واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-اگر واقعبينانه به عمق زندگي نگاه كنيم، هر مرحلهاي از زندگي، معني و زيباييهاي خاصي دارد كه در جريان عبور از يك مرحله و پيشبيني پيامدهاي مراحل بعدي، ميتوان گذر از مرحله قبل و گام نهادن در مرحله بعد را آسانتر كرد. در سير عبور از مراحل زندگي، انسان به جايي ميرسد كه نيازهايي در درون خود احساس ميكند و با تحرك و نشاط نيروي خود را جهت برآوردن آنها بهكار ميگيرد. در اولويتبندي اين خواستها، نيازهاي ابتدايي در سطح پايين و سپس نيازهاي عاليتر، با رشد و تحول انسان، در سطوح بالاتر قرار ميگيرند. يكي از نيازهاي اساسي و ابتدايي انسان دگرخواهي است كه با برآورده شدن آن، مسير براي برآوردن نيازهاي بالاتر هموار ميشود. به دور از نگرش تك بعد نگري، بايد اين حقيقت را پذيرفت كه ديواري نامرئي ولي قدرتمند مابين دو جنس زن و مرد ايجاد شده است. وجود چنين حائلي باعث عدم شناخت دو جنس نسبت به هم شده و قضاوتهاي مبهم و غبارآلودي به دنبال دارد. انسان بدون ورود به دنياي همديگر نميتواند طرف مقابل خود را بشناسد و پي به وجود «خود» او ببرد. عدم شناخت كافي، باعث بيگانگي انديشه و اعمال در دو جنس نسبت به همديگر شده است. زن و مردي كه در كنار هم، در يك خانه، در يك اداره، و به طور كل در يك محيط به سر ميبرند، براي شناخت همديگر بهخود فرصت نميدهند. ميتوان گفت عمق اين دريا را فقط با حدس و گمان ميسنجند. ما آدميان براي سنجش هر چيزي يك مقياس داريم. آيا تا به حال از خود پرسيدهايم كه براي سنجش عمق وجود انسان، چه مقياسي وجود دارد؟ به نظر ميرسد تنها شرط مقياس سنجش عمق وجود انسان، جرأت وارد شدن به درون دنياي فرد مقابل است. ما از اينكه ديگري را خوب بشناسيم وحشت داريم. دوست داريم او را به همان شكلي كه خود مينماياند، قبول كنيم. در واقع ما نه چيزي را كشف و نه قبول كردهايم، بلكه خودنماييهاي طرف مقابلمان را فقط پذيرفتهايم. اگر شما از همان ابتدا در دسترس باشيد و صادقانه و صريح همانگونه كه هستيد باشيد و رفتار كنيد، بالطبع برخي افراد به شما علاقهمند خواهند شد و برخي نيز شما را طرد خواهند كرد. اما احساسات و پذيرش از سوي افرادي كه به شما علاقهمند شدهاند، واقعي و استوار خواهد بود. لازم است شريك بالقوه شما، شما را كاملاً بشناسد، بنابراين خود را در دسترس قرار داده و از همان ابتدا با او رو راست، صريح و صادق باشيد. چنانچه شما رابطه را با پنهانكاري و تظاهر آغاز كنيد، قادر نخواهيد بود به يكديگر اعتماد كرده و از يك رابطه سالم برخوردار شويد. شما ممكن است پيوسته از اين كابوس كه روزي شريك شما ناگهان به ماهيت واقعي شما پي ببرد، ترس و واهمه داشته و احساس ناامني كنيد. راه ورود به درون شخص، ابتدا از برخورد چهره به چهره آغاز ميشود. پي آمد آن صحبتهاي دلنشين جهت نزديكتر شدن دو طرف به همديگر است. چگونگي گفتارها و در يك مسير قرار گرفتن انديشهها، باعث ظهور اندوختههاي دروني فرد ميشود چيزي كه شايد تا به حال حتي خود شخص نيز به آن پي نبرده باشد. وقتي انديشهها به هم نزديكتر شدند، خواستههاي دروني فرد قوت ميگيرد و كشش بهسوي همديگر بيشتر ميشود، اعتمادها شكل ميگيرند. همكاريها، تبادل نظرها، احترام به نوع خواستهها و برآورده شدن چگونگي درخواستها معني پيدا ميكند. اگر به اين روند دقت كنيم درمييابيم كه خواستههايي كه از اوج به عمق؛ از قسمت سر به سوي تن رهسپار است، قوت و دوام بيشتري دارد. تمامي اينها هنگامي تداوم مييابد كه زن و مرد در كنار هم باشند و از ابتدا نه به صورت زن و شوهر، بلكه به صورت دو موجود با ارزش كمك دهنده و كمك گيرنده، همديگر را قبول كنيم. پيشرفت يك طرف را تهديدي بر راه ترقي خود نينگاريم. با خود و طرف مقابل خود صادق و صريح بوده و محترمانه رفتار كنيم. چنانچه رفتار مناسبي با شريك خود نداشته باشيم، راهي را هموار ميسازيم كه به مشكلات، رنجش و نفرت منتهي ميشود. اجازه ندهيم ناكاميها، رنجشها و مشكلات كوچك درون ما انباشته شده و به مرور زمان تبديل به افسردگي و تنفر شوند. براي خود احترام قائل باشيم و بگذاريم شريك ما بداند كه چه چيزهايي براي ما داراي اهميت است. چنانچه ما از كشمكشها و تعارضات اجتنابورزيم، قادر نخواهيم بود از يك رابطه بلند مدت و رضايتبخش برخوردار شويم. يك روانشناس در اين مورد ميگويد: ما هميشه تصور ميكنيم چون بزرگسال هستيم بايد متكي به خود و آزاد بوده و به كسي محتاج نباشيم و شايد به اين دليل است كه اكثر ما از درد تنهايي به جان آمدهايم، در حاليكه نياز داشتن امري بديهي و طبيعي به شمار ميآيد و مهم است اگر به چيزي احتياج داشته باشيم و بتوانيم آنرا به زبان آوريم. با عنوان كردن نيازهاي خود، ديگري را به ذهن و دل خود نزديكتر ميكنيم و پل ارتباطي بين خود و ايشان برقرار كرده و اعتماد او را به سوي خود فرا ميخوانيم. گمان ميرود در جامعه ما دو جنس نسبت به همديگر «دلهاي پر و اذهان خالي دارند» و اين ناشي از فاصلههاي كذايي و خودخواهانهاي است كه نتيجهاي جز جدايي نسلها به دنبال ندارد.ديدگاه آگاهانه، به دنياي هم، دلمان را براي پذيرش نقصانهاي همديگر فراخ ميكند. دنياي ذهني و توهمي كه از همديگر داريم، بهجز در تار و پود همديگر رفتن عاقبتي ندارد.آر- دي لنگ، نويسنده كتاب سياستهاي تجربه مينويسد ما كمتر از آنچه ميدانيم، روي مسائل ميانديشيم، كمتر از آنچه به ديگران عشق ميورزيم، نسبت به عشق خود شناخت داريم، كمتر از آنچه احساس ميكنيم، عشق ميورزيم و به همين نسبت خود را خيلي كمتر از آنچه هستيم ميپنداريم. بهانههاي عدم شناخت كافي، ثروت و قدرت، زيبايي چهره وخودآرايي و در كل ظواهر زندگي است. عامل اعتماد به نفس بالا ميتواند فراتر از هرگونه زيبايي ظاهري به جذابيت هر دو جنس بيفزايد. ما چون در كاسه ذهن خود از فرد مقابل چيزي نمييابيم، خود را به ريسمانهاي ناپايدار آويزان ميكنيم. به خودمان ماركي ميچسبانيم و نام آن را شايستگي و بزرگي ميگذاريم، قيمتي براي خود تعيين ميكنيم، چرا كه امنيت كافي در آينده خود نمييابيم و اينها ناشي از ناامني دوران زندگيامان و به جهت ديدگاه اشتباهي است كه نسبت به دنياي خود واطرافيان داريم. همه اين تصورات را براي ما رقم زدهاند و ما در ذهن خود آن را پروردهايم و سلسلهوار به نسلهاي بعد منتقل ميكنيم. ما حتي براي شناخت خود هم فرصتي نداريم، آنچه را كه ديگران برايمان ديكته نمودهاند كپي كرده دروني ميكنيم و عاقبت كار چنان ميشودكه نبايد باشد. وقتي من نه براي خود فرصتي دارم و نه براي آنكه به عنوان يك موجود ارزشمند در كنارم قرار گرفته ، همانند نوزادي هستم كه در جايي ساكن نگاه ميكند و قدرت درك اطراف خود را ندارد. شما كه نسبت به تعهد در قبال همديگر، قراردادي را امضاء نموده و خود را پايبند به تعهدات آن ميدانيد، اين حياتي است كه شريك زندگيتان فردي باشد كه شما در مورد او با نزاكت و مهرباني رفتار كنيد. اگر تمامي جوكهاي مورد علاقه و داستانهاي «روزهاي بد گذشته» خود را براي يكي از دوستان و يا همكاران خود تعريف كنيد، وقتي به خانه برميگرديد براي همسرتان چه چيزي باقي خواهد ماند؟ ممكن است عاقلانه به نظر نرسد، اما وقت و انرژي هر فردي داراي ارزش و اهميت ويژهاي است و مقدار زياد آن در يك رابطه باعث تداوم ميگردد. اگر شما وقت و انرژي خود را با فرد ديگري صرف كنيد به طور بالقوه به رابطه خانوادگي خود لطمه خواهيد زد. ما انسانها بدون درك وجود همديگر، هيچگونه ارزشي نداريم. من به اميد آن مينويسم كه خوانده شود، تو به اميد آن ميخواني كه آگاه گردي، ديگري به اميد آن ميگويد كه شنيده شود و آن يكي به اميدي ميشنود كه بتواند ببيند و درك كند.با توجه به تفاوتهاي فردي، هر شخصي، بنا به نگرش خاص خود، امكانات خاصي در جريان زندگي، جهت رسيدن به آرمانهاي خود برميگزيند. با تغيير نگرش انسان نسبت به زندگي، نوع امكاناتي كه او براي رسيدن به اهداف خود بهكار ميگيرد نيز متفاوت است.لئوبوسكاليا استاد دانشگاه كاليفرنيا مينويسد: كسي كه جوياي عشق است صرفاً به يكتا بودن خود و شكوفايي آن راضي نيست، بلكه ميكوشد هرچه سريعتر خود را به درجات پيشرفته برساند، زيرا ميداند آنچه آموخته ميتواند در اختيار ديگران قرار دهد. سوروكين جامعهشناس مشهور ميگويد: ذهنهاي ناهوشيار ما از قدرت عشق مطلقاً غافل و بيخبرند، كوچكترين اعتقادي به آن ندارد و آن را پديدهاي خيالي ميپندارند. از نقطه نظر ما عشق يك نوع خودفريبي- افيون ذهن ما- يك فكر ايدهآلي و از نظر علمي ثابت نشده است. ما سعي داريم در مقابل همه تئوريهايي كه معتقد به قدرت و نفوذ عشق است، جبههگيري كنيم. نظريههايي روي نفوذ و تأثير عشق در تعيين وشكلگيري رفتار و شخصيت و تأثير آن بر تكامل زيستي، اجتماعي، معنوي و فكري، تأكيد ميگذارد و اعتقاد داردكه عشق حتي ميتواند بر روند حوادث تاريخي و شكل دادن به جريانات اجتماعي، فرهنگي مؤثر افتد. گمشدهاي كه تا خود نخواهيم پيدا نميشود و ما آن را همچنان، به طور ناخودآگاه با غبار ذهن خود دور ميكنيم. مطالب مرتبط
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]