واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
پنجشنبه گذشته در گوشهاي از تهران همايشي برگزار شد كه كمي با همايشهاي ديگر همرديف خود متفاوت بود.«كوروش هخامنشي و ذوالقرنين» همين همايش متفاوت بود كه با رويكردي تازه و نو به بررسي پيوند فرهنگ ملي و اسلامي ايرانيان در قالب بررسي اين دو شخصيت پرداخت. سخنرانان اين همايش كه همگي از اساتيد برجسته كشورمان در حوزه تاريخ و ميراث فرهنگي بودند در يك روز به بررسي اين موضوع پرداختند. متن زير، گزارشي از اين رويداد است. پيوند ميان فرهنگ ملي و اسلامي باعث بالا رفتن وحدت ملي كشورمان خواهد شد. اين جمله شايد عصاره تمامي جملاتي بود كه سيدكاظم موسوي بجنوردي در مراسم افتتاحيه اين همايش به عنوان نخستين سخنران به زبان آورد.بجنوردي ايرانيان باستان را يكي از عوامل اصلي در شكوفايي فرهنگ اسلامي دانست و افزود: اين امر تا حدي است كه بيشتر فلاسفه و متفكرين ايراني بودهاند. بجنوردي كه عهدهدار مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي نيز هست، كوروش را بنيانگذار فرهنگ و تمدن ايراني لقب داد و افزود: كوروش با منشوري كه در آن زمان داد پيام آزادي انسان را صادر و تقريبا بردگي را لغو كرد و آزادي را براي انسان به ارمغان آورد. وي گفت: كوروش حتي بعد از تصرف بابل منشور قضايي را صادر كرد كه براساس آن بايد بردهها را آزاد كرد. كوروش حتي پا را فراتر از اين گذاشت و گفت انسانها را نبايد به وحشت بيندازيد. بجنوردي براي آن كه حرفهايش را در مورد اين شخصيت ايران باستان كامل كند، افزود: اين مساله (ايجاد منشور قضايي از سوي كوروش) در آن زمان غيرقابل تصور بود چون در آن زمان قانون پذيرفته شده اين بود كه با تصرف يك شهر ميتوان اموال آن را تصرف كرد يا افراد را به بردگي گرفت. اين مورخ حرفهايش را اين گونه به پايان برد كه او و همراهانش در اين همايش نخواستهاند اثبات كنند كه ذوالقرنين همان كوروش هخامنشي است اما اگر بتوانيم بين كوروش و ذوالقرنين ارتباطي پيدا كنيم پل مستحكمي بين فرهنگ ملي و اسلامي زدهايم. دولت هخامنشي چگونه تاسيس شد دكتر عنايتالله رضا پژوهشگر تاريخ ايران باستان اما در اين همايش درباره چگونگي تاسيس دولت هخامنشي سخن گفت. به گفته او دولت هخامنشي از اتحاد ماد و پارس طي سالهاي 553 ـ 547 پيش از ميلاد پديد آمد. وي ادامه داد: محققان در ميان روايات موجود، 4 روايت پيرامون تاسيس دولت هخامنشي را معتبر دانستهاند كه از آن جمله روايت كتزياس به نوشته نيكلاي دمشقي و نوشته هرودت و گزنفون است. وي افزود: در اين ماجرا بعضي از مورخان به اتحاد كوروش با كادوسان (كادوشان) و مردها (امردها) و همكاري گروهي از بزرگان ماد با وي اشاره كردهاند. به عقيده اين پژوهشگر در برخي از روايات آمده است كه كوروش در عهد آستياگ مقام شاهي (انشان) را داشته است. وي حرفهايش را اين گونه پايان برد كه در برخي ديگر از روايات از جمله آستياگ (شاه ماد) انشان محل حكمفرمايي كوروش سخن به ميان آمده است كه سرانجام به پيروزي كوروش هخامنشي، تصرف قدرت و تسخير اراضي وسيعي از شمال هندوستان تا شمال جيحون در سال 549 ـ 539 پيش از ميلاد منجر شد. زندگي پررمز و راز كوروش اما دكتر حسن رضايي باغ بيدي زبانشناس و استاد زبانهاي باستاني ديگر سخنران اين همايش بود تا در آغاز سخن نظر خود را نسبت به اين شخصيت تاريخ ايران باستان اينگونه بيان كند: «آنچه درباره كوروش در آثار مورخان عهد باستان آمده آميزهاي از تاريخ و افسانه است، زيرا زندگي كوروش به گونههاي مختلفي روايت شده است و هنوز گرههاي ناگشودهاي درباره زندگي و شخصيت وي وجود دارد.»وي در ادامه يكي از گرههاي كور در اين زمينه را منشأ نام كوروش و معني آن دانست كه هنوز باز نشده است. وي در عين حال كهنترين ديدگاهها درباره معني نام كوروش را ريشه در آثار كتسياس (كتزياس)، پلوتارخ و استرابو تلقي كرد كه هر چند پايه علمي ندارند اما به لحاظ قدمت قابل توجه هستند. اين استاد تاريخ اما در ادامه به نكتهاي اشاره كرد كه در جاي خود قابل تامل بود. وي گفت: در سالهاي اخير ريشهها و معاني متفاوتي براي نام كوروش پيشنهاد شده است. به گفته وي بيشتر كساني كه به دنبال يافتن اين ريشه لغوي بودند علاقهمنداني بودهاند كه گاه حتي از ابتداييترين مباحث زبانشناسي تاريخي و تحولات آوايي بيخبر بوده و بيدليل يا تنها بر پايه شباهتهاي ظاهري ميان كلمات يا به دليل دلبستگيهاي قومي و نژادي دست به خيالپردازي و ريشهتراشي زدهاند. به عقيده كارشناسان اين نكته قابل تامل كه از سوي اين زبانشناس مطرح شد آنقدر مهم به نظر ميآيد كه نيازمند بررسي ويژه از سوي مسوولان امر است. اين استاد دانشگاه در انتها آخرين نظر درباره ريشه لغوي نام كوروش را متعلق به كارل هوفمان ايرانشناس آلماني دانست كه اين نام را از ريشهاي هند و اروپايي و به معني (خواركننده دشمن در مناظره) ميداند. ذوالقرنين و كوروش در تاريخ دكتر سيدصادق سجادي پژوهشگر تاريخ و استاد دانشگاه نيز ديگر سخنران اين همايش بود كه طي سخناني به بررسي ذوالقرنين و كوروش هخامنشي در نخستين منابع تاريخ اسلام پرداخت.به عقيده اين پژوهشگر بحث درباره ذوالقرنين اصالتا مبنايي قرآني دارد و به همين سبب بيشترين سخنها در تفاسير قرآن و به اقتضاي آن در كتب تاريخ و ادب ميتوان يافت كه در اين باره برگرفته از افسانه و تطبيقهاي بيبنيادند.به گفته وي، مفسران و مورخان كوشيدهاند ذوالقرنين قرآني را با اسكندر مقدوني، تعدادي اسكندرها و ذوالقرنينهاي ديگر تطبيق دهند و در اين راه نه تنها نتوانستهاند مصداقي روشن عرضه كنند بلكه بر پيچيدگيهاي موضوع افزودهاند.به عقيده اين استاد تاريخ آنچه مسلم است آن است كه اشارات اجمالي قرآن به خصايل و رفتارهاي ذوالقرنين هرگز با اسكندر مقدوني به زباني بهتر با بعضي ملوك عرب تطبيق نميكند. وي اما در عين حال به اين نكته نيز اذعان داشت كه تطبيق ذوالقرنين با كوروش بزرگ هخامنشي هم بيشتر مبتني بر حدس و گمان است، با توجه به بعضي اطلاعات تاريخي و بخصوص نقوش كشف شده از او تطبيق ذوالقرنين بر كوروش منطقيتر و درستتر مينمايد. اسطورههايي براي تاريخ اما در ادامه اين همايش دكتر محمود جعفري دهقي، پژوهشگر تاريخ و استاد زبانهاي باستاني از جنبه جديدي به اين موضوع پرداخت كه آن نيز در جاي خود قابل تامل بود. او كه از ديدگاه گزارش اسطورهشناختي به اين موضوع پرداخت، گزارشها را درباره ذوالقرنين بسيار مفصل و غالبا متفاوت دانست.جعفري با اشاره به آيات 98 ـ 83 سوره كهف گفت: در قرآن، دامنه لشكركشي ذوالقرنين از مشرق تا مغرب جهان آمده است و او را باني سدي در برابر تجاوزها و فساد ياجوج و ماجوج معرفي كرده است.به عقيده وي، در تعبير رويايي در كتاب دانيال نبي (باب هشتم) نماد ذوالقرنين به گونه قوچي دو شاخ معرفي ميشود كه با بز كوهي تكشاخي ميجنگد. قوچ دوشاخ كوروش هخامنشي است و دو شاخ او نشان اتحاد ماد و پارس است. اما مراد از بز تكشاخ اسكندر مقدوني است كه سلسله هخامنشي را منقرض ميسازد. وي ادامه داد: مورخان مسلمان نيز گزارشهاي متناقضي در مورد ذوالقرنين ارائه كردهاند؛ به طوري كه عدهاي او را همدوره فريدون پنداشته و برخي از جمله بيروني، او را از ملوك يمن ميشمارند. از سوي ديگر ابنسينا او را معاصر ارسطو و با اسكندر يكي دانسته است.همچنين در متون فارسي، وي را همراه و همسفر خضر در جستجوي آب حيات دانستهاند و شايد همين برداشت طرف توجه شاعران و اديبان فارسيگوي واقع شده، چنان كه سنايي و نظامي و عطار بدين افسانه و رابطه اسكندر با ذوالقرنين اشاره كردهاند. از سوي ديگر داستان ذوالقرنين به عالم عرفان نيز راه يافته و عرفا از آن تمثيلهاي عرفاني زيبايي ارائه كردهاند. وي در ادامه، نكته ديگري در اين زمينه اشاره كرد كه ميتواند زمينهساز بررسيهاي جديدي در اين زمينه شود. جعفري دوگانگي گزارشها درباره اسطوره ذوالقرنين را ريشه در امكان بازتاب دو سنت داستاني متفاوت دانست. او عقيده داشت كه اينگونه گزارشهاي دوگانه در اسطورههاي ايراني سابقه دارد. چنان كه داستان گشتاسب نيز از اين ويژگي برخوردار است و به دو گونه به ما رسيده است.وي براي توضيح اين گفته افزود: يكي از اين دو گونه سنتي است كه از طريق موبدان زرتشتي نقل شده و برپايه آن گشتاسب فرمانروايي دادگر بود كه دين زرتشت با حمايت او گسترش يافت و سنت ديگر نقلي است كه احتمالا از طريق مردم گسترش يافته و البته در شاهنامه نيز به آن اشاره شده است مبني بر اين كه گشتاسب پدر اسفنديار ، پادشاهي خودكامه، حسود و نيرنگباز بود كه خودخواهي او موجب مرگ اسفنديار گرديد. او اما نظر خود را درباره رابطه ذوالقرنين و كوروش اينگونه به پايان برد؛ اسطوره ذوالقرنين ممكن است از دو مسير و دو سنت متفاوت به روزگار ما رسيده باشد. نخست سنتي است كه بازتاب ديدگاه جامعه ايراني است و بنابر آن ذوالقرنين با كوروش هخامنشي يكي دانسته شده است. اين ديدگاه با صفاتي كه از او در قرآن كريم بيان شده و او را انساني با ايمان و خداشناس مينمايد بسيار نزديك است و سنت ديگر غيرمردمي است كه براساس آن ذوالقرنين همان اسكندر مقدوني است و او صحبتهاي خود را اينگونه پايان برد كه اين روايت ممكن است از منابع غيرايراني به ادبيات و فرهنگ ما راه يافته باشد تا به اسكندر چهرهاي مشروع و مردمي ببخشد. جام جم آنلاين مهدي نورعليشاهي / گروه فرهنگ و هنر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 434]