تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814672876




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مشکلات روانی بدی دارم ...خیلی افسردم.


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: saeedn7021-11-2009, 11:07 AMوسواس اجباری شدید دارم. کافئین می خورم افسرده میشم و دوست دارم گریه کنم. کنترل رو زود از دست می دم و عصبانی میشم می ترسم از روی عصبانیت همه چیز رو نابود کنم آهنگ غمناک گوش میدم به حال خودم گریه می کنم. کمکم کنید. :11::11::11: من کلا از بچگی خیلی خجالتی بودم . گوشه گیر بودم خیلی سر این موضوع از زندگی عقب افتادم . مدرسه رو تا اول دبیرستان بیشتر نتونستم ادامه بدم . سر کار هم تو رابطه برقرار کردن ا مشتری ترس دارم از مردم. بخاطر همین تو کار پیشرفت نکردم و اخراج شدم.الان تنها منبع که منو از افسردگی جدا کردی همین فروم p30world که وقتی به سوالات دوستان درست جواب میدم و اونها راضی میشن خوشحال میشم. تو دوران نوجوتنی دچار چند شخصیتی اول 2 شخصیتی بودم که در 17 سالگی به بینهایت شخصیتی هم رسیدم . الانم تو 20 سالگی حملات عصبی گرفتم.و دیگر به خودم اخمیت نمیدم و خیلی اضافه وزن پیدا کردم هیچ امیدی به آینده ندارم و ازدواج برام یه رویاست. هیچ دوستی ندارم بجز دوستهای توی این فروم.ترس از اجتماع من هیچوقت خوب نشده . پیش دکترای زیادی هم رفتم . روانپزشک . روانشناس . متخصص اعصاب و روان . همین فردا هم وقت اعصاب روان دارم ولی چون از دفعه قبلی که پیشش رفتم 2 کیلئ چاق تر شدم خجالت میکشم برم. نمیدونم خدا چرا منو کمک نمیکنه. saeedn7021-11-2009, 11:35 AMوسواس اجباری بهم امون زندگی کردن نمیده اگر وقتی از بیرون میام شلوارم رو به یک شکل خاص روی جالباسی نذارم زندگی رو نمیتونم ادامه بدم. بعد از بیدار شدن پتوم رو باید حتما به شکل خاص بزارم تو رختخواب وگرنه تا شب استرس پیدا می کنم اصلا عوض میشم. فکر می کنم بیشتر علت این مشکلات من ارٍثی هست . مادرم دچار استرس هست همیشه و خجالتی . پدرمم پارانوئیدی شدید هست. پریشب یکی از همکارهای انجمن موسیقی بدلیل اینکه من زیاد پست دادم فرمودند که دسترسیت رو از انجمن قطع می کنیم من حدود 1 رب داشتم گریه می کردم.کلا خیلی اعصابم ضعیفه و چون تنها امیدم همین انجمن شده ایجوری گریه کردم. saeedn7021-11-2009, 11:49 AMبخاطر خجالتم عروسیه خواهرم نرفتم....همه مسخرم میکنن تو فامیل..تا حالا خونه خواهرم نرفتم از وقتی ازدواج کرده. کلا عروسیه هیچیک از فامیلامون نمی رم خجالت میکشم از جمع میترسم. وقتی مادرم مهمون دعوت میکنه میرم تو اتاق در رو قفل می کنم..دیگه همه فکر میکنن من دیوونه شدم ..دیگه به هیچی فکر نمی کنم که یه روز خوب بشم همین الانم که دارم مینویسم آهنگ حمید عسکری ترک چشما تو اومد گریم گرفت دوباره...فقط دوست دارم تا آخر عمرم گری کنم و اشکهام تموم نشه.. piroooz21-11-2009, 12:01 PMسلام ... تنها کمک که بهت میتونم بکنم این چند کلمه است : تلقین ، حقیقت ، ارتباط ، امید ، خدا ببین اصولا عادت ها هستند که زندگی را میسازند پس سعی کن عادت های خوب داشته باشی (2 تا 3 هفته بیشتر طول نمیکشه ) free_touch21-11-2009, 12:06 PMداداش گلم سعی کن خودتو به بی خیالی بزنی. به خدا توکل کن. سعی کن به کارهایی که علاقه داری بپردازی و سر خودتو اونجوری گرم کنی. یک هدفی تو زندگیت مشخص کن(هدفی قابل دسترس و نه زیاد رویایی). دکتر خوبه اما کار زیادی نمی تونه انجام بده(به جز نوشتن 4 تا قرص اعصاب که اونم اگه زیاد بخوری بهش عادت می کنی و اگه بخوای بزاریش کنار خیلی سخته دچار سر درد و بی خوابی و... میشی). گفتار درمانی خوبه. به بیمارستان روزبه(واقع در 4 راه لشکر مراجعه کن) دکترهای خوبی داره. اگه شما بری اونجا افرادیو می بینی که خیلی وضعشون خرابه و با الکترو شوک آرومشون می کنن.اونوقته که متوجه میشی خیلی از تو بدترم هستن و خدارو شکر می گی. فکر کنم شما علائم بیماری پنیک رو دارید. سعی کن به اجتماع بری و زیاد سخت نگیری. زیادم پشت کامپیوتر نشین چون عادت می کنی و زندگیتو می خوای پشت کامپیوتر بگذرونی. به درست ادامه بده. اگه شما بتونی به یک موفقیت (درسی ، مالی و...)برسی تو روحیت خیلی اثر داره. یادت باشه تنها کسی که می تونه بهت کمک کنه فقط خودتی. اینم بدون خیلیها مثل شما هستن(بلکه بدتر).و دارن زندگی می کنن. گریه خوبه اما زیادش نه. سعی کن تو جمع ها(فامیلی و...) بیشتر شرکت کنی و وارد بحث شی. خجالت رو بزار کنار وبدون خجالت یکی از مهمترین سدهای پیشرفت و ترقیه. اگه می تونی به یک ورزش هم بپرداز.ورزش تو عوض کردن روحیه خیلی اثر داره. منم مشکل زیاد داشتم.اما به مرور خودم رو آداپته کردم. در نهایت به خدا توکل کن.:11: موفق باشی.:11: kam200021-11-2009, 12:10 PMچیز مهمی نیست این اتفاقات برای همه تو این میفته saeedn7021-11-2009, 12:15 PMچیز مهمی نیست این اتفاقات برای همه تو این میفته چیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی. kam200021-11-2009, 12:21 PMچیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی. میدونم چی میگی والا خود منم بعضی وقتا همینجوری میشم شاید 100 درجه بدتر از تو چیکار میشه کرد خدا اخر عاقبتمونا بخیر کنه saeedn7021-11-2009, 12:28 PMمیدونم چی میگی والا خود منم بعضی وقتا همینجوری میشم شاید 100 درجه بدتر از تو چیکار میشه کرد خدا اخر عاقبتمونا بخیر کنه شما هر وقت پدرت مشکل پارانوئید شدید داشت . خودت هم دچار حملات پانیک شدید شدی خودت رو با من مقایسه کن. هر وقت که بخاطر خجالت از کار بیکار شدی و بخاطر خجالت نتونستی درستو ادامه بدی خودتو با من مقایسه کن. هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن. حال یه پیشنهاد خوب بهت می کنم که پست هاتو تو انجمن پرسش و پاسخ پزشکی سعی نکن زیاد کنی . اینجا شاید یکی با پاسخ الکی شما حالش بدتر بشه. sepid 12ir21-11-2009, 03:14 PMشما هر وقت پدرت مشکل پارانوئید شدید داشت . خودت هم دچار حملات پانیک شدید شدی خودت رو با من مقایسه کن. هر وقت که بخاطر خجالت از کار بیکار شدی و بخاطر خجالت نتونستی درستو ادامه بدی خودتو با من مقایسه کن. هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن. حال یه پیشنهاد خوب بهت می کنم که پست هاتو تو انجمن پرسش و پاسخ پزشکی سعی نکن زیاد کنی . اینجا شاید یکی با پاسخ الکی شما حالش بدتر بشه. درکتون میکنم....تا زمانی که خودم این روحیه را نداشتم، احساس افسردگی برام اصلا ملموس نبود... ولی خب زمونه است و زندگی... یه روز زندگی به ساز شما میرقصه و یه روز هم شما باید به سازش برقصی... هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن. من که هفته ای یه بار میرفتم ... جیبمون خالی شد جدا ... نه تنها نتیجه ای نداشت بلکه عادت کردم به حال و اوضام و افسرده و غمگین بودن و بی انگیزه زندگی کردن قسمتی از زندگیم شده و به این راحتی ها هم نمیتونم جداش کنم.... نمیگم راهی نیست... من شخصا خودم، هدفم، ایمانم، خدا، انگیزم و ... را گم کردم و هرچی هم میگردم پیداش نمیکنم.... زندگیم مثل شما شده اینترنت... ولی مطمئنم خیلی ها هستند در شرایط بدتر از ما هستند... بهتون پیشنهاد میکنم که امیدوار باشید و به خدا توکل کنید... خودتون را پیدا کنید و ایمانتون را قوی.... (با این لالایی خودم خوابم نبرد، ولی امیدوارم شما خوابتون ببره )............ Petros21-11-2009, 03:33 PMخیلی ببخشید که دخالت میکنم ولی این چیزا ربطی به ایمان نداره اگه طرف بر فرض مثال کافر بود و این حالتی شد که دیگه کارش تمومه. آدم باید خدای خودش باشه. بابا خدا وکیلی واژه مرد خیلی بار داره. یعنی اینکه آدم وقتی میگه من مرد هستم باید یاد تنومندی و استحکام و جذبه بیافته نه این که با خودش درگیر بشه. البته شاید من نمیتونم درک کنم. ولی من یه درصد خفیفی این طوری شدم ولی فکر کنم به سنم ربط داشت. ferdfe21-11-2009, 03:41 PMاينا همه تقصير اي دكتر تا چند وقت ديگه هم تمام مردم ايران همين جوري ميشن :46: sepid 12ir21-11-2009, 03:45 PMاگه طرف بر فرض مثال کافر بود و این حالتی شد که دیگه کارش تمومه. آدم باید خدای خودش باشه. بابا خدا وکیلی واژه مرد خیلی بار داره. یعنی اینکه آدم وقتی میگه من مرد هستم باید یاد تنومندی و استحکام و جذبه بیافته نه این که با خودش درگیر بشه.به به... از اینورا ؟! :) ..... اتفاقا ایمان به خود منظورم بود... از دید مذهبی نگفتم... من خودم ادم مذهبی نیستم که بخوام در موردش نظر بدم... ایمان به خود... ایمان به مرد بودن... ایمان به وجود داشتن ..... و .........!! man7tomani21-11-2009, 04:01 PMمنم یه زمانی مثل شما بودم ..خیلی بد ...خبلی بدووو واقعا الان هم یادش میوفتم یه جوری میشم تنها چیزی که روم اثر داشت هدف بود ، یعنی من هدفم رو پیدا کردم و همونو ادامه دادم،پس توصیه من به شما اینه که هدف خودتونو پیدا کنید saeedn7021-11-2009, 04:14 PMدوستان حالا من فردا وقت دکتر دارم . میرم پیش دکتر چی بگم از مشکلاتم ..؟ منظورم اینه که حالا شما مشکلاتمو میدونید بگید که چی بگم به دکتر که درست دارو بده که خوب بشم؟ ببینید اینارو بگم خوبه؟؟ 1 - وسواس اجباری شدید دارم. 2 - خیلی خجالتیم و از مردم و اجتماع میترسم. 3 - با آهنگهای غمناک گریم میگیره. 4 . هیچ امیدی به آینده ندارم. همینا خوبه یا چیزی دیگری؟؟ milad_badboy21-11-2009, 09:22 PM1 - وسواس اجباری شدید دارم. 2 - خیلی خجالتیم و از مردم و اجتماع میترسم. 3 - با آهنگهای غمناک گریم میگیره. 4 . هیچ امیدی به آینده ندارم. همینا خوبه یا چیزی دیگری؟ مشكل شما مثل من ارثيه به دليل كمبود ترشح سرتونين در مغز من العان دارم فلوكستين 40 مصرف ميكنم واقعا حالم خوبه free_touch22-11-2009, 12:05 AMمشكل شما مثل من ارثيه به دليل كمبود ترشح سرتونين در مغز من العان دارم فلوكستين 40 مصرف ميكنم واقعا حالم خوبه چرا گردن ارث و ... میندازی ؟ این مشکل هدیه اجتماعه. این قرص ها هم تاثیر دارن اما تاثیرشون موقتیه و بعد یه مدت که بدن عادت کنه تاثیرشون بسیار کم میشه. تاثیر این قرصا به خاطر آمفتامین هست که یک نوع ماده اعتیاد آوره و ترک کردنش بسیار سخته. نتیجه : قرص فقط مسکنه و درد رو کمتر می کنه اما درمان نمی کنه. راه اصلی درمان اصلاح زندگی و بی خیال شدن نسبت به همه چیه. Reza Razor22-11-2009, 12:30 AMدوست من این مشکلات توی یه سنی برای هر جوون و نوجونی پیش میاد که ریشه در بچگی ها و خانواده داره همه با شدت های کم و زیاد بهش مبتلا میشن مهم اینه که چجور این مرحله از زندگیت رو رد کنی چون شخصیت اصلیت اون موقع شکل میگیره اکثر مشکلات روانی رو خود آدم بهتر از هر دکتری میتونه حل کنه البته درمورد وسواس بهتره یکی دو جلسه با روانشناسی مشورت کنی ولی نه که صبح تا شب در مطلب باشی از دکتر فقط راهنمایی بگیر و سعی کن خودت معالج خودت باش چون هیچکس به اندازه ی خود آدم از وجودش خبر نداره هیچوقت برای مشکل روحی دارو نخور ممکنه حالت بدتر بشه ولی حداقل میدونی واقعا حالت چطوره و خودت رو گول نمیزنی اصلا هم دنبال خدا و دعا و سرزنش کردن خودت و خدا بخاطر وضعیتت نباش این چیزا فقط باعث میشه همیشه منتظر یه امداد غیبی باشی (که هیچوقت هم نمیاد) و خودت هیچکاری نمیکنی خدا رو توی خوشی هات بیاد داشته باش نه سختی هات هیچ وقت نا امید نباش چون تو محکومی به زندگی کردن و نا امیدی بی فایدس. من دقیقا اینقدر ناامیدی از آینده رو درک میکنم و میتونم بهت قول بدم یروز یاد این روزهات می افتی و با خودت میگی من چقدر سخت میگرفتم اون روز خیلی بیشتر از زندگی لذت میبری تا زمانی که این تجربه های بد رو نداشته باشی تا وقتی حالت کاملا خوب نشده نه آهنگ خیلی غمگین گوش کن نه خیلی شاد. باید احساساتت رو کنترل کنی کمتر پشت کامپیوتر بشین و برو بیرون و حداقل قدم بزن و چندساعت پیاده روی کن ============================= اینا تجربیات من بود که دوست داشتم بهت بگم امیدوارم یروزی بیای و بگی حالم خیلی بهتره mf.designing22-11-2009, 12:30 AMسلام سعید جان ، داداش شاید برات عجیب باشه ، اما منم خیلی از مشکلات تو رو دارم !! حتی مادر منم وسواسیه و پدرم هم همیشه روی اعصاب اعضای خانواده راه میره !! شدید وسواس دارم ، بعضی وقتها مثلا میخوام بالای دفتر یه چیزی بنویسم که وسط باشه ، اگه اینور اونور بشه اون صفحه رو پاره میکنم !! یا وسایلم رو هرجوری که میزارم دوست ندارم کسی حتی 1 میلی متر هم جابجاش کنه و ... ! به شدت