واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ایسنا-چه کسي بايد ببخشد؟ چه کسي نبايد فراموش کند؟ : شعار «ببخشيم و فراموش نکنيم» به مثابه توصيهاي انساني و دگردوستانه، شعاري نيست که بتوان با آن «مخالف» بود. اما موافقت با اين شعار نيز شايد تنها در رويکردي سطحينگرانه و بدون توجه به عمق پيچيدگي جوامع کنوني انساني و سازوکارهاي کنش ميان افراد و نهادها و نقش بيش از پيش پراهميتي که ساختارهاي ذهني در اين روابط و مبادلات ميان آنها ايفا ميکنند، امکان پذير باشد. دکتر امير راهبر در وبلاگ خود به نشاني http://pulpitis.blogfa.com در ادامه نوشته است: هم از اين روست که شايد بتوان در برابر اين شعار، پرسش دوگانهاي را مطرح کرد: چه کسي بايد ببخشد؟ و چه کسي نبايد فراموش کند؟ دقيقتر بگوييم، در خطوط نامنظم و پيچيدهاي که افراد را به يکديگر و به موجوديتهاي مفروضي به نام جوامع ميپيوندند، چگونه و بر اساس چه «حق» ي مي توان از کسي يا از کساني خواست که «ببخشند»، زيرا «بخشش» ظاهرا عملي ذاتا مثبت تلقي مي شود، و چگونه بايد از فراموش شدن پرهيز کرد، زيرا فراموشي ظاهرا عملي «ذاتا» منفي فرض گرفته مي شود؟ در اينجا با مجموعهاي از تناقضها سروکار داريم که گويي براي خروج از بن بست موقعيتهاي هر چه نابسامانتري که خود را درونشان قرار دادهايم، بايد بتوانيم يا آنها را «ناديده» بيانگاريم و يا براي خود مجموعهاي از قالبهاي کليشه اي بسازيم و آنها را به شکلي دلبخواهانه به هر پهنه اي از جامعه و تاريخ که خواسته باشيم، تعميم دهيم، ولو آنکه اين تعميمدهندگي موفقيتآميز باشد(مثل زماني که قدرتهاي لازم را براي تحميلش داريم) و يا ناموفق آميز (مثل وقتي که شکستها، ندانم کاريها و ناکاميهاي تاريخي ما را خود به خود به محکوميت پذيرش آمريت «ديگري» کشانده اند). بياييم وضوع را روشن تر بيان کنيم و مجموعه اي از پرسش ها را به مثابه راهي، البته شايد نه چندان مطمئن، براي دست يابي به چيزي نزديک به حقيقت پيش روي خود بگذاريم: از يک سو، چه کسي يا کساني تعيين ميکنند که «فاجعه» يا عمل «ناشايستي» اتفاق افتاده تا بايد بخشيده شود؟ و چه کسي يا کساني از حق «بخشش» برخوردارند و اين بخشش را چگونه بايد تعريف کرد؟ به عبارت ديگر چه چيز و چگونه بايد بخشيده شود؟ و چه انتظاري بايد از اين عمل «بخشيدن» داشت؟ از سوي ديگر، چرا بايد چيزهايي را فراموش کرد يا نکرد؟ چه چيزهايي را و با چه هدفي؟ شعار نخست( ببخش وفراموش نکن)، که لااقل به صورتي ضمني ادعاي آن را دارد که به تمام اين پرسشها مشروعيت مي بخشد، از يک اصل موضوعه حرکت ميکند که بارها و بارها پس از آشکار شدن جنايات بشري مطرح شدهاند: بايد نفرت را از دلها زدود، زيرا نفرت نيروي حياتي را بر باد مي دهد و مي تواند سرآغاز دورهاي باطلي از خشونتها و نفرتهاي ديگري باشند و برعکس بايد عشق را به مثابه انگيزهاي از چرخههاي مثبت تقويت کرد که با اصل قرار دادن «ذات نيک» انساني، بخشش را امري همواره مثبت ارزيابي مي کند.... انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 336]