تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834816167
سیمای امام علی علیه السلام در مثنوی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: سیمای امام علی علیه السلام در مثنوی
مقدمه
جلال الدین محمد بلخی مشهور به «مولوی » ، متولد ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق در بلخ و متوفای پنجم جمادی الاخر 672 ه.ق در قونیه، قریب 68 سال عمر کرد.عمر وی به سه دوره تقسیم می شود:
دوره اول.زندگانی و شخصیت اول مولوی از ایام کودکی تا 25 سالگی است; یعنی از سال 628 ق که پدر دانشمند و عارفش محمدحسین خطیبی معروف به «سلطان العلما بهاء الدین ولد» ، فرزند حسین بلخی، وفات یافت.مولوی در این مدت با شوق و ذوق هرچه تمام تر و با سرمایه هوش و حافظه فوق العاده به تحصیل علوم و فنون عقلی و نقلی و اکتسابی شامل ادبیات و فقه و حدیث و تفسیر قرآن اشتغال داشت.
دوره دوم.از 25 سالگی اوست تا حدود 38 سالگی; یعنی مقارن سال 642 ه.ق که ملاقات و برخورد او با شمس الدین محمد تبریزی اتفاق افتاد و موجب تغییر مسیر زندگی او گردید.در این مدت، که حدود 14 سال می شود، توسط سید برهان الدین محقق ترمذی (وفات 637 ه.ق) که از اصحاب و مریدان پدرش بود تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت و داخل سنت تصوف و سیر و سلوک طریقت گردید.
دوره سوم.این دوره فعلیت نهایی روحانی و به قول خودش «مرحله سوختگی بعد از خامی » و پختگی اوست که از 38 سالگی وی، مقارن 642 ق آغاز می شود و تا پایان حیاتش به مدت 30 سال همچنان پیوسته با کمال گرمی و عشق و علاقه استمرار داشت. (1)
آثار برجسته و شاهکارهای جاویدان مولوی مربوط به همین دوره است.
از مولوی آثار ذیل برجای مانده است: مثنوی در 6 جلد، شامل 26000 بیت، دیوان غزلیات; معروف به دیوان کبیر یا کلیات شمس مشتمل بر 50000 بیت، رباعیات، مکتوبات مولانا، فیه مافیه، مجالس سبعه (2) و برخی آثار دیگر.
مولوی در مثنوی، در نخستین اشاره به امام علی علیه السلام، عشق خود را به ایشان با دو بیت زیبای عربی آشکار می سازد:
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا
انت مولی القوم من لا یشتهی
قدردی، کلا لئن لم ینتهی. (3)
مولوی با سخنان حضرت علی علیه السلام آشنایی کامل داشته و بیت اول سخنی است منسوب به علی علیه السلام که فرمودند: «اذا جاء القضا ضاق الفضا» . (4)
این نقل قول تاکیدی است بر نقش ولایت حضرت علی علیه السلام که دین را نگهبان است; زیرا با تداعی آیه ای از قرآن مجید هشدار می دهد که «کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه.» (علق: 15) (5) این آیه قرآن خطاب است به فردی بت پرست از مردم مکه که برده مسلمان خود را از نمازگزاردن منع می کرد. (6)
وظیفه مولایی و نگاهبانی دین از آن جهت به عهده حضرت علی علیه السلام است که خود قرآن ناطق است. بنابراین، علی علیه السلام مردی است که رهروان و پیروانش او را عاشقند و بت پرستان و منکران تعالیم قرآن از او در بیم.
پهلوانی ها، جوان مردی ها و مبارزات آن حضرت چنان زبانزد مردم در ادوار گوناگون بوده که برای آن ها حماسه ها و منظومه های پهلوانی فراوانی ساخته اند. صبای کاشانی در مثنوی «خداوند نامه » به موضوع جنگ ها و رشادت های آن حضرت پرداخته است; در فتوت نامه اثر واعظ کاشفی و کیمیای سعادت اثر امام محمد غزالی نیز از جوان مردی های امام علیه السلام سخن رانده شده است، همچنین بازل مشهدی در اثر حماسی معروف خود، حمله حیدری، که حماسه ای مصنوع و بر وزن شاهنامه فردوسی سروده شده، به دلاوری و شجاعت و مردانگی آن حضرت پرداخته است. اما حکایت مولوی از داستان مبارزه حضرت علی علیه السلام با عمروبن عبدود خواندنی تر و جالب تر می باشد:
علی علیه السلام و درافکندن با عمرو بن عبدود
عمروبن عبدود، یکی از مبارزان و جنگجویان عرب، آوازه شجاعت و قدرت وی چنان بود که کم تر کسی را توان مقابله و رویارویی با او می نمود. در جنگ خندق، عمرو با رجزخوانی بسیار، مبارز و همرزم می طلبید. در این میان، تنها حضرت علی به جنگ رفت و سرانجام نیز وی را به هلاکت رساند. مولوی در این حکایت، علاوه بر بازگو نمودن روحیه شجاعت و جنگاوری، نمونه یک انسان کامل را، که زندگی، جنگ، خواسته و حتی مرگش نیز برای حق می باشد، به شکل زیبایی معرفی می کند. خلاصه این واقعه از منظر مولانا چنین است:
حضرت علی علیه السلام پس از آن که پشت دشمن را بر خاک نشاند و بر او دست یافت، بر سینه وی نشست تا سرش را از تن جدا سازد. او بر روی مبارک حضرت خدو انداخت و بدین دلیل، ایشان بدون درنگ برخاست و او را رها کرد و در پاسخ این سؤال که چرا بر زندگانی دشمن خود بخشش آوردی، گفت: «چون بر روی من خدو انداخت، از او در خشم شدم و ترسیدم که اگر او را بکشم، خشم من نیز در کشتن او تا حدی دخیل باشد; اما نمی خواستم که او را جز بهر حق بکشم. (7)
حضرت علی علیه السلام با این اقدام خود، آن پهلوان کافر را به تحسین جمال و جلال اسلام واداشت.
مولوی در این باره می گوید:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وزنمودن عفو و رحم بی محل (8)
به روشنی پیداست که هر کسی جز علی علیه السلام بود از شدت خشم و عصبانیت، به دلیل آن عمل گستاخانه عمرو، کار وی را بی درنگ تمام می کرد. مولوی از زبان عمرو پس از دیدن جوان مردی و آن عمل علی علیه السلام می گوید:
گفت: بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من؟
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و بازگشت؟
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعله ای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی؟ (9)
آن گاه پهلوان کافر از علی علیه السلام خواست که راز این بخشایش را بگشاید. بر همین اساس، مولوی عنان سخن را از عمرو می رباید و با شیفتگی خاصی ادامه می دهد:
ای علی که جمله عقل و دیده ای!
شمه ای واگو از آن چه دیده ای
تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زان که بی شمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشم های حاضران بردوخته
راز بگشا ای علی مرتضی!
ای پس از سوء القضا حسن القضا! (10)
یا تو واگو آنچه عقلت یافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است
از تو بر من تافت پنهان چون کنی
بی زمان چون ماه پرتو می زنی
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
باز گو ای باز پر افروخته
با شه و با ساعدش آموخته
باز گوی باز عنقاگیر شاه
ای سپاه اشکن به خودنی با سپاه
امت و حدی یکی و صدهزار
بازگو ای بنده بازت را شکار
در محل قهر، این رحمت زچیست؟
اژدها را دست دادن راه کیست؟ (11) امام علی علیه السلام توضیح ذیل را ابتدای پاسخ خود قرار می دهد:
غرق نورم گرچه سقفم شد خراب
روضه گشتم گرچه هستم بوتراب (12)
سپس مولانا زبان حال امام علی علیه السلام را به آن پهلوان کافر، چنین بیان می کند:
گفت: من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
«ما رمیت » از رمیتم در خراب
من چو تیغم و آن زننده آفتاب
رخت خود را من ز ره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
که نیم کوهم زصبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تندباد
آن که از بادی رود از جا خسی است
زآن که باد ناموافق خود بسی است
باد خشم و باد ***** باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستی من بنیاد اوست
ور شوم چون کاه بادم باد اوست
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چو رحمت آمده است
چون درآمد در میان غیرخدا
تیغ را دیدم نهان کردن سزا. (13)
سپس با نتیجه اخلاقی پسندیده ای این داستان ضمنی را در کمال ایجاز و اختصار کامل می کند:
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل زصد لشکر ظفر انگیزتر. (14)
آیا کسی با مشخصات مزبور، که چنین برای رضای خدا تلاش می کند و هوای نفس خود را نادیده می گیرد، می تواند برای خلافت و حکومت در این دنیا حرص و طمعی داشته باشد؟
مولوی در رد اتهام برخی افراد که به امام علی علیه السلام نسبت حرص و طمع به خلافت داده اند، می گوید:
آن که تن را بدین سان پی کند
حرص و میری و خلافت کی کند؟
زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. (15)
مولا علی علیه السلام خود در این باره در نهج البلاغه می فرماید:
«خدایا، تو می دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می خواستم نشانه های دین را به جایی که بود، بنشانم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد. (16)
در فرازی دیگر مولوی در دفتر دوم مثنوی، با ذکر نام «ذوالفقار» اشارتی به علی علیه السلام دارد. «ذوالفقار» شمشیر پیغمبر بود که به علی علیه السلام بخشید و با شجاعت و دلاوری مترادف گشت:
زان نماید ذوالفقاری حربه ای
زان نماید شیر نر چون گربه ای. (17)
علی علیه السلام و فتح باب خیبر
یکی دیگر از رشادت های حضرت علی علیه السلام که مورد توجه مولوی قرار گرفته، واقعه جنگ خیبر و کندن در قلعه خیبر است. هنگام محاصره خیبر - آبادی یهودی نشینی که در هفتم هجری قمری (628 م) مورد حمله قرار گرفت - علی علیه السلام در قلعه را بر کند و آن را سپر ساخت. (18)
مولوی در قلعه خیبر را تمثیلی از نفس دانسته که تنها یک انسان کامل همچون حضرت علی علیه السلام توان کندن آن را داراست:
یا تبر بر گیر و مردانه بزن
تو علی وار این در خیبر بکن (19)
بعد از آن هر صورتی را بشکنی
همچو حیدر باب خیبر برکنی (20)
علی علیه السلام و واگویه با چاه
در ادب فارسی، بارها به ماجرای سر در چاه فرو بردن و ناله کردن آن حضرت اشاره شده است. در این باره در مثنوی آمده است:
چون بخواهم کز سرت آهی کنم
چون علی سر در فرو چاهی کنم (21)
نیست وقت مشورت، هین راه کن!
چون علی تو آه اندر چاه کن. (22)
مصراع دوم این بیت اشارت است به این خبر که علی علیه السلام سری را که پیامبر صلی الله علیه وآله به او سپرده و فرموده بود که نباید آن را بر کسی بگشاید، در گوش چاه خواند. «تفصیل جالبی آن هم از قول مولانا در مناقب [العارفین] [شمس الدین احمد ] افلاکی آمده است و این جا در کلام مولانا شاید از منطق الطیر عطار ماخوذ باشد. پس با توجه بدانچه افلاکی در باب منشا «نی » و ارتباط ناله وی با این «چاه » نقل می کند پیداست که نی نامه منثوی را، که تمام مثنوی تفسیر و تطویل آن محسوب است، نیز می توان در تقریر معانی عرفانی تعبیری از همین گونه اسرار تلقی کرد» . (23)
امام علی درباره مصائب و رنج هایی که از مردم آن دوران می دید، در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرماید: «خدایا، اینان از من خسته اند و من از آنان خسته; آنان از من به ستوه اند و من از آنان دل شکسته; پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار. خدایا، دل های آنان را بگداز; چنان که نمک در آب گدازد» . (24)
علی علیه السلام و قاتل خود
مولوی در حکایت دیگری به این حدیث نبوی اشاره می کند که بنابر روایات، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در گوش رکابدار علی علیه السلام فرمود: «کشتن علی بر دست تو خواهد بودن، خبرت کردم » . (25)
در شرح نیکلسون / مثنوی آمده است: «من اصل این حکایت را نمی دانم که عبدالله بن ملجم، از خوارج، که علی علیه السلام به دست او کشته شد، قبلا رکابدار او بوده است. به گفته المبرد (کامل، ج 1، ص 550) علی علیه السلام، ابن ملجم را از راه نظر می شناخت و او را دشمنی کینه توز و قاتل آینده خود می دانست، اما با این حال، از کشتن وی سرباز می زد و می گفت: "کیف اقتل قاتلی"; چگونه او را که مقدر است مرا بکشد، بکشم؟ با آن که پیامبر صلی الله علیه وآله کشته شدن علی به دست ابن ملجم را بر او معلوم گردانیده بود، امیرالمؤمنین علیه السلام پیوسته به ابن ملجم نیکی می کرد» . (26)
این در حالی است که ابن ملجم به علی علیه السلام التماس می کرد که "از بهر خدا مرا بکش و از این قضا برهان." (27)
مولوی پاسخ علی علیه السلام را به این صورت به نظم می کشد:
خنجر و شمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم و نرگستان من
آن که او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و خلافت کی کند
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. (28)
این حکایت به شایسته ترین نحو از زبان علی علیه السلام در مثنوی آمده است:
گفت پیغمبر به گوش چاکرم
کو برد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول وحی، دوست
که هلاکم عاقبت بر دست اوست
او همی گوید: بکش پیشین مرا
تا نیاید از من این منکر خطا
من همی گویم: چو مرگ من زتوست
با قضا من چو توانم حیله جست
او همی افتد به پیشم: کای کریم!
مر مرا کن از برای حق دو نیم
تا نه آید بر من این انجام بد
تا نسوزد جان من بر جان من
من همی گویم: برو «جف القلم » (29)
زان قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم زتو
زان که این را من نمی دانم زتو
آلت حقی تو، غافل دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق؟
گفت او: پس آن قصاص از بهر چیست؟
گفت: هم از حق و آن سر خفی است. (30)
علی علیه السلام; باب علم نبی صلی الله علیه و آله
از نکات جالب توجه در مثنوی، سخنان و فرموده های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره امام علی علیه السلام است که مولوی به برخی از آن ها پرداخته است:
در حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه وآله درباره علم حضرت علی علیه السلام آمده است: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب » . (31)
در این باره، در دفتر اول مثنوی چنین آمده است:
چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب. (32)
علی علیه السلام; مولا
در یکی دیگر از سخنان معروف حضرت رسول صلی الله علیه وآله درباره امام علی علیه السلام آمده است: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه » . (33)
این سخن را پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در هنگام بازگشت از «حجة الوداع » در منطقه ای به نام «غدیر خم » در مورد علی علیه السلام خطاب به مردم فرمود و ایشان را به عنوان جانشین و وصی خود انتخاب کرد. مولوی در این باره در دفتر ششم مثنوی می گوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی «مولا» نهاد
گفت: هرکو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت زپایت برکند
چون به آزادی نبوت هادی است
مؤمنان را زانبیا آزادی است. (34)
در تصویری که مولانا از سیمای روحی امام علی علیه السلام نقش می زند، او را همچون پیشرو راستین سالکان راه حق و هادی و مرشدی که لطایف طریق سیر الی الله را از رسول خدا تلقی می کند و به همین سبب، «اسوه » واقعی سالکان راه هدی و سرسلسله فتیان و اولیای خدا باید تلقی شود، توصیف می کند. (35)
علی علیه السلام; انسان کامل
در ابیات ذیل از دفتر اول مثنوی، مولوی با استناد به حدیثی از حضرت رسول صلی الله علیه وآله که خطاب به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «ای علی، هرگاه مردم به آفریدگارشان از راه های نیکی تقرب جویند، تو از طرق عقل و دانایی تقرب جوی تا از آن ها به لحاظ درجه و قرب نزد مردم و در پیشگاه خداوند در جهان آخرت پیشی گیری » ، (36) امام علی علیه السلام را به عنوان نمونه یک «انسان کامل » معرفی کرده که خود وی نیز مرید انسان کاملی مانند پیامبراکرم صلی الله علیه وآله بوده است:
گفت پیغمبر علی را: کای علی!
شیر حقی پهلوانی پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آور سایه نخل امید
اندرآ در سایه آن عاقلی
کش نداند برد از ره عاقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
یا علی! از جمله طاعات راه
بر گزین تو سایه بنده اله
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مخلصی انگیختند
تو برو در سایه عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهان ستیز
از همه طاعات اینت بهتر است
سبق یابی بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پیرهن تسلم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
دست پیر از غایبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند
حاضران از غایبان لاشک بهند
غایبان را چون نواله می دهند
پیش حاضر تا چه نعمت ها نهند
کو کسی کوپیششان بندد کمر
تا کسی کو هست بیرون سوی در؟
چون گزیدی پیر نازک دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش
گر به هر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بی صیقل آئینه شوی؟ (37)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]
-
گوناگون
پربازدیدترینها