واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهري آنلاين - شايد دراين دوره و زمانه، اين عبارت، شعاريترين عبارتي باشد كه ميتوان عنوان كرد.با اين همه فشارها، سيخكها و سيخونكها، سليقههاي گوناگون كه گاه خيلي فراتر از جايگاه شان عمل ميكنند؛ و نقابهايي كه براي خود ميسازيم به اجبار يا از سرتملق و... آيا ميتواند"خودي" هم وجود داشته باشد؟ راستش، اين سوژه وقتي به ذهنم آمد كه مطلبي در مورد زندگي و مرگ مرشد هندي يوگا "ماهاريشي يوگي" ميخواندم. او همواره در جواب اين سئوال كه با اين همه تضادهاي زندگي چه ميكند، ميگفت: فقط خودت باش. اما به طور دقيقتر منظور او از اين عبارت چه بود؟ آيا داشتن وجودي با جنبههاي مختلف شخصيتي كه گاه اين جنبهها متضاد به نظرميرسند، طبيعي است؟ واقعيت اين است كه نوع دوست و با محبت بودن يا بد طينت و منفعتجو بودن، بيباكي و ترس، بدبيني و خوشبيني و موارد شبيه آن، همه ويژگيهاي خفته دردرون ما هستند كه بنا به دلايلي خودمان به آنها اجازه نمود و ظهورميدهيم. بسياري از ما از هردو بخش تاريك و روشن وجودمان هراس داريم و ميترسيم به درون خود بنگريم. اين ترس باعث شده، خود واقعيمان را فراموش كنيم و ندانيم دراصل چه كسي هستيم و چه ميخواهيم؟ برخي ازما دوست داريم دقيقا يكي ازهمان نقابهايي را داشته باشيم كه شايد براي گذران زندگي و امرارمعاش آسانترو بهترساختهايم. مصداق اين برخيها را بايد زياد ببينيم. مجسم كنيد كارمندي راكه وقتي دربرابرمديرش قرارميگيرد، به شدت كرنش ميكند. اين همان زمانياست كه درواقع وجودش را آن گونه كه ميخواهد نمود ميبخشد. به عبارتي، او حقيرانه با تكيه برناتوانيهايش، معبري براي حفظ منافعش ميجويد. درحالي كه ميتوانست با قدرت تواناييهايش، درحستجوي راه و امكاناتي براي رشد آنها و حفظ منافع جمع باشد؛ كه دراين چارچوب منافع خودش نيز لحاظ ميشد. "دبيفورد" ميگويد براي بيرون آوردن روشنايي بايد به درون تاريكي رفت، تاريكيها را خوب ديد، فهميد و شناسايي كرد... به واقع چگونه ميتوان بدون شناخت بد، خوب را تشخيص داد يا بدون احساس ترس، شجاعت را شناخت. و يا بدون آشنايي با نفرت، عشق را حس كرد. عشق، اين واژه مرموزي كه هفت خط به نظرميرسد اما سرشار از احساس قوي انساني است، چگونه به دست ميآيد؟ آيا درمسيرپرپيچ و خم خود با تنفر، خشم، حسادت و پنهانكاري و مواردي از اين دست روبرو نميشود؛ آيا به عباتي حاصل كشاكش تمامي اين احساسها نيست؟ حتي احساسهايي كه پنهان ميكنيم و يا از آنها ميترسيم؟ بنابراين، چه خوب است واقعيتها را بشناسيم و به جاي سركوب و نفي زشتيها و كاستيهاي خودمان، آنها را بپذيريم و بعد، خود را ببخشيم؛ تا بتوانيم ديگران را نيز با همان ويژگيهاي خودشان بپذيريم و ببخشيم. اين نگرش به ما كمك ميكند نه تنها از قضاوت نسبت به خودمان پرهيز كنيم بلكه درمورد ديگران نيز پيشداوري روا نداريم و به اين گونه بتوانيم دروازه هاي دل خود را بگشاييم و نسبت به همنوعان خود سرشاراز حس مهرو همدلي باشيم. چراكه تنها خودمان هستيم بدون هيچ نقاب و برچسبي؛ بيدار، هوشيار، مصمم و استوار.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]