واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
![سيماى زن در شعر حافظ](http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/781/789/805/F461.jpg)
سيماى زن در شعر حافظ نويسنده:مهديه صفارى نطنزي منبع:روزنامه رسالت براى پردن به جايگاه زن در فرهنگ ملى کشورمان، يکى از بهترين شيوهها مراجعه به متون ادبى است. حافظ را ترجمان روح ايرانى ناميدهاند و شعر او والاترين جايگاه را در نزد فارسىزبانان دارد. از اين رو يافتن جايگاه زن در غزل او نگاه ايرانى به زن را بر ما آشکار مىکند. در اين تحقيق کوتاه سعى بر اين است که هرجا جنسيت بر شعر حافظ سايه افکنده است ابتدا از ديوان او استخراج نموده و سپس شيوه داورى شعر بررسى شود. براى آسانى کار بحث در 10 سرفصل جداگانه دنبال شده است؛1- کلمه زن: تنها يک مرتبه و در کنار کلمه مرد آمده است:بنماى رخ که خلقى واله شوند و حيران* بگشاى لب که فرياد از مرد و زن برآيدبراساس معنى شعر هيچ تاکيدى بر معناى کلمه نيست (مرد و زن) معادل کلمه خلق، مردم و همگان است. زن قافيه غزل است در حالى که کلمه مرد به تنهايى 8 مرتبه و به مفهوم نوع انسان، انسان کامل و نيرومند آمده است:سرا خالى است از بيگانه مى نوش* که جز تو نيست اى مرد يگانهنامهاى زنان:الف- مريم تنها يک مرتبه آن هم به صورت اضافه شده به کلمه عيسى آمده و به طور جداگانه به کار نرفته است:با که اين نکته توان گفت که اين سنگين دل* کشت ما را و دم عيسى مريم با اوستتاکيد بر عيسى است. مريم قافيه غزل است. ب) زليخا، همسر عزيز مصر، تنها يک مرتبه، همراه يوسف آمده است:من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم* که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا راتاکيد بر حسن يوسف است، زليخا نقش منفعل دارد. قافيه شعر است .ج) حوا يک مرتبه، آن هم همراه اسم آدم آمده است:از دل تنگ گنهکار برآرم فرياد* کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنماگرچه معنى بين آدم و حوا تقسيم شده است اما باز حوا قافيه غزل است. کلمه آدم به معنى پدر بشر به تنهايى 10 مرتبه در غزل حافظ آمده است. در غالب اين موارد به عصيان آدم اشاره داشته است، حافظ هيچگاه مثل متون بيش از خود خلقت حوا را از وجود آدم نمىداند. در شعر او هيچگاه حوا متهم (اول) عصيان نيست. در يک مورد جوهر عشق را خاص آدم مىداند:فرشته عشق نداند که چيست اى ساقي* بخواه جام گلابى به خاک آدم ريزدر غالب موارد نام آدم به موجب تغليب جنس مذکر، بر هردو جنس دلالت مىکند:هش دار که گر وسوسه نفس کنى گوش* آدم صفت از روضه رضوان بدر آييدو مرتبه نيز از آدم به عنوان پدر ياد کرده است. نام حوا با عنوان مادر بشر هيچگاه نيامده است:نه من از خلوت تقوا پدر افتادم و بس* پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت2- کلمه مادر:دو مرتبه در ترکيب (شير مادر) و دو مرتبه در ترکيب (مادر دهر و مادر گيتي) و يک مرتبه در ترکيب (ام الخبائث) به معنى شراب آمده است و به صورت جدا و معنى خود مادر هيچگاه نيامده است. در حالى که پدر به همين مفهوم چهار مرتبه آمده است:گوهر بخت مرا هيچ منجم نشناخت* يارب از مادر گيتى به چه طالع زادمو:چند به ناز پرورم، مهر بتان سنگ دل* ياد پدر نمىکنند اين پسران ناخلفاز پدر هميشه مفهوم انسان استنباط شده است.3- زنان و معشوق در شعر حافظ:الف- زهره، رامشگر آسمانهاست. زهره و مريخ در عربى معادل ناهيد و بهرام در فارسى و ونوس و آدونيس يوناني، براساس متون افسانه نام دو عاشق و معشوقى زمينى است که به آسمان رفتهاندطبق افسانههاى بابلي، هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به خاطر بدکارى آدميان به خداوند اعتراض نمودند، خدا به آنها نيروى عشق را عطا کرد و به زمين فرستاد و آنها مرتکب گناههاى پى در پى شدند:در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ* سماع زهره به رقص آورد مسيحا رانام (زهره) همواره به عنوان رامشگر غزل سرا آمده است:بياور مى که نتوان شد زمکر آسمان ايمن* به لعل زهره چنگى و مريخ سلحشورشيکبار نيز نام (ناهيد) آمده است و تنها در يک مورد زيبايى چهره به آن تشبيه شده است. يک مرتبه نيز به نام (هاروت بابلي) اشاره شده است:گربايدم شدن سوى هاروت بابلي* صد گونه جادويى بکنم تا بيارمتب- (سلمي)نام معشوقهاى در ادبيات عرب، حافظ نام هيچکس را در مقابل او نياورده است. اغلب در غزلهاى دو زبانه عربي- فارسى از او ياد مىکنند:گر به سرمنزل سلمى رسى اى باد صبا* چشم دارم که سلامى برسانى زمنشج- (شيرين) همراه با نام خسرو يا پرويز يا فرهاد آمده است:زحسرت لب شيرين هنوز مىبينم* که لاله مىدمد از خون ديده فرهاددر بيشتر اشعار، شيرين معشوقه عمومى است. صفت خاصى ندارد و نام او اغلب با صنعت ايهام به کار رفته است. د- (ليلي) همواره با نام مجنون آمده است که از ادبيات عرب وارد شعر فارسى شده است و ليلى نيز معشوقه عمومى است و در بيشتر اشعار صفت ويژهاى ندارد؛برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر* وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کردهـ(گلچهر) تنها يک مرتبه همراه با نام اورنگ آمده است و مهر همراه نام وفا حداقل دو مرتبه آمده است:اورنگ کو، گلچهر کو، نقش وفا و مهر کو* حالى من اندر عاشقى داد تمام مىزنمز- (شکر)حداقل يک مرتبه با اين مفهوم بدون ذکر عاشق ذکر شده است:از حيات لب شيرين تو اى چشمه نوش* غرب آب و غرب اکنون شکرى نيست که نيست4- کلمه (دختر)نه مرتبه و همواره در ترکيب يا به مفهوم (دختر رز)به معناى شراب آمده است: دوستان دختر رز توبه ز مستورى کرد* شد برمحتسب و کار به دستورى کرددر حالى که کلمه پسر به همين معنى 11 مرتبه تکرار شده است و به موجب غالب بودن جنس مذکر اغلب منظور نوع انسان بوده است:در مکتب حقايق، پيش اديب عشق* هان اى پسر بکوش، که روزى پدر شوي5- کلمه (عروس، عجوزه، مخدره)اغلب به کنايه بر جهان و روزگار اطلاق شده است. صفات منفى بىوفايى فتنه انگيزى در بيشتر موارد به آنها داده است:جميلهاى است عروس جهان ولى هشدار* که اين مخدره در عقد کسى پدر شوي6- صفات زنانه (مشاطه، غساله، دلاله، مکاره، محتاله، جميله، معشوقه)مشاطه آرايشگر زن است و غساله به تبعيت از موصوف مونث آمده است. معشوقه و دلاله و جميله يا با معنايى خوب و مکاره و محتاله با بار معنايى بد به کار رفته است و به جز معشوقه و مشاطه بقيه کلمات تنها يک مرتبه آمده است:مشاطه صنعش نکند نقش مراد* هر که اقرار به آن حسن خداد نکرد7- کلمه خواهر در ترکيب نيامده است اما کلمه برادر سه مرتبه آمده که دو بار آن همراه با يوسف و يک بار با معناى طعنهآميز:واعظ به طعنه گفت برو ترک عشق کن* محتاج جنگ نيست، برادر نمىکنم8- کلمه حور برابر معشوق زميني، 11 مرتبه آمده است. در همه موارد معشوق زمينى بدان ترجيح داده شده است:باغ بهشت و سايه طوبى و قصر حور* با خاک کوى دوست برابر نمىکنمکلمه (غلمان) تنها يک مرتبه آمده و آن هم در کنار حور.9- وجود زنان در پشت پرده حکايت:الف- ملکه سبا: بدون نام ذکر و عنوان سه بار ياد شده است:مژده اى دل که دگر باد صبا بازآمد* هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمدب- فرنگيس همسر سياوش بدون ذکر نام 3 بار از او ياد شده است:شاه ترکان سخن مدعيان مىشنود* شرمى از مظلمه خون سياورشش بادج- پير زالى که با خبر مرگ شيرين موجب خودکشى فرهاد شد:جهان پير است و بىبنياد از اين فرهاد کش فرياد* که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينمد- صفورا همسر موسي(ع) يک مرتبه آمده است:شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد* که هفت سال به جان خدمت شعيب کندهـ - دختر ارمنى که شيخ صنعان را فريفت يک مرتبه به کار رفته است:گر مريد راه عشقي، فکر بدنامى نکن* شيخ صنعان خرقه اندر خانقهى برابر نمىکنم
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1736]