محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855393351
مولاي آزاديها
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مولاي آزاديها
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علي مولا نهاد
گفت: هر كاو را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علي مولاي اوست
كيست مولا؟ آنكه آزادت كند
بند رقّيّت ز پايت بركَنَد
چون به آزادي نُبوّت هادي است
مؤمنان را ز انبيا آزادي است
اي گروه مؤمنان شادي كنيد
همچو سرو و سوسن آزادي كنيد
مثنوي معنوي، دفتر ششم
پيامبر اكرم(ص) در قضيه غدير خم كه دهها هزار جمعيت همراه پيامبر اكرم در حال برگشتن از حجةالوداع بودند، جملات زير را خطاب به مسلمانان فرموده است:
عن النبي(ص): الست اولي بكم من انفسكم؟ قالوا: بلي. قال: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم انصر من نصره واخذل من خذله.1
آيا من از خود شما به شما مسلّطتر نيستم؟ گفتند: بلي. فرمود: به هر كس كه من سلطه ولايت دارم، علي سلطه ولايت به او دارد. خداوندا! ياري كن كسي را كه او را ياري كند و رسوا كن كسي را كه از او دور شود.
به خاطر اهميت اين حادثه بزرگ، مطالبي را در اين مورد متذكر ميشويم.
علي مولاي انسانهاست
باز كردن چشم و گوش انسانها و بينا ساختن و شنوا كردن آنان در عرصه زندگي و گستردن جهان هستي در مقابل ديدگان انسانها.
آشنا نمودن آدميان با جان و روان خود و بيرون كردن آنان از لجنزار حيطه جانوران.
منتقل ساختن مردههاي متحرّك از محيط واجتماع مرگبار به قلمرو حيات حقيقي و زنده كردن آنان.
پيوستن زندگي طبيعي به حيات طيّبه الهي، سپس آزاد كردن آن در حوزه جاذبيت ربوبي.
اين است رسالت پيامبر و معناي مولا بودن او.
تصوري بسيار خطاكارانه است كه گمان كنيم وظيفه پيامبري خاتم الانبياء(ص) تنها اين بود كه بتها را بشكند و خرافات جاهلانه را از ميان مردم مرتفع بسازد و نگذارد دختران را زنده به گور كنند و راه معاش را به آنان بنماياند و همچنين به مقداري از عبادات عادتشان بدهد و سپس رو به زير خاك بگذارد. پيامبر اكرم(ص) همه اين مسائل را مطرح نموده، در ابلاغ آنها به صورت كامل به هدف خود رسيده و فرموده است :
اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ أَتمَمتُ عَلَيكُم نعمَتيـ وَ رَضيتُ لَكُمُ الاسلاَمَ دينًا... 2
من امروز دين شما را تكميل و نعمتم را بر شما تمام نموده، اسلام را به عنوان دين نهايي براي شما پسنديدم.
ولي بنياد اساسي ابلاغ رسالت، جوشاندن منبع حيات طيّبه در درون انسانها بوده است، كه زنده شوند و خود را دريابند و حيات آزادانه به دست بياورند. نابودي بتهاي جامد از بتخانهها، زماني به ثمر ميرسد كه بتهاي جاندار از دلهاي آدميان بيرون رود. امروزه كشورهاي متمدن بتپرست نيستند، اما از پرستش حقيقي ـ كه هدف زندگي است ـ محرومند، زيرا به آن آزادي روحي كه بدون آن به نعمت عظماي پرستش نميتوان نايل شد، نرسيدهاند.
امروزه كسي نيست دختري را زنده به گور كند، اما اين احترام ناشي از ارزيابي دختر و صنف زن نيست، زيرا به خاطر محروميّت از آزادي روحي، هر دو صنف مرد و زن و دختر و پسر در نوبهار زندگي، بدون اينكه زحمت در گور كردن خود را به ديگران بدهند، با دست خودشان تيشه به ريشه نهال زندگيشان ميزنند و خودكشي مينمايند و بزرگانشان هم جز تماشا چارهاي ديگر ندارند.
همه اين تيرهبختيها و تزلزل در حيات، بيش از يك علت ندارد و آن اين است كه: بشر امروزي «مولا» ندارد.
او براي خود «مولا» هاي فراواني تراشيده است و زندگي خود را در راه آن بتهاي بيزبان به پايان ميرساند؛ كار ميكند و ميكوشد و هدفي جز وصول به لذايذ و ظواهر فريبنده ندارد. اين آرمانها كه هر يك مولاي خاصي براي انسان امروزي تلقي شده است، امروز او را ميخواند و همان «مولا» فردا در اشك سوزان غوطهورش ميسازد.
يَدعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقرَبُ من نَفعه لَبئسَ المَولَي وَ لَبئسَ العَشيرُ.3
كسي را ميخواند كه ضررش نزديكتر از نفعش ميباشد. اين خواندهشده كه تمام نيروهاي انسان بينوا را مستهلك ميسازد، مولا و پيشواي بدي است كه گروه بدي را دنبال خويش ميكشد.آزاد ساختن مردم از زنجيرهاي گرانبار طبيعي كه مانند مگسهاي ناچيز دور شيره «خود طبيعي انساني» گرد آمدهاند، بدون تعيّن يك مولا كه ماهيّت او را عوض كند و نگذارد مگسها و حشرات طبيعت به روح او راه پيدا كنند، امكان ندارد. تأكيد مكرّر قرآن مجيد در موضوع «مولا»، چه علتي بالاتر از اين دارد كه روح انساني را از همه عوامل پست حيواني آزاد نموده و او را به مبدأ مطلق خود بسپارد.
وَ ان تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَولاَكُم نعمَ المَولَي وَ نعمَ النَّصيرُ.4
اگر آن تبهكاران روي بگردانند، ]اندوهگين و مضطرب مباشيد[. به يقين خدا مولاي شماست؛ چه مولاي نيكو و چه ياوري نيكو.
وَ اعتَصمُوا باللّه هُوَ مَولاَكُم فَنعمَ المَولَي وَ نعمَ النَّصيرُ.5 به دامان كبرياي خداوندي چنگ بزنيد، مولاي شما اوست؛ چه مولاي نيكو و چه ياوري نيكو.
آري، تنها مردم با ايمان هستند كه از آزادي روحي بهرهمند و برخوردارند، زيرا اللّه مولاي آنهاست. مردم بيايمان و تبهكار كه از چنگ زدن به دامان مبدأ و «من»هاي حقيقي محرومند، آنان مبدأ و «من»هاي حقيقي نداشته، بيگانه از خويشتناند و مولايي ندارند.
ذَلكَ بأَنَّ اللّهَ مَولَي الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الكَافرينَ لاَ مَولَي لَهُم.6
خداوند مولاي كساني است كه ايمان آوردهاند؛ كفّار مولايي ندارند.
در يكي از ايام جهاد، كفّار خطاب به مسلمانان شعارهاي تحريككنندهاي ميگفتند:
نحن لنا العزي و لا عزي لكم.
ما بت عزّي داريم، شما عزّي نداريد.
پيامبر اكرم(ص) ]به ياران خويش[ فرمود: شما هم بگوييد:اللّه مولانا و لا مولي لكم.
اللّه مولاي ماست و شما مولا نداريد.
شعار «نحن لنا العزي و لا عزي لكم»، (ما عزّي داريم شما عزّي نداريد)، در هر دوره و در هر جامعهاي، ميان افراد و طبقات رايج بوده است. نيرومندي، ثروت، مقام و زيبايي ظاهري، مانند بت همواره جنبه پشتيباني افراد را داشته است كه بت عزّي به مردم جاهليت. امروزه شعارهاي فردي تحتالشعاع شعارهاي كشورها و جوامع به يكديگر قرار گرفته است. يك جامعه نيرومند به جوامع ديگر ميگويد:
نحن المال و لا مال لكم
ماييم كه ثروت و مال داريم، شما مالي نداريد. (ماييم كه سلاح و معادن و سياستبازي داريم، شما چيزي نداريد.)
در مقابل اينان، وجدان رنجديده جوامع با نويد:
وَ نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضعفُوا في الارض وَ نَجعَلَهُم أَئمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوَارثينَ.7
ما ميخواهيم به كساني كه در روي زمين بينوا شدهاند، احسان نموده، آنان را پيشوايان و وارث زمين قرار بدهيم.
فرياد ميزند: اللّه مولانا و لا مولي لكم (خدا مولاي ماست و شما مولا نداريد.)
اگر ما مولا نداشتيم، شما از مدتها پيش ميتوانستيد مانند يك دستمال ما را بدزديد. شما با آن عزّيهاي فراوان چه كردهايد!
آيا زندگي را تفسير كردهايد؟
آيا دردهاي جوامع خودتان را تقليل دادهايد؟
آيا نگرانيهايتان را برطرف ساختهايد؟
آيا از نسيم روحافزاي آزادي واقعي بهرهاي برداشتهايد؟
آيا بيمارستانهاي روانيتان از حدّ شمارش زيادتر نشده است؟
آيا اسير پيچ و مهره آهن ناخودآگاه اسلحه و ماشين نيستيد؟ دروغگويي ما در تكيه واقعي به مولاي حقيقي، ما را به روز سياه نشانده است. شما كه عزّيها را نجاتبخش واقعي انسانها ميدانيد و حقيقتاً به آنها تكيه كردهايد، چرا كتابي به نام «تمدن و دواي آن «]كه نام ديگر آن[ بيماري عزّيپرستي و دواي آن» ]است[، مينويسيد؟!
كيست مولا؟ آن كه آزادت كند
بند رقّيت ز پايت بركند
هر موجودي كه خود، بسته زنجير بردگي است، نميتواند موجود ديگر را آزاد كند.
آيا تاكنون شنيدهايد كه يك انسان عاقل در مقابل يك ديوار آجري و سنگي بايستد و با آن ديوار به راز و نياز بپردازد و بگويد: من حيات دارم، هوش و تعقل و اراده دارم، من روح دارم؛ بيا اي ديوار عزيز! حيات و جان و عقل و اراده مرا هماهنگ كن و آنها را مطيع روحم نموده، روحم را به كمال اعلاي انساني رهنمون باش؟!
آيا تاكنون شنيدهايد يك فرد از انسان كه داراي درك و عقل معتدل باشد، در كنار جويبار يا دريا، يا در مقابل يك درخت يا يك كوه سر به فلك كشيده، دست به سينه بايستد و اين تقاضاها را متوجه آنها بسازد و به مقصودش برسد؟!
چنين اتفاقي در گذشته و حال و آينده، مساوي آن است كه روزي از مغز خود خواهش كنيد 2 را با 2 جمع كند و نتيجه 176002 را بهدست آورده، در اختيار شما بگذارد!
چرا تقاضاي يادشده خندهآور و امكانناپذير است؟ پاسخ اين سؤال بسيار روشن است: زيرا ديوار و جويبار و دريا و درخت و كوه، هيچيك از پديدههاي حيات و عقل و جان و هوش را ندارد تا بتواند آن را درك نموده، آنها را در وجود شما با يكديگر هماهنگ ساخته و فرمانبر روح شما قرار بدهد.
اين تقاضاها را بايد از كسي طلب كنيد كه خود داراي پديدههاي مذكور است و خود توانسته است آنها را هماهنگ ساخته و مطيع روحش گرداند. همچنين، روح را با پديده باعظمت آزادي شكوفان ساخته و به ميوه حقيقي خود برساند.
اين قانون را در رديف بديهيترين و ضروريترين قوانين هستي ـ كه تاكنون براي شما روشن شده است ـ بگذاريد:
ذات نايافته از هستيبخش
كي تواند كه شود هستيبخش؟
خشك ابري كه شود زآب تهي
نايد از وي صفت آبدهي
«منسوب به ميرداماد»
هر وقت ديديد، يا شنيديد كسي كه دست و پاي خودش به اجبار در زنجير آهنين بسته شده و ميگويد: «من ميتوانم زنجير فولادين جبر را از دست و پاي شما بركنار بسازم»، يا خود عقل ندارد، يا ميخواهد به عقل شما بخندد. به قول جبران خليل جبران: من به پند و اندرز آن سرباز درباره دفاع از وطن كه خود او به خاطر تنپروري در جبهه شكست خورده است، هرگز نميتوانم گوش بدهم.
مولاي حقيقي خداست كه توانسته است پيامبران را از زنجير گرانبار «خود طبيعي» رها كند و آنها را به منصب مولايي برساند. جلالالدّين محمد مولوي در ابيات مورد تحليل ميگويد:
كيست مولا؟ آن كه آزادت كند
بند رقّيت ز پايت بركند
چون به آزادي نبوّت هادي است مؤمنان را ز انبيا آزادي است
انرژيهاي كلان فكري صرف ميشود و سرمايههاي فراوان مستهلك ميگردد، مغزها خسته و فرسوده ميشود، زنجيري را از دست و پاي يك فرد يا يك جامعه برميدارند، زنجير ديگري مساوي اوّلي، يا گرانبارتر و تنگتر از اوّلي را به دست و پاي او ميزنند. زنجير جهالت را كنار ميگذاريم و دانش حرفهاي را كه تنها براي تقويت «خود طبيعي» مناسب است، به جايش مينهيم.
بارها در زندگي خود شنيده و خواندهايم كه: آنچه از دست انسانها برميآيد، كار و كوشش است كه زمينه را براي وصول به هدف آماده نموده و موانع را از پيش پاي آنان برميدارد، اما سازنده هدفها و عامل وصول آنها، مربوط به عنايت ربّاني خداست. ما جز اينكه از مقدار ناچيزي آزادي برخوردار شده و آن را به كار بيندازيم، كار ديگري نميتوانيم انجام بدهيم. اما وقتي همين مقدار ناچيز از آزادي را مورد اهميت قرار بدهيم، رو به افزايش ميرود، يعني: زمينه افزايش آزادي را كمكم در درون خود فراهم ميسازيم؛ همانگونه كه با اهميت دادن به فعاليتهاي تعقّلي، زمينه افزايش عقل در مغز ما آمادهتر ميشود.
بر اين اساس، ميتوان گفت: آزادي در طبيعت امكانپذير نيست، بلكه آزادي را بايد تحصيل كرد. اما هر اندازه بتوانيم نيروي آزادي را در درون خويشتن تقويت كنيم، باز از آنرو كه جزئي از اجزاي طبيعت محسوب ميشويم و روح ما در برابر قوانين و پديدههاي طبيعت تأثر ميپذيرد، هرگز به آزادي مطلق دست نخواهيم يافت. بنابراين، اگر بتوانيم موقعيّت رهبري به انسانها پيدا كنيم و در رساندن آنها به آزادي اثري داشته باشيم، نميتوانيم جز مقدار محدودي از آزادي به آنها ارزاني بداريم.
آزادي مطلق از آن خداست و تا زماني كه كسي از جبر طبيعت و آزادي طبيعي محدود رها نشود، نميتواند شايستگي پذيرش نمونهاي از آزادي مطلق خداوندي را دارا شود.
ابراهيم خليل(ع) نمونهاي از آزادي مطلق را از پروردگارش دريافته بود. ابراهيم پس از اين دريافت:
وَ اذ ابتَلَي ابرَاهيمَ رَبُّهُ بكَلمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ انّي جَاعلُكَ للنَّاس امَامًا.8
وقتي خداي ابراهيم با دستوراتي ابراهيم را آزمايش كرد و او از عهده آزمايش به صورت كامل برآمد، در نتيجه خدا فرمود: تو را پيشواي مردم قرار ميدهم.اموالش را در راه خدا بخشيد، از وطن خود آواره شد و با همه افراد و گروههاي جامعه خود، به تنهايي به مبارزه برخاسته، در نهايت به فرمان خداوندي پسر نازنينش را هم در راه خدا به زمين خواباند تا او را ذبح كند.
علاوه بر پرستشهاي خالصانه ابراهيم، همه اين موارد نيز زمينه پذيرش نمونه آزادي مطلق را در ابراهيم(ع) فراهم ساخت. همچنين است ديگر پيامبران الهي.از مجموع ملاحظات مربوط، به اين نتيجه قطعي ميرسيم كه: چون پيامبران ميخواستند نعمت عظماي آزادي انساني را ـ كه فراتر از آزادي معمولي طبيعي است ـ به انسانها بدهند، ميبايد خود آنان از نعمت عظماي آزادي مطلق برخوردار باشند. اين نعمت بزرگ الهي را پيامبران به دست آورده بودند.
عطا نمودن مقام والاي پيشواي آزاديبخش از پيامبر به وصي
سزاوار نبوده است كه ما در تاريخ طولاني اسلام، درباره كلمه مولا، هياهو و جنجال راه انداخته، كتابها را پر كنيم، به جنگ و جدال برخيزيم كه مولا كدام است؟
اگر از خود پيامبر ميپرسيدند: شما كه مولاي مطلق ما و به نفوس ما از خود ما شايستهتر و اولي به تصرّف هستيد، از كجا اين منصب را به دست آوردهايد؟ پيامبر پاسخي جز اين نداشت: چون من آزاديهاي محدودم را فداي خواستهها و دستورهاي خدايم نمودم، از اينرو مقام مولايي و آزاديبخشي را او به من عطا فرموده است.
بيانات گوناگون پيامبر اسلام، نمونه آزادي مطلق را در عليبن ابيطالب(ع) سراغ ميدهد:
1ـ اي علي! نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسي است، جز در نبوّت كه پس از من پيامبري نيست.
2ـ هر كس كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست.
3ـ حق با علي است و علي با حق است.
4ـ من از علي و علي از من است.
اينها جملاتي است كه پيامبر اكرم(ص) در غدير خم به هنگام مراجعت از حجةالوداع در ميان دهها هزار نفر، درباره اميرالمؤمنين علي(ع) فرموده است. تعداد راويان اين حديث، بنا به تحقيقات علامه فقيد آقا شيخ عبدالحسين اميني، صد و ده نفر از صحابه، هشتاد و چهار نفر از تابعين و راويان ديگر، در حدود 360 نفر مي باشند.
ما تنها نامهاي صحابه و تابعين را در اينجا ميآوريم و سپس به بحث مختصري درباره كلمه مولا ميپردازيم.
نامهاي صحابهاي كه داستان غدير خم را نقل كردهاند
1ـ ابو هريره الدوسي
2ـ ابو ليلي انصاري
3ـ ابو زينببن عوف انصاري
4ـ ابو فضاله انصاري
5ـ ابو قدامه انصاري
6ـ ابو عمره بن عمرو
7ـ ابوالهيثمبن التيهان
8ـ ابورافع القيطي
9ـ ابو ذويب خويلد
10ـ ابوبكربن ابيقحافه
11ـ اسامه بن زيد
12ـ ابي بن كعب انصاري
13ـ اسعدبن زراره انصاري
14ـ اسماء بنت عميس
15ـ ام سلمه (همسر پيامبر)
16ـ ام هاني بنت ابيطالب
17ـ ابوحمزه انسبن مالك
18ـ براءبن عازب
19 ـ بريده بن الحصيب
20 ـ ابو سعيد ثابتبن وديعه
21 ـ جابربن سمره
22ـ جابربن عبداللّه انصاري
23ـ جبله بن عمرو
24ـ جبيربن مطعم
25ـ جريربن عبداللّه البجلي
26ـ ابوذر غفاري
27ـ ابو جنيده بن جندع انصاري
28ـ ابو قدامه حبه بن جوين
29ـ حبشيبن جناده
30ـ حبيببن بديل خزاعي
31ـ حذيفه بن اليمان
32ـ حسانبن ثابت
33ـ الحسنبن علي(ع)
34ـ ابو ايوب انصاري
35ـ حذيفه بن اسيد
36ـ الحسينبن علي(ع)
37ـ خالدبن الوليد
38ـ خزيمه بن ثابت الانصاري
39ـ ابو شريح خويلد
40ـ رفاعه بن عبد المنذر
41ـ زبيربن العوام القرشي
42ـ زيدبن ارقم انصاري
43ـ ابو اسحاق سعدبن ثابت
44ـ يزيدبن شراحيل انصاري
45ـ زيدبن عبد اللّه انصاري
46ـ ابو اسحاق سعدبن ابي وقاص
47ـ سعدبن عباده خزرجي
48ـ ابو سعيد سعدبن مالك انصاري
49ـ سعيدبن زيد قرشي
50ـ سعيدبن سعدبن عباده
51ـ سلمان فارسي
52ـ ابو مسلم سلمة بن عمرو
53ـ ابو سليمان سمره بن جندب
54ـ سعدبن جناده العوفي
55ـ سهلبن حنيف انصاري
56ـ سهلبن سعد انصاري
57ـ ابو امامه بن الصدي الباهلي
58ـ ضميره الاسدي
59ـ طلحه بن عبيد اللّه التميمي
60ـ عامربن عمير المنيري
61ـ عامربن ليليبن ضميرة
62ـ عامربن ليلي غفاري
63ـ ابو الطفيل عامربن واثله
64ـ عايشه بنت ابيبكر
65ـ عباسبن عبدالمطلب
66ـ عبدالرحمنبن عبد ربه انصاري
67ـ عبدالرحمانبن عوف
68ـ عبدالرحمنبن يعمر الديلمي
69ـ عبداللّهبن ابي عبد الاسد
70ـ عبداللّهبن بديل بن ورقا
71ـ عبداللّهبن بشير مازني
72ـ عبداللّهبن ثابت انصاري
73ـ عبداللّهبن جعفربن ابيطالب
74ـ عبداللّهبن حنطب قرشي
75ـ عبداللّهبن ربيعه
76 ـ عبداللّهبن عباس
77 ـ عبداللّهبن ابي اوفي
78 ـ عبداللّهبن عمربن الخطاب
79ـ عبداللّهبن مسعود هذلي
80 ـ عبداللّهبن ياليل
81ـ عثمانبن عفان
82ـ عبيدبن عازب
83 ـ عديبن حاتم
84ـ عطية بن بسر مازني
85ـ عقبة بن عامر جهني
86ـ اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب(ع)
87ـ عماربن ياسر
88ـ عمارة خزرجي
89ـ عمربن ابي سلمه
90ـ عمربن الخطاب
91ـ ابونجيد عمرانبن حصين فزاري
92ـ عمروبن الحمق خزاعي
93ـ عمروبن شراحيل
94ـ عمروبن العاص
95ـ عمروبن مرة جهني
96ـ فاطمه دختر پيامبر اكرم(ص)
97ـ فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب
98ـ قيسبن ثابت بن شماس
99ـ قيسبن سعد بن عباده
100ـ ابومحمد كعببن عجرة
101ـ ابوسليمان مالك بن حويرث
102ـ مقدادبن عمرو الكندي
103ـ ناجيه بن عمرو الخزاعي
104ـ ابوبرزه فضلةبن عتبة
105ـ نعمانبن عجلان انصاري
106ـ هاشم المرقال
107ـ وهببن حمزه
108ـ ابو وسمه وحشيبن الحرب
109ـ ابو حجيفه وهببن عبد اللّه
110ـ ابو مرازم يعليبن مره.
نامهاي تابعين كه داستان غدير را نقل كردهاند
1ـ ابو راشد البحراني الشامي
2ـ ابو سلمه عبداللّهبن عبدالرحمنبن عوف
3ـ ابوسليمان المؤذن
4ـ ابوصالح السمان
5ـ ابو عنفوانه مازني
6ـ ابو عبدالرحيم الكندي
7ـ ابوالقاسم اصبغ نباتة
8ـ ابو ليلي الكندي
9ـ اياسبن نذير
10ـ جميلبن عماره
11ـ حارثهبن نصر
12ـ حبيببن ابي ثابت الاسدي
13ـ الحرثبن مالك
14ـ الحسينبن مالكبن الحويرث
15ـ حكمبن عتيبه الكوفي
16ـ حميدبن عماره الخزرجي
17ـ حميد الطويل
18ـ خيثمهبن عبد الرحمان
19ـ ربيعة الجرشي
20ـ ابوالمثني رياحبن الحارث
21ـ ابو عمرو زاذان
22ـ ابومريم زرين حبش
23ـ زيادبن ابي زياد
24ـ زيدبن يثيغ
25ـ سالمبن عبداللّهبن عمربن الخطاب
26ـ سعيدبن جبير الاسدي
27ـ سعدبن ابي حدان
28ـ سعيدبن المسيب قرشي
29ـ سعيدبن وهب الهمداني
30ـ ابو يحيي سلمهبن كهيل
31ـ ابو صادق سليمبن قيس هلالي
32ـ ابو محمد سليمانبن مهران
33ـ سهمبن الحصين الاسدي
34ـ شهربن حوشب
35ـ الضحاكبن مزاحم هلالي
36ـ طاووسبن كيسان يماني
37ـ طلحهبن المصرف الايامي
38ـ عامربن سعدبن ابي وقاص
39ـ عايشه بنت سعد
40ـ عبدالحميدبن المنذربن الجارود
41ـ ابو عماره عبد خير بن يزيد همداني
42ـ عبدالرحمنبن ابي ليلي
43ـ عبدالرحمانبن سابط
44ـ عبداللّهبن اسعدبن زرارة
45ـ ابومريم عبداللّهبن زياد الاسدي
46ـ عبداللّه بن شريك العامري
47ـ ابومحمد عبداللّهبن محمدبن عقيل الهاشمي
48ـ عبداللّهبن يعليبن مره
49ـ عديبن ثابت انصاري
50ـ ابوالحسن عطيهبن سعد
51ـ عليبن زيدبن جدعان بصري
52ـ ابو هارون عمارهبن جوين العبدي
53ـ عمربن عبدالعزيز (خليفه اموي)
54ـ عمربن عبد الغفار
55ـ عمربن علي اميرالمؤمنين
56ـ عمروبن جعدةبن هبيره
57ـ عمروبن مره الكوفي
58ـ ابو اسحاق عمروبن عبداللّه السبيعي
59ـ ابو عبداللّه عمروبن ميمون
60ـ عميرةبن سعد همداني
61ـ عميرة بنت سعدبن مالك
62ـ عيسيبن طلحهبن عبيداللّه تميمي
63ـ ابوبكر فطربن الخليفة المخزومي
64ـ قبيصهبن ذويب
65ـ ابو مريم قيس ثقفي
66ـ محمدبن عمربن علي امير المؤمنين
67ـ ابوالضحي مسلمبن صبيح
68ـ مسلم الملائي
69ـ ابو زراره مصعببن سعدبن ابي وقاص
70ـ مطلببن عبداللّه قرشي
71ـ مطر الوراق
72ـ معروفبن خربوذ
73ـ منصوربن ربعي
74ـ مهاجربن مسمار الزهري
75ـ موسيبن اكتلبن عمير
76ـ ابوعبداللّه ميمون بصري
77ـ نذير الضبي الكوفي
78ـ هانيبن هاني الهمداني
79ـ ابو بلج يحييبن سليم فزاري
80ـ يحييبن جعدةبن هبيرة
81ـ يزيدبن ابي زياد الكوفي
82ـ يزيدبن حيان التيمي
83ـ ابو داوود يزيدبن عبد الرحمن
84ـ ابو نجيح يسار الثقفي
تاريخ اسلام درباره داستان غدير غوغايي دارد و هياهويي
به نظر ميرسد قضيه غدير خم به وسيله صد و ده صحابي و هشتاد و چهار تابعي و سيصد و شصت نفر علماي عاليمقام اسلامي، جاي ترديدي در اين داستان سازنده باقي نميگذارد.
همچنين، هزاران شاعر عرب و غير عرب، قضيه غدير و مولويّت علي(ع) را در اشعاري كه از صميم قلب سرودهاند، مجالي به ترديد در وجود چنين حادثهاي بزرگ باقي نميگذارد. اگر كسي به خود اجازه بدهد كه در ثبوت چنين حادثهاي ـ با وجود نقل فوق متواتر ـ ترديد كند، او ميتواند همه حوادث يقيني و قطعي تاريخ را مورد انكار قرار بدهد.
از طرف ديگر، داستان غدير ميگويد: پيامبر اكرم(ص) در آن روز، علي(ع) را به مردم نشان داد و گفت: جبرئيل از طرف پروردگارم به من دستور داده است در اين جايگاه كه جمعيت انبوهي از مردم حاضرند، بايستم و به هر انسان سفيد و سياه اعلام كنم: عليبن ابيطالب، برادر و وصيّ و خليفه و پيشواي مسلمين بعد از من ميباشد ... محكمات قرآن را بفهميد و در متشابهاتش سرگردان نشويد. اين قرآن را (متشابهاتش را)، كسي پس از من تفسير نخواهد كرد، جز اين شخص كه از دستش گرفته و بازويش را بلند كردهام.
من كنت مولاه فهذا علي مولاه.
هر كس من مولاي او هستم، علي مولاي اوست...9
در اين جمله، عدهاي از گذشتگان ـ كه به قول جلالالدّين: مغز باعظمتشان را در باز و بسته كردن و دوباره باز كردن و بستن گره مستهلك ميسازند ـ كلمه «مولا» را مانند جنازه بيصاحب گورستان، به آن خرابه كشانده و با اين بلا تكليفي، محصول داستان غدير را به شكل يك حادثه خندهآور درآوردهاند.
تاكنون بيست و هفت معني براي «مولا» پيدا كردهاند تا مقصود از جمله: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، براي ابد در تاريكي محض فرو رود! گفتهاند: مولا به معاني زير آمده است:
1ـ خدا 2ـ عمو 3ـ پسر عمو 4ـ پسر 5 ـ پسر خواهر 6ـ آزادكننده برده 7ـ برده آزادشده 8 ـ برده 9ـ مالك 10ـ پيرو 11ـ كسي كه به او نعمت داده شده است 12ـ شريك 13ـ همپيمان 14ـ رفيق 15ـ همسايه 16ـ كسي كه به جايي وارد شده باشد 17ـ داماد 18ـ نزديك 19ـ سردهنده نعمت 20ـ كسي كه مرده يا مفقود شده است 21ـ وليّ 22ـ كسي كه به چيزي از همه شايستهتر است 23ـ شريف و آقا، نه مالك و آزادكننده برده 24ـ دوست 25ـ ياور 26ـ متصرّف در امر 27ـ متولّي امر.10
از شماره 1 تا شماره 12، يا از نظر عقلي و يا از نظر جريان خارجي، براي تفسير كلمه مولا در جمله يادشده كاملا نامفهوم است.
شماره 13 (همپيمان)، حقيقتي نيست كه درباره خود پيامبر اكرم(ص) واقعيت داشته باشد، زيرا پيامبر جز بيعت الهي و پيمان اسلامي با كسي پيمان ديگر ـ كه در ميان عرب آن روز رسم بوده ـ نبسته بود. پيمان الهي كه به وسيله بيعت با پيامبر صورت گرفته بود، اختصاص به علي(ع) نداشت، بلكه تمام مسلمانان آن روز با پيامبر همپيمان بودند.
از شماره 14 تا 20 نيز همان اشكال وارد است كه در خصوص شمارههاي نخست گفتيم.
شماره 21 مبهم يا داراي يك معناي عمومي است.
شماره 23 (آقا)، يك معناي عمومي عرفي است كه با نظر به اهميت حادثه، مورد احتمال نيست.
شماره 24 و 25 (دوست و ياور) نيز نميتواند مقصود پيامبر اكرم(ص) باشد، زيرا قرآن مجيد بالاتر از دو پديده دوستي و ياوري را با بيانات گوناگون، مانند «المؤمنون اخوه» بيان نموده است.
اگر پيامبر اكرم در آن حادثه عجيب كه دهها هزار نفر را در زير آفتاب سوزان عربستان معطّل كرده و دستور اكيد صادر كند كه كسي حركت نكند، خدا را گواه گرفته است و توصيههاي نهايي خود را به وسيله آن اشخاص به گوش تمام قرون و اعصار آينده ميرساند و مولويّت علي را مانند با اهميتترين ماده توصيههايش اعلام ميكند. آيا پيامبر با اين وضع ميخواست درباره علي(ع) چيزي بگويد كه قرآن شديدتر و با اهميتتر از آن را درباره همه مردم با ايمان گفته است؟!
پيامبر اكرم(ص) پيش از حادثه غدير، درباره علي(ع) آن مطالب عالي را گفته بود كه دوستي و ياوري در مقابل آنها هيچ اهميتي ندارد، مانند: اي علي! نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسي است، جز در نبوّت كه پس از من پيامبري نيست.
اگر پيامبر از آن ميترسيد كه مردم دوستي و ياوري علي(ع) را فراموش كنند، بنابراين حادثه غدير را بر پا كرد!
اگر مردم بتوانند مطالب عالي را فراموش كنند، ياوري و دوستي علي(ع) را هم ميتوانند فراموش كنند، وگرنه غائله جمل و صفين و خوارج و حوادث مربوط به آنها نميبايد صورت بگيرد!
با نظر به اهميت حادثه و عظمت مقام علي(ع) در ميان مسلمين و احتجاجاتي كه بعدها خود اميرالمؤمنين و ديگر مردان الهي درباره مولا بودن علي(ع) و نتيجهگيري در خصوص پيشوايي او نمودهاند، اين نتيجه را ميگيريم كه: مقصود از «مولا»، همان معناي اولي به تصرّف ميباشد كه خود پيامبر داراي آن بوده است.
اگر در آن روز، منظور پيامبر اكرم(ص) از كلمه مولا روشن نبود، آيا در ميان دهها هزار نفر مردان آزاده، كسي پيدا نميشد كه بگويد: اي رسول خدا ! كلمه «مولا» معاني متعدد دارد؛ مقصود شما كداميك از آن معاني است؟! معلوم ميشود خود مردمي كه آن روز جمله يادشده را شنيدهاند، مقصود پيامبر را كاملا درك كردهاند كه هيچ استفساري نكردهاند.
بعضي از معاني «مولا»، جز اولي به تصرّف در آن مورد، عقلاني نبوده است. بعضي ديگر توضيح واضحات بوده و شمارههاي ديگر اهميتي ندارد. از اينرو بود كه پس از حادثه غدير، اغلب مهاجرين و انصار به منصب مولويّت علي(ع) تبريك گفتند.
آيا دوستي و ياوري كه بارها در قرآن مجيد و گفتههاي خود پيامبر اكرم(ص) درباره همه مسلمانان با يكديگر اعلام شده است، احتياج به اعلام تبريك جديد داشته است؟!
روشي كه جلالالدّين محمد مولوي در تفسير «مولا» انتخاب كرده است، بسيار جالب بوده و نزديك به منظور پيامبر ميباشد، زيرا به نمونهاي از آزادي مطلق كه علي(ع) رسيده بود، در هيچيك از صحابه ديده نميشود. اين حقيقتي است كه كردار و گفتار اميرالمؤمنين(ع) در آن زندگي پر غوغايش به خوبي اثبات ميكند: خوابيدن او در رختخواب پيامبر، آزادي او را از حيات، و راستگويي او در قضيه شوراي شش نفري كه او را از آقايي دنيا بركنار كرد، عدالت مطلقه او در تمام دوران حياتش، به خوبي آزادي او را از زنجير گرانبار طبيعت و شؤون آن اثبات ميكند.
تنظيم: «گروه تحقيق و پژوهش مؤسسه علامه جعفري» ــ آذرماه 1387
منابع:
1ـ مأخذ اين روايت بيش از حدّ تواتر است.
2ـ مائده / آيه 3 .
3ـ حج / آيه 13 .
4ـ انفال / آيه 40 .
5ـ حج / آيه 78 .
6ـ محمد/ آيه 11.
7ـ قصص / آيه 5 .
8ـ بقره / آيه 124.
9ـ ابو جعفر محمدبن جرير طبري در كتاب ولايت از زيدبن ارقم به نقل از علامه فقيد شيخ عبدالحسين اميني در كتاب الغدير، ج 1 / 214 .
10ـ الغدير، ج 1 / 362 و 363 .
سه شنبه 26 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]
-
گوناگون
پربازدیدترینها