خجالتی هستم ، و مثلا وقتی تو دانشگاه راه میرم ، نمیتونم سرم رو بالا بگیرم و به دانشجوها نگا کنم ، تو اتوبوس و تاکسی و مهمونی هم همینطور ... خیلی کم دوست دارم با جم باشم و اگه مجبور نشم از خونه خارج نمیشم ... شدیدا آهنگهای غمگین رو دوست دارم و از هرچی آهنگ شاد و جلفه بدم میاد ! ... امیدی هم به آینده ندارم که البته این یه واقعیته !!! شب و روز فکر سیاست و بدبختی ملت و جامعه تا گشنه های آفریقائی تو ذهنمه ! شب و روز تو فضا سیر میکنم و دنبال خدا میگردم که البته این کمی مایه ی آرامش من شده ... 900% تو رو به علم نجوم و فضا دعوت میکنم که هم آرامش عجیبی توشه و هم بهخیلی مسائل میرسی که این مسائل رو کم کم برا آدم بی اهمیت میکنه .... راستی اگه خواستی باهم صحبت کنیم ، فردا شب و پس فردا من آنلاینم ... singleguy22-11-2009, 01:33 AMوسواس اجباری شدید دارم. کافئین می خورم افسرده میشم و دوست دارم گریه کنم. کنترل رو زود از دست می دم و عصبانی میشم می ترسم از روی عصبانیت همه چیز رو نابود کنم آهنگ غمناک گوش میدم به حال خودم گریه می کنم. کمکم کنید. :11::11::11: من کلا از بچگی خیلی خجالتی بودم . گوشه گیر بودم خیلی سر این موضوع از زندگی عقب افتادم . مدرسه رو تا اول دبیرستان بیشتر نتونستم ادامه بدم . سر کار هم تو رابطه برقرار کردن ا مشتری ترس دارم از مردم. بخاطر همین تو کار پیشرفت نکردم و اخراج شدم.الان تنها منبع که منو از افسردگی جدا کردی همین فروم p30world که وقتی به سوالات دوستان درست جواب میدم و اونها راضی میشن خوشحال میشم. تو دوران نوجوتنی دچار چند شخصیتی اول 2 شخصیتی بودم که در 17 سالگی به بینهایت شخصیتی هم رسیدم . الانم تو 20 سالگی حملات عصبی گرفتم.و دیگر به خودم اخمیت نمیدم و خیلی اضافه وزن پیدا کردم هیچ امیدی به آینده ندارم و ازدواج برام یه رویاست. هیچ دوستی ندارم بجز دوستهای توی این فروم.ترس از اجتماع من هیچوقت خوب نشده . پیش دکترای زیادی هم رفتم . روانپزشک . روانشناس . متخصص اعصاب و روان . همین فردا هم وقت اعصاب روان دارم ولی چون از دفعه قبلی که پیشش رفتم 2 کیلئ چاق تر شدم خجالت میکشم برم. نمیدونم خدا چرا منو کمک نمیکنه. wow... من از دستم هیچ کمکی بر نمیاد برای شما انجام بدم ولی چون خودم....هیچی....:دی بهتره از خودم نگم(اگه خواستید با پیغام خصوصی در خدمتم:11:) فقط اومدم بگم چنین شخصیت های سرشار از احساسات هستن، و چه خوبه این احساسات ها در راه های درست که به جاهای خوب ختم میشه به کار گرفته بشه.....نسبت به آینده هم اصلا نا امید نباش....! البته نا امید نبودن به این معنی نیست که هیچ کاری نکنی و بشینی یه گوشه و بگی به آینده امیدوارم.....برای آینده باید تلاش کرد و این ثانیه هایی که الان دارن سپری میشن را به درستی ازشون استفاده کنی... درضمن از p30world و کلا دنیای مجازی کمتر استفاده کن...دنیای مجازی تا کی؟!!! از این دنیای واقعی تا این دنیای مجازی یک دنیا تفاوت و فاصله وجود داره...بهتره تو دنیای واقعی بیشتر زمان را بگذرونی تا اینجا!:46: درضمن ورزش را توصیه میکنم بهتون...ورزشی که سخت باشه...عرق ادمو در بیاره و مهم تر از همه بهش علاقه داشته باشید و نهایت شور و هیجان را برای شما داشته باشه(یعنی اون سختی کشیدن ها توی اون ورزش براتون دردآور و خسته کننده نباشه و لذت بخش باشه)....حالا هر چی باشه...کشتی کج باشه :دی باز هم میگم...اگه کمکی از دستم بر میاد با پیغام خصوصی در خدمتم...کمک زیادی از دست من بر نمیاد چون برای مشکلات خودم راه چاره ای پیدا نکردم ولی واقعا خوشحال میشم بتونم به کسی کمک کنم نه تنه به شما بلکه به هر بنده خدای دیگه! :11: Guts22-11-2009, 02:05 AMچیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی. حالا چرا گیر دادی به ازدواج :31:، ما به همه میگیم بابا بیخیال ازدواج بشین شما انگار خیلی دوست داری ازدواج کنی. بعد اینجا هر کدوم از دوستان میان پند و اندرز میگن ولی بدون شک همه بیفایدست و بیشتر حالت همدردی داره تا دوایی برای درد شما باشه. در ضمن شما هنوز افسرگی خیلی شدید نگرفتی پس خیلی خودتو به درو دیوار نزن، چون افسردگی شدید برابر با خودکشی هست یا علائمی که هیچوقت آرزو نمیکنی که بگیری، البته در نوع افسرگی معمولی هم اکثراً به خودکشی فکر میکنن ولی طبیعیه و اصلاً جزء علائمش هست. دوست عزیز من نمیدونم واقعاً شما پیش روان پزشک رفتی یا خیر ولی معمولاً اگر با مشاوره و این جور مزخرفات مشکلت حل نشه بهت دارو میدن که البته انواع مختلف داره و با تأثیرات مختلف مثل دیسیپرامین یا فلوكستین و n تا داروی دیگه، در هر صورت اگر چیزی جواب نده باید دارو مصرف کنی. به نظر شخصی من خیلی سعی نکن با شدت زیاد با این همه مشکلات که 90٪ به خاطر همون افسردگی هست برخورد بکنی. برو پیش روان پزشک دارو مصرف کن. من دوستی دارم که اونم هم همین مشکلات رو داشت و البته خیلی هم عصبی و خشن بود ولی الان اوضاعش خیلی بهتره البته زمان درمانش بیشتر از 2-3 سال طول کشید و مشکل معده هم بخاطر عوارض دارویی که مصرف میکرد پیدا کرد ولی خوب الان خیلی آدموار شده حداقل، شما هم انقدر ناامید نباش از روان‌پزشک بخوا که برات دارویی تجویز کنه سعی کن خودتو ببندی به ورزش مثل ببخشید ببخشید ببخشید خر ورزش کن صبح تا شب، اگر توسنتی برو سر کار هر کاری باشه خیلی کمک میکنه فکرت مشغول بشه و نصف مشکلاتت حل میشه. البته اول ممکنه کار سختی باشه ولی در خودت انگیزه بوجود بیار به این فکر کن که همچی خوب میشه و روزهای خوب رو در ذهنت تصور کن نه مزخرفات رو البته اینا همش حرفه در عمل بدون شک کار سختیه ولی همینه دیگه میخوای خوب شی، اگر نخواستی هیچکدوم از این کارها رو بکنی و خواستی ناامید و پوچ بمونی خوب اینکه چه زندگیه اصلاً نمیشه اسمش رو زندگی کردن گذاشت مردگی کردنه. gtaexcess22-11-2009, 02:27 AMچندتا آهنگ از سعيدكرماني و كامي راسكال گوش بده حالت جا مياد . وسواس رو هم بي خيال اينجا تو مدرسه ي من بچه ها آدامس رو شريكي مي خورند ، وسواس چيه ! Balrog22-11-2009, 02:48 AMپیشنهاد می‌کنم زنگ بزنی دکتر هلاکویی (شبکه‌ اندیشه) و باهاش یه صحبتی بکنی. کارش درسته. یه توصیه‌ی مهم: یه مدت اصلا ایرانی گوش نده. اگه بدون موزیک نمی‌تونی سر کنی برو از کارهایی که بچه‌ها تو تاپیک آهنگ‌های بی‌ کلام گذاشتن دانلود کن. پشیمون نمی‌شی. ◙ Dokhtar_Bache22-11-2009, 03:05 AMخوب بحث جالبی شده..هرکی یه نظری داره بعضیا میگن دارو بعضیا میگن ایمان و خدا و توکل و خودتو غیره. ببین من برعکس تو در اثر ارتباط با یه نفر دچار مشکلات افسردگی شدم.مهمترین چیزی که زجرم می داد وهنوز هم یه وقتایی سراغم میاد استرس بود وهست.نوعی استرس که با بی اشتهایی شدید روبرو بود وموقع صبح اونقدر شدید میشد که(عذر میخوام) به حالت تهوع می رسید.دیدن یه سری فیلمهای خاص حالت منو تشدید میکرد.ببین من همه تلاشمو کردم که به دارو نیاز پیدا نکنم.کاری که به من خیلی آرامش می داد این که تو اینترنت راجع به مشکلم سرچ می کردم و وقتی میدیدم کلی مطلب پیدامیشه حالم خیلی خوب میشد.ببین یعنی من از زندگی عادیم ساقط شده بودم اما همچنان پررو بودم ودکتر نمیرفتم!مهم ترین چیزی که فهمیدم این بود که باید موضوع مزاحمی که برام پیش اومده رو ازبین ببرم.چون اگه وجود داشته باشه وهرچقدر دارو بخوری آب درهاون کوبیدن محضه!رسیدم به خودکشی!ولی میترسیدم آخرش فهمیدم که بهتره همین چیزی که دارم رو سامان بدم.مردنمو تولدم به من ربطی نداشته ونداره! چیزی که همه به آدم می گن اینه که باید راهتو پیدا کنی.باور کن خیلی جمله درستیه.همون هدفه.اگه نباشه واقعا" آدم می میره.اینو جدی من تجربه اش کردم.احساس مرده متحرک داشتن در اثر بی هدفی.حالا کاری که من کردم بعداز رفع معضل این بود که به نماز خوندن روآوردم.هرکی یه اعتقادی داره.این کار برای من مفید بود مثل یه نوع حرکت یوگا.وآخر سر هم از تبدیل انرژی استفاده کردم :31: یعنی اون انرژی ناراحت کننده ای که دراثر افسردگیم ایجاد میشد رو صرف درس خوندن کردم.من الان جوری درس میخونم که هیچ وقت تو عمرم نمیخوندم.روزی چندساعت.واقعا"نتیجه شگفت انگیزی برام داشته.. یه چیزدیگه هم خیلی به دردت میخوره گسترش روابط عمومیه..ببین بالا بری پایین بیای یه پدیده غیرقابل انکاره.باید جسارت داشته باشی دوست پیدا کنی.باتوجه به مشکل والدینت تو باید دنبال دوست باشی.هم صحبت.درد دل در این دوران خیلی کمکت می کنه خیلی.من نهایت کاری که کردم مراجعه به یه مشاور بود که اونم یه سری راهکار ارئه داد که نسبتا" مفید واقع شد.منظورم اینه که خودم به داد خودم رسیدم. این که بشینی بگی مشکلت ارثیه و خدا بهت کمک نمیده و اینا بهانه است.تا قیامت هم بشینی خدا نمیاد دستتو بگیره بلندت کنه..خودت باید بلند شی. من اگر 1 هفته دیگه با اون بحران بی اشتهایی ادامه می دادم کارم به بستری شدن می کشید.ولی چون میدونستم حق زندگی دارم دنبال مسیر درست گشتمو پیداش کردم. ببین چی جذبت میکنه.درس ورزش کار موسیقی(ساز نواختن)؟ برو سراغ یکیش و انرژیتو بذار روش.تو مجبوری انتخاب کنی و زندگی کنی.مثل همه آدمای دیگه.زندگی همینه.هیچ اتفاق عجیبیم لازم نیست بیفته تا اسمش رو بذاری زندگی!تو از کجا میدونی ازدواج نمی ک� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1362]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن