واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: وقتي در هفدهمين دوره كتاب سال جمهوري اسلامي ايران، نام رضا صفريان و مجموعه «بصيرت سايهها» به عنوان برگزيده كتاب سال در بخش شعر اعلام شد، بسياري از خود ميپرسيدند كه او كيست و سابقه ادبياش چيست؟ صفريان پس از اين كتاب تا مدتي آثاري را در نشريات حوزه هنري در دوران مديريت محمدعلي زم منتشر كرد و پس از آن سكوتي چندساله را پيشه كرد تا اين كه امسال با انتشار همزمان 3 كتاب، سكوت خود را شكست. چاپ جديد «بصيرت سايهها» به همراه مجموعه شعر «مراحل» و مجموعه مقالات «مباحث» اين آثار هستند كه دفتر شعر جوان آنها را عرضه كرده است. به بهانه انتشار اين سه كتاب، نشستي در انجمن شاعران ايران برگزار شد و منتقدان به وجوه مختلف شعري رضا صفريان و تفاوتهاي آن با شعر رايج در كشور اشاره كردند كه اين نوشتار با استفاده از مباحث مطرح شده در آن جلسه تهيه شده است. شعر رضا صفريان، شعري بشدت متفاوت با جريان معمول ادبيات ايران است. واژه تفاوت اين روزها چنان در محيط ادبي كشور دچار كجفهمي شده است كه بلافاصله ذهن مخاطب از شعر متفاوت به سمت بازيهاي پررنگ زباني و تاثيرپذيريهاي يكشبه از مفاهيم ترجمهاي در حوزههاي ادبيات و زبانشناسي منحرف ميشود؛ اما جنس تفاوت شعر اين شاعر با ديگران به كلي متفاوت است. صفريان خود شعر را بازتابدهندهاي از سير و سلوك عملي در جستجوي حقيقت ميداند و در توصيف اين مساله ميگويد: مراحل اين سير و سلوك بيانگر حالتهاي رواني شخص است كه به صورت مشدد در سيستم روحي و رواني او اتفاق ميافتد. بروز اين جريان انرژي در بدن نخست به شكل خشم است و در اينجا شخص بايد به مرحلهاي برسد كه اصلا خشم در وجود ايجاد نشود و بعد به واسطه اين امر بايد حس زنده بودن در تمامي سلولهاي بدنش احساس شود و وقتي اين حساسيت ايجاد شود، قدرت جذب لذت در شخص افزايش مييابد و اين امر بايد به نيرويي براي تبديل شدن به دانايي بينجامد. ميبينيد كه دغدغهها و جنس حرف و سخن اين شاعر با اكثريت شاعران معاصر ما فرق ميكند. تفاوت شعر او از منظر زبان و ارائههاي ادبي نيست؛ بلكه از منظر نوع و زاويه نگاه شاعر به هستي است. اسماعيل اميني، شاعر و منتقد ادبي ميگويد: صفريان اصرار دارد كه به خود شعر و تكنيكهاي آن اعتنايي ندارد، به همين دليل كسي كه به شعر معاصر عادت دارد و شعر معمول اين روزگار را خوانده است با خواندن شعر اين شاعر تكان ميخورد. به اعتقاد محمدرضا عبدالملكيان، شاعران به 3دسته تقسيم ميشوند گروهي كه من شخصي خود را ميسرايند؛ گروهي كه درگير اجتماع و سياست هستند و گروهي سوم اما اندك كه صفريان از اين گروه هستند به سرشت و سرنوشت انسان از آغاز تا پايان توجه دارند و به همين دليل است كه سوالها و استدلالهايي در شعر صفريان است كه در شعر هيچ شاعر ديگري مانند آن را نميبينيد. عرفان بلژيكي؟ وقتي شاعري ميگويد: كاش ميشد به ابتدا برگشت به حافظهاي خالي از پشيماني كاش ميشد به يكباره بيدار شد از اين خواب طولاني بر خاك از اين همه ترس و اين همه ندانم دانيها در شعر او، سخني از عشق به معشوقهاي از جنس خون و گوشت؛ خشم در برابر تحولات مهيب اجتماعي و موضعگيري سياسي و مانند آن نميبينيد، سخن از ازل است و آمدن بر اين خاك؛ از آدم آورد در اين دير خراب آبادم؛ شاعري روبهروي ماست كه هنوز درگير فرود آمدن از بهشت است و ذهنيتش در جايي درگير است كه اهل روزگار با آن نسبتي ندارند. براي شناخت اين شعر بايد شاعران را شناخت تا دغدغههاي او و اصالت اين دغدغهها را بازشناخت تا درك كرد. آيا او آنچنان كه اسماعيل اميني ميگويد شاعري است كه داراي يك منظومه فكري نظاممند است يا نه؟ يوسفعلي ميرشكاك، شاعر و منتقد ادبي درباره اين شناخت سخناني ميگويد كه مهم مينمايد. او با اشاره به اينكه شاعر را ميشناسد و بارها در خلوت با او از شعر و عرفان سخن گفته است، ميگويد: مرحوم اخوان ثالث جايي گفته بود خسارات عرفان براي ما از طاعون بيشتر بوده است؛ اما چارهاي از آن نيست و گاهي در جان كسي درميگيرد. شاعر براي حرف زدن به دنبال بهانه ميگردد و از چوب هم معشوق ميسازد تا ستايشاش كند؛ ولي سالك اين گونه نيست؛ چراكه بايد حتما رويايش محقق شود به همين دليل سرودههاي صفريان به يك معنا شعر نيست؛ اما شعر هم هست؛ چراكه از شعور برخاسته و قصيده است، چون او قصد بيان كردن حرفي را داشته است. يوسفعلي ميرشكاك با انتقاد از ضعفهاي زباني و بخصوص مداخلات عامدانه صفريان در دستور زبان ميگويد: اگر با سنجههاي ساختاري شعر پسانيمايي به شعرهاي صفريان نگاه كنيم ميبينيم ضعفهاي عمدهاي داردميرشكاك با اشاره به نسبتي كه اين شاعر اهل رفسنجان با قدرت دارد، ميگويد: در ايران اگر نانوايي پسرخالهاش معاون وزير شود، حتما يك مدرك دكترا براي خودش دست و پا ميكند؛ اما صفريان به هيچ وجه به قدرت نزديك نشد و در خلوت ماند و انزوايي سالكانه براي خود انتخاب كرد كه اين ويژگي انسان شرقي نيست. وي ميگويد: روح انسان در اين عوالم ديوانهوار سلوك، چرخ ميخورد و وضعيتي مييابد كه كافر نبيند، مسلمان كه هيچ! اين گسستگيهايي هم كه در «مراحل» ميبينيم، در كار همه عارفان هست و تنها كسي كه از اين گسستگيها ندارد، ابن عربي است كه به بالاها رسيده است. ميرشكاك از اينجا وارد مبحثي ميشود كه به مقايسه تطبيقي عرفان شرقي و اسلامي و عرفان مسيحي ميپردازد و ارتباط دادن شعر صفريان با مولانا را رد كرده، ميگويد: در زمانه ما، امكان ارتباط با مولانا و عرفان او نيست؛ چراكه اين امكان از طريق طريقت مولويه بوده است؛ اما امروزه آنهايي كه در سرزمين ما به اين عوالم پناه ميبرند، از طريق ترجمههاي خانم گيتي خوشدل است و خانقاه نيز مغازهاي است براي كسب سرمايه يا ورود به قدرت يا مقاصدي كه ورود به شرح آنها بيادبي است. وي عرفان صفريان را با توجه به سابقه حضور او در خارج از كشور، عرفان فارسي نميداند و ميگويد: عرفان صفريان، عرفان مسيحي است كه در آن مسائلي نظير عواطف انسان و چالش با شيطان و گناه و خشم و آنچه از انسان صادر ميشود، اهميت دارد. اين زبان، زبان مسيحايي و بيان عهدين است. او با مخاطبش گفتگو ميكند؛ در حالي كه دركل شعر فارسي زبان اول شخص مفرد مطلق است و يا اين كه اگر خيلي لطف كنيم از زبان معشوق كه آيينه و متعلق به ماست سخن ميگوييم كه: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد. وي با بيان اينكه عرفاني كه صفريان از آن سخن ميگويد، از ژرفا برميآيد و خودجوش است، ميگويد: عرفان اسلامي همواره در خدمت پير و مراد شكل گرفته است. صفريان سالك مدرن است و من او را در ادبيات، هانري كربن ديگري ميدانم كه زائري است از غرب به شرق. ميرشكاك با صراحت تاكيد ميكند: صفريان شاعري فرانسوي است كه به زبان فارسي شعر ميگويد و با اينكه متولد جنوب اين كشور است، چون در سن و سالي كه زمان شكلگيري باطن انسان است، در سرزمين شعر و موسيقي و فلسفه بوده، سوفياي شعر و حكمت نخستين بار به زبان فرانسