تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس چيزى از حقّ برادر مسلمان خود را نگه دارد [و به او ندهد]، خداوند، بركت روزى ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820609591




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرطان هم می¬تواند بهترین اتفاق زندگی باشد


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: گفتگوی سلامت نیوز با حمید رضا بوالحسنی؛ حسین متقی فر- شب بود و مثل همه ی تاریکی ها که با روشنایی آفتاب جایی برای ابهام باقی نمی گذارد، دور هم نشسته بودیم. حمید رضا با انرژیی مانند همیشه از روزهای سخت سرطان سخن می گفت. فراز و نشیب های تا قبل از بهبودی اش را مانند چهل روزی که عرفا از سر می گذرانند تا به وحدت با حضرت حق برسند تشبیه می کرد و تا آنجا ادامه داد که آرزویی سر کشید که ای کاش من هم سرطان داشتم. آن شب با دسته گل های آفتابگردانی که حمید رضا در بغل داشت زودتر از طلوع خورشید روشن شد، گلهای آفتابگردانی که حمید رضا در چهل روز قبل از بهبودی اش از مزرعه ی بهشت برچید تا چهره ی خندانی را که دیده بود برای آنانی هدیه آورد که مانند او دوران سخت مبارزه با سرطان را طی می کنند. گفتگو با حمیدرضا بوالحسنی نه به خاطر آن بود که مترجم کتاب «سرطان، بهترین رویداد زندگی من» است که او اکنون تبدیل به نمادی شده است تا بسیاری از بیماران سرطانی کشورمان امید به رهایی در دلشان روشن شود. 1- لطفاً خودتان را به اختصار معرفی کنید. حمیدرضا بوالحسنی، متولد 24 اردیبهشت سال 1364، دانشجوی فیزیک دانشگاه اصفهان.. آقای بوالحسنی لطفاً در رابطه با ماجرای ترجمه ی کتابتان برایمان توضیح دهید. ماجرای این کتاب، و اینکه چرا تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم، به قدری طولانی است که اگر بخواهم در رابطه با آن صحبت کنم، به اندازة یک کتاب، حرف برای گفتن هست!! البته این را برای شوخی گفتم. سال 80، پس از کسب رتبه دوم کشور در جشنوارة خوارزمی، هنگامی که قصد داشتم برای شرکت در کنکور سراسری آماده شوم، متوجه تغییراتی در وضعیت جسمی خود شدم. مجبور بودم آنها را نادیده بگیرم، چون اهداف بسیار بزرگی در ذهن داشتم و موفقیت در آن آزمون برایم بسیار حائز اهمیت بود. پس از انجام آزمایشات خون متعدد و عکسبرداری، مشخص شد که من به بیماری لنفوم هوچکین مبتلا هستم و فوراً باید تحت شیمی‌درمانی قرار بگیرم. به این ترتیب، شروع زندگی دانشگاهی من، با پدیده‌ای غریب به نام سرطان و شیمی‌درمانی مقارن شد... البته ناگفته نماند که بعدها فهمیدم این تقارن، فقط جلوه‌ای از لطف و رحمت خداوند متعال در حق من بوده است. یک ذره ز حسن لیلی‌ات بنمایم عاقل بشوم، اگر تو مجنون نشوی آقای بوالحسنی این نگاه ویژه به سرطان و نوعی مقاومت و مبارزه با آن چگونه بوجود آمد، از اول شروع بیماری آیا همین نگاه به سرطان را داشتید. در اوایل دوران شیمی درمانی، نگرش خاصی در مورد نبرد با سرطان نداشتم. اصلاً شاید مفهوم نبرد و مبارزه را تا آن هنگام درک نکرده بودم! تا اینکه به توصیة چند تن از دوستانم، برای اولین بار مطالبی پیرامون زندگی و شخصیت لانس آرمسترانگ، فاتح هفت دورة متوالی مسابقات جهانی توردوفرانس و اسطورة نبرد با سرطان، خواندم.. و به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. در باور من، زندگی او یک حماسة به تمام معناست که می‌تواند هر انسانی را تحت تأثیر قرار دهد و شیوة نگرشی جدید به او ببخشد؛ شیوة نگرش و طرز فکری که قادر است او را به انسان دیگری تبدیل کند: انسانی که نه تنها از مبارزه، هراسی ندارد، بلکه آن را با آغوش باز، پذیراست؛ انسانی که برای محقق کردن اهدافش، کلیة موانع و نیروهای منفی را به فرصت‌های طلایی و پلکان‌های پیشرفت، تبدیل، و همة کائنات را در جهت موافق با حرکتش، همسو می‌کند؛ انسانی که قادر است هر رویایی را به واقعیت تبدیل کند. اینگونه تحت تاثیر شخصیت آرمسترانگ قرار گرفتن چگونه شکل گرفت. زمانی که به توصیة چند تن از دوستانم، برای اولین بار مطالبی پیرامون زندگی و شخصیت این قهرمان بزرگ خواندم، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم، چرا که در آن هنگام خود نیز در حال طی کردن مراحل شیمی‌درمانی و پرتودرمانی بودم. پس از مطالعة زندگی‌نامة او، انقلاب عظیمی در دنیای درونم رخ داد و روحیه‌ام دگرگون شد؛ تا حدی که پس از گذشت دو سال، هنوز با ورق‌زدن و خواندن عبارات آن، سرشار از امید، نشاط، و انرژی مضاعف می‌شوم. به همین خاطر در دوران پایانی آخرین شیمی درمانی‌ام، تصمیم گرفتم با ترجمة زندگی نامة او و جمع آوری مطالبی دیگر در مجموعه‌ای تحت عنوان «سرطان، بهترین رویداد زندگی من»، به جامعة بیماران سرطانی، ورزشکاران، و تمامی کسانی که حقیقت بر دل و جانشان تجلی کرده است، خدمتی ناچیز کنم... کتاب مذکور، شامل ده فصل و سه ضمیمه است، که در هر یک از آنها، بخشی از زندگی لانس آرمسترانگ، متبلور شده است؛ چند فصل اول کتاب را در دوران 48 روزة عمل پیوند مغز استخوان، یا به عبارتی همان ایام چله‌نشینی عارفانه در بیمارستان دکتر شریعتی تهران، ترجمه کردم؛ فصول باقیمانده را نیز در دوران نقاهت پس از پیوند، با همکاری صمیمانة دوستان گران‌قدرم، تکمیل و همه را در این مجموعه گرد هم آوردم... امید به آنکه در احوال کبوترانی که با بال شکسته، میل به پرواز دارند، مؤثر واقع گردد.. چرا این عنوان: "سرطان، بهترین رویداد زندگی من"؟ تا قبل از سرطان، برنامه و هدف دقیقی در زندگی نداشتم؛ اما این بیماری به من آموخت هدفمندتر زندگی کنم و قدر تک‌تک لحظات را بدانم.. به عبارت دیگر می‌توانم بگویم یاد گرفتم هر لحظه را به گونه‌ای بگذرانم که گویی آخرین لحظة عمرم را سپری میکنم. از طرف دیگر، اعتقاد دارم بزرگترین موفقیت‌ها و افتخارت زندگیم تا این لحظه، در همان دوران بیماری برایم حاصل شده است؛ از این رو، نام این کتاب را گذاشتم: «سرطان، بهترین رویداد زندگی من..» چه دلایلی سبب شد که به فناوری اطلاعات و ارتباطات، علاقمند شوید؟ آشنایی من با IT کاملاً اتفاقی بود؛ حدود 7 سال پیش، هنگام جستجو در اینترنت و نشریات الکترونیک، توجهم به مصاحبة یکی از اساتید ایرانی دانشگاه وست ویرجینیای آمریکا جلب شد؛ ایشان با زبانی بسیار ساده و شیوا، در مورد موج چهارم تحول زندگی بشر و همچنین مفاهیمی از قبیل شکاف‌های دیجیتالی توضیح داده بودند. پس از خواندن آن مقاله، متحول شدم. احساس می‌کردم زمینة مورد علاقه‌ام را پیدا کرده‌ام.. تحقیق و پژوهش در زمینة IT را همچون سیاحت در عالمی زیبا و رویایی می‌دیدم که قادرم در آن پیشرفت کنم و استعدادهایم را به مرور شکوفا سازم. آن روزها، مثل حالا نبود که منابع لازم و افراد حاذق و آگاه در حوزة این فناوری، به سهولت در دسترس باشند؛ مثلاً به یاد دارم که هزینة استفاده از اینترنت در کافی‌نت نزدیک منزل‌مان، به ازای هر دقیقه، حدود 40 یا 50 تومان بود!! من عاشق این فناوری شده بودم. و به همین خاطر، هر هفته پول‌هایم را جمع می‌کردم تا در یک فرصت مناسب بتوانم دقایقی را به سیر و سیاحت در فضای مجازی بپردازم. به هر حال، با تمام فراز و نشیب‌ها، با جدیت تمام، قدم در این راه گذاشتم و اکنون که با شما صحبت می‌کنم، از انتخاب دوران نوجوانیم، یعنی ورود به دنیای IT، کمال رضایت را دارم. آقای بوالحسنی شما در رشته ی فیزیک در حال تحصیل هستید، همچنین تجربیات شما در حوزه IT نیز باعث می شود مجموعه ای از فعالیت های گوناگون در شخصیت شما جمع شود، از این تفاوت ها و سوابق کاری و تجربیتان برایمان بگوئید. با اینکه رشتة فیزیک را برای ادامه تحصیل دانشگاهی و آکادمیک، انتخاب کرده بودم، حتی یک ذره هم از میزان علاقه و فعالیتم در عرصة فناوری اطلاعات کاسته نشد، و اتفاقاً اولین تجربة حرفه‌ایم در زمینة IT، به واسطة تحصیل در همین رشته، برایم حاصل شد. ترم دوم تحصیلم، یعنی اواخر اردیبهشت ماه 83، به پیشنهاد یکی از اساتید گرانقدرمان، مدیریت فنی پروژة "پخش آنلاین گذر سیارة زهره از خورشید " را به عهده گرفتم. پخش زندة عبور سیارة زهره از مقابل خورشید، در روز نوزدهم خرداد سال 1383، از طریق وب‌سایت دانشگاه اصفهان و در حضور اساتید ارجمند و عالی‌مرتبه‌ای همچون پروفسور فضل‌الله رضا با موفقیت کامل انجام شد، و چیزی در حدود 9000 بازدیدکننده در داخل وخارج از کشور داشت. بلافاصله پس از اتمام آن پروژه، افتخار همکاری با چند شرکت فعال در زمینة فناوری اطلاعات و ارتباطات را پیدا کردم. برخی فعالیت‌ها و پروژه‌هایی که از آن موقع، تا کنون بر عهده داشتم، به این شرح است: - همکاری با مرکز تحقیقاتی پیشرفتة IT دانشگاه صنعتی شریف - ارائه و چاپ مقاله در «چهارمین همایش ملی تجارت الکترونیک» - 3 و 4 آذرماه 86 - همکاری در امور پژوهشی شبکه سراسری ایران‌گیت - همکاری با واحد تحقیق و توسعه (R&D) شرکت اصفهان-تکفا برای انجام طرح‌های پژوهشی - همکاری در ویرایش فنی کتاب «رموز موفقیت مدیران IT» ترجمة سرکار خانم مرضیه حاجی‌زرگرباشی- انتشارات جهاد دانشگاه صنعتی اصفهان - همکاری منسجم با هفته نامة عصر ارتباط جهت ترجمة مقالات تخصصی IT - همکاری با شرکت آفا در تهیة پیشنهاد توسعة اولین شبکة الکترونیک مهدهای کودک ایران - همکاری با واحد IT فرمانداری لنجان برای تهیة سمینار "شهر الکترونیک" و "آموزش مجازی" - تدوین پروپوزال «راه¬اندازی سرویسها و مانیتورینگ دیتاسنتر» برای شرکت رسانه¬ی اصفهان نت - ترجمه¬ی کتاب «سرطان، بهترین رویداد زندگی من» چه برنامه¬ای برای آینده و فردایی که در پیش است، دارید؟ فردا را بسیار روشن می¬بینم؛ تصمیم¬های خیلی زیادی گرفته¬ام و اهداف بسیار بزرگی در ذهن دارم که امیدوارم به لطف خداوند و تلاش جدی که در این زمینه می¬کنم، تمام آن اهداف را محقق کنم. آرزو دارم که بتوانم هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ فرهنگی، به جامعه¬ی بیماران مبتلا به سرطان، کمک کنم و نوع نگرش آنها را در مورد بیماری و رنج، دگرگون کنم. آلبرت اینشتین می¬گوید: «شکست و محرومیت، بهترین مربیان و پالایش دهندگان هستند.» به اعتقاد من، سرطان یا هر بیماری دیگر، یک نعمت الهی بسیار بزرگ است که نصیب هر کسی نمی¬شود.. شاید فرصتی برای تهذیب نفس و نزدیک شدن به خدا و عالم معناست. حالا که فکر می¬کنم، می¬بینم قبل از سرطان، هیچ ارتباطی با اشعار مولانا یا حافظ نداشتم، اما اکنون شمار زیادی از این اشعار و آثار را با تمام وجودم درک می¬کنم و از آنها لذت می¬برم. قبل از سرطان، هیچ نگرشی معنوی و علاقه¬ی خاصی به ریاضیات نداشتم، اما اکنون... قبل از سرطان، هیچ مطالعه و ارتباطی با علم پزشکی نداشتم، اما حالا... قبل از سرطان، اما امروز...! حرف آخر. گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد نيست راهي کان را نيست پايان، غم مخور




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 617]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن