تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830850933




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرغ شكم‌پر و هزار شكم گرسنه


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مرغ شكم‌پر سر نداشت، اما معلوم نبود چه‌طور مي‌تواند سوت بزند و آواز بخواند پا نداشت، اما معلوم نبود چه طور مي‌تواند راه برود و از دست آن همه گرسنه، كه از زمين و آسمان تعقيبش مي‌كردند، فرار كند. خودش مي‌گفت: «وقتي مرغ‌ها شكم‌شان با چيزهاي خوشمزه‌اي پر مي‌شود، كارهايشان جادويي مي‌شود.» اين را بيشتر خانم‌هاي خانه مي‌دانند. براي همين پاهاي مرغ شكم‌پر را به هم مي‌بندند. اما خانم خانه‌اي كه شكم اين مرغ فراري را با چيزهاي خوشمزه پر كرده بود، اين را نمي‌دانست. او مثل همه، تعدادي كوفته قلقلي كوچولو درست كرد و كنار گذاشت. گشنيز و شنبليله را خرد كرد و تفت داد و سير و تمبر هندي و زرشك را به آنها اضافه كرد. كوفته قلقلي‌ها را به آنها اضافه كرد و نمك و فلفل زد. شكم مرغ را با اين مواد پر كرد. بعد از همه اين كارها ، بايد شكم مرغ را با نخ مي‌دوخت. اين كار را كرد. در مرحله آخر هم، بايد دو تا پاي مرغ را مي‌بست. و اين تنها كاري بود كه خانم خانه فراموش كرده بود انجام بدهد. خانم خانه، مرغ شكم‌پر را توي ظرف گذاشت و اطرافش كمي نمك و زعفران ريخت و درش را هم گذاشت و شعله را روشن كرد. مرغ شكم‌پر كه با آن همه چيزهاي جورواجور توي شكمش احساس سنگيني و گرما مي‌كرد، با كلافگي از جا پريد و در قابلمه را به طرفي پرت كرد. خانم خانه تا آمد بفهمد دور و برش چه خبر است، مرغ شكم‌پر از پنجره بيرون پريد و فرار كرد. مرغ شكم‌پر مي‌رفت و با خودش مي‌گفت: «خوب از دست دندان‌هاي بلند خانم خانه فرار كردم!» يعني خانم خانه موقع پركردن شكم او مي‌خنديده؟! در هر حال، مرغ‌هاي شكم‌پر يك كمي اهل چاخان و پاخان هستند و مي‌توانند ديگران را با حرف‌هايشان سرگرم كنند. تصويرگر: لاله ضيايي مرغ شكم‌پرسوت مي‌زد، خبر نداشت كه مرد گرسنه‌اي كه بوي او ‌داشت ديوانه‌اش مي‌كرد، دنبالش راه افتاده است تا در فرصتي مناسب او را بگيرد و بخورد. البته مرد گرسنه هم خبر نداشت كه سگ گرسنه‌اي دنبال مرغ شكم‌پر است. و هر دوي اينها روحشان هم خبر نداشت كه پنج تا گربه ولگرد گرسنه، دسته جمعي راه افتاده‌اند تا مرغ شكم‌پر را بگيرند. مرغ شكم‌پر نه از پشت سرش خبر داشت و نه مي‌دانست كجا مي‌رود. هدفي نداشت. خانه‌اش يك مرغداني در خارج شهر بود. كدام شهر؟ نمي‌دانست. اگر هم مي‌دانست و نشاني دقيقش را مي‌دانست و به آنجا مي‌رسيد چه اتفاقي مي‌افتاد، جز اين كه مرغ‌هاي ديگر با ديدنش زهره‌ترك بشوند و آينده خودشان را ببينند‌: يك مرغ بال و پر ريخته بي سر و پا با يك شكم‌پر از بخيه! مرغ شكم‌پر با خودش گفت: «به مرغداني نمي‌روم. مي‌خواهم جهانگرد بشوم. از موقعي كه جوجه بودم و توي آن مرغداني ماشيني زندگي مي‌كردم، همين آرزو را داشتم.» با اين فكر به راهش ادامه داد و به منظره هاي اطرافش نگاه كرد. چه خيابان‌هاي بلند بالا و تميزي! چه آسمان صاف و بي‌ابري! چه درخت‌هاي سر به فلك كشيده‌اي! بله همه چيز ديدني بود، الا آن گروه بيست نفره كه هر كدام خودشان را گوشه‌اي پنهان كرده بودند تا به‌موقع حساب مرغ شكم‌پر را برسند. همه آنها از توانايي جادويي مرغ‌هاي شكم‌پر خبر داشتند و مي‌دانستند كه آنها از هر موجودي توي دنيا سريع‌تر هستند، به همين دليل براي شكار او عجله‌اي نداشتند و دنبال يك لحظه غفلت مرغ شكم‌پر بودند. مرغ شكم‌پر همين‌طور مي‌رفت و از جهانگردي‌اش لذت مي‌برد. هوا هم داشت تاريك مي‌شد. اين چيزي بود كه تعقيب‌كننده‌ها، خيلي منتظرش بودند. هوا تاريك‌تر و صداي قاروقور شكم‌هاي گرسنه بيشتر شد. مرغ شكم‌پر به ماه، كه از توي آسمان به او نگاه مي‌كرد، لبخند زد و گفت: «تو كي آمدي كه من نفهميدم!» مرغ شكم‌پر از جوجگي عادت داشت با ماه حرف بزند. او جوجه پر حرفي بود و از هراتفاق كوچكي قصه مي‌ساخت. هر كسي حوصله شنيدن حرف‌ها و قصه‌هايش را نداشت؛ اين بود كه جوجه پرحرف به ماه پناه مي‌برد و براي او قصه‌سازي مي‌كرد. مرغ شكم‌پر به ماه گفت: «ببين به چه روزي افتاده‌ام! نه سري، نه دمي، نه عجب پايي! همه جايم هم پر از بخيه است. البته گله و شكايتي هم ندارم. دنيا بالا و پايين دارد.» با اين حرف، ماه تور نوراني‌اش را پايين انداخت و مرغ شكم‌پر را درست همان موقعي كه تعقيب كننده‌ها نصفه نيمه روي او پريده بودند، بالا كشيد. تعقيب‌كننده‌ها كه به جاي مرغ شكم‌پر به سر و كول هم مي‌پريدند، نفهميدند چه اتفاقي افتاد. وقتي به خودشان آمدند كه از آسمان كوفته قلقلي مي‌باريد! چي شده بود؟! بين زمين و آسمان بخيه شكم مرغ شكم‌پر پاره شده بود و هر چي توي دلش بود به زمين مي‌باريد. اما مگر يك كوفته قلقلي؟ مگر دو كوفته قلقلي؟ صدها كوفته قلقلي از توي شكم جادويي مرغ شكم‌پر بر سر و روي موجودهاي زميني مي‌باريد؛گرسنه‌ها را سير مي‌كرد و دانشمندان را به تعجب و آزمايش و آشپز‌ها را به نمونه‌برداري وامي‌داشت. خانم خانه‌اي كه مرغ شكم‌پر را نصفه نيمه درست كرده بود، با گرسنگي توي حياط نشسته بود كه چند تا كوفته به سر و صورتش خورد و توي دامنش افتاد. يكي از آنها را خورد و گفت: «قسم مي‌خورم اين كوفته‌ها را خودم قلقلي كرده‌ام.» و به آسمان نگاه كرد كه هنوز داشت كوفته قلقلي به زميني‌ها مي‌داد. ماه، مرغ شكم‌خالي را بالاي بالا كشيد و روي گودي كمرش نشاند و به او گفت: «نياوردم بخورمت! دلم براي چاخان پاخانت تنگ شده!» و مرغ شكم‌خالي با دهاني كه نداشت، معلوم نيست چه‌طور توانست براي ماه چاخان پاخان كند و او را از دلتنگي در آورد! همشهری




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 478]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن