واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در نمایش رضا بابك هملت روشنفكر و مسائل و تردیدهای بزرگش به یك كودك كنجكاو با سوال مهم او درباره خوبیها و بدیهای دنیا تبدیل شده است. هملت در نمایش بابك بیشتر به دنبال... بازسازی كودكانه یك تراژدیشاید اگر بگوییم كه نمایشنامه «هملت» ویلیام شكسپیر انگلیسی، امروز یكی از آشناترین و معروفترین نمایشنامههای دنیاست، زیاد اغراق نكرده باشیم. مخاطبان و تماشاگران ایرانی هم تقریبا با این نمایش معروف قرن هفدهم آشنایی دارند؛ اما محبوبیت هملت در میان هنرمندان و بویژه هنرمندان تئاتر مساله دیگری است. كمتر هنرمند یا تماشاگر علاقهمند به تئاتر را میتوان در همین كشور خودمان پیدا كرد كه داستان هملت و تردیدهای تمام ناشدنیاش را نداند یا این كه اجرای نمایشی از هملت یا برگرفته از متن اصلی نمایشنامه شكسپیر را ندیده باشد. اما در این میان برداشت تورستن لتزر كه این روزها با ترجمه خوب ناصر حسینیمهر و كارگردانی رضا بابك در تالار ایرانشهر از هملت در حال اجراست باید خیلی متفاوتتر از تجربههای قبلیمان از نمایشنامه شكسپیر باشد.تورستن لتزر درنمایشنامه هملت شازده كوچولوی دانمارك ، زمان را به عقب برمیگرداند و كودكیهای هملت بازیگوش و كنجكاو و در عین حال اهل تفكر و اندیشه را با همان تردیدهای معروف و آشنایش، سالها پیش از بازگشت به دانمارك و مواجه شدن با قتل پدر و پادشاهی عمویش برایمان روایت میكند. در نمایش رضا بابك هملت روشنفكر و مسائل و تردیدهای بزرگش به یك كودك كنجكاو با سوال مهم او درباره خوبیها و بدیهای دنیا تبدیل شده است. هملت در نمایش بابك بیشتر به دنبال كشف حقیقت زندگی است و با همین نگاه كودكانه و سادهاش خشونت و زشتی دنیا را به باد انتقاد میگیرد؛ امادرعینحال باز هم شخصیت ضعیف و ناتوانی است. هملت كوچك نمایشنامه لتزر همه خصلتهای هملت شكسپیر را دارد، با این تفاوت مهم كه دنیای او هنوز با دنیای چند سال آیندهاش متفاوت است و نگاه او نگاهی سادهتر و كنجكاوتر.نكته مهم در مورد هملت شازده كوچولوی دانمارك این است كه همزمان با به عقب بردن داستان و ورود به دنیایی سادهتر، تصور تكرار تاریخ و همیشگی بودن چالش میان جنگ و خشونت با صلح و دوستی مورد تاكید قرار میگیرد. گویی به قتل رساندن پدر هملت، در دنیای داستان بارها و بارها پیش از وقوع در حال تكرار بوده است و همچنان تكرار خواهد شد.این همان مساله اصلی است كه فاصله میان دنیای بزرگترها و جهان كودكان را در بخشهایی از زیرمتن نمایش مورد توجه قرار میدهد. چنان كه هملت بازیگوش نمایش رضا بابك كاملا شبیه هملت پریشان احوال شكسپیر است و كلادیوس و پلونیوس هم همان مردان (بزرگترهای) شریر دوران پس از خود هستند. اما تبدیل هملت جوان و روشنفكر به كودك عروسكباز و رویدادهای اصلی نمایشنامه شكسپیر به رویدادهای غیرجدی اما مشابه در ساختاری جدید از نمایش امروزی هملت شازده... بیشتر یك دلقكبازی تراژیك ساخته است كه به هر صورت میتوان آن را در ادامه متن اصلی به گونهای موثر مورد ارزیابی قرار داد. با این تفاوت كه نمایشنامه لتزر و نمایش رضا بابك در ساختار جدید بیشتر مناسب اجرای صحنهای برای مخاطبان كودك و نوجوان است.ساختار نمایش به طور مشخص گستره ارتباط و محدوده مخاطبانش را همراه با خود تعیین میكند. نتیجهگیری، اتفاقات داستان، شعارها و پند و نصیحتها و حتی تردید كودكانه هملت (كودك بودن یا كودك نبودن) همگی مولفههایی هستند كه خواسته یا ناخواسته گروه سنی اصلی مخاطبان نمایش را مشخص میكنند و تازه هر چقدر كه از زمان اجرای این پارودی نسخه هملت میگذرد، این موضوع قوت بیشتری مییابد. ولی علیرغم همه ویژگیهایی كه متن دارد و اجرا هم ناگزیر از به نمایش درآوردن آن نشان میدهد، بظاهر رضا بابك خواسته هملت شازده به خوراكی برای مخاطبان با گروه سنی بالاتر تبدیل شود و همین مساله بسیاری از ارزشها و ظرفیتهای جذاب متن را نیز زیر سوال برده است.ناگفته پیداست كه نمایش برای رسیدن به این هدف و در فرآیند تولید و تبدیلسازی از متن و ترجمه آن، پا را فراتر گذاشته و با اضافه كردن و تحمیل كنایهها و متلكهای امروزی كه بسرعت هم رواج پیدا كرده است و در بیشتر نمایشهای در حال اجرای این روزها دیده میشود بین تئاتر و مخاطبان آن فاصله انداخته است. مساله اصلی در نمایشنامه و حتی در خود نمایش موضوع ساده و در عین حال مهم و متعلق به دنیای كودكانه مخاطبان آن است و مسلما آرایش دادن آن با مسائل ومشكلات نامانوس با داستان جهان كودكانه و سالم نمایشنامه را هم آلوده به مسائلی میكند كه اصلا در تناسب با كلیت و هدفمندی اصیل آن نیست.شاید اگر نمایش براساس اهداف و چارچوب مورد انتظار متن پیش میرفت، نمایشنامه جذاب و ساده تورستن لتزر، خیلی بیشتر و بهتر از این میتوانست با مخاطبانش ارتباط برقرار كند و تاثیرگذارتر باشد.طراحی صحنه خالی رنگ و بزرگ وخاكستری نمایش هم بیش از آن كه تداعیگر دنیای ذهن و فضای غالب بر مضمون داستان باشد، نمونهای از فضای متعادل و قدرتمند قصه است و رنگها و خطوط را تنها میتوان در لباس بازیگران و دیگر جزییات صحنه مشاهده كرد؛ هر چند موسیقی و حضور گروه دلقكها در صحنه و بویژه دلقكی كه صدای جیرجیر میشنود، بخشی از سردی حاكم برفضای اجرا را كاهش میدهند، اما در هر صورت كلیت نمایش بیشتر تحت تاثیر دنیای بزرگترهاست تا جهان مورد علاقه قهرمان داستان! شاید اگر نمایش بابك كاملا براساس متن نمایشنامه هملت ویلیام شكسپیر كار میشد، ما هم میتوانستیم چنین صحنه و فضایی را در آن بپذیریم؛ اما دشوار است كه بپذیریم هملت نمایشنامه لتزر تا این اندازه در تاریكی و سیاهی و میان برج و باروهای خاكستری رنگ قصه دانمارك فرو رفته باشد.گذشته از همه اینها شاید بازیگری و حضور خوب بازیگران در صحنه نمایش هملت شازده را بتوان مهمترین ویژگی مثبت و موثر نمایش رضا بابك دانست و از منظر جذابیتهای بازیگری كلیت اثر را نیز به گونهای مثبت مورد ارزیابی قرار داد. در این نمایش لیلی رشیدی با گریمی متفاوت نقش هملت كم سن و سال را بازی میكند. رشیدی بخوبی و با جنب و جوش و حفظ فیگورهای خاص توانسته بازیگوشیها و كنجكاویهای هملت را در كنار پرستو گلستانی در نقش افیلیا به نمایش بگذارد و از این منظر نقش قهرمان را خوب از آب درآورده است. پرستو گلستانی هم اگر چه نقش به مراتب سادهتری نسبت به رشیدی دارد، اما از عهده اجرای طنازیهای كودكانه افیلیا بخوبی برآمده است. بهرام شاهمحمدلوكه چهره آشنای تئاتر و تلویزیون كودك هم هست، در كنار جهانزاده زوج دیگری را ساختهاند كه اگر چه جهان آنها در محدوده دنیای بزرگترهاست، اما بازیشان كاملا در تناسب با حضور 2 بازیگر كودك نمایش به چشم میآید و البته موفق و متناسب با منظور داستان هم هست.در مجموع باز هم میتوان تاكید كرد كه نمایشنامه متفاوت و جذاب تورستن لتزر، با همه جذابیتها و قابلیتهایش بهتر بود از همان ابتدا و به طور مشخص برای مخاطبان كودك و با هدف تحت تاثیر قرار دادن این گروه از مخاطبان تولید میشد و روی صحنه میرفت؛ اما در هر حال اجرای رضا بابك هم با وجود برخی تغییرات در شیوه اجرا و نیز اضافه كردن كنایههای امروزی تا اندازهای كه باید به دل مینشیند و بویژه به واسطه حضور موفق بازیگرانش میتواند جذاب و دیدنی باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 899]