تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 26 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806619140




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کيست مولا، آن‌که آزادت کند


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کيست مولا، آن‌که آزادت کند
کيست مولا، آن‌که آزادت کند نويسنده: رضا فلاح حقانيت ولايت مولا علي(ع)از ديدگاه شعراى شاخص اهل  سنت اشاره:انگيزه نوشتن و تنظيم چنين مقاله‌اي، تاليف قلوب و آگاهانيدن همه کسانى است که به نوعى فريب ترفندهاى منحرفان و مغرضان را مى‌خورند و يا باور ندارند، مشاهيرشان در خصوص مسئله‌اى چه ديدگاهى دارند. بدبختانه افرادى درصدد انحراف افکار عمومى مسلمانان هستند تا بدين طريق، چه دانسته و چه نادانسته، آب در جوى دشمنان بريزند و وضعيت فعلى را بشکنند. مافعلا به وحدت، آن هم در سال اتحاد ملى و انسجام اسلامى نياز داريم و بر عهده همگان است تا به فرمان رهبر انقلاب بر يکپارچگى و وحدت بين همه مسلمانان تاکيد ورزند. حقيقت اين است که درلابه‌لاى متون ما حقايقى نهفته است که بسيارى از مردم از آنها بى‌خبرند واين غفلت، وحدت‌شکن و مصيبت‌بار است که به گواه تاريخ، بهاى سنگينى پرداخته‌ايم و متاسفانه مى‌پردازيم. وظيفه داريم تا با آگاهانيدن مردم، در حد وسع و امکان، مانع سوءاستفاده منافقان و موذيان گرديم. گرچه اين نوشته بديع نيست ولى حامل اطلاعاتى است که خيلى‌ها از آن بى‌خبرند. اين يادداشت، ان‌شاءالله مصدرى شود براى بازنگرى در انديشه‌ها و باورها تا بينديشند که افرادى با اين والايى مقام ادبى چنين در مقابل شخصيت مولاعلي(ع) خاضع و حقگويند!حافظ! اگر قدم زنى در ره خاندان عشقبدرقه رهت کنم، همت شحنه نجفاز صدر اسلام و با مبعوث شدن حضرت ختمى مرتبت(ص) جمعى درصدد برآمدند براى اطفاى فروغ تابناک ساحت پاکش که سائقه‌آفرينش هستى بود به هر شکل ممکن کمر بربندند و در اين راه و براى رسيدن به مقصود شوم خويش از بزرگترين حربه‌اى که در اختيار داشتند و آن بى‌خبرى عامه مردم بوده است به نحو زيرکانه سود جويند. تلاشهاى مذبوحانه‌اى داشتند تا دامان پاک حضرت ختمى مرتبت(ص) را به خيال خود از راه سوءاستفاده از جهل مردم تيره نشان دهند که درخشندگى وجود شريف آن حضرت و حسن سلوک و منش عالى ايشان در قبل از بعثت، خود سلاحى جانگداز، عليه نابکارانى بود که تا ديروز در مقابل عظمت شخصيتش مهر تائيد مى‌زدند ولى حال که اوضاع را به نفع خود نمى‌بينند و وجاهت کاذب خود را در معرض خطر مى‌ديدند در برابرش صف‌آرايى کردند. عجبا! دشمن خود امينش لقب داد و البته هم کمترين انگشت ايراد بر اخلاقش نگذاشته بود، حال چه شده که با چرخش 180 درجه‌اى پشت به آن مفخر عالم نموده است؟ صبر نکردند تا وجود نازنين آن نور الهى تغسيل و تکفين و تدفين گردد، بعد به سراغ تعيين تکليف خلافت براساس وصيت آن حضرت باشند و خودسرانه تا قبل از متوجه شدن مردم که در عزاى رحلت پيامبرشان گردآمده بودند با تشکيل جلسه‌اى اضطرارى بى‌حضور علي(ع) يعنى ياورترين ياوران و نزديک‌ترين نزديکان و مطمئن‌ترين افراد موثق به آن مقام شريف، به انتصاب روى آوردند! در حالى که همگان مى‌دانستند مولاعلي(ع) از طرف نبى گرامى و مکرم اسلام(ص) به چنين مسئوليتى گماشته شده بود!مسئله وجوب نصب امام معصوم(ع) که همه اعمالش به دور از هر نوع خطايى باشد براى امت بعد از نبى‌اکرم(ص) امرى است بديهي. به قول بوعلى سينا “چگونه باور کنيم خداى حکيمى که از مژه چشم و گودى کف پا غفلت نکرده، از رهبرى امام غافل شده باشد!!؟”علي(ع) به خاطر فضايل فوق‌العاده‌اش، هم در عبادت و هم در خدمت و توجه به مردم و حکومتدارى و هم در حماسه‌آفرينى‌هاى رزمي، مبغوض انسان‌هاى کم‌ظرفيت، بى‌بندوبار، حسود، آزمند و جاه‌طلب بود. مرحوم احمدبن حنبل مى‌گويند: “علي(ع) دشمن زياد داشت؛ دشمنانش سخت در تفتيش و جستجوى يافتن چيزى بودند که بدان وسيله بر او عيب گيرند، اما نيافتند لذا پيش مردى که با او جنگ نموده بود آمده او را بسيار ستودند واين نقشه‌اى بود که مى‌خواستند علي(ع) را آزار دهند.”‌ (صواعق ابن‌حجر، به نقل از رهبرى امام علي، ص 273.) سيدمحمد تيجانى سماوى مى‌نويسند: “يک گناه ياسيئه را از علي(ع) در کتابهاى دو گروه سنى و شيعه نمى‌يابيم، در صورتى که براى ديگران بديها و تبهکارى‌هاى زيادى در صحاح سراغ داريم.” (آن‌گاه که هدايت شدم، ص 238)طرح بيان فضايل و سجاياى اخلاقى مولاعلي(ع) از ديد بسيارى از بزرگان اهل سنت مخفى نمانده است، کتبى چون رياض النظره طبري، ج 2، ص82، صواعق ابن‌حجر صص 72 و 118، مستدرک حاکم ج3، ص 107، مناقب خوارزمى صص 3 و 19، تاريخ خلفاى سيوطى ص 168 و غيره مملو از اين مسئله است. به گفته اين افراد ابوبکر در حکومتش از علي(ع) کمک مى‌گرفت و مى‌گفت: خدا مرا براى مشکلى نگه ندارد که ابوالحسن علي(ع) مرا در نيابد و به دادم نرسد. به اذعان عمر، در حکومتش اين علي(ع) بود که هفده بار او را از مهلکه نجات داد. مولاعلي(ع) لهلک العمر.وجدان‌هاى بيدار از اهل سنت در بيان حقانيت علي(ع) و ولايت او کم نيستند؛ ابوبکر حافظ خطيب بغدادى مى‌نويسد: “اگر ولايت را به علي(ع) مى‌دادند، هم على هدايتگر بود و هم حکومت در خط هدايت.”‌ (تاريخ بغداد، ج1، ص 74)حکيم سنايى متوفى به سال 545 هـ.ق شاعر صوفى مسلک صاحب آثارى ارزشمند مانند حديقه الحقيقه و سيرالعباد لى المعاد و طريق التحقيق و ديوان وغيره که خود اهل سنت است، در مدح ابوبکر مى‌گويد: “او ماه خلافت و خواجه اخلاص، مونس و يار پيامبر(ص) در سراى سرور و نفردوم در غار هجرت و صادق اللسان و مشفق بسان نبى‌اکرم(ص) که تمام همتش را در خدمت به پيامبر(ص) به کار گرفته است تا آنجا که مى‌گويد:هرچه حق بر دل محمد خواندبرد در باغ جان او بنشاندمشورت را وزير پيغمبرروز خلوت مشير پيغمبرانس با وى گرفته روح رسولزانکه بد فارغ از طريق فضول...” (ص 227حديقه الحقيقه)و درباره عمر مى‌گويد: “عدل عمر از صدق ابوبکر نشات مى‌گرفت. کان اسلام و زينت ايمان بود. دين به وسيله او، عزت و کمال يافت. عشق به حق او را به سوى پيامبر(ص) کشانده. روحش در خواب، شاهد حق بود. سخن او، سخن خدا بود و بعد ادامه مى‌دهد؛زده عدلش در اين سراى مجازآتش اندرسراى پرده رازدست شسته زحضرتش تلبيسکوچ کرده زکوى اوابليس...” (ص236 حديقه الحقيقه)و درباره عثمان مى‌گويد:آن‌که برجاى مصطفى بنشستبر لبش شرم، راه خطبه ببستآن زلکنت نبود، بود از شرمزانکه دانست جانش را آزرمچه عجب دارى ارفکند، سپرشرم عثمان، زرعب پيغمبر(ص 240 حديقه الحقيقه)اما وقتى به مدح مولاى متقيان علي(ع) مى‌رسد، کلامى ديگر که جدا هم براعتش به صراحت مشهود است دارد، علمدار رسول بود و اسرافيل سرفراز از علمش، در دين تاج بود و تاراج گر کفروکين.مصطفى چشم روشن از رويششاد زهرا، چو گشت وى شويششرف چرخ تيزگرد، او بوددر حديث وحديد، مرد، او بودهرگز از خشم هيچ سر نبريدجز به فرمان، حسام برنکشيدهرگز از بهره بدره و بردهخلق را خصم خويش ناکردهنامش از نام يار مشتق بودهرکجا رفت همرهش حق بودکرشده گوش فتنه از کوسشکرده فتح و ظفر زمين بوسشآمد از سدره، جبرئيل امينلافتى کرده مر او را تلقينذوالفقارى که از بهشت، خدايبفرستاده بود، شرک زدايآوريدش به نزد پيغمبرگفت: “کاين هست بابت حيدر”مرنبى را وصى و هم دامادجان پيغمبر از جمالش شادکس نديده به رزم در، پشتشمنهزم، شرک، از يک انگشتشنايب مصطفى به روز غديرکرده در شرع مر او را به امير (حديقه الحقيقه)سنايى در ادامه براى نشان دادن مصداق کامل خشوع و حضور قلب مولا(ع) در نماز به ذکر حادثه‌اى مى‌پردازد که ذکرش خالى از لطف نيست. مولا(ع) در جنگ احد زخمى مى‌شود. پزشک قادر به درآوردن تير از پايش نمى‌باشد، زيراآن جناب خيلى بى تابى مى‌نمايد، عاقبت به توصيه پسرش در نماز بيرون آورده مى‌شود و؛چون برون آمد از نماز عليآن مر اورا، خداى خوانده وليگفت کمتر شد، آن الم، چون است؟وزچه جاى نماز پرخون استگفت بااو، جمال عصر حسينآن بر اولاد مصطفى شده زينگفت چون در نماز رفتى توبر ايزد، فراز رفتى توکرد پيکان بروز زتوحجامباز نا داده از نماز سلامگفت حيدر: به خالق الاکبرکه مرازين الم نبود خبراما والاترين مدح سنايى از مولا(ع) در ديوانش آمده است. او شجاعانه آن هم با لحن حماسي، استوار و هوشمندانه حقايقى را در خصوص حضرت علي(ع) بيان مى‌دارد که جدا جاى ژرف‌انديشى دارد. سلطان سنجر از او درباره چند چيز مى‌پرسد، از جمله آنها درباره شخصيت علي(ع) است. و او جوابى بسيار مستدل مى‌دهد؛من سلامت خانه نوح نبى بنمايمتتا توانى خويشتن را ايمن از شر داشتنشو مدينه علم را در جوى و پس دروى خرامتا کى آخر خويشتن چون حلقه بر در داشتنچون همى دانى شهر علم را حيدر در استخوب نبود جز که حيدر، مير و مهتر داشتنکى روا باشد به ناموس و حيل در راه دينديو را بر مسند قاضى اکبر داشتن؟من چه گويم چون تو دانى مختصر عقلى بودقدر خاک، افزون‌تر از گوگرد احمر داشتنگر همى خواهى که چون مهرت بود، مهرت قبولمهر حيدر بايدت با جان برابر داشتنچون درخت دين به باغ شرع هم حيدر نشاندباغبانى زشت باشد جز که حيدر داشتناما محکم‌ترين ارائه ديدگاه آن هم با صراحت تمام درباره حقانيتش براى خلافت نبى‌اکرم(ص) در پى مى‌آيد که چه کسى بعد از او لايق تکيه زدن بر مسند اوست؛از گذشت مصطفاى مجتبى جز مرتضيعالم دين را نيارد کس معمر داشتناز پس سلطان دين پس چون روا دارى هميجز على و عترتش محراب و منبر داشتنهشت بستان را کجا هرگز توانى يافتنجز به حب حيدر و شبير و شبر داشتن (ديوان ص 467)شيخ عطار متوفى به سال 627 هـ.ق عارف و مرشد بزرگ و شاعر سنى مذهب ابوبکر را صدر دين، صديق اکبر، قطب و سابق بر همگان مى‌داند. وحى بعد از نزول بر سينه پيامبر(ص) بر سينه او نزول مى‌يافت و؛چون دو عالم را به يک دم در کشيدلب ببست از سنگ و خوش دم درکشيدسر فرو بردى همه شب تا به روزنيم شب هويى بر آوردى به سوزهوى او تا چين برفتي، مشکبارمشک کردى خون آهوى تتارزين سبب گفت آفتاب شرع و دينعلم بايد جست زينجا تا به چين (منطق الطير ص 24)و درباره عمر مى‌گويد: خواجه شرع و سايه حق است، عدل بر او ختم و سوره طاها بر او نازل شده است؛آنک دارد بر صراط اول گذرهست او از قول پيغمبر، عمرکار دين از عدل او، انجام يافتنيل جنبش، زلزله آرام يافتچون نبى ديدش که او مى‌سوخت زارگفت: شمع جنت است اين نامدار (منطق الطير ص24)و درباره عثمان مى‌گويد:‌خواجه سنت است و داماد پيامبر(ص) و غرق در قدس و عرفان؛يوسف ثانى به قول مصطفيبحر تقوا و حيا، کان وفاکارذى القربى به جان پرداختهجان خود در کار ايشان باختهسر بريدندش تا بنشسته‌اياز چه پيوسته رحم پيوسته‌ايسيد سادات، گفتى بر فلکشرم دارد دائم از عثمان، ملک (منطق الطير ص 25)طبق روال معمول سخن سنجان، آنگاه به وصف مولا(ع) مى‌پردازد؛خواجه حق، پيشواى راستينکوه حلم و باب علم و قطب دينساقى کوثر،امام رهنمايابن عم مصطفي، شير خدايمرتضاى مجتبي، جفت بتولخواجه معصوم، داماد رسولمقتدا، بى‌شک به استحقاق اوستمفتى مطلق، على الاطلاق اوستچون على از غيبهاى حق يکى استعقل را در بينش او، کى شکى است؟هم ز اقضيکم، على جان آگه استهم على ممسوس، فى ذات‌الله استاز دم عيسى کسى گرزنده خاستاو به دم، دست بريده کرد راستگشته اندر کعبه آن صاحب قبولبت شکن، بر پشتى دوش رسولگاه در جوش آمدى از کار خويشگه فروگفتى به چه اسرار خويشدر همه آفاق همدم مى‌نيافتدر درون مى‌گشت و محرم مى نيافت(منطق الطير ص 26)سعدي، متوفى مابين سالها 691 تا 694هـ.ق، از بزرگان و نوابغ شعر که تاريخ ادب اين ملک و بوم، بدو مى‌نازد هم سخنانى دارد اين چنين؛... چه نعت پسنديده گويم تو را عليک السلام اى نبى الورادرود ملک، بر روان تو بادبر اصحاب و بر پيروان تو بادنخستين، ابوبکر، پير مريدعمر، پنجه بر پيچ ديو مريدخردمند، عثمان شب زنده‌دارچهارم علي، شاه دلدل سوار(بوستان ص 4)و در قصيده خود درباره اين چهار تن به ترتيب چنين مى‌سرايد، ابتدا درباره ابوبکر؛ترياق در دهان رسول‌ آفريده حقصديق را چه غم بود از زهر جان گزااى يار غار سيد و صديق نامور!مجموعه فضايل و گنجينه صفامردان، قدم به صحبت ياران نهاده‌اندليکن نه همچنان که تو درکام اژدهايار آن بود که مال و تن و جان فدا کندتا در سبيل دوست به پايان برد وفاو درباره عمر؛ديگر عمر، لايق پيغمبرى بديگر خواجه رسل نبدى ختم انبياسالار خيل خانه دين، صاحب رسولسر دفتر خداى پرستان بى‌رياديوى که خلق عالمش از دست عاجزندعاجز در آن که چون شود از دست وى رهاو درباره عثمان گويد؛ديگر جمال سيرت عثمان که برنکرددر پيش روى دشمن قاتل، سر از حيا آن شرط مهربانى و تحقيق دوستى استکز بهر دوستان برى از دشمنان جفااما در ادامه، ناب‌ترين مدح را درباره علي(ع) دارد؛خاصان حق، هميشه بليت کشيده‌اندهم بيشتر عنايت و هم بيشتر عناکس را چه زور و زهره که وصف على کندجبار در مناقب او گفته هل اتيزورآزماى قلعه خيبر که بند اودر يکدگر شکست به بازوى لافتيمردى که در مصاف، زره پيش بسته بودتا پيش دشمنان نهد پشت بر غزاشيرخداى و صفدر ميدان و بحر جودجانبخش در نماز و جهانسوز دروغاديباچه مروت و سلطان معرفتلشکرکش فتوت و سردار اتقيافردا که هر کسى به شفيعى زنند دستماييم و دست و دامن معصوم مرتضياما عارفانه‌ترين توصيفات درباره مولا(ع) از آن مولاناست. به صلابت عمر اعتقاد داشت. خداوند در خواب عمر با او ارتباط مى‌يافت. نجات و هدايت پيرچنگى بدين‌گونه بود. جان‌ روشن او را ، قصر رفيع مى‌داند و سينه‌اش را به سوى درهاى غيب گشاده مى‌بيند. اما با آمدن به سراغ مولاعلي(ع)‌آدمى متحير مى‌ماند. اين على وصف شده از زبان مولوى کيست؟‌چه، چند صفحه آن طرف‌تر، خصوصيات عمر را به رشته وصف مى‌کشد، ولى در اينجا از صاحب‌مقامى سخن مى‌گويد که انگار با چرخش صد و هشتاد درجه‌اى از او روى گردانده به سوى محق على‌الاطلاق گام اصلاحى بر مى‌دارد. تصوير تفکر و بينش علي(ع) در ماجراى جنگ خندق و در مواجهه با عمروبن عبدود از زبان مولوي، حکايت ديگرى مى‌باشد که هرکسى قدرت ترسيم زواياى حقيقى آن را ندارد و تنها مى‌توان با فضاى عرفان بدان رسيد. اخلاص را در آن صحنه مرتبه اول و غايى خصيصه اخلاقى مولا(ع) قرار مى‌دهد. او را افتخار همه انبيا و اوليا. در غلبه بر عمرو لحظه‌اى از او دور مى‌شود و اين عمل براى کافر جاى سوال پيش مى‌آورد. عملى بى‌مانند وشگفت که برايش غيرقابل درک و فهم است. اين تصويرسازى در شعر معروف مولوى به مطلع؛از على آموز اخلاص عملشير حق را دان مطهر از دغلبسيارگيرا و مخلصانه است. اجازه بدهيد خود مولوى با آن لسان پرفصحاتش برايمان بسرايد که جذابيتش افزون‌تر باشد؛در غزا بر پهلوانى دست يافتزود شمشيرى برآورد و شتافتاما با به زمين زدنش، بر مى‌خيزد. چرا؟ چون به قول مولوي، آن پليد نافرهيخته؛او خدوانداخت بر روى عليافتخار هر نبى و هر ولياو خدوانداخت بر رويى که ماهسجده آرد پيش او در سجده‌گاهو علي(ع) چه کرد؟در زمان انداخت شمشير آن عليکرد او اندر غزايش کاهليو از اين اقدامشگشت حيران آن مبارز زين عملوزنمودن عفو و رحمت بى‌محلسابقه ندارد در جدال مرگ و زندگي، فاتح، خون دشمن خونيش را به هدر ندهد! چون قريب به اتفاق خود کشته مى‌شود. شگفتا! چرا؟ بايد پرسيدگفت بر من تيغ تيزافراشتياز چه افکندي، مرا بگذاشتي؟آن چه ديدى بهتر از پيکار منتا شدستى سست، در اشکار من؟آن چه ديدى که چنين خشمت نشستتا چنان برقى نمود و بازجست؟آن چه ديدى که مر از آن عکس ديددر دل و جان، شعله‌اى آمد پديد؟آن چه ديدى برتر از کون و مکانکه به از جان بود و بخشيديم جان؟مى‌دانم صلابت تورا، کرامت تو را، على‌جان!در شجاعت شير ربانيستيدر مروت خود که داند کيستي؟به واقع زبان نه زبان آن کافربدکيش که پرسش‌هاى عالمانه و عارفانه و عقل‌سوز شيفته مولا(ع)، مولوى است که جام جانش عطشان يک قطره از شراب پاسخ‌هاى اوست؛اى علي! که جمله عقل و ديده‌ايشمه‌اى واگو از آنچه ديده‌ايتيغ حلمت جان ما را چاک کردآب علمت خاک ما را پاک کردبازگودانم که اين اسرار هوستزانکه بى‌شمشير کشتن کار اوستصانع بى‌آلت و بى‌جارحهواهب اين هديه‌هاى رابحهصدهزاران مى‌چشاند هوش راکه خبر نبود دو چشم و گوش رابازگو! اى بازعرش خوش شکارتا چه ديدى اين زمان از کردگار؟چشم تو ادراک غيب آموختهچشمهاى حاضران بر دوختهرازبگشا اى على مرتضي!اى پس از سوءالقضا، حسن‌القضا!التماسها براى سيراب شدن روان تشنه پرسنده ادامه دارد و عاقبت مولا(ع) لب به سخن مى‌گشايد. باز پاسخ مولا(ع) از زبان مولانا چه زيباست؛گفت من تيغ از پى حق مى‌زنمبنده حقم نه مامور تنمشير حقم نيستم شير هوافعل من بر دين من باشد گواما رميت اذ رميت ام در حرابمن چو تيغم و آن زننده آفتابرخت خود را من زره برداشتمغيرحق را من عدم انگاشتمسايه‌اى‌ام، کدخدايم آفتابحاجبم من نيستم او را حجابمن چو تيغم پرگهرهاى وصالزنده گردانم نه کشته در قتالخون نپوشد گوهر تيغ مراباد از جاکى برد ميغ مرا؟که نيم کوهم زحلم و صبر و دادکوه را کى درربايد تندباد؟آن که از بادى رود از جا، خسى استزان که باد نا موافق خود بسى استباد خشم و باد شهوت باد آزبرد او را که نبود اهل نمازجز به باد او، نجنبد، ميل مننيست جز عشق احد سرخيل منمولوى اين سنى البته شيعه بى‌چون و چراى علي(ع) چه خوب از توصيف مولايش برآمد و اداى وظيفه کرد. بيان اخلاص مولا(ع) به از اين مى‌شود؟ آفرين بر روانت اى مولوى که حق ارادت مولايت را نيک ادا کردي!بى‌قرارى مولوى در وصف مولا(ع) تمام شدنى نيست. تلاش دارد به شبهات معاندين و جاهلان بى‌درد پيشاپيش پاسخ دهد؛زين سبب پيغمبر با اجتهادنام خود و آن على مولانهادگفت: هرکاورا منم مولا و دوستابن عم من على مولاى اوستمعنى مولا در نگاه برخى ازکم‌لطفان، معنى دلخواهشان دارد،يعنى دوست که در اين صورت علي(ع) در کنار ديگران مى‌نشيند، ولى اين نابغه مخلص، دست رد بر سينه آنان مى‌زند و چه عالي، معنى‌اش را پيش‌روى همگان قرار مى‌دهد؛کيست مولا آن‌که آزادت کندبند رقيت، زپايت وا کند (دفتر ششم، ص 128)شايستگى مولا(ع)‌براى احراز مقام خلافت، تحت عنوان امامت، برخلاف تصور برخى مردود نظر اهل‌سنت نيست؛ بلکه آنان نيز به طرق مختلف با طرح خصوصيات مولا(ع) لياقتش را براى تصدى زعامت امت اسلام به صراحت و قاطعيت تائيد کرده‌اند. راستى کدام يک از اين بزرگان شاعر حقانيت علي(ع)‌را منکر شده‌اند؟ در مدحش بالاترين واژه‌ها و توصيفات را به کار نگرفته‌اند؟ دينى بر گردن خود احساس مى‌کردند و در پوشش به ظاهر غيرشيعه در روشنگرى شايستگى شخصيتش سنگ تمام گذاشته‌اند. اگر انتساب اتصافات علي(ع) را جداگانه احصا کنيم و با طرح امتيازات ديگران قياس بنماييم بسيار جالب است. به دقت نگريسته‌ايد که هرجا فقط بحث کلى و کليشه‌گويى و طرح يک زمان خوب بودن در ميان باشد، نکات گذراست و به نوعى چهره‌هاى مطروح تقريبا در کنار هم‌اند؛ اما وقتى عمل و عملکرد و معاضدت دين خدا و يارى پيامبر(ص) بر زبانشان مى‌آيد، على با کارش، اخلاصش، عبادت و خداجويى‌اش، اطاعت و تسليم در برابر حق بودنش، عصمتش، عرفانش، تقوايش، نيابت از نبى‌اش، شجاعت و صفدر ميدان بودن و زهره و زور داشتن و سلحشورى و شيرحق بودنش، لافتايى‌اش، درايتش، سخاوتش، مروتش، شرافتش، سرمشق براى ديگران بودنش، ساقى کوثر بودنش، روشنگرى و سزاى راهنمايى خلق بودنش، شايسته باغبانى دين بودنش، کرامتش، بت شکنى‌اش، دردش، قدرت عقلش،حلم و فرو خوردن خشمش، غيب دانستنش، باب علم بودنش، مولابودنش، جانبخش بودنش در نماز، بى‌ريا بودنش، مال نادوستى‌اش و خلاصه لله بودنش،‌واقعا تنهاى تنهاست و فقط علي، على است.منبع: روزنامه رسالت
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1431]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن