تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798274835




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

افول طفوليت؛ غم انگيز ترين فاجعه فرهنگي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
افول طفوليت؛ غم انگيز ترين فاجعه فرهنگي
افول طفوليت؛ غم انگيز ترين فاجعه فرهنگي نويسنده:دكتر صادق طباطباييمنبع:روزنامه قدس دوران كودكي يا طفوليت، مرحله اي از عمر يك انسان است كه اقتضائات و ايجابات ويژه خود را دارد. روح و جسم لطيف كودك، ظرفيت درگيري و توان حضور در ماجراهاي جهان بزرگسالان را ندارد. از اين رو در يك جامعه سالم ، يك خانواده متعهد، مانع رويارويي او با مسايل بزرگسالان، از خشونت و نابسامانيهاي فرهنگي و اخلاقي و جنسي گرفته، تا قتل و كشتار و فجايع روزمره و حتي كاربرد كلمات ركيك و ناسزا گشته، حد فاصل ميان جهان كودك و دنياي بزرگسالان را مورد توجه قرار مي دهند، تا زمينه رشد و تكامل سالم روحي و جسمي او را متناسب با اقتضائات خردسالي و ايجابهاي عاطفي هماهنگ با ظرفيت و توان محدود او، فراهم آورند.شبيخون گسترده نظام صنعتي نوين بر فرهنگ بشري و كاراترين ابزار آن يعني رسانه هاي تصويري به ويژه تلويزيون، نزديك به دو دهه است كه اين حد فاصل و اين مرز حائل را از ميان برداشته است. امروزه در حالي كودك از هجده ماهگي به تماشاي تلويزيون مي پردازد- بخصوص در غرب- و از سه سالگي بيننده معتاد اين رسانه تصويري است، كه در برنامه هاي اين جعبه جادو، تفاوتي ميان كودك و بزرگسال وجود ندارد. كشتار و خشونت، آدم ربايي و سرقت، ناهنجاريهاي اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي، در انواع قالبهاي نمايشي و تصويري و حتي پيامهاي بازرگاني، پيوسته در معرض ديد كودك و بزرگسال، به طور يكسان، قرار دارد. ثمره قهري اين وضع، ايجاد اختلال و تزلزل در «دوران كودكي» انسانها، تا سرانجام محو و زوال كامل آن خواهد بود؛ بدين معني كه محدود كردن و دگرگون ساختن فضاي رشد كودك، و جهت دادن به نشاط و تلاش او، بي توجهي به فضاي ذهني و عنايت نداشتن به آسيب پذيري كودك در مواجهه با ماجراها، حوادث، داستانها و همه دقايقي كه بايد از چشم و نظر، ذهن و انديشه كودك دور بماند، تا سلامت روان و رشد متعادل جسم و روح و عقل او را تضمين كند؛ موجبات زوال كودكي و در نتيجه اعوجاج شخصيتي او را در پي خواهد داشت.زوال «دوران كودكي» يا «افول طفوليت» آسيب اجتماعي بزرگي است كه گريبانگير بشر در جهان متمدن امروز شده است.در حالي كه درمشرق زمين، بخصوص در جوامع اسلامي، عنايت به كودك، با توجه به اقتضاي جسم و روح او مقوله اي است كه همواره مورد توجه بوده است، و حتي دستورهاي مذهبي و آداب و سنن اجتماعي فراواني براي صيانت و پرورش او وجود داشته و اكثراً هم رعايت مي شده است؛ به عبارت ديگر «طفوليت» و «دوران كودكي» نمادي فرهنگي و اجتماعي و سرشار از دستورالعملهاي مذهبي و سنتي است، ولي در تاريخ مغرب زمين همان طور كه خواهيم ديد تا قبل از اختراع ماشين چاپ و رواج علم و فرهنگ و عرصه رنسانس، چنين پديده اي وجود نداشته است.نكته اي كه در اين باب جلب توجه مي كند و بايد توسط پژوهشگران زبان شناس، مورد عنايت و بررسي قرار گيرد، اين است كه من در هيچ يك از زبانهاي اروپايي، براي واژه فارسي «كودك» يا عربي «طفل» معادلي نيافتم. اين دو واژه دوران معيني را بيان مي كنند كه حد فاصل ميان شيرخوارگي و دوران آموزش دبستاني است. در حالي كه واژه هاي child (انگليسي) و kind (آلماني) و infants (لاتين و فرانسه)، گرچه به كودك نيز اطلاق مي گردد، ولي در اصل به معناي «فرزند» است.به هر حال «دوران كودكي» با تمامي ويژگيهاي تاريخي و فرهنگي و سنتي و مذهبي آن، از بازيهاي كودكانه و افسانه ها و قصه ها و سرودهاي ويژه گرفته تا آموزشهاي مذهبي مناسب و تعليم و تربيت، همه و همه، در رسانه فراگير تصويري تلويزيون جايگاهي نداشته و هر روز بيشتر از ديروز از چشم كودك دورتر مي گردد.«دوران كودكي» يعني جهان تصورات و تخيلات و دنياي احساسات و انديشه كودك، زماني به انهدام و زوال كامل مي رسد كه از كودك و خردسال و حتي نوجوان، تنها موجودي با تمنيات و آرزوهاي بزرگسالان باقي مانده و آنچه در ذهن و انديشه او مي گذرد، رؤياي جهان بزرگسالان باشد و بس.انساني كه از دوران شيرخوارگي با يك جهش پا به جهان بزرگسالان مي گذارد، چگونه انساني است؟آيا انساني است كه زودتر مراحل رشد را طي كرده و در زمان بسيار كوتاهي به مرحله بلوغ و بزرگسالي رسيده است، يا بزرگسال و نوجواني است كه «كودك» و «بچه صفت» مانده است و خواهد ماند؟«زوال دوران كودكي» غم انگيزترين فاجعه فرهنگي دوران معاصر است، كه ثمره قهري سيطره امواج تلويزيوني و ماهواره اي بر محيط اجتماعي و خانوادگي ما مي باشد. زماني كه كودك را از جهان كودكي دور مي سازيم و زمينه هاي رشد و پرورش را از او دريغ نمي كنيم و روح لطيف و جسم با نشاط او را به دست امواج دلپذير ولي سهمگين تلويزيون مي سپاريم، براي هميشه راه عروج انسانيت را بر او بسته ايم و قهراً فكر و روح و دل او را تسليم اين جعبه جادو ساخته و آميزه هدفمند و خلاق و پربار او را بي چون و چرا از او و جامعه انساني گرفته ايم. جامعه آمريكا به طور مطلق و برخي جوامع اروپايي به گونه اي نسبي در اين دام افتاده اند، اما كاملاً فرصت را از دست نداده ايم. چه بايد كرد؟در سال1890، در ايالات متحده آمريكا فقط 7 درصد از انسانهاي 14 تا 17 ساله در آموزشگاهها تحت تعليم و تربيت قرار داشتند. 93 درصد بقيه انسانها، در كنار اطفال و خردسالان و ديگر بزرگترها به كار در مزارع و كارخانجات و معادن اشتغال داشتند. آن هم از طلوع تا غروب آفتاب. شتاب تحولات صنعتي كه از اواسط سده هجدهم آغاز شد، حتي بخش اعظم از همان 7 درصد را نيز از آموزشگاهها گريزان ساخت.لاورنس استون(Lawrence Stone) مي نويسد: «از ويژگيها و تأثيرات سرمايه داري صنعتي يكي هم اين بود كه نظم و انضباط و مجازات و خشونت را در مدارس آنچنان شديد و غليظ سازد كه روح و اراده كودك را شكسته و او را به پذيرش كار يكنواخت در كارخانجات وادار سازد. [نقل از «Literacy and Education» ص)92)]اين مسأله بدون شك فقط براي كودكاني كه از شانس و امكان مدرسه رفتن برخوردار بودند مصداق داشت، در حالي كه اطفال بي شماري از اين امكان، بهره اي نداشتند و روزگار خود را در كارگاهها سپري مي كردند. جامعه انگليس در تمامي سده هجدهم و دورانهايي از سده نوزدهم، خشونت و قساوت فراواني را در مورد كودكان خانواده هاي فقير و كم درآمد اعمال مي كرد و از آنان بي رحمانه به عنوان نيروهاي محركه ماشين صنعتي بهره مي كشيد.همين نويسنده و محقق در جايي ديگر مي نويسد: «در سال1780 نزديك به دويست مورد كارهاي خلاف، از جمله سرقت، در قانون انگلستان ذكر شده بود كه ارتكاب هر كدام توسط كودك، مجازات اعدام را به دنبال داشت.در شهر نورويچ (Norwich) دختر هفت ساله اي به جرم سرقت يك زيرپوش، به دار آويخته شد و نيز در پي ناآراميهايي كه جورج گودرون (Jeorje goodron) رهبر فرقه پرس بوتاريانها (Presbytarian)ها در سال1780 در شهر لندن ايجاد كرده بود، كودكان زيادي به دار آويخته شدند.جورج سلوين (Jeorje Selwin) كه يك شاخصه عيني اين اعدامهاي دسته جمعي بود، مي نويسد: «هرگز در عمرم اين تعداد كودك را گريان نديده بودم».در كتابهاي فراواني از جمله در داستانهاي جان ديكنز، از حاكميت ارعاب و وحشت در انگلستان سده هجدهم تا اواسط سده نوزدهم، عليه كودكان، به ويژه فرزندان خانواده هاي فقير و تهيدست گزارشهاي فراواني آمده است. از بد رفتاريها و اعمال خشونت عليه خردسالان در كارگاهها، زندانها، كارخانجات نساجي و معادن و نيز از فزوني بي سوادي و فقدان مدارس، موارد بي شماري ذكر شده است.روزگار همچنان مي گذشت، تا اينكه يك زرگر آلماني مقيم شهر ماينس، با الهام از يك ابزار شيره كشي انگور، دستگاهي ابداع كرد و سپس آن را تا دستگاه پرس چاپ تكميل كرد و اين چنين بود كه ماشين چاپ اختراع شد.اين اختراع نه فقط چهره مذهبي و اقتصادي و سياسي اروپا را متحول ساخت، بلكه پايه هاي اصلي تفكري را پي افكند، كه امروزه به عنوان «دوران كودكي» شناخته مي شود.زماني كه گوتنبرگ اختراع خود را اعلام داشت و اظهار كرد كه نشر كتاب ديگر نيازي به قلم و ني و پر و مركب و دستخط و دستنويس ندارد، بلكه داراي فرم و شكلي موزون خواهد شد، هيچ كس، حتي خود او تصور نمي كرد كه با اين اختراع، تغيير بنيادين در اروپا و جهان در حال شكل گرفتن باشد. از جمله با آن اختراع، اساس قدرت و سيطره كليسا فرو ريخته شد.كپرنيك در اواخر سده پانزدهم متولد شد، آندره وزاليوس، ويليام هاروي، فرانسيس بيكن، گاليلو گاليله، يوحان كپلر و دكارت همه در سده شانزدهم به دنيا آمدند. با ظهور اينان، سنگ بناي دانش مدرن و فرهنگ و تمدن جديد يكصد سال پس از ظهور ماشين چاپ، كار گذارده شد. در اواسط سده، شانزدهم كپرنيك و وزاليوس، دو اثر برجسته را خلق كردند. اولي، نظام اخترشناسي قديم را متحول ساخت و دومي علم تشريح را در پزشكي دگرگون نمود.صنعت چاپ و نشر كتاب اولاً، نه فقط امكان جمع آوري و تدوين انبوه اطلاعات را در نظمي منطقي و روشن ميسر ساخت، بلكه اين دانستنيها را از اين قاره به آن قاره، در دسترس همه طالبان و انديشمندان قرار داده و موجبات داد و ستد علمي آنان را با يكديگر فراهم آورد. ثانياً ميل و ضرورت يكدست كردن و هماهنگ ساختن علايم رياضي را باعث شد كه اعداد رومي جاي خود را به اعداد عربي بدهد و شيوه جديدي در محاسبات رياضي پديدار گردد. اين شد كه گاليله رياضيات را «زبان طبيعت» نام نهاد.بيكن در آغاز سده هفدهم، كتاب معروف خود «سرفرازي و ارتقاي آموزش» را كه ضمناً اولين اثر وسيع و گسترده علمي به زبان انگليسي است، منتشر كرد. يك سال بعد از او گاليله عقايد خود را به زبان ايتاليايي و در قالب جزوه اي منتشر كرد.صنعت چاپ، نوعي جديد از بلوغ و بزرگسالي را عرضه كرد. بزرگسالي ديگر مقوله طبيعي و بيولوژيكي نبود؛ بلكه بايد تحصيل مي گرديد و به دست مي آمد. بلوغ و بزرگي داراي نمادي شد كه در بردارنده مفهومي از لياقت و دانايي نيز بود. از اين زمان بود كه كودك بايد براي بزرگ شدن، تلاشي جداگانه بكار برد؛ خواندن و نوشتن بياموزد، به جهان ادبيات نوشتاري و چاپ گام نهد و براي حصول و وصول به اينها همه، بايد مورد آموزش و تربيت قرار گيرد. از اين لحظه به بعد است كه مقوله «طفوليت» در مغرب زمين، به يك نهاد اجتماعي، فرهنگي تبديل شد؛ و «دوران كودكي» دوران رشد گاهواره اي خود را كه قريب به دويست سال طول كشيد، آغاز كرد.جي.اچ پلامپ (J.H.Plumb) مي نويسد: «بتدريج كودك به موجودي تبديل مي شود كه مورد توجه قرار مي گيرد و به عنوان مخلوقي به شمار مي آيد كه داراي ويژگيهاي مخصوص به خود بوده و نيازهاي خاص خود را دارد؛ ويژگيها و نيازهايي كه تفاوت اساسي با شاخصه هاي جهان بزرگسالان داشته و به شدت ايجاب مي كند كه از سوي بزرگسالان مورد عنايت خاص واقع شده و تحت حمايت و مراقبت ويژه آنان قرار گيرد. به اين ترتيب جهان خردسالان از دنياي بزرگترها تفكيك مي شود.»به راحتي مي توان به شواهد و قرائتي برخورد كرد كه نشان مي دهد شكل گيري شخصيت كودك، به عنوان موجودي مستقل از بزرگسالان و نيز انديشه «دوران كودكي» در خلال سده هجدهم، با رواج آموزش عمومي و فراهم ساختن امكانات آن توسط دولت، توأم بوده است.جان لاك، فيلسوف انگليسي در كتاب معروف خود «تفكراتي در باب تربيت» مي گويد:كودكان و خردسالان، اجزا و عناصري از بازار سوداگري و اقتصاد هستند، يا دقيقتر بگوييم مصرف كنندگاني كه از همان توليداتي بهره مي برند كه بزرگان آنها از همان نرم افزارهاي سرگرم كننده مصرف مي كنند كه پدران و مادرانشان. به همان بازاري كشانده مي شوند كه پيامهاي بازرگاني همه را بدان فرامي خواند، در اين بازار تفاوتي ميان بزرگسال و خردسال، يا فقير و غني وجود ندارد.به عبارت ديگر «طفوليت» گرچه مانند قرون وسطي مقوله اي بيولوژيكي نيست، اما برخلاف عرصه رنسانس تا به امروز كه نهادي بود اجتماعي و فرهنگي، ساختاري پيدا كرده است كه ضوابط و محتواي آن را بايد در اقتصاد و تجارت ديد.وي سپس مي افزايد: «فرهنگ امروز آمريكايي فراتر از اين هدف، چيزي را براي عرضه كردن به كودك ندارد. بر اساس اين واقعيت، مي توان به تعريفي جديد از كودك و بزرگسال دست يافت؛ كودك موجودي است كه پول مي دهد و جنس را مي خرد و بزرگسال كسي است كه پول بيشتر مي دهد و تعداد بيشتري از همان جنس را مي خرد...»امروزه در اثر دگرگونيهاي عميق در ابزار ارتباط جمعي و گسترش رسانه پرنفوذي به نام تلويزيون و ماهواره، شاهد دگرگونيهايي در نهادهاي ذيل مي باشيم. 1- انقلاب الكتروني و انفجار اطلاعات، جايگزين رسانه هاي نوشتاري كتاب و فرهنگ كتابخواني شده است.پستمن مي گويد:«انحطاط و زوال معرفت شناسي مبتني بر كتاب و كتابخواني و طلوع و رشد معرفت شناسي استوار بر پايه تلويزيون، رد پاي ناگواري بر زندگي اجتماعي ما بر جاي گذارده است، به طوري كه از دقيقه اي به دقيقه ديگر، احمق تر مي شويم.»(نقل از كتاب طلوع ماهواره و افول فرهنگ، ص9)معرفت شناسي برخاسته از فرهنگ الكتروني و تلويزيون نه فقط حقيرتر و بي مايه تر از معرفت شناسي ساخته و پرداخته چاپ و كتاب است، بلكه بسيار خطرناك و نابخردانه بوده و با عقل و انديشه در ستيز است.2- در اثر تلقينات همين رسانه ها و در كنار عوامل اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي ديگر، پدران و مادران در تواناييهاي خود نسبت به پرورش كودك به ترديد افتاده اند. صرف نظر از ضرورتهاي اقتصادي كه حضور والدين و بخصوص مادران را در منزل و نظارت آنها را بر روند تربيتي كودك، ناممكن ساخته است، كارشناسان و پژوهشگران پست مدرن معتقدند، آنها بهتر از پدران و مادران مي دانند كه بچه را چگونه بايد تربيت كرد و پدران و مادران نيز به اين باور رسيده اند كه براي تربيت فرزندان خود و اصلاح اختلالهاي رواني آنها كه ناشي از همين ابزار رسانه هاي بصري است، بايد از روانكاوان و كارشناسان امور پرورشي كمك بگيرند. بدين ترتيب، ورود آنها را به حريم و حرم خود خوش آمد مي گويند و با صرف هزينه هاي فراوان، بنيان صميميت و صفاي خانوادگي را سست ساخته اند. بديهي است، ديگر نه به لحاظ عاطفي و رواني و نه به لحاظ عملي و مؤثر نقشي در هدايت هدفمند فرزندان خود ندارند.روزنامه زود دويچه تساميتونگ، در 17 مارس 1993 در مقاله اي نوشت: «رسانه هاي الكتروني، آخرين گامها را براي تدارك و اجراي يك جنگ خانگي تمام عيار برداشته و خود را به اتاقهاي خواب كودكان ما، وارد كرده اند.»3- در مورد نهاد مدرسه به اين گزارش توجه كنيد:بولتن ويژه اخبار سياسي، اقتصادي و فرهنگي در آلمان، در شماره3007، مورخ 10 اوت 1993 نوشت: «نود درصد از پانصد هزار آموزگاري كه در مدارس آلمان به كار تدريس اشتغال دارند، معتقدند كه، اوضاع روحي دانش آموزان كلاً وخيم است و با مشكلات بزرگي مواجه هستند. 60 درصد از اين آموزگاران اظهار داشته اند كه ادامه تدريس براي آنان غيرممكن است و لذا در نظر دارند زودتر از موعد مقرر خود را بازنشسته سازند.»همين گزارش علت اين واقعيت را چنين توضيح مي دهد:«سرگرميهاي تلويزيوني و برنامه هاي بسيار متنوع ماهواره ها، بويژه سريالها و فيلمهاي تخيلي، عشقي، جنسي و جنايي و همچنين رواج برنامه هاي غيراخلاقي و نيز كاهش قباحت جرايم، رواج روزافزون مواد مخدر و در كنار همه اينها، فقدان عواطف خانوادگي، بي توجهي پدران و مادران به مسايل روحي، تربيتي و حتي بهداشتي فرزندان و سرانجام، كاهش معيارهاي اخلاقي و انساني در سياست و اجتماع و وجود تناقض در گفتار و كردار بزرگان سياست و گسترش هرزگي و بي بند و باري در ميان آنان... دليل اين اتفاق نا خوشايند است.»افت محتواي آموزشي، لغو مقررات مربوط به امتحانات، حذف بعضي مواد درسي، به دليل عدم توانايي درك دانش آموز، از مسايلي هستند كه روز به روز بر وسعت و دامنه كمي و كيفي آنها افزوده مي گردد.4- در مورد نهاد دولت نيز به ذكر چند نكته مختصر بسنده مي كنيم:نقش دولت نيز چه در نظام قانونگذاري و امور قضايي و چه در تدوين و تأمين و اجراي برنامه هاي آموزشي، در اقتصاد و تجارت و سودآوري و تأمين منافع مادي خلاصه شده است. علاوه بر اين، فسادهاي اداري و مالي و اخلاقي زمامداران، در سياست داخلي و ظلم و تجاوز و كشتار انسانها و غارت منابع مالي و طبيعي كشورهاي تحت ستم و سلطه گري و بي اعتنايي به حقوق اوليه انسانها، در سياست خارجي كه همه و همه از طريق رسانه هاي ارتباط جمعي در مقابل چشم و در نظر جسم و روان كودك قرار گرفته است، موجبات بي اعتنايي روزافزون او را به آينده و مشاركت در ساختن فردايي بهتر و زيباتر، فراهم كرده است.به اين عبارت از نيل پستمن، جامعه شناسي يهودي آمريكايي دقت كنيد:بلايي كه بر سر جامعه آمريكا فرو ريخته است، لجام گسيختگي انساني، فقدان شعور اجتماعي، انهدام مباني خانواده، تلاش پيوندهاي اجتماعي، تخريب باورهاي انسان ساز مذهبي، تخليه ارزشي نمادها و مظاهرميهني و در نتيجه افول فرهنگ ملي و عدم قدرت انسان بر تبيين سرنوشت و جامعه خويش، همه و همه معلول تسليم بي قيد و شرط جامعه و فرد است به رسانه هاي تصويري و پذيرش تلويزيون به عنوان عضو اصلي و آموزگار و با نفوذترين دوست خانواده» ]نقل از كتاب زندگي در عيش، مردن در خوشي[بديهي است در جامعه ما، هنوز با اين وضعيت روبرو نيستيم، ولي چقدر با آن فاصله داريم؟ هم اكنون كانال هاي ماهواره اي در اغلب خانه ها و در اتاقهاي كودكان، حضور دارد. تمامي مرزنشينان سرزمين ما امكان دستيابي به شبكه هاي تلويزيون بيگانه را بدون اندك هزينه اي دارا مي باشند. در برابر اين واقعيت چه كرده ايم؟ چه بايد بكنيم؟دو راه در پيش است:1- خانواده ها بدون توجه به مسؤوليت دولت، در تربيت فرزندان خود چه تدابيري و چه بايد و نبايدهايي را بايد اتخاذ و مراعات كنند.2- دولت و نهادهاي مسؤول چه بايد بكنند، بدون توجه به اينكه خانواده ها، چه مي كنند.در هر دو صورت يك امر مسلم است. با امر و نهي، نمي توان جلوي ورود ماهواره ها و كانالهاي تلويزيوني را سد كرد.انقلاب اسلامي با اسلحه «شعور» و عناصر «ايمان» و «خودآگاهي» رشد كرد و پيروز شد. در شرايطي كه امواج فرهنگ مهاجم از حريم ما سر برآورده است و شبانه روز به ترويج فرهنگي مشغول است و سه عنصر زيبايي و نشاط و آزادي را در انواع ساختارهاي شادي آفرين به دل و روح كودكان و جوانان ما تزريق مي كند، و هم اكنون با گسترش شبكه بزرگراههاي اطلاعاتي- اينترنت- وسيع ترين ابزار ارتباطي و اطلاع رساني و مبادلاتي فرهنگي، در دسترس همگان قرار گرفته است، چه تدابيري اتخاذ كرده ايم؟پيام يك رسانه نوشتاري، به هر حال كلام است و استدلال و انديشه اسلام هرگاه در برابر انديشه اي قدعلم كرده است، پيروز ميدان بوده است. همچنان كه در ميدان تنازع با ايسمهاي بشري، فاتح ميدان بود. هنگامي كه از تأثير چند روزنامه به دليل و دلايل مختلف در حوزه افكار عمومي و بر حوزه فرهنگي خود نگرانيم و با وجود رسانه نيرومندي چون صدا و سيما به رؤيارويي و تقابل با انديشه و استدلال روي نمي آوريم، يا آن را بي تأثير و خالي از فايده ديده و يا خداي نكرده از انجام آن ناتوان هستيم، با كدام نيرو مي خواهيم با چنگيزيان الكترونيك، مقابله كنيم؟مگر غير از اين است كه پيام قرآني نهفته در فرهنگ اصيل، «حقيقت»، «خير»، «زيبايي» است؟ و مگر پيام فرهنگ مهاجم چيز ديگري جز «قدرت»، «ثروت» و «لذت» است؟ حال خميرمايه دفاع فرهنگي، در مقابل اين شبيخون، چه چيز است؟عضوي كه در پيروزي انقلاب نقش اساسي داشت، وحدت و انسجام ملي بود. مي دانيم كه يكي از هدفهاي نظام تكنوپولي، مبارزه و هدم عرضه مليت است. آنها مي كوشند تا با شگردهاي اغفالگرانه و رواني و... از طريق تجزيه يك جمع واحد به گروههاي متضاد و جانشين كردن تنازع و تخاصم به جاي تفاهم و تجانس، به تضعيف اين عنصر و سرانجام انهدام آن نايل آيند. رسانه هاي تصويري و قواي دماغي انسانمطالعات علمي و آماري دو دهه اخير نشان مي دهد كه روشهاي آموزش سمعي و بصري كه از اواسط سده بيستم رواج يافت، نتايج مطلوبي را در پي نداشته است. درست است كه با اين روش، امر آموزش جذاب و ساده تر مي گردد اما در عوض كاهش قواي دماغي را در پي داشته و به دليل محدوديت ابزاري، در تعليم مقوله هاي انتزاعي ناكام بوده است. اين همه سبب شده است كه محتواي آموزش قرباني سادگي روش گرديده، كار فعال دماغي را به انفعال كشانده و تحريك احساس را به جاي رشد عقل بنشاند. همه امروزه به گونه اي ملموس مي بينيم كه با رواج ماشينهاي حساب الكترونيكي، سرعت انتقال و محاسبات ساده رياضي، نظير جمع و تفريق و ضرب، با كندي صورت مي گيرد، كم نيستند افرادي كه قادر به انجام آن نمي باشند.فرآيند فعاليتهاي دماغي به هنگام ديدن، شنيدن و خواندن به كلي با يكديگر متفاوت بوده و آثار متفاوتي را به دنبال خواهد داشت.در حالي كه خواندن و دريافت اطلاعات از راه رسانه هاي نوشتاري، موجب پرورش قواي دماغي و رشد قدرت تخيل و مكانيزم فانتزي در مغز انسان مي گردد، تماشاي تلويزيون، كاهش قواي مذكور را به دنبال دارد.جواناني كه با تلويزيون بزرگ شده اند، بخصوص خردسالاني كه در دوران پيش دبستاني با تلويزيون خود انس گرفته اند، هنگامي كه در يك اجتماع واقعي- و نه تلويزيوني- شركت مي كنند، اغلب نمي دانند چگونه رفتار كنند. ديدن رويدادهاي اجتماعي از صفحه تلويزيون، معياري بر آنان عرضه نكرده است كه چگونه صبر و تمركز و آرامش و استماع سخنان موافق و مخالف و سكوت و و حتي طريقه نشستن و لباس پوشيدن را در محافل عمومي رعايت كنند.توسعه و فرهنگ نيز دو مقوله هستند كه در تصور ديرينه، با تحرك و جابجايي و خلاقيت در ارتباطي مستقيم قرار داشتند، اما در اين روزگار، روز به روز بر شمار افرادي كه دايماً در كنجي لميده و به تماشاي تلويزيون نشسته اند، افزوده مي شود. انسان فعال و محرك و متحرك و خلاق گذشته به يك تماشاچي منفعل راكد بدل شده است.و كلام آخر آن كه تماشاي مستمر تلويزيون قدرت تصور، تخيل و حافظه انسان را به شدت كاهش مي دهد و بدون نقش فعل اين دو عامل اساسي، درك و فهم و اظهار معقول و منطقي، پيام دريافت شده يا دريافت كرده، دشوار و در شرايطي چه بسا غيرممكن باشد.
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن