واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: هملت؛ چالش برانگيزترين نقش بر روى صحنه
[مترجم: زهره فرجى]
نمايشنامه هملت شاهكار ويليام شكسپير يكى از مشهورترين نمايشنامه هاى تاريخ ادبيات جهان است. اين نمايشنامه درباره هملت شاهزاده دانمارك است كه از سفر آلمان به قصر خود در السينور دانمارك بازمى گردد تا در مراسم خاكسپارى پدرش كه به گونه مرموزى به قتل رسيده است شركت كند. در اين ميان پدرش در هيئت روح بر وى ظاهر مى شود و از هملت مى خواهد كه انتقام اين قتل مخوف و ناجوانمردانه را از عمويش كه به قصد در دست گيرى حكومت با مادرش پيمان ازدواج بسته باز ستاند. هملت در عملى ساختن اين هدف در ترديد و وسوسه قرار مى گيرد و دچار افسردگى مى شود. «بودن يا نبودن» پرسش بزرگ اوست. مونولوگ معروف هملت كشاكش نيروهاى سرنوشت و آزادى اراده را چنين تصوير مى كند: «بودن نبودن، يا مسأله اين است.كه آيا بزرگوارى آدمى بيش از آن است كه زخم فلاخن وتير بخت ستم پيشه را تاب آورد، يا آنكه در برابر دريايى فتنه و آشوب سلاح برگيرد و با ايستادگى خويش بدان همه پايان دهد مردن، خفتن؛ نه بينش و پندارى كه ما با خواب به دردهاى قلب و هزاران آسيب طبيعى كه نصيب تن آدمى است پايان مى دهيم؛ چنين فرجامى سخت خواستنى است.»
به بهانه واگذارى نقش هملت به «ديويد تنانت»، بازيگر هاليوود، «ريچارد اير»، مدير سابق تئاتر ملى انگليس، درباره اينكه چرا اجراى اين نقش چند وجهى چالش برانگيز ترين كار در تئاتر است، توضيح مى دهد:
***
همه ساله اجراهاى متعددى از شاهكار دنياى ادبيات، هملت، اثر زوال ناپذير شكسپير، با گزينش هاى متفاوت نقش هاى آن بر روى صحنه مى رود. معمولاً هر پنج سال يكبار بازيگرى خود را در نقش هملت در بوته داورى عموم مى گذارد و نتيجه اين مى شود كه يا مورد استقبال مردم قرار مى گيرد و به لقب «هملت زمانه» مفتخر مى شود و يا با گذر سن يا عدم استقبال مردم از اين نقش جنجالى بركنار مى شود.
با نگاهى به عكس العمل هاى خودمان نسبت به هملت هاى گذشته مى توانيم اين مسئله را مورد بررسى قرار دهيم: اين امر مى تواند نتيجه پيوند عاطفى انكارناپذير ما با گذشته و ابزارى براى مطالعه بهتر و دقيق تر حال باشد. من شخصاً تاكنون دو اجرا از اين اثر را با چهار بازيگر در نقش هملت كارگردانى كرده ام: جاناتان پرايس (Jonathan Pryce)، دانيل دى لوئيس (Daniel Day-Lewis)، جرمى نورتام ( Jeremy Northam) و يان چارلسون (Ian Charleson)/ در سال ۱۹۸۰ براى انتخاب هملت در اولين كارم مهمترين معيارها در نظرم خصوصيات بارز يك فرد افسرده ماليخوليايى بود: مردى جوان اما سرخورده و غمگين با موهايى بلند و ژوليده و خصايصى زن گونه كه با يك عقده سنگين درونى در دنياى در حال رشد رنسانس ميلى به پيشرفت از خود نشان نمى داد. اين دقيقاً تصويرى بود كه «گونتر گراس» رمان نويس در توصيف چنين شخصيتى در قرن هجدهم پيش روى من گذاشته بود.
البته عصر ما نيز با اندوه و دلتنگى به غايت آشناست، با اين تفاوت كه علاوه بر اينها انسان نوعى در اين عصر با آخرين توان سعى در به شهرت رسيدن دارد و زمانى كه به آن مى رسد از آن مى گريزد و زندگيش را به چاشنى خودپرستى آلوده كرده است. بنابراين به نظر مى رسد نمايش مردى كه از سنگينى بار شهرت ناخواسته ناله مى كند و بصورت مداوم خود را در آينه درونش مى كاود، نمايشى درخور امروز باشد. انتخاب ديويد تنانت نيز به عنوان بازيگرى باهوش و استعداد و ماهر نمى تواند بر حسب اتفاق بوده باشد و انتخابى آگاهانه و زيركانه است.
ما كارگردانان معمولاً هملت را به چشم نوعى آزمون قدرت در ميان بازيگران يا داوطلبان اين نقش مى بينيم. نقشى كه مانند يك مسئوليت سنگين نه تنها در قبال تئاتر دوستان، بلكه حتى در قبال مردمى است كه تئاتر نمى روند. هرچه بازيگر اين نقش مشهورتر باشد، بررسى هاى عموم دقيقتر و گسترده تر خواهد بود. اما يك پرسش در همه حال مطرح است: آيا او توانايى اجراى اين نقش را دارد در سالهاى اخير بازيگران متعددى از جمله سيمون راسل، استفان ديلان، رالف فينس، آدرين لستر و بن ويشو در اين نقش ظاهر شده اند كه مى توان گفت همه آنها حداقل تاحدودى موفق بوده اند.
اما مشكل اينجاست كه هر كسى نمايش هملت را مى بيند پس از پايان آن احساس مى كند كه تا حدودى فريب خورده است! مانند اين است كه شما از مسكو ديدن كنيد اما روسيه واقعى را نبينيد. همين حس كماكان در مورد كارگردان و بازيگر هم صادق است. او هم مانند يك جهانگرد از پاافتاده است كه هنوز مكان هاى نديده و كشف نكرده بسيارى در سراسر يك قاره وسيع دارد و تنها كارى كه تاكنون انجام داده شايد دسته بندى نامنظم اين مكان ها بر روى يك نقشه است.// اين گستردگى قلمرو به طبقه بندى پولونيوس(Polonius) از نمايشنامه شباهت دارد: «تراژدى، كمدى، تاريخى، شبانى، كمدى- شبانى، تاريخى- شبانى، تراژدى-تاريخى، تراژدى- كمدى-تاريخى- شبانى ///!»
هملت از طرفى در برابر برداشت هاى سطحى، چكيده گويى و عصاره گيرى، مقاومت مى كند و از طرف ديگر از ارائه فهمى كامل و همه جانبه به مخاطبش سر باز مى زند. در وهله اول در اين نمايش موجى از گدازه هاى احساسات ذوب شده از اندوه و جنون و خشونت گرفته تا فشارهاى عصبى، وابستگى، حسادت سركوب شده، شرم، گناه، پشيمانى و حتى كمى عشق به بيرون فوران مى كند. از سوى ديگر اين نمايشنامه تا حدود زيادى بعد سياسى نيز دارد قصر السينور(Elsinor، مقر پادشاهى دانمارك) با درباريان فاسد، جاسوسان، واسطه هاى دربارى كوته نظر، افسران كبرفروش و بوى تعفن ترس كه در هر گوشه از آن به كمين نشسته، تمثيل كاملى از يك حكومت فاسد خودكامه است.
نكته قابل توجه ديگر درباره اين نمايش، جولان عقايد و ايده هاى مختلف در آن است كه باعث مى شود يا حتى مخاطب را مجبور مى كند تا درباره عمق مسائلى همچون ماهيت ديوانگى، ماوراءالطبيعه، تقدير، عدالت، مجازات و از اين قبيل بينديشد. بخش بزرگى از نمايشنامه شرح ترديد اجتناب ناپذير هملت به انتقام است. پس اين يك نمايش انتقام است، نمايش هيجان انگيز انتقام طلبى پسرى از عمويش به خاطر قتل پدر. چنين داستانى بيش از هر خصوصيت ديگرى مى تواند «تأمل برانگيز» باشد.
به هر روى با صرفنظر از هر آنچه بيان آن در قالب يك نمايش پنج پرده اى براى كارگردان ميسر نيست، نكته اى كه انتقال آن به هر قيمتى اجتناب ناپذير است شرح رنجيدگى فرزندى از ازدواج دوباره مادر اوست. بنابراين از ميان هر نوع رويكردى كه كارگردان براى مخاطب فراهم مى كند بيان تعدادى از مسائل كه درون مايه اصلى نمايش را تشكيل مى دهند الزامى است. مشكلات اصلى در انتقال مفاهيم اجتناب ناپذير اين نمايشنامه عبارتند از: باورپذير ساختن تجلى روح براى بيننده ، به تصوير كشيدن جنون هملت ، پيدا كردن بازيگر زنى كه بتواند ديوانگى افيليا را به طرزى ملموس و تأثيرگذار به تصوير بكشد ، حفظ قدرت و تأثيرگذارى در طول اين نمايش ممتد بدون اينكه به بيننده فرصت خارج شدن از تئاتر در حين نمايش را بدهد و مهمتر از همه نمايش يك بازى در بطن يك بازى ديگر و /// با رعايت تمام اين موارد مى توان تصور كرد كه عدالت در مورد بهترين نمايشنامه منثورى كه تاكنون به ثبت رسيده تا حدودى رعايت شده است!
تنها اجرايى از اين نمايشنامه كه تاكنون از نظر من تمامى اين موارد را به گونه رضايت بخشى رعايت كرده است، فيلم گريگورى كوزينتسف (Grigori Kosintsev) محصول روسيه متعلق به سال۱۹۶۴ بود كه در آن اينوكنتى اسموكتونوسكى (Innokenti Smoktunovsky) در ۳۹ سالگى نقش هملت را ايفا مى كرد. جوان بودن هملت در اين نمايش الزامى نيست. اما رعايت اين عامل مى تواند كمك بيشترى به آن كند. چرا كه داستان درباره تكامل شخصيتى يك انسان است. اين نكته در واقع بحث چالش برانگيز اين روزهاست. چرا كه بسيارى از مردم حتى در ۶۰ سالگى نيز به درجه خودشناسى هملت نمى رسند.
موضوع اصلى داستانها، فيلمها، رمانها و اشعار روايى ماـ از هملت گرفته تا هرى پاتر ـ را شرح تكامل انسانها از جوانى تا بلوغ فكرى تشكيل مى دهد: عشق ورزى و مقاومت در برابر خواسته هاى والدين، قبول مسئوليت و آگاهى از سرانجام دنيوى كه همانا مرگ است عناصر كمابيش مشترك در اين آثار هستند. هملت دانش آموز خردمندى است كه از طرف نسل پيشين خود كه زندگيشان تحت اداره مصالح سياسى و قواى ارتشى بود مورد فشار روحى واقع مى شود. او مرد جديدى متعلق به رنسانس نوپاست كه به مخالفت با فئوداليسم ديرپا برمى خيزد، اشراف زاده و شاهزاده اى است كه با تحصيل در دانشگاهى در آن سوى مرزهاى كشورش با پيشينه اش مقابله مى كند و نجيب زاده ايست كه دوستانش را از ميان مردم عادى برمى گزيند.
سه شنبه 2 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]