واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راهي که برگزيده نشدتحليل ِ شعر «راهِ ناپيموده»اثر رابرت فراست متن اصلي و ترجمهي همين شعر:
راهِ ناپيموده 1 در جنگلي زردْفام دو راه از هم جدا ميشدندو افسوس که نميتوانستم هر دو را بپويم؛چرا که فقط يک رهگذر بودمايستادم؛و تا آنجا که مي توانستم به يکي خيره شدم،تا جايي که در ميان بوته ها گم شد...پس بيطرفانه آن ديگري را برگزيدم.شايد به خاطر اينکه پوشيده از علف بودو ميخواست پنهان بمانداگر چه هر دو يکسان لگد کوب شده بودند.و هر دودر آن صبحگاه همسان به نظر مي رسيدند؛پوشيده از برگ ،بي ردِّپايي بر آنهاآه ... من راه نخستين را براي روز ديگر گذاشتمبا آنکه ميدانستم که هر راهي به راهي ديگر ميرسدشک داشتم که ديگر باز نتوانم به آن بازگردم سالهاي سال بعد روزيبا حسرت به خود خواهم گفت:در جنگلي دو راه از هم جدا ميشد و منآري - من راهي- را در پيش گرفتم که رهگذر کمتري داشتو تمامي تفاوت در همين بود
The road not takenTwo roads diverged in a yellow woodAnd sorry I could not travel bothAnd be one traveller, long I stoodAnd looked down one as far as I couldTo where it bent in the undergrowthThen took the other, as just as fair,And giving perhaps the better claim,Because it was grassy and wanted wear,Though as for that the passing thereHad worn them really about the same,And both that morning equally layIn leaves no step had trodden blackOh, I kept the first for another day!Yet knowing how way leads on to way,I doubted if I should ever come back.I shall be telling this with a sighSomewhere ages and ages hence:Two roads diverged in a wood, and I -I took the one less travelled by,And that has made all the difference.
شعر «راه ناپيموده» از چهار بخش تشکيل شده است و هر بخش پنج بند دارد. از اين پنج بند، بندهاي اول و سوم و چهارم با يکديگر همقافيه هستند و بندهاي دوم و پنجم هم به همين شکل. به عنوان مثال، پنج بند اول را در نظر ميگيريم که در آن واژگان wood, و stood و could در سطرهاي اول و سوم و چهارم و واژگان both و undergrowth هم در سطرهاي دوم و پنجم قافيه را رعايت ميکنند.اگر چه خود فراست در مورد سرودن اين شعر حکايتي را در رابطه با «ادوارد توماس» نقل مي کند 2،اما روانشناسان و ناقدان آن را سرشار از درونمايهاي ميدانند که به دور از روان شاعر نيست. از ميان اين تفسيرها، تفسير پاتريک باست Patrick Bassett از همه عجيبتر است: باست باوري به وجود راوي و حتي دو راهي ندارد. به نظر او، راوي و دوراهي همه مقولات روحي هستند. وي در اين شعر تصوير دو راه مجزايي را که به يک اندازه گام خوردهاند، حاکي از تمامي اختيارات و امکانات زندگي ميداند که به وضوح مشخص است و ابهامي در آنها نيست؛ آنها يا تيرهاند ويا روشن (فقط سفيد و سياه).باسِت سپس مطرح مي کند که روح به راهي ميرود که دلخواه اوست و اين طيّ طريق تصادفي روح همان مقولهايست که در تصور بيشتر مردم به عنوان فرديّت تلقي ميشود. با نگاه دقيقتر به تفسير باست، شباهت آن را با نظر لوئيس آنترمير Louis Untermeyer در مييابيم: آنترمير هم بر اين باور است که استفاده از امکانات و اختيارات بستگي به تقدير و سرنوشت دارد.اما آنچه پيداست، اين است که اين شعر در فضايي از ترديد و تأسف شناور است. احساس تأسف از همان آغاز کاراز رهگذر نام شعر «راهي که برگزيده نشد» حضور خود را در صحنه اعلام مي کند و نشان ميدهد که شاعر چگونه بيشتر، به راهي فکر ميکند که «نرفته است» و نه آن راهي که رفته. اين احساس در آخرين بخش شعرعملکردي قدرتمندانه دارد. خواننده هم از همان آغاز در حسرتِ شاعر شريک است و با همان حسرت با راوي پا به جنگل زرد ميگذارد. ترکيب «جنگل زرد فام»هم که جنگلي خزانزده و يا کنايه از خزان زندگيست، رنگمايهاي از حسرتزدگي را به نخستين بند شعر ميبخشد.
راوي در ميانسالي بر سر دو راهي زندگي ايستاده و ناگزير است که يکي از آن دو را انتخاب کند. اما گزينش ساده نيست. راوي راهها را با نگاه ارزيابي ميکند، ميسنجد و يا به اصطلاح سبک و سنگين ميکند. چگونه و از چه طريق بايد يک راه را بر آن ديگري برتري دهد؟تنها با نگريستن به چشم انداز راه ...پس ميايستد و يکي از آن دو را با نگاه عميقي دنبال مي کند تا آنجا که انتهاي آن از چشم ناپديد مي شود. آنگاه راه ديگر را برميگزيند.اين شگرد خلاف انتظار رفتار کردن را فراست در بسياري از شعرهايش به کار ميگيرد، چنانکه در اين شعر هم راه نخست را به تعمق ژرفنگري ميکند و در حالي که خواننده منتظر است آن را برگزيند، ناگهان راه ديگر را انتخاب ميکند. راوي خودْ ميداند دليلي که براي اين گزينش دارد چندان هم استوار نيست، براي همين است که ميخواهد براي اين انتخاب بهگونهاي خود را قانع کند: «چون پوشيده از علف است و گامهاي رهگذران را ميطلبد.» اما بلافاصله ميگويد: «هر چند که هر دو راه به يک سان کوفته شده و در آن صبحدم مثل هم بودند.» در اين بخش ِ شعر فضاي ترديد در اوج خود قرار دارد، اما به خود نويد ميدهد که راه ديگر را براي روز ديگر گذاشته است در حالي که مي داند ديگر بازگشتي در کار نيست. بدين ترتيب انتخاب دشوار پايان ميگيرد، اما احساس تأسف هم در شعر، هم در شاعر و هم در خواننده باقي ميماند.آخرين بند، پيش بيني حسرت بار سالهاي بعد است و اشاره به دگر گونيهايي که بر اثر آن گزينش حاصل آمده است. و تکرار دو بار کلمهي «من» و خط تيرهاي که بعد از يکي از آنهاست فضاي حسرت زده را پر رنگتر ميکند.پينوشت ها:1 . از اين شعر ترجمههاي بسياري به فارسي موجود است. معروفترين آنها از فتح الله مجتبائي است که به همراه گزينهاي از اشعار فراست توسط «نشر مرواريد» به چاپ رسيده است2 . آر اف فليسنر، استاد دانشگاه ايالتي سنترال ميگويد با وجودي که تمامي تلاشها در جهت برداشتي جامع از شعر «راهي که طي نشد» در حدِّ خود داراي اصالت هستند، خود رابرت فراست عنوان کرده که اين شعر در بارهي دوست قديمياش «ادوارد توماس» سروده شده است.ادوارد تاماس به عنوان يک دوست معمولا ً فراست را در پيادهروي در اطراف جادههاي روستائي نيوانگلند همراهي ميکرد. گفته شده که هر يک از آنان به نوبت مسئوليت راهنمائي ِِ راه را به عهده ميگرفتند و هميشه، موقعي که نوبت راهنمايي توماس بود، اين دو دوست براي تصميمگيري دربارهي اينکه از چه راهي بروند، آنقدر وقت صرف ميکردند که معمولا ً براي طي کردن تمام آن ناحيه لازم بوده. به گفتهي خود رابرت فراست در شعر «راهي که طي نشد» دودِليهاي توماس به ريشخند گرفته شده است.فليسنر به منظور اثبات ادعاي خود از مصاحبهاي که شخصي به نام «رجينالد ال کوک» با فراست انجام داده نام ميبرد و ميگويد در اين مصاحبه هنگامي که کوک به فراست گفت: «خوب، شما ميدانيد که آنها معمولا ً شعر «راهي که طي نشد» را به خود شما نسبت ميدهند»وي [فراست] جواب داد که: «آري، اين طور است. اما اين شعر در بارهي ادوارد توماس سروده شده است.»پيرايه يغماييتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]