واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-در هر سازمان و مؤسسهاي نيروي انساني بهعنوان سرمايه اصلي و ركن اساسي آن است. افراد شاغل در يك سازمان بايد رضايت شغلي مطلوبي داشته باشند تا بتوانند از كارايي، نشاط عمومي و حداكثر بهرهوري برخوردار باشند. چنانچه اين امر وجود نداشته باشد، ازبينرفتن انگيزه تلاش و ايجاد روحيه يأس و دلسردي، طبيعيترين انعكاس آن خواهد بود و در نهايت عوارض آن علاوه بر شخص، متوجه خود سازمان نيز خواهد شد؛ بنابراين رمز موفقيت برنامههاي يك سازمان در راضينگهداشتن نيروي كار آن، از شغل خويش است. يكي از مهمترين عوامل رضايت شغلي، تدارك شرايط كاملاً مطلوب براي نيروي انساني است. عقيده صاحبنظران رفتار سازماني بر اين است كه افزايش رضايت از شغل، باعث برانگيختهشدن كاركنان به كار بيشتر ميشود و در نتيجه توليد يا خدمات افزايش پيدا ميكند. رضايت شغلي نوعي احساس رواني مثبت فرد نسبت به شغلش است؛ يعني وقتي كه ميگوييم يك فرد از شغل خود رضايت زيادي دارد، در حقيقت منظورمان اين است كه به ميزان زيادي شغل خود را دوست دارد و توانسته است از طريق شغل خود، نيازهاي خويش را ارضا كند و در نتيجه، احساسات مثبتي نسبت به آن دارد. به ديگر سخن، رضايت از شغل، پديدهاي احساسي است كه يك فرد در سازمان از اشتغال به شغل مورد نظر خود در آن تشكيلات ميتواند به دست آورد. نكتهاي كه در مورد رضايت شغلي بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه تنها يك عامل موجب رضايت شغلي نميشود بلكه تركيبي از عوامل مختلف سبب ميشود كه فرد در سازمان، در يك زمان از شغلش لذت ببرد و احساس رضايت كند. فرد با تاكيدي كه بر عوامل مختلف از قبيل ميزان درآمد، ارزش اجتماعي شغل، شرايط محيط كار، نظام سازماني شغل، نحوه مديريت و امثال اينها دارد به طرق گوناگون احساس رضايت از شغل ميكند؛ بنابراين عوامل رضايت شغلي واحد نبوده و اين عوامل بهصورت تركيبي در افزايش يا كاهش آن مؤثرند. عوامل و متغيرهاي اجتماعي نيز در رضايت شغلي تأثير زيادي دارند. از طرف ديگر حالت و سطح رضايت فرد نيز ناشي از علايق و گرايشهاي مختلفي است كه او نسبت به شغل خويش دارد. از همين روست كه رضامندي شغلي را يك پديده عاطفي و اجتماعي قلمداد ميكنند. احساس رضايت يا عدمرضايت از شغل بسته به كيفيت احساس فردي در قالب ابعاد گوناگون اجتماعي، زماني و مكاني متفاوت است. براي مثال يك كارمند ممكن است تا زماني احساس رضايت داشته باشد كه شغل ديگري از جانب سازماني ديگر با شرايطي مطلوبتر براي او وجود نداشته باشد و زماني كه اين امكان بهوجود بيايد نارضايتي او نيز از شغل فعلي افزايش مييابد. عدمرضايت از شغل، از دريافت، ادراك و فهم آنچه ديگران به دست ميآورند و فرد نميتواند به دست آورد، حاصل ميشود. رضايت يا عدمرضايت شغلي بستگي به چارچوب فلسفي زندگي فرد نيز دارد و رابطه نزديكي بين رضايت شغلي افراد با رضايت كلي آنان از زندگي وجود دارد. در افرادي كه از شغل خود رضايت بيشتري دارند، ميزان سازگاري بيشتر است. از طرف ديگر كساني كه از زندگي خود راضي هستند، معمولاً از شغلشان نيز رضايت دارند. به عبارت ديگر بين رضايت شغلي و رضايت كلي از زندگي، رابطهاي دوسويه وجود دارد چرا كه شغل، يك بخش عمده از زندگي است؛ در نتيجه مديران نهتنها بايد به بررسي پيرامون عوامل مؤثر بر رضايت شغلي بپردازند بلكه نبايد از توجه به نگرشهاي كاركنان خود به ديگر بخشهاي زندگي غافل باشند. رضايت از شغل، يك پديده فردي است، اگرچه به سبب موقعيتهاي يكسان شغلي، فرد ممكن است در مقام مقايسه، همانندهايي را نيز با ساير كاركنان پيدا كند، ولي هرگز نميتوان بهطور كلي حكم بر رضايت يا عدمرضايت كاركنان يك مجموعه يا سازمان داد. رضايت شغلي تأثير متقابل روي فرد و سازمان دارد. هنگامي كه خواستها و آرزوهاي فرد در سازمان برآورده شود مسلماً در وي رضايت شغلي ايجاد خواهد شد و از اشتغال در آن سازمان لذت خواهد برد و طبعاً از تمام تواناييها و استعداد و امكانات خود در راه رسيدن به هدفهاي شغلي استفاده خواهد كرد و از اين رهيافت علاوه بر آنكه افزايش كارايي حاصل ميشود، زمينه موفقيت سازمان را نيز در ابعاد وسيعتري در راستاي اهداف و آرمانهاي آن مهيا خواهد ساخت. بنابراين بر هر مسئولي است كه درصدد افزايش رضايت شغلي كاركنان خود برآيد و براي اين امر بايد ابتدا وضع موجود و عواملي كه بهنحوي در رضايت يا عدمرضايت شغلي كاركنان مؤثر است را شناسايي كرده و سپس با ايجاد جوي مناسب، رضايت كاركنان را فراهم آورد؛ در اين صورت خواهد بود كه افراد به شغل خود علاقه پيدا خواهند كرد و وجود علاقه هم ضامن حصول رضايت شغلي است و وجود رضايت هم موجب آن ميشود كه شخص، بهتر بتواند خود را با كار خويش منطبق و سازگار سازد. اين امر به اثبات رسيده كه افرادي كه از شغل خود رضايت باطني بيشتري دارند، لااقل در پارهاي از موقعيتهاي شغلي پركارترند. يكي از انديشمندان رفتار سازماني معتقد است كه مديران به 3 دليل بايد به سطح رضايت شغلي كاركنان خود توجه كنند؛ اول آنكه شواهد روشني وجود دارد كه كارمندان ناراضي كاركمتري انجام ميدهند و بيشتر دوست دارند كار را ترك كنند، دوم اينكه اثبات شده است كه كارمندان راضي از سلامت بهتري برخوردارند و زندگي طولانيتري دارند و بالاخره اينكه رضايت از شغل منجر به رضايت از زندگي كارمند خارج از شغل ميشود و در نتيجه به بهداشت رواني در جامعه كمك ميكند. اميد است كه رضايت شغلي، مركز توجه مديران سازمانها و نهادها قرار گرفته و بهعنوان يك اصل مهم در افزايش كارايي و رسيدن به اهداف سازمان از اهميت لازم برخوردار باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]