تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836277063




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جان هيچ و جسد هيچ و نفس هيچ و بقا هيچبخش اول ، بخش دوم (پاياني)مفهوم عدل در شعر بيدل
جان هيچ و جسد هيچ و نفس هيچ و بقا هيچ
از مفاهيم فلسفي پرکاربرد در شعر بيدل مي توان به دو مفهوم «هستي» و «عدم» اشاره کرد. برخلاف بسياري از شاعران که به کاربرد ادبي و آرايه وار اين دو واژه اکتفا کرده اند، بيدل با چيره دستي و تسلط تمام بر معاني فلسفي و مباحث مرتبط با عدم و هستي به شرح و بسط شاعرانه و فيلسوفانه ي اين مفاهيم پرداخته و حيراني هاي خود را در آيينه زار شگفت اين دو مفهوم به تماشا نشسته است:هستي همان عدم بود، ني کيفي و نه کم بود / در هر لب و دهاني، من داشته است اويي به جرأت مي توان گفت که هستي و نيستي «عدم» بيش از هر شاعر ديگر و در بالاترين سطح در شعر بيدل نمود يافته است.علاوه بر اين، عبارات و واژگان هم خانواده ي اين دو مفهوم، نظير فنا، محو، وجود، بودن، نبودن، ذوب، غرق، کشته، زنده و اصلاحات مترادف ديگر به وفور در شعر بيدل ديده مي شود و تمامي اين مصطلحات به نحوي با مفهوم هستي و نيست در ترابط و گفتگو مي باشد.همواره در بحث هستي و نيستي، بيدل با بي اعتنايي به هر دو مفهوم ما را راهنمايي مي کند که با عبور از هستي و عدم به وادي ديگري برسيم که خود آن را «فطرت» مي نامد عجيب نيست اگر بيدل را «شاعر فطرت و فکرت» بناميم:شکوه فطرتم فرش است هر جا مي روي بيدل / ز هستي تا عدم کي سايه افکنده ست شمشادمهستي و نيستي در نگاه بيدل شبيه لباسي است که به رغم زيبايي و شگفتي زايي اش، به زودي مندرس خواهد شد و آدمي بايد در جستجوي خرقه اي ديگر برآيد که هرگز رنگ اندراس و کهنگي نگيرد و تغير نپذيرد. در نگاه  بيدل آن خرقه ي کهن، چيز ي جز جامه ي فطرت نيست.ببدل! لباس هستي تا کي شود حجابت؟ / اي غرّه ي تعيّن! آن «خرقه ي کهن» کو؟بيدل تمايز چنداني بين هستي و نيستي نمي بيند، در نگره ي وي، نيستي، روي ديگر سکه ي هستي است و دلکش ترين و هوش رباترين فصل کتاب هستي، مقوله ي نيستي است. باده هستي که دردش وهم و صافش نيست ست/  چون سحر گر اعتدالش ديده اي، خميازه استتمثيل جوهرو آيينه را نيز بيدل در باب عدم و وجود ذکر کرده است:بيدل! اظهار کمالم محو نقصان بوده است/  تا شکست آيينه، عرض جوهرم آمد به ياديکي از رباعيات فلسفي بيدل مشتمل بر حمله به سوفيست ها و منکران عالم عيني است؛ بيدل برخفال سوفسطاييان و براي مرز گذاشتن بين تلقي خود از عدم با وهم سوفسطايي، عالم را داراي حقيتي دانسته که با شهود، قابل رهيابي و شناخت است: سوفسطايي که از خرد بي خبر است گويد عالم تخيلي سربسر است آري عالم همين خيال است ولي جاويد در او حقيقتي جلوه گر است   وحدت وجود و وحدت شهود در شعر بيدل
جان هيچ و جسد هيچ و نفس هيچ و بقا هيچ
نظريه ي «وحدت وجود» را مي توان محور عرفان نظري به شمار آورد که توسط ابن عربي و پيروانش ايضاح و تبيين شد. اين نظريه ي عرفاني، شامل روايت هاي متنوع و متعددي گرديد. در اين مقال آن چه مورد بحث ماست روايت عرفاني اين نظريه مي باشد که در شعر بيدل نيز مورد استفاده و استناد واقع شده است.در ميان مسلمانان وحدت وجود به چهار گونه مطرح شده است:الف) وحدت وجود به مثابه وحدت شهود (که از ناحيه ي عرفاي متوسط بيان شده و کسي نيز چندان معترض آن نشده است) براساس اين تلقي، ذات حق وجود لايتناهي بوده و عارف با رؤيّت عظمت حق، موجودات متناهي را در برابر او هيچ و غيرقابل اعتنا مي بيند، در واقع نامي که عارفان به اين روايت از وحدت داده اند، وحدت مشهود و موجود است، نه وحدت وجود.ب) مساوي و مساوق بودن تمام عالم با خدا که در اين تقرير، ذات احديت به صورت مجرد از مظاهر متحقق نبوده و در مجموع عالم ظاهري است. حکيمان و عارفان بزرگ اين نظريه را به «جهله صوفيه» نسبت داده و به تکذيب و تکفير قايلان پرداخته اند. به عنوان نمونه ملاصدرا اين قول را کفر آشکار دانسته است.ج) وحدت تشکيکي وجود: براساس روايت، حقيقت وجود واحد، صاحب مراتب است يک مرتبه از آن حقيقت واجب است و مرتبه ي ديگر ممکن. اين تقرير از وحدت وجود را مي توان در آراي اوليه ي صدرالمتألهين شيرازي که مبتني بر فهم اصالت وجود است جستجو کرد. د) تحليل خاص عرفا که صدرالمتألهين بعدها آن را در مجلدات ديگر کتاب اسفار بيان نمود(همان نظريه اي که توسط ابن عربي و پيروانش نيز تبيين شد). براساس اين نظريه وجود از جميع جهات بسيط و واحد بوده و کثرت طولي و عرض در او راه ندارد. اين حقيقت واحد، خداست و غير او وجود نيست، بلکه هر چه هست صرفاً وجود نما (نمود) است. مي توان نظريه ي «تجلي» را که در صدر تبيين کثرات ظاهري و رابطه آن ها با خداوند و تحليل مراحل و مراتب تجلي ذات الهي است، مبتني بر همين روايت محسوب کرد. بيدل را مي توان يکي از پرسشگران و باورمندان به عقيده ي وحدت وجود (طبق روايت چهارم) به شمار آورد. وي با ظرافت و دقتي تحسين برانگيز در اشعار خود به بررسي وجوه مغايرت و تفاوت هاي وحدت وجود و وحدت شهود پرداخته و با نگاهي نو، اختلاف ديرينه و ظاهري بين اين دو مفهوم را قابل حل و رفع مي شمارد.تدثيرپذيري بيدل از انديشه ي وحدت وجودي ابن عربي انکار ناپذير است.بسياري از مثال هايي که در تبيين انديشه ي وحدت وجود در ديوان بيدل آمده است پيش از وي در کلام فلاسفه و صوفيان مسلمان و غيرمسلمان ذکر گرديده، اما بيدل با مهارت و خلاقيتي اعجازآميز، به قول خود «حبابي را، لباس بحر» پوشانده است.از جمله تمثيل هايي که در شعر بيدل براي تبيين مبحث وحدت وجود به کار رفته مي توان به موارد ذيل اشاره کرد: يک نقاش و چندين تابلوي هنري دانه و خوشه: که کثرت دانه ها در خوشه اي واحد مجموع مي شود دريا و امواج دريا و حباب انسان تنها و خيال تصوير در آب گوهر و آبشگفت اين که وي در يکي از رباعيات خود، خلاف آمد ديگر گفتارها و باورهاي خود، به نقد وحدت پرداخته است: وحدت هر چند خلوت اسراري ست چون وانگرند عالم بيکاري ست من واله ي کثرتم، که دلدار مرا  با من سوداي کوچه و بازاري ست بيدل در سلوک خاضعانه ي خويش و با عبور از وحدت و کثرت، از فناي مطلق سر در مي آورد:نه وحدت سرايم، نه کثرت نوايم / فنايم فنايم، فنايم فنايمو چه قناعت شگفتي در اين عبور نصيب بيدل مي شود!قانع به جام وهميم، از بزم نيستي کاش/  قسمت کنند بر ما، از يک حباب، نيميو در نتيجه ي همين قناعت است که به مرتبه عظيم تحير در جمال بي مثال معشوق مي رسد:شايد گلي ز عالم ديدار بشکفد /  تا چشم دارم، آينه خواهم گريستنآشنايي زدايي و هنجار شکني در شعر بيدل دست به دست هم مي دهد و سفري مستمر و مداوم از وحدت به کثرت و بالعکس را در لباس زيباي شعر، فراچشم مخاطبان مي نهد.يکي ديگر از انديشه هاي مطرح در اشعار بيدل، بيان راهي به رهايي است. افلاطون در کتاب جمهوريت، تمثيل غاري را فرا روي مخاطبان مي نهد که مردمان در آن محبوس بوده و در تعلق غار زيسته اند و پا و گردن آنان به زنجير بسته شده به طوري که از جاي خود حرکت نمي توانند کرد و جز پيش چشم خود به سوي ديگري هم نظر نمي توانند افکند، زيرا زنجير نمي گذارد که آنان سرخود را به عقب برگردانند... الي آخر.بيدل در يکي از غزليات دل انگيز خود راه برون رفت از غار و مُثُل افلاطوني را چنين مطرح مي کند: چو شمع يک مژه واکن ز پرده مست برون آ  بگير پنبه ز مينا، قدح به دست برون آ نمرده چند شوي خشت خاکدان تعلق؟  دمي جنون کن وزني دخمه هاي پست برون آ جهان رنگ چه دارد بجز غبار فسردن؟ نياز سنگ کن اين شيشه از شکست برون آ   در ادامه ي همين غزل بيدل مجدداً به بحث عدم و وجود پرداخته و آن را غبار خيال مي شمارد: اميد يأس وجود و عدم غبار خيال است از آن چه نيست مخور غم از آن چه هست برون آ مباش محو کمان خانه ي فريب، چو بيدل  خدنگ ناز شکاري، ز قيد شست برون آ مفهوم «هيچ» در شعر بيدل
جان هيچ و جسد هيچ و نفس هيچ و بقا هيچ
يکي از واژه هاي پرکاربرد و کليدي در شعر بيدل واژه «هيچ» است. به طور کلي اين واژه در نظريه هاي عرفاني، کاربرد معنايي دوگانه اي داشته است: هيچ در معناي عدم يا نيستي و هيچ در پوچي و بيهودگي، در معناي نخست ، مفهوم «هيچ» با معاني و مفاهيمي از قبيل بي معنايي، پوچي محض و خلأ، مترادف مي باشد. معناي ديگري که عارفان از اين اصطلاح اراده کرده اند تهي وارگي و خالي شدن از توهمات «هست و نيست» و رهايي از تعلقات «نفس اماره» است که مي توان آن را هيچ انگاري عرفاني ناميد. نگاه بدل به مفهوم هيچ، نگاهي پارادوکسيکال و چند جانبه است. وي در پاره اي از ابيات، واژه ي «هيچ» را در معناي «نيستي محض» به کار برده و در ديگر ابيات برخلاف اين رويکرد، نوعي تلقي مثبت و نگرش عرفاني به آن داشته است. به عنوان مثال وي در بيت زير هيچ را به معناي نيستي محض به کار برده است:جان هيچ و جسد هيچ و نفس هيچ و بقا هيچ /  اي هستي تو ننگ عدم تا به کجا هيچو نيز در اين بيت:منزل عدم و جاده نفس، ما همه رهرو / رنج عبثي مي کشد اين قافله با هيچاما در بيت زير بيدل، هيچ را به معناي نگاه مثبت عرفاني و وحدت وجود (يا وجود مطلق) استفاده نموده است:ما را چه خيال است به آن جلوه رسيدن /  او هستي و ما نيستي، او جمله و ما هيچبر مبناي نگاه بيدل در بيت مذکور، آدمي نماد و نمودي از عدم «هيچ» است که در نهايت سلوک، خواستار آن است که نيستي را در نفس آن هستي کل، به شکلي تازه و فناناپذير از هستي بدل کند. در بيت دل انگيز ديگري، بيدل اين «هيچ» با نيستي را فارغ و جدا از توسل به وجود مطلق، «زير و بم و هم» مي نامد:زير و بم و هم است چه گفتن، چه شنيدن / طوفان صداييم در اين ساز  و صدا هيچبرخلاف تعاريف فلسفي، مفهوم عدم در شعر بيدل واجد مکان است و گذرگاه سالک به سوي معشوق:بر اميد آن که يابيم از دهان او نشان   /موي خود را جانب ملک عدم داريم ماوي عدم را ظلمت آبادي مي داند که بايد به جستجوي آن برخيزد:زان دهان بي نشان بوي سراغي برده ام /  تا قيامت بايدم راه عدم پرسيد و رفت مقوله ي حيرت در انديشه ي بيدلحيرت به مثابه مفهومي عرفاني – فلسفي، نقش و جايگاه مهمي در تفکر  شعر بيدل دارد و بسامد بالايي را در شعر وي به خود اختصاص داده است. يکي از نمادها و اصطلاحات متناظر با حيرت در شعر بيدل آيينه است. او چندان به آيينه و کاربست آن در شعر خود الفت داشته که وي را «شاعر آيينه ها» ناميده اند. ترکيباتي از قبيل آيينه خانه، آب آيينه، آينه خو، آينه گري، آينه پرداز، آينه ي آغوش، آينه داري، جوهر آيينه، صيقل آينه، خانه ي آينه، آينه ي حسن، غبار آيينه، خيال آيينه، تمثال آيينه و... تنها بخشي از آيينه پردازي هاي ادبي و فکري بيدل دهلوي به شمار مي رود:از حيرت دل بند نقاب تو گشوديم/ آيينه گري کار کمي نيست در اينجاو يا:آيينه مي دمد ز سراپاي من هنوز  / برق تحيّرم چه شد از خويش رفته امبسياري از مفاهيم فلسفي ديگر نيز در شعر بيدل به کار رفته است که پرداخته به آن ها در حوصله ي مقال و مجال نيست. فقط به دو نکته ي مهم که هر يک مي تواند محور پژوهشي ارزشمند در باره ي بيدل و انديشه ي وي باشد اشاره مي کنيم:1- بخشي از انديشه هاي فلسفي – عرفاني بيدل در دو مثنوي «عرفان» و «محيط اعظم» تبيين شده است. حتي در نگرشي اجمالي به اين دو اثر نيز مي توان به شباهت ها و مقارنت هاي فراوان انديشه هاي بيدل با آراي محي الدين ابن عربي (عارف مراکشي) دست يافت، اگرچه مقام علمي و فکري بيدل چندان رفيع است که حتي آثار مذکور نيز وجوه متمايز نظام انديشگي وي با ديگر انديشمندان را نشان مي دهد. با اين همه بيشترين شباهت هاي فکري بيدل و ابن عربي را مي توان در اين دو اثر جستجو کرد.2- اثرپذيري بيدل از آيين ها و اديان هند به ويژه بوديسم و هندوييسم نيز، هم چشمگير است و هم شايسته ي تأمل و بررسي بيشتر: بيدل در شهر پتنه (پتنا) زادگاه بودا – به دنيا آمد و کمترين دليل براي اثبات آشنايي وي با انديشه ي بودا، قرابت اقليمي و جغرافيايي است. اما قرابت معنوي و روحاني خاصي نيز بين انديشه هاي بيدل و بودا وجود دارد که کمتر به ان اشاره شده است.قفس از شش جهت باز است، اما ساز وحشت کو؟ /  من و آن بي پر و بالي که نتوان کرد آزادمبودا و به طور کلي مکتب بوديسم گرچه با فلسفه ي چندان انس و الفتي ندارد، در عين حال مبتني بر يک سلسله ي آموزه هاي فلسفي – عرفاني علمي بوده که دقت منطقي و نظم فلسفي خاصي بر آن حاکم است. ساختار استنتاجي و علّي نظام فکري بوديسم، دليلي بر اين مدّعاست.در شعر بيدل مفاهيمي عرفاني – فلسفي فراواني ديده مي شود که مناسبتي تام با انديشه هاي بودايي و هندويي دارد. بر مبناي تعاليم مندرج و مکتوب در نظام فلسفي جوگيان هند، امکان نيل به ذات مطلق از شش جهت معرفي و توصيف شده است. اين شش جهت عبارتند از:اشتغال به نفس، ضبط حواس يا تجرد از عالم محسوسات، تفکر و مراقبه، تمرکز نيروي معنوي، حصول يقين و نهايتاً امحاي کامل در ذات مطلق، در شعر بيدل ترکيب شش جهت بارها به کار رفته است:قفس از شش جهت باز است، اما ساز وحشت کو؟ /  من و آن بي پر و بالي که نتوان کرد آزادمو يا شش جهت راه من، از گرد تظلم بسته شد/  بر در دل مي برم از مطلب ناياب، دادبعيد است که مقصود بيدل صرفاً اشاره به شش جهت جغرافيايي باشد و پس زمينه هاي متافيزيکي را مورد غفلت قرار داده باشد. يا با دقت در اين بيت:شش جهت مطلع خورشيد و سيه روزي چند /  سايه پرورد قفاي مژه ي خفّاشندمي توان دريافت که بيدل نيز به شش جهت وصول به خورشيد حقيقت و رهايي مي انديشد، نه صرفاً آفتاب آسمان.همچنين، بيدل ترکيب «نفس دزديدن» را بارها به کار برده و مقصود وي ضبط و تزکيه نفس بوده است.حاصل از هستي موهوم نفس دزديدن/  اين قدر بود که از آينه احسان کرديمنفس دزديدن را هم مي توان با «حبس نفس» و هم با «تمرکز نيروي معنوي» در مکتب فوق الذکر قياس کرد.اشاره به تغيّر و ناپايداري اشياء از انديشه هاي بوداست:نفس عالمي دارد اما چه حاصل  / دو دم بيش پرواز بسمل نمانددر اين دو بيت هم مي توان به وضوح ردپاي انديشه هاي بودا را جستجو کرد: نشان گير از گرد عنقا سراغم  به آن نقش پايي که در گل نماند بَرَد شوق اگر لذّت نارسيدن   اقامت در آغوش منزل نماند به نظر نگارنده، مفاهيم از قبيل هيچ، عدم، حيرت و مفاهيم مشابه رامي توان نتيجه ي اثرپذيري بيدل از انديشه هاي مطرح در مکاتب معنوي هند دانست، نه چنان که برخي از ماترياليست ها مي پندارند، معلول نگاه نيهيليستي و هيچ انگارانه ي بيدل!ذکر اين نکته نيز ضروري است که در عين حال که بوديسم و هندويسم، تأثير انکارناپذيري بر شعر و انديشه ي بيدل داشته، اما در نهايت، شهود و استنتاجات عرفاني و بينش وي، مبتني بر آموزه هاي عرفاني توحيدي است نه «همه انگاري» و نظام چند خدايي شرقي.نکته ي مهم ديگري که در درک شعر بيدل بايد مورد توجه واقع شود، قرائت هرمنوتيکي و درک چند بعدي از شعر بيدل است؛ دليل اين امر نيز واضح است؛ بيدل به شهادت آثارش از معدود شاعراني است که انديشه هايش در لايه هاي متعدد و متنوع معنايي، پيچيده و پنهان شده است و فهم ابعاد شعر وي بدون توجه به اين نکته امکان ناپذير خواهد بود.شعر بيدل را بايد بارها و بارها خواند چرا که در هر بار خواندن معنايي ديگر را متجلي نوده و مشام مخاطب را از عطر شگفت و غريبي که گويي از بهارهاي گم شده در پرده اهاي غيب وزيده است، سرشار مي سازد. دکتر سيد عبدالحميد ضياييتنظيم:بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 791]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن