تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866176078


حافظ و انتظار(قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

حافظ و انتظار(قسمت دوم) نويسنده: مهدى كياكجورى يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسانوان سهى سرو خرامان به چمن باز رساندل آزرده ما را به نسيمى بنوازيعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسانماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسنديار مهروى مرا نيز به من باز رسانديدهها در طلب لعل يمانى خون شديارب آن كوكب رخشان به يمن بازرسانبرو اى طاير ميمون همايون آثارپيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسانسخن اين است كه ما بىتو نخواهيم حيات بشنو اى پيك خبر گير و سخن باز رسانآنكه بودى وطنش ديده حافظ يارببه مرادش ز غريبى به وطن بازرسانمعنى لغات و زيبايىهاى بيانى1 ـ آهوى مشكين: استعاره از محبوب آهووش، مشكين؛ مشك؛ بوى خوش «ين» در مشكين افاده كثرت مىكند و مراد گيسوى يار است كه چون مشك خوشبوست.مراد از ختن در اينجا وطن معشوق است.سهى سرو = شاعران گاهى جهت بِنيرو ـ كردن تشبيه، جاى صفت و موصوف را تغيير مىدادند. يعنى به جاى سرو سهى مىگفتند سهى سرو يا بجاى= كمان ابرو؛ ابروكمان مىآوردند.سهى سرو = بالا بلند، استعاره از يار بالابلند است، سرو؛ درختى است سرسبز، پرطراوت؛ راست قامت و تهى بار؛ سرو در ادبيات، نماد يار هميشه بهار و بلند قامت و تهى بار است. تهى بار به تعبير شاعران و عرفا، سمبل محبوب يا انسانهايى است كه وارسته از بار تعلّقند.خرامان = خرامنده، در حال خراميدن، يعنى كسى كه با ناز و وقار راه مىرود، منظور معشوق است.چمن = زادگاه يار است.تفسير لفظىبيت اول) پروردگارا، محبوب آهو وش مشكين گيسوى مرا، به ختن (موطن) خود بازگردان و آن سرو بلند نازان را به چمن (زادگاهش) باز آور.دل آزرده ما را به نسيمى بنوازيعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان(بيت دوم) دل آزرده = خاطر اندوهگين و ملول نسيم:1 ـ باد2 ـ بوى خوش، عطر و رايحه و نظاير آن است (لغتنامه دهخدا) و از همان آغاز در نظم و نثر فارسى سابقه دارد.خاقانى گويد:از گلستان وصل نسيمى شنيدهايمدامن گرفته بر اثر آن دويدهايم(1)عطار گويد:گر نسيم يوسفم پيدا شودهر كه نابينا بود بينا شودبس كه پيراهن بدرم تا مگربويى از پيراهنش پيدا شود(2)حافظ خود بالصراحه نسيم را، به معناى، بو و عطر و رايحه خوش به كار برده است:اى باد از آن باده، نسيمى به من آوركان بوى شفابخش بود دفع خمارم(3)به نسيمى = به نسيمعنايتى، بهشمهاى از عنايت خود،جان ز تن رفته = حافظ معشوق را در حكم جان خود مىداند كه با رفتنش جان او را هم با خود مىبرد.تفسير لفظىخاطر آزرده و اندوهگين ما را به نسيم عنايتى (آن لطف ويژه) نوازش كن و آن جان مرا (يار) كه در حكم روان رفته من است به كالبد بىجان من بازگردان؛ معشوق مرا براى من بازآور.تفسير ادبى عرفانىاظهار بندگى و عبوديت در ابتداى غزل، كاملاً مشهود است؛ استعانت محض از رب ـ الارباب كه در واقع آهوى مشكين حافظ، حلقه ارتباط او با معشوق ازلى يعنى خداست، محّب صادق گداى محبت و هميشه عاشق است، عشق او در قبضه زمان و مكان نيست حتى در زير لحدهم با اوست:بگشاى تربتم را بعد از وفات و بنگركز آتش درونم دود از كفن برآيدشاعر در اينجا طالبِ معشوقى است كه آئينه تمام نماى جلوه الهى است، امّا خود او نمىداند كه خاستگاه اين مؤانست و جذبههاى روحانى چيست و منشاء اين كشش و كوشش از كجاست؟ شاعر آنچنان غرق تجليات حقّ است كه از خداى خود، آهوى مشكينِ را مىطلبد و نمىداند كه در واقع تشنه و مجذوب آن خدايى است كه شمّهاى از آن در وجود آهو، تجلى يافته است.در نفس اين غزل، نوعى انتظار تلخ نهفته است؛ انتظارى كه ريشه در خلود و ابديّت دارد. تلخ است ولى پرثمر؛ زهرى است شكرين؛ هديهايست از عالم برين، بايستى قدر اين گوهر تابناك را دانست. پس هان! اى عاشق تا مژهات از سوز انتظارتر نباشد تو را از آغوش دوست، خبر نباشد، حافظ سخنش مجاز است، چون وجودش پُر از نياز و سوز و گداز است مىسوزد و مىآفريند. اگر او متحمل رنج انتظار نمىشد، چگونه مىتوانست بگويد كه:از ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زدعشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد(4)اى عاشق دلخسته، اينجا سخن از درد است و اگر در پى درمانى، بيا تا با جانى سوخته فرياد برآريم كه: اى كردگار بى همال، آن آهوى مشكين، كه كونين را از مشك وجودش معطر كردهاى به وطن خود خُتن باز گردان. (شايد اشاره به كوفه جايگاه ظهور بقية اللّه اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)باشد) آه! كه ما تشنهكامان، سخت مشتاق آن ساقى منتظرانيم.تفسير لفظى و ادبى عرفانىبيت دوم: اى خداى منّان ترديد نداريم كه نسيم عنايت و لطف تو در مويرگهاى جان ما جارى است، بيا و با رايحه لطف دلپذير خويش، خاطر مجروح و دل تنهاى ما را مرهمى بگذار، يعنى آن محبوب و مولاى ما كه در حكم جان ماست به ما باز گردان.تفسير لفظى و ادبى عرفانىبيت سوم: اى خدايى كه تمام عوالم و موجودات مجذوب و مغلوب اراده تواند و به فرمان تو در منازل مقرر آسمان سير مىكنند و به مقصد مىرسد، آن يار ماه پيكر مرا كه ارادهاش اراده و خواست توست و بنابر حكمتى در پس پرده غيب است، از پرده برون آر، بگذار غرق در جمال بىمثال و نورانى مولاى خود شوم؛ شايد بتوانم از اين راه، وجودم را به ضريح با صفاى جبروتت گره بزنم و دمى عاشقانه در آغوشت ترانه شوق سر دهم، هر چند ماه و خورشيد، كمال قدرت زيبايى تواند، ولى من مفتون آن محبوب ماه رويى هستم كه فخر كاينات است و نور خورشيد از فيض اوست.معنى لغات و هنر بيانى:لعل: بفتح لام. معرب لال، يكى از سنگهاى قيمتى به رنگ سرخ مانند ياقوت، لعل ساقى؛ موصوف و صفت نسبى از يمن كه به داشتن لعل معروفست، به استعاره، مراد لب معشوق و به مجاز، جز از كل گوهر وجود يار است. اگر لعل را در اينجا استعاره، لب معشوق بگيريم، بين لعل و يمانى تناسب وجود دارد.تفسير لفظى فرطبيت چهارم: ديده ما در جستجوى آن لعل يمانى كه معشوق من است از گريه، خونين گشت، اى خداى مهربان! آن ستاره تابناك، يعنى سهيل يمانى را به زادگاهش باز گردان.تفسير ادبى عرفانىاشك مخزن الاسرار الهى است، با مدد اشك مىتوان به لطايف اسرار عشق پى برد، هديهاى است از كان غيب، اشك حلاّل مشكلها و شكافنده مجهولها است، حافظ مىگويد: «خدايا! اين بار سرشك ناچيز خود را به عشق مولا كه هفت پرده چشم مىجوشد واسطه مىگيرم كه سهيل يمانى يعنى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)مرا به من بازگردانى.»زهى خجسته زمانى كه يار باز آيدبكام غمزدگان غمگسار باز آيدبه پيش خيل خيالش كشيدم ابلق چشمبدان اميد كه آن شهسوار باز آيداگر نه در خمِ چوگان او رودسَرِ منز سر نگويم و سر خود چه كار باز آيد؟مقيم بر سر راهش نشستهام چون گردبدان هوس كه بر اين رهگذار باز آيددلى كه با سَرِ زلفين او قرارى دادگمان مبر كه بدان دل قرار باز آيدچه جورها كه كشيدند بلبلان ازدىببوى آنكه دگر نوبهار باز آيدز نقش بند قضا هست اميد آن، حافظكه همچو سرو بدستم نگار باز آيد(5)معنى لغات و اصطلاحها و زيبايىهاى بيانى و بديعىزهى خجسته زمانى كه يار باز آيدبكام غمزدگان غمگسار باز آيدزهى: به فتح اول؛ خوشا، نيكا، براى تحسين و شگفتى به كار مىرود و از اصوات يا شبه فعل است؛بكام: به آرزوى و جهت خشنودى و رضاى غمخواران.به پيش خيل خيالش كشيدم ابلق چشمبدان اميد كه آن شهسوار باز آيدابلق چشم: تشبيه صريح، به فتح اول و سكون دوم و فتح سوم؛ اسب سياه و سپيد، رنگ ديده خيل خيال: موكب خيالتفسير لفظىاسب سياه و سپيد ديده را به سوى موكب خيال وى (معشوق) رهبرى كردم، با اين اميد كه آن يكتا سوار ما هر عرصه حُسن بر اين مركب سوار شود و باز گردد، مقصود آنكه يار باز آيد و قدم بر چشم ما نهد.تفسير ادبى عرفانىدر وادى عشق و معرفت، محبوب چه حقيقى باشد چه مجازى، اهرم و وسيلهاى است جهت نيل به غايت مطلوب، يعنى خدا، چنانكه ملاحت و اشارت گل، واسطه معراج شبنم به سراپرده خورشيد است. البته به شرط دلالت دليل، راه و شكلپذيرى عرفانى آن كه گفتهاند:به سعى خود نتوان برد پى به گوهر مقصودخيال باشد كاين كار بىحواله برآيد«حافظ»آرى هم حافظ نرد عشق مىبازد و هم فاجر. عابد، مُهر مىجويد و عاشق مِهر، اى دريغا اين كجا و آن كجا. هر زاهدى عاشق نيست ولى هر عاشقى مىتواند عابد باشد.بايد كوچيد؛ به كجا؟ به ناكجاآباد، به هيچستان، آنجايى كه بىرنگى، تنها ناجى وجود، متلوّن انسان است. بايد به صدق از خدا بخواهيم كه در حريم عشق تنفس كنيم كه اگر عاشق شويم كار تمام است و معشوق بكام؛ از دوست بخواهيم كه با دُردِ دَرد خويش ناصافىها و ناخالصىهاى وجودمان را جلا بخشيد.خوشا به حال عاشقان هميشه عاشق؛ آن كسانى سرشان گوى چوگان صحبت معشوق است، چرا كه اگر نباشد، از سر سخنى به ميان نمىآورند كه به كارى نمىآيد:سر كه نه در راه عزيزان بُوَدبار گرانيست كشيدن به دوش«سعدى»منتظران سوخته جان، وجودشان ماهوش است و سرودشان نواى دلكش آتش؛ آنانى كه از رقص چشمانشان اميد مىبارد، و منتظرند كه معشوق قدم بر ديدگانشان نهد، آرى! اينان جان باختگانى هستند كه درون را مىسوزانند و برون را مىسازند و بدين گونه زمينهرا براىتجلّى محبوبحقيقى خويش فراهم مىكنند.غمزدگان منتظر زمانمند نيستند، بلكه زمان سازند؛ زمان را به نفع معشوق خويش مىپيرايند و مىسازند و در اين راه از هيچ تلاشى دريغ ندارند. اين مشتاقانند كه مىتوانند ادعا كنند:زهى خجسته زبانى كه يار باز آيدبكام غمزدگان غمگسار باز آيد*****مقيم بر سرراهش نشستهام چون گردبدان هوس كه بدين رهگذار باز آيدمقيم: پيوسته، قيد زمان،بدان هوس: بدان اميدگرد در اينجا وجود حافظ است كه چون گرد، پيوسته منتظر است تا بر دامن معشوق آرام گيرد. بين گرد و رهگذر و راه تناسب وجود دارد.تفسير عرفانى ادبىعلاج جان و دواى زخم دل، درد است. دلگشاترين و گواراترين ارمغان مُبدع كاينات، درد است:مرد را دردى اگر باشد خوشى استدرد بى دردى علاجش آتش است(6)آن مردى، دردش راستين است كه اميدش پيوسته در آستين است؛ اميد، بهين سرمايه هستى انسان است؛ با نسيم اميد مىتوان از سنگ سخت، گلهاى لطيف و نازك رويايند. اين اميد است كه سوزنده خاشاك گمان است. پشت پنجره مات ترديد ماندن كجا و تمناى آغوش آفتاب! هيهات!آنكس كه چون گرد، سرود سرخ تمنا سر مىدهد و بر رهگذار، به اميد دامن دوست، مشتاقانه مىرقصد، مىداند كه حقيقت هستى يعنى سماع در شعاع درد.چه جورها كه كشيدند بلبلان ازدىببوى آنكه دگر نوبهار باز آيدجور: سختى، جفا و بىاعتنايىدى: سردى زمستان به كنايه، شدايد و طوفان روزگاربين دى و نوبهار تضاد وجود دارد. بين بلبلان و نوبهار، تناسب وجود داردببوى: بوى خوش، اميد و آرزو در اينجا معناى دوم مدنظر است.نوبهار: از لحاظ طراوت و لطافت.تفسير لفظىبه اميد و آرزوى روزى كه شايد آن نوبهار باغ وجود (آقا امام زمان) بيايد، مشتاقان و عاشقان حضرت، سختىها و ناگوارىهاى زيادى را متحمل شدند.تفسير عرفانى ادبىگله حافظ در اينجا گلهاى است عاشقانه، البته شكوههاى همراه با شكر:زان يار دلنوازم شكريست با شكايتگر نكته دان عشقى بشنو تو اين حكايتبىمزه بود و منت هر خدمتى كه كردميارب مباد كس را مخدوم بىعنايت(7)عاشق دوست دارد كه معشوقش در همه حال، جوياى احوال او باشد و تأخير محبوب را دليل ناز او كه نوعى جفا و داد و ستد عاشقانه است، مىداند؛ جور در اينجا مىتواند نماد سختىهايى كه مشتاقان راه دوست از شدايد روزگار و (دى) مىكشند، تا شايد شاهد آن طلوع نوبهار باغ حقيقت باشند.در نظر منتظران حقيقى، چون عشقهاى مجازى جور دوست مصروف ومحصول نازو غمزه معشوق نيست، در ديدگاه اربابان معرفت كه چون شفق در كوره انتظار مىسوزنند وزندگى مىكنند،تحمل وساختنو پرداختن ناهموارىهاى جامعه، مىتواند نوعى جور باشد.ناگفته نماند كه جور بلبلان (مشتاقان) مىتواند، هم نتيجه ناز، يعنى تأخير در ظهور حضرت بقية اللّه (عجل الله تعالی فرجه الشریف)(به تعبيرى) و هم نتيجه تحمل و ترميم ناهمگونىهاى اجتماع باشد.* * *درآ كه در دل خسته توان در آيد بازبيا كه در تن مرده روان در آيد بازبيا كه فرقتِ تو چشم من چنان درستكه فتح باب خيالت مگر گشايد بازغمى كه چون سپه زنگ ملك دل بگرفتز خيل شادى روم رخت زدايد بازبه پيش آينه دل هر آنچه مىدارمبه جز خيال جمالت نمىنمايد بازبدان مثل كه شب آبستن است، روز از توستاره مىشمرم تا كه شب چه زايد باز؟بيا كه بلبل مطبوع خاطر حافظبه بوى گلبن وصل تو مىسرايد باز(8(دل خسته: دل مجروح يا ناتوان، روان درآيد باز: زندگى يابم و روح زندگى در من دميده شود.بيا: بشتاب،درآ: بيا، داخل شوبين دل خسته و توان، تضاد وجود دارد.بين توان و روان، سجع متوازى وجود دارد؛ بين تن و روان و دل تناسب است.بيت دوم: معنى لغات و زيبايىهاى بيانى و بديعى:فُرقت: بضماولو سكوندوموفتحسومجدايىو فراق، دربست = يعنى كور شد بين فرقت و چشم، تناسب دارد.تفسير لفظىبشتاب كه جدايى و فراق تو، ديده مرا چنان بر دوخت و كور كرد كه همانا گشايش در خيال تو، آن را باز مىكند و روشن مىسازد.معنى لغاتزنگ: به فتح اول و سكون دوم، ولايت زنگبار در آفريقاى مشرقى ـ سپه زنگ: لشكر زنگيان سيه فام، به استعاره مقصود سپاه ظلمت شب.خيل شادى: سپاه طرب، تشبيه صريحروم: مراد از روم، آسياى صغير يا روم شرقى است كه پايتخت آن استانبول بود ـ چون روميان سپيد چهره بودند؛ در ادبيات فارسى، رخ را به روم تشبيه كردهاند ـ روم رخ: روم چهره، تشبيه صريح.تفسير لفظىبيت سوم: اندوهى كه مانند لشكر ظلمت شب كشور دل را مسخر كرد، از سپاه طرب روم، چهره روشن و درخشان تو زدوده خواهد شد.تفسير لفظىبيت چهارم: در برابر آينه دل هر چه مىنهم به جز صورت چهره تو چيزى در آن پديدار نمىشود، مقصود آنكه در هر چيز نقش رخ تو را مىبينم و به صورت تو در آينه دلم جلوه مىكند.تفسير ادبى عرفانى«اى فرح بخش وجود خستـهام بـه غربـت شمعـدانـىهـا و لالـههاى در قـاب قسم بستـهام، شكستـهام در اين عصر انجمـاد، بىتـو مرا تـاب زيستن نيسـت بيا و بـا دم گـرمت كالبـد فسـردهام را روح زنـدگى ببـخش. بـى تو تا كـى بايـستى در ازدحام خداجويان بىحـاصـل و منكـران بـىدرد، دقـايق آمدنـت را شمـاره كنـم. مـولاى من بيـا و بـه مـن تـوانى ببـخش كـه بتـوانم چـو لالـه در اين پشت سـرخِ هستى، با همـه درد، آلام را بـه بـاد فـراموشـى بسپـارم، دل خستهام از دست اين زمانه و نامردهاى آن، از دست انتظـار و دردهاى آن، آرى هـر كس بدون تو زيست، در كارگاه خيال پشم غفلتيست، همانا كه بىتو ره يافتن به آفتاب حقيقت، باد در قفس كردن است و آب در هاون كوبيدن، اين جسم بىجانم تنها بادم، گيرا و آتشين توست كه مستعدّ معراج به سوى ابديت مىشود. بشتاب كه سوزن جدايى تو چشم خونين مرا دوخت و كور ساخت، مولاى من تشنگان همچو من بسيارند كه مشتاق و منتظر رحيق عطش سوز بوسه وصال تواند؛ بيا كه، نگاه دلنواز تو پايان بخش همه سختىهاست.محبوب من بىتو غمى يلدايى و تماشايى، سراسر وجودم را فرا گرفت؛ خسوف اندوه آسمان جانم را پوشاند، غم اين زمانه بىحيا. چه غمى بالاتر از اين كه در خيابان زار شهوت، لالهها را بهايى نيست و حرمت پروانه، هيچ است و هزاران شمع در كاشانه هيچ، مردمانش گوهر مىبينند و خزف مىخرند. تنها تويى كه با جلوه حضور آتشين خود، خود مىتوانى نويدبخش و زداينده آلام من باشى.دلدار من (حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف):به صحرا بنگرم صحرا تو وينمبه دريا بنگرم دريا ته وينمبه هر جا بنگرم كوه و در و دشتنشان از قامت زيبا ته وينم(9)به هر جا مىنگرم نمودى از روى توست؛ زبان آب و راز دل آفتاب و نبض شراب از توست، تو را مىبينم، بارها امتحان كردم و ديدم كه اين آينه وجود من جز نقش دلآراى تورا نمىپذيرد.»آرى اين از اعجاز عشق و انتظار است. اگر فضاى سينه مملو از اشتياق دوست باشد، تعلقها و تأثرهاى دنيا، هر چقدر نافذ باشد، در برابر قدرت بىمنتهاى عشق، نهرى است در مقابل اقيانوس؛ غمى كه سراسر موجود حافظ را فرا گرفته غمى است سازنده، اين غم آنچنان آينه دل او را زدوده كه جز جمال محبوب هيچ نقشى را پذيرا نيست و عاشق تا آنجا پيش مىرود كه حتى وجود خويش را هم فراموش مىكند:چنان پر شد فضاى سينه از دوستكه فكر خويش گم شد از ضميرمنتيجه اين كه انتظار يك امر فطرى است و همه مردم جهان يك مسأله را (بالاتفاق) تعقيب مىكند و آن نجات به وسيله منجى و رهبر جهانى كه تحقق بخش خواستههاى بشرى است؛ گفتيم كه حافظ هم از اين قاعده مستنى نيست، از طرفى يگانه راه وصول به گنجينه انتظار، نفوذ در دقايق و ظرايف اين پديده شگرف و شكافتن راز آن است و منتظران واقعى كسانى هستند كه تمام ابعاد و اهداف انتظار در وجودشان لحاظ شده باشد و اشتياقشان محصور و محدود به زمان و مكان و جاذبههاى نفسانى نباشد.واژهنامهتشكيك: به شك و گمان انداختنالتزام: ملزم شدن به امرى، ملازم شدنانقطاع: قطع شدن، بريدناصعب: سختتر، دشوارترتوالى: پىدرپى بودنآلام: دردهاغامض: پيچيده، دشوارنَفخه: دميدن، ورزيدن،پراكندهشدن بوىخوش،جمعنفخهخُمول: گمنامىجُمود: بسته شدن، خشكى و افسردگىمتروك: ترك شدهتكوين: هستى دادنمعروض: عرضه داشته، عرض شدهمتباين: مخالف، آنچه با ديگرى دورى و تفاوت داردتحجّر: سنگ شدنتحكّم: حكومت كردن به زورالتذاد: لذت بردنشگرف: عجيبسترگ: عظيم، بزرگاستهلاك: هلاك كردنارتزاق: روزى يافتنبىهمال: بىنظيرتعارض: اختلاف داشتنتعاضد: به هم كمك كردنتهوّر: بىباكىعذوبت: گوارايى، گواراتعيـّن: بـه چشـم ديـدن چيـزى،جـاه و مقـام داشتـنمنوط: وابستهتدقيق: دقيق شدنتنوّر: روشن شدنپي نوشت : 1 ـ ديوان خاقانى2 ـ ديوان عطار (غزليات)3 ـ ديوان حافظ، غزل 3254 ـ ديوان حافظ، غزل 1525 ـ ديوان حافظ، غزل 2356 ـ مثنوى معنوى، دفتر اوّل7 ـ ديوان حافظ، غزل 948 ـ ديوان حافظ، غزل 2619 ـ بابا طاهر عريانمنابع: 1 ـ مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه تاريخ به ضميمه مقاله شهيد، چاپ جديد، تابستان 1363.2 ـ محمدى اشتهاردى، محمد، پرتوى از زندگى چهارده معصوم، نگاهى بر زندگى حضرت مهدى(علیه السلام)، سازمان عقيدتى سياسى ارتش جمهورى اسلامى ايران.3 ـ مستشارى، مهدى، تفسير غزليات حافظ (شاعرى كه بايد از نو شناخت)، مشهد،13704 ـ قاضى زاهدى، احمد، شيفتگان حضرت مهدى (علیه السلام)، ج 1، چاپ پنجم، انتشارات رنگين، آذر 1375.5 ـ زرين كوب، عبدالحسين، مجمر در كوزه، (نقد و تفسير قصه و تمثيلات مثنوى)، چاپ ششم، علمى، تهران 1368.6 ـ خرمشاهى، بهاءالدين، حافظ نامه، ج 1 و 2، چاپ اول (1366) و چاپ ششم (1373)، شركت انتشارات علمى فرهنگى.7 ـ خطيب رهبر، خليل، ديوان غزليات مولانا شمس الدين محمد حافظ شيرازى، چاپ پنجم (1368)، چاپ چاپخانه مروى.8 ـ قائمى، على، مسأله انتظار، انتشارات هجرت9 ـ مثنوى و معنوى مولانا جلال الدين رومى، تصحيح نيكلسون.10 ـ محسنى كبير، ذبيحالله، مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)آخرين سفير انقلاب، ج 2 و 1، چاپ اول، انتشارات دانشوران، تابستان 1376.منبع:ماه نامه هنر دینی
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 598]
صفحات پیشنهادی
حافظ و انتظار(قسمت دوم)
حافظ و انتظار(قسمت دوم) نويسنده: مهدى كياكجورى يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسانوان سهى سرو خرامان به چمن باز رساندل آزرده ما را به نسيمى بنوازيعنى آن جان ز تن ...
حافظ و انتظار(قسمت دوم) نويسنده: مهدى كياكجورى يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسانوان سهى سرو خرامان به چمن باز رساندل آزرده ما را به نسيمى بنوازيعنى آن جان ز تن ...
ویژه نامه یاد روز حافظ
حافظ و انتظار(قسمت دوم) يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسان وان سهى سرو خرامان به چمن باز رسان دل آزرده ما را به نسيمى بنواز يعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان .
حافظ و انتظار(قسمت دوم) يا رب آن آهوى مشكين به ختن باز رسان وان سهى سرو خرامان به چمن باز رسان دل آزرده ما را به نسيمى بنواز يعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان .
حافظ مرا ساخت
نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و انتظار (قسمت دوم)-نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و ... بشتاب كه سوزن جدايى تو چشم خونين مرا دوخت و كور ساخت، مولاى من تشنگان همچو من .
نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و انتظار (قسمت دوم)-نويسنده: مهدى كياكجورى حافظ و ... بشتاب كه سوزن جدايى تو چشم خونين مرا دوخت و كور ساخت، مولاى من تشنگان همچو من .
انتظار در اندیشه ها(قسمت دوم)
انتظار در اندیشه ها(قسمت دوم) نويسنده: بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود شهید علامه .... انتظار، ابعاد عملي مکتبياد کرديم که انتظار، حافظ ابعاد عقيدتي مکتب است در ...
انتظار در اندیشه ها(قسمت دوم) نويسنده: بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود شهید علامه .... انتظار، ابعاد عملي مکتبياد کرديم که انتظار، حافظ ابعاد عقيدتي مکتب است در ...
دل نوشته های انتظار(قسمت دوم)
دل نوشته های انتظار(قسمت دوم)-دل نوشته های انتظار(قسمت دوم) تهیه کننده: م. ... حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: " ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط ...
دل نوشته های انتظار(قسمت دوم)-دل نوشته های انتظار(قسمت دوم) تهیه کننده: م. ... حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: " ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط ...
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول) نويسنده:بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود مقدمهرسول اکرم ... انتظار، در انديشه خواجه حافظ شيرازيز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن قوافل دل و دانش ..... دعوت دوم که قيام پيغمبر خاتم و پيشواي بزرگ ما است، نيز از آن جا برخاست.
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول) نويسنده:بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود مقدمهرسول اکرم ... انتظار، در انديشه خواجه حافظ شيرازيز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن قوافل دل و دانش ..... دعوت دوم که قيام پيغمبر خاتم و پيشواي بزرگ ما است، نيز از آن جا برخاست.
قسمت دوم علل حمله اسراييل به لبنان و پيامدهاي آن
قسمت دوم علل حمله اسراييل به لبنان و پيامدهاي آن سياسي. ... جبهه مسيحي لبنان نتوانستند آنگونه كه انتظار ميرفت، در برابر ساف و متحدانش در غرب بيروت ... آنقدر با صلح فاصله داشت كه هم حافظ حكومت جميل و هم مانع مخالفتهاي سوريه ميشد و در عين حال تا ...
قسمت دوم علل حمله اسراييل به لبنان و پيامدهاي آن سياسي. ... جبهه مسيحي لبنان نتوانستند آنگونه كه انتظار ميرفت، در برابر ساف و متحدانش در غرب بيروت ... آنقدر با صلح فاصله داشت كه هم حافظ حكومت جميل و هم مانع مخالفتهاي سوريه ميشد و در عين حال تا ...
زن در قرآن(قسمت دوم)
زن در قرآن(قسمت دوم) نويسنده:على دوانى ساره((ساره )) دختر خاله حضرت ابراهيم خليل بود. ... با اين وصف ابراهيم ساره را به خدا سپرد و در انتظار عكس العمل خدا نشست . ... فرعون نيز مانند نمرود پادشاه بابل ،هم خود دعوى خدايى داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ...
زن در قرآن(قسمت دوم) نويسنده:على دوانى ساره((ساره )) دختر خاله حضرت ابراهيم خليل بود. ... با اين وصف ابراهيم ساره را به خدا سپرد و در انتظار عكس العمل خدا نشست . ... فرعون نيز مانند نمرود پادشاه بابل ،هم خود دعوى خدايى داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ...
خروشي بر سروش (قسمت دوم)
خروشي بر سروش (قسمت دوم) نويسنده:محمد علي محمدي خروشي بر سروش عنوان ... شخصي انتظار اشتباه و ناداني داشت ولي سوكمندانه جناب سروش در چند سطر پايين تر .... در مثل به اين خواهد ماند كه سخنراني مثلا در باره اخوت و برادري سخنراني كند و حافظ يا ...
خروشي بر سروش (قسمت دوم) نويسنده:محمد علي محمدي خروشي بر سروش عنوان ... شخصي انتظار اشتباه و ناداني داشت ولي سوكمندانه جناب سروش در چند سطر پايين تر .... در مثل به اين خواهد ماند كه سخنراني مثلا در باره اخوت و برادري سخنراني كند و حافظ يا ...
تربیت در گلستان زندگی (قسمت دوم)
تربیت در گلستان زندگی (قسمت دوم)-تربیت در گلستان زندگی (قسمت دوم) ... و ذلت است، و داب سگان است كه در انتظار لقمهاى دم خود رامىجنبانند و تملق و چاپلوسى مىكنند. .... آرى نطفه پاك، رحم پاك، مادر پاك، تربيت پاك حافظ مال مى سازد نه مال مردم خور، ...
تربیت در گلستان زندگی (قسمت دوم)-تربیت در گلستان زندگی (قسمت دوم) ... و ذلت است، و داب سگان است كه در انتظار لقمهاى دم خود رامىجنبانند و تملق و چاپلوسى مىكنند. .... آرى نطفه پاك، رحم پاك، مادر پاك، تربيت پاك حافظ مال مى سازد نه مال مردم خور، ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها