي الوجه الابلغ في الامكان فيضض عنه ما يعقله نظاماً ما و خيرا علي وجه الابلغ الذي يعقله فيضاناً علي تأديه الي النظام بحسب الامكان. 40. و نقول الان: انه من المعلوم «أن الانسان يفارق سائر الحيوانات بأنه لايحسن معيشته لو انفرد وحده شخصاً واحداً يتولي تدبير أمره من غير شريك يعاونه علي ضروريات حاجاته، و انه لابد من ان يكون الانسان مكفيا بآخر من نوعه يكون ذلك الاخر ايضاً مكفياً به و بنظيره، فيكون مثلا هذا يبقل لذلك و ذالك بخبر لهذا، و هذا يخيط لاخر و الاخر يتخذ الابره لهذا، حتي اذا اجتمعوا كان أمرهم مكفيا، و لهذا ما اضطروا الي عقد المدن و الاجتماعات فمن كان منهم غير محتاط في عقد مدينه علي شرائط المدينه و قد وقع منه و من شركائه الاقتصار علي اجتماع فقط فانه يتحيل علي جنس بعيد الشبهه من الناس و عادم كمالات الناس و مع ذلك فلابد الا مثابه من اجتماع و من تشبه بالمدينين. 41. «... فلابد في وجود الانسان و بقائه من مشاركته، ولا تتم المشاركه الا بمعامله، كما لابد في ذلك من سائر الاسباب التي تكون له، و لابد المعامله من سنه و عدل، و لابد للسنته و العدل من سانّ و معدّل و لابد من أن يكون هذا انسانا، و لا يجوز ان يترك الناس و آراء هم في ذلك فيتخلفون و يري كل منهم ماله عدله، و ما عليه ظلما، فالحاجه الي هذا الانسان في أن يبقي نوع الانسان و يتحصل وجوده أشد من الحاجه الي انبات الشعر علي الاشفار و علي الحاجبين و تقعير الاخص من المقدمين، و اشياء أخر من المنافع التي لاضروره...» 42. علي اصغر حلبي، تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلامي (تهران: انتشارات زوار، 1361) ص 360. 43. انه مستقل بالسياسه و انه أصيل العقل حاصل و غيره الاخلاق الشريفه من الشجاعه و العفه و حسن التدبير و انه عارف بالشريعه حتي لا أعرف منه، تصحيحا يظهرو يستعلن و يتفق عليه الجمهور عند الجميع و يسن عليهم أنهم اذا افترقوا أو تنازعوا الهوي و الميل...» 44. دكتر رضوان سيد، سياست و جامعه مدني نزد شيخ¬الرئيس ابوعلي سينا، ص 90 كتاب تأملات سياسي در تاريخ تفكر اسلامي چاپ اول، موسي نجفي (تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1374). 45. ابن سينا، شفاء الهيات، پيشين، ص 436ـ435 يجب ان تعلم أن الوجود اذا ابتدأ من عند الاول لم يزل كل تال منه أدون مرتبه من الاول. و لا يزال ينحط درجات. فاول ذلك درجه الملائكه الروحانيه المجرده التي تسمي عقولا. ثم مراتب الملائكه الروحانيه التي تسمي نفوساً و هي الملائكه العمليه. ثم مراتب الاجرام السماويه و بعضها أشرف من بعض الي ان يبلغ آخرها. ثم من بعدها يبتدي وجود الماده القابله للصور الكائنه الفاسده فتلبس اول شيء صوره العناصر. ثم تتدرج يسيراً يسيرا فيكون اول الوجود فيها أخس و أرذل مرتبه من الذي يتلوه فيكون أخس ما فيه الماده، ثم العناصر، ثم المركبات الجماديه. ثم الناميات و بعدها الحيوانات و افضلها الانسان و افضل الناس من استكمت نفسه عقلا بالفعل و محصلاً للاخلاق التي تكون فضائل علميه. و افضل هولاء هو المستعد لمرتبه النبوه و هو الذي في قواه النفسانيه خصائص ثلاث ذكرناها: و هو ان يسمع كلام الله و يري ملائكه الله تعالي و قد تحولت علي صوره يراها. و قد بينا كيفيه هذا و بينا أن هذا الذي يوحي اليه تتشبّح له الملائكه و يحدث في سماعه صوت يسمعه يكون من قبل الله تعالي و الملائكه. فيسمعه من غير ان يكون ذلك كلاماً من الناس و الحيوان الارضي. و هذا هو الموحي اليه. 46. فلا يجوز أن تكون العنايه الاولي تقتضي تلك المنافع و لا تتقضي هذه التي هي اسها و لا أن يكون المبدأ الاول و الملائكه بعده يعلم ذلك و لا يعلم هذا، و لا أن يكون ما يعلمه في نظام الخير الممكن وجوده الضروري حصوله لتمهيد نظام الخير لا يوجد بل كيف يجوز ان لا يوجد و ما هو متعلق بوجوده مبني علي وجوده موجود؟ فواجب اذن أن يوجد النبي...» 47. ابن سينا، الهيات شفا، پيشين، ص 488. 48. ابن سينا، الهيات نجات، پيشين، صص 323ـ322. «ولا ينبغي له الي أن يشغلهم بشيء من معرفه الله تعالي فوق معرفه أنّه واحد حق لا شبيه له... فما كل بميتسر له في الحكمه الالهيه. و لا يصح بحال أن يظهر أن عنده حقيقه يكتمها عن العامه بل لا يجب ان يرخص في التعريض بشيء من ذلك بل يجب أن يعرفهم جلاله الله تعالي و عظمه برموز و امثله من الاشياء التي هي عندهم عظيمه و جليله...» 49. ابن سينا، الشفاء الهيات، پيشين، تحيشه از حسن¬زاده آملي، ص 508 پاورقي. 50. ابن سينا، الهيات نجات، پيشين، ص 330. «... هذا الانسان هو الملي بتدبير احوال الناس علي ما تنتظم به أسباب معيشتهم و مصالح معادهم و هو انسان يتميز عن سائر الناس بتالهه». 51. ابن سينا، الهيات نجات، پيشين، ص 322. «... حتي يتلقي الجمهور رسمه المنزل علي لسانه من الاله و الملائكه باسمع و الطاعه». منبع: فصل نامه ی علوم سياسيمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1503]
صفحات پیشنهادی
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2)
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) نويسنده: طيبه محمديكيا ابن سينا زندگي اجتماعي بشر را مستلزم وجود تقسيم كار ميداند و در ادامه جامعه بشري را ...
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) نويسنده: طيبه محمديكيا ابن سينا زندگي اجتماعي بشر را مستلزم وجود تقسيم كار ميداند و در ادامه جامعه بشري را ...
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (1)
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (1)-مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه ... [2] 3. هستي شناسي در تفكر ابنسينا طبيعيات ارسطويي مبتني بر امتياز بين ...
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (1)-مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه ... [2] 3. هستي شناسي در تفكر ابنسينا طبيعيات ارسطويي مبتني بر امتياز بين ...
نابغه ایرانی - وِیژه نامه بزرگداشت ابوعلی سینا
دانلود وِیژه نامه بزرگداشت ابوعلی سینا شيخ الرئيس ، ابوعلي سينا عطار نيشابوري ميان ابن سينا و مولانا(1) مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا1 ...
دانلود وِیژه نامه بزرگداشت ابوعلی سینا شيخ الرئيس ، ابوعلي سينا عطار نيشابوري ميان ابن سينا و مولانا(1) مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا1 ...
عدالت و مقام آن در فلسفه سياسى خواجه نصير
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) نويسنده: طيبه محمديكيا ابن سينا ... عدل و عدالت را حافظ قوانين شرع معرفي ميكند و در ادامه در شفاء آورده كه در معاملات ...
مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) نويسنده: طيبه محمديكيا ابن سينا ... عدل و عدالت را حافظ قوانين شرع معرفي ميكند و در ادامه در شفاء آورده كه در معاملات ...
ابن سینا و فلسفه سیاسی
ابن سینا و فلسفه سیاسی نويسنده: احمد موسويبجنوردي ابوعلي حسينبن عبداللهبن ... و ميگويد: چيزهايي كه داراي ماهيتند، هستي (وجود) داخل در مفهوم آنها نيست، بلكه بر آنها روي ميدهد. ... (ابنسينا، شفا/ الهيات، 19) 2-صدور: مبدا نخستين خالق و مبدع است و همه عالم ... وي در آخر الهيات شفا در مقام تفكيك شأن فيلسوف و نبي ميگويد: اگر كسي ...
ابن سینا و فلسفه سیاسی نويسنده: احمد موسويبجنوردي ابوعلي حسينبن عبداللهبن ... و ميگويد: چيزهايي كه داراي ماهيتند، هستي (وجود) داخل در مفهوم آنها نيست، بلكه بر آنها روي ميدهد. ... (ابنسينا، شفا/ الهيات، 19) 2-صدور: مبدا نخستين خالق و مبدع است و همه عالم ... وي در آخر الهيات شفا در مقام تفكيك شأن فيلسوف و نبي ميگويد: اگر كسي ...
محاسبه نفس نشانه تقوای الهی
فلسفه اسلامي و نيازهاي معاصر · مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (1) · حذف عليت، يعني حذف عقل · مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) ...
فلسفه اسلامي و نيازهاي معاصر · مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (1) · حذف عليت، يعني حذف عقل · مفهوم نبي و جايگاه آن در فلسفه سياسي ابنسينا (2) ...
حكمت متعاليه، اوج تكامل فلسفي سياسي اسلامي
(3)2. خاستگاه شكل گيري انديشه و فلسفه سياسي يونان در تقابل با فلسفه ... نقطه ديگري كه در تحول حكمت عملي نقش به سزايي داشت، فلسفه ابن سينا ست. ... (11) با ملاصدرا، زوال انديشه سياسي، به چنان مرحله اي مي رسد كه حتي در بحث نبوت، رسالت نبي ..... فلسفي از شريعت كه با ابن سينا شروع شده بود، به تثبيت جايگاه سياسي ...
(3)2. خاستگاه شكل گيري انديشه و فلسفه سياسي يونان در تقابل با فلسفه ... نقطه ديگري كه در تحول حكمت عملي نقش به سزايي داشت، فلسفه ابن سينا ست. ... (11) با ملاصدرا، زوال انديشه سياسي، به چنان مرحله اي مي رسد كه حتي در بحث نبوت، رسالت نبي ..... فلسفي از شريعت كه با ابن سينا شروع شده بود، به تثبيت جايگاه سياسي ...
انديشه سياسي دانشمندان و فقهاي اسلام؛ابوعلي مسكويه؛ حكيم ...
31 آگوست 2008 – ميگويند ابنسينا ابوعلي مسكويه را ديرفهم ميدانسته است و به نقل بيهقي ... (مدرس، 8/207؛ شوشتري، 2/189؛ آقابزرگ، طبقات، 28) مسكويه با وزيران و اميران .... نيز تحصيل كرده باشد تا بتواند به عناوين رئيس اول، امام، نبي و ملك متصف شود. ... در فلسفه سياسي مسكويه، رهبري از جايگاه خاصي برخوردار است و در راس هرم ...
31 آگوست 2008 – ميگويند ابنسينا ابوعلي مسكويه را ديرفهم ميدانسته است و به نقل بيهقي ... (مدرس، 8/207؛ شوشتري، 2/189؛ آقابزرگ، طبقات، 28) مسكويه با وزيران و اميران .... نيز تحصيل كرده باشد تا بتواند به عناوين رئيس اول، امام، نبي و ملك متصف شود. ... در فلسفه سياسي مسكويه، رهبري از جايگاه خاصي برخوردار است و در راس هرم ...
فلسفه آن چنان كه هست
فلسفه آن چنان كه هست نويسنده: دكتر حسين غفاري ريشه يابي فلسفه دين در سنت ... 2- حتي در فرض غياب كلي مباحث اين فلسفه ها در سنت هاي فلسفي كلاسيك و ... مادي و طبيعي بحث نمي كنند پس بايد جايگاه موضوع آنها در پهناي مفهوم موجود بما هو موجود يا .... سپس ابن سينا به بحث مهمي درباره زبان و منطق دين مي پردازد و اينكه نبي بايد مردم ...
فلسفه آن چنان كه هست نويسنده: دكتر حسين غفاري ريشه يابي فلسفه دين در سنت ... 2- حتي در فرض غياب كلي مباحث اين فلسفه ها در سنت هاي فلسفي كلاسيك و ... مادي و طبيعي بحث نمي كنند پس بايد جايگاه موضوع آنها در پهناي مفهوم موجود بما هو موجود يا .... سپس ابن سينا به بحث مهمي درباره زبان و منطق دين مي پردازد و اينكه نبي بايد مردم ...
انسانشناسي در فلسفه ي سياسي متعاليه(2)
انسانشناسي در فلسفه ي سياسي متعاليه(2) نويسنده: سيد كاظم سيد باقري 3. ... به تعبير ديگر، انسان خردورز، تنها موجودي است كه وجود را ميفهمد و جايگاه آن را در ... به تعبير ابن سينا انسان اگر بخواهد به تنهايي زندگي كند و بدون ياري ديگران براي رفع ... صدرالمتألهين به اين امر نيز توجه دارد كه پس از انقطاع وحي و نبود نبي در ميان مردم، ...
انسانشناسي در فلسفه ي سياسي متعاليه(2) نويسنده: سيد كاظم سيد باقري 3. ... به تعبير ديگر، انسان خردورز، تنها موجودي است كه وجود را ميفهمد و جايگاه آن را در ... به تعبير ابن سينا انسان اگر بخواهد به تنهايي زندگي كند و بدون ياري ديگران براي رفع ... صدرالمتألهين به اين امر نيز توجه دارد كه پس از انقطاع وحي و نبود نبي در ميان مردم، ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها