واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هملت بودن يا نبودن
ترديد، 18 سال پس از پرده آخر، بار سهمگيني از انتظارات را به دوش کريم مسيحي قرار داده استترديد، دومين فيلم بلند واروژ کريم مسيحي بعد از پرده آخر است. اصولا درمورد کساني که فيلم اولشان را ميسازند، سه حالت را ميتوان متصور بود. يا فيلم اولشان بهشدت ضعيف و آبکي است، يا قابل قبول و قابل تامل است يا يک شاهکار. بهنظر ميرسد لااقل در سينماي ايران، حالت دوم بهترين حالت ممکن است. چرا که هم توقعات بيش از حد بالا نيست و هم اينکه نگاه توليدکنندگان فيلم به کارگردان مثبت است و براي همين در ساخت فيلم دومش چندان دچار مشکلات حاشيهاي نميشود.اما وقتي اولين فيلم يک کارگردان خيلي خوب باشد، معمولا ساختن فيلم دوم براي او حتي از فيلم اول هم سختتر است. يا فيلم دومش سقوط وحشتناکي برايش خواهد بود يا لازم است براي ساختن فيلم دومش حوصله و دقت فراواني به خرج دهد.در مورد پرده آخر، اولين فيلم بلند واروژ کريم مسيحي، ميتوان با اطمينان گفت اين فيلم به دسته سوم تعلق دارد و شايد همين شاهکار بودن فيلم باعث دوري تقريبا دو دههاي کريم مسيحي از فيلمسازي شد.طبيعي بود که ساخته شدن دومين فيلم کريم مسيحي بعد از تقريبا 18 سال، اتفاق مهم و کنجکاوي برانگيزي بود و يکي از اخبار مهم سال گذشته سينماي ايران بهشمار ميآمد.بههر حال براي همه طرفداران سينما مهم بود که آيا کريم مسيحي ميتواند دوباره يک فيلم تر و تميز ديگر به سينماي ايران ارائه کند يا نه. حالا بعد از ديدن «ترديد»، ميتوانم با خيال راحت بگويم «ترديد» به هيچ وجه دوستداران کريم مسيحي را نااميد نميکند. البته اگر در مقام مقايسه برآييم، «ترديد» در سطح پايينتري از «پرده آخر» قرار ميگيرد. ولي فيلم بسيار خوب و آبرومندانهاي براي سينماي ايران بهشمار ميرود که در مقاطعي حتي بهنظرم از سطح سينماي ايران هم فراتر ميرود.هنگام تماشاي «ترديد» بايد توجه داشت که با اقتباسي از هملت شکسپير طرف نيستيم. اگر ترديد را به دو نيمه (از نظر زماني مساوي) تقسيم کنيم، ميتوانيم بگوييم نيمه اول فيلم برداشتي کلي از هملت است. ولي نيمه دوم راه خودش را ميرود و حتي برداشت آزاد هملت هم نميتواند حساب شود.در کل اگر بخواهيم فيلم را از نظر سبک و مضمون به بخشهاي مجزا تقسيمبندي کنيم، سه قسمت را ميتوانيم براي آن در نظر بگيريم: يک ساعت اول «ترديد» را ميتوان بخش اول فيلم تلقي کرد. در اينجا فيلم دارد مطابق با الگوي هملت پيش ميرود و بهنظر ميرسد يک بازسازي يا اقتباس از روي هملت را شاهديم. فيلم در اين قسمت شرايط مناسبي دارد. معرفي شخصيتها به طرزي کلاسيک در همان 10 ، 15 دقيقه ابتدايي فيلم صورت ميگيرد.ترديد، دومين فيلم بلند واروژ کريم مسيحي بعد از پرده آخر است. اصولا درمورد کساني که فيلم اولشان را ميسازند، سه حالت را ميتوان متصور بود. يا فيلم اولشان بهشدت ضعيف و آبکي است، يا قابل قبول و قابل تامل است يا يک شاهکار.کريم مسيحي در اين قسمت ارجاعات زيادي به هملت ميدهد که مدام به تماشاگر شباهت داستان به هملت را يادآوري کند. اين ارجاعات گاه دلچسب و قابل قبول از آب درآمدهاند (مثل قسمتي از نمايشنامه هملت که سياوش روي آينه براي مهتاب مينويسد) و گاه نچسب و بيش از حد صريح (مثل تابلوي بودن يا نبودن روي ديوار اتاق کار دايي متين يا دوبارهخواني همان متن نوشته شده روي آينه توسط مهتاب). با اين وجود تلاش کريممسيحي براي ايرانيزه کردن نمايش هملت بهخوبي جواب داده است. نوع روابط شخصيتها، با توجه به اين نکته که آنها قرار نيست متعلق به قشر متوسط ايراني (از لحاظ اقتصادي و اجتماعي) باشند، قابلپذيرش است. هنگام تماشاي فيلم، بهنظرم بزرگترين اشتباهي که تماشاگر ميتواند مرتکب شود، اين است که بخواهد شخصيتها را در جامعه معادلسازي کند.شخصيتهاي فيلم قرار نيست تيپ يا نماد باشند. هر شخصيت، بايد به صورت يک شخصيت منفرد بررسي شود. از اين ديد که بنگريم، ميفهميم کريممسيحي چقدر در شخصيتپردازي موفق عمل کرده است. در اين بخش، بازيها و فيلمبرداري حسين جعفريان نقطه قوت فيلم است.اشکالي هم اگر هست، از ريتم کند فيلم است که تماشاگر را تا حدي خسته ميکند. البته در بعضي از جاها، ريتم کند فيلم بهخاطر اطلاعاتي که به تماشاگر منتقل ميشود، ضروري بهنظر ميرسد. ولي تاكيد کريممسيحي بر اين نکته که زندگي سياوش شبيه به هملت است گاهي اوقات زيادهروي بهنظر ميرسد. تماشاگري که يکبار داستان هملت را خوانده و از ضريب هوشي متوسطي هم برخوردار باشد، به سادگي در همان 30 دقيقه اول شباهتها را متوجه ميشود. براي همين آن پوستر بزرگ هملت يا اجراي نمايشنامه ديگر زيادي بهنظر ميآيند.
اما برگ برنده فيلم، 50 دقيقه بعدي آن است. اين بخش دقيقا از جايي که نگاه سياوش به آن تابلوي روي ديوار اتاق دايي متين ميافتد و متوجه شباهت زندگياش با هملت ميشود، آغاز شده و با تلاش سياوش، گارو و بعد مهتاب براي فرار از اين سرنوشت محتوم ادامه مييابد. به جرات ميگويم اين 50 دقيقه از فيلم نه در مقياس سينماي ايران، که بايد در مقياس سينماي جهان مورد بررسي قرار بگيرد.تم محبوب و قوي سرنوشت محتوم و مبارزه با آن، در اينجا به خوبي مورد استفاده قرار گرفته و پرورانده شده است. حالا ديگر با يک نسخه ايراني هملت روبهرو نيستيم، بلکه با داستاني پرتعليق و هيچکاکي سر و کار داريم؛ تلاش يک گروه براي فرار از سرنوشت محتوم. به تبع اين داستان هيچکاکي، ريتم فيلم ناگهان تندتر ميشود و هيجان کار به طرز قابل ملاحظهاي افزايش مييابد. فيلمبرداري، تدوين، نورپردازي و طراحي صحنه فيلم آنقدر در اين 50 دقيقه زيبا و دلنشين هستند که ميتوان به پايشان ايستاد و تحسينشان کرد.ترديد يکي از اولين فيلمهاي ايراني است که ميتوان از مفهوم «کاربرد ميزانسن» در آن صحبت کرد و اين مساله به خصوص در اين 50 دقيقه بيشتر به چشم ميخورد؛ بهخصوص در نماهايي که از سينماي نيمهکاره گرفته شده و يکي از درخشانترين و هوشمندانهترين ايدههاي فيلم بهشمار ميآيد.دقت در سکانسهاي داخلي سينما، ميتواند خيلي از اطلاعات را از کاراکترها و ارتباط آنها براي تماشاگر روشن کند (يکي از زيباترين قسمتهايش که فراموش نکردهام، جايي است که گارو ميخواهد پيانو را به مهتاب هديه دهد و با چاشني طنز اين کار را انجام ميدهد و مهتاب نسبت به آن شوخي واکنش نشان ميدهد. همين سکانس ميتواند فرصتي باشد براي شناخته هر سه کاراکتر).تعليق فيلم وقتي بيشتر ميشود که متوجه ميشويم بهرغم تلاش سياوش، ظاهرا داستان دارد دقيقا به سبک هملت پيش ميرود. در اين ميان کشته شدن انوري بهنظرم نقطه عطفي براي فيلم بهشمار ميرود. اينجاست که بهطور جدي ميفهميم واقعا اين قضيه شوخيبردار نيست.حالا ديگر جريان مثل نيمه اول فيلم نيست. تا قبل از ورود به قسمت دوم، فيلم کاملا مشابه هملت پيش ميرود و تماشاگر ميتواند با خيال راحت منتظر فرجام شوم سياوش و مهتاب باشد. ولي با آغاز بخش دوم، ديگر قطعيتگرايي از بين ميرود و ترديد سياوش بهطور کامل در تماشاگر هم ايجاد ميشود و تعليق فوقالعادهاي ايجاد ميکند که اين تعليق بهنظرم درخشانترين وجه فيلم بهشمار ميرود.اما ميرسيم به 10دقيقه پاياني که همان نتيجهگيري است. تماشاي اين 10 دقيقه بيش از هر چيز به من يادآوري کرد که فيلمهاي ايراني بهرغم پيشرفتهاي محسوسي که داشتهاند، ولي هنوز در پايانبندي بهشدت لنگ ميزنند. 10 دقيقه پايانيترديد به هيچ وجه در حد بقيه فيلم نيست.در ميان فيلمهاي ايراني، «پستچي سهبار در نميزند» هم با اين مشکل رو به رو بود؛ ايدهاي درخشان داشت، خوب هم تا پايان پيش ميرفت. ولي همه رشتهها در يک ربع انتهايي پنبه ميشد. ولي درمقام مقايسه، ميتوان پايانبندي ترديد را ترجيح داد.همچنين نحوه نمايش سرنوشت مقدر شده براي شخصيتهاي فيلم در تيراندازي نهايي مضحک جلوه ميکند. اينکه شش، هفت گلوله شليک شده از سوي دانيال، دقيقا دو شخصيت منفي ماجرا را بکشد، بهنظرم خيلي با واقعيت فرق دارد.انتهاي فيلم پستچي سهبار در نميزند، به نوعي باج دادن به تماشاگر بود اما در ترديد با چنين مسالهاي روبهرو نيستيم. کريممسيحي قرار نيست به تماشاگر باج بدهد يا سطح فيلمش را پايين بياورد. بلکه دقيقا دارد همان چيزي را نشان ميدهد که بهخاطر آن فيلم را ساخته بود.سياوش و مهتاب از سرنوشت هملت و افيلياوارشان فرار ميکنند. ولي باز هم ميبينيم که همه انگار در چنبره سرنوشت تعيين شدهشان گرفتارند.بهرغم تلاشهاي سياوش، آن چه سرنوشت همه را تعيين ميکند، تقدير است. تصور کنيد تير دانيال اندکي به سمت ديگري شليک ميشد و مثلا به قفسه سينه سياوش اصابت ميکرد. آن وقت همهچيز عوض ميشد. ولي چيزي که در اين 10 دقيقه آخر فيلم عذابآور است، اول از همه ريتم بسيار تندي است که به هيچ وجه با ضرباهنگ دقايق قبلي فيلم قابل مقايسه نيست و يادآور سريالهاي تلويزيوني است که تا اواخر سريال، تا حد امکان داستان را طولاني ميکنند و ناگهان در چند دقيقه نتيجهگيري نهايي را انجام ميدهند.شخصيتهاي فيلم قرار نيست تيپ يا نماد باشند. هر شخصيت، بايد به صورت يک شخصيت منفرد بررسي شود. از اين ديد که بنگريم، ميفهميم کريممسيحي چقدر در شخصيتپردازي موفق عمل کرده است. در اين بخش، بازيها و فيلمبرداري حسين جعفريان نقطه قوت فيلم است.همچنين نحوه نمايش سرنوشت مقدر شده براي شخصيتهاي فيلم در تيراندازي نهايي مضحک جلوه ميکند. اينکه شش، هفت گلوله شليک شده از سوي دانيال، دقيقا دو شخصيت منفي ماجرا را بکشد، بهنظرم خيلي با واقعيت فرق دارد.سرنوشت هيچگاه اين قدر دقيق و حساب شده عمل نميکند! در ضمن متاسفانه ضعف تکنيکي باعث شده تا سکانس انفجار ماشين و مرگ دانيال اصلا در حد انتظار نباشد. تدوين پرشتاب و متقاطع بين ماشين در حال حرکت و چهره مضطرب مهتاب، قرار است ضعفهاي فني و نبود امکانات و جلوههاي ويژه را مخفي کند که متاسفانه نتيجه نميدهد. همه اينها باعث ميشود که 10 دقيقه پاياني ترديد، خيلي معموليتر از آن باشد که انتظار داشتم.با اين وجود، اين پايان بندي بهگونهاي نيست که قرار باشد بهخاطر آن ارزشهاي فيلم را ناديده بگيريم و ترديد را يک فيلم معمولي بدانيم.ترديد بهرغم همه ضعفهايش، بهنظرم در سينماي ايران يک فيلم قابلاعتناست که بايد ارزشهايش به خوبي درک شود.دوست دارم يادداشتم را اينگونه به پايان ببرم که حالا واقعا ميتوان به آينده اين سينما اميدوار بود. فيلمهايي نظير درباره الي،ترديد و پستچي سهبار در نميزند و... نشان ميدهند که حالا ميتوان تغييرات بزرگ رخ داده در اين سينما را به چشم ديد و خوشحال شد از اين تکاني که سينماي ايران به خودش داده است.منبع : سينماي ما تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5634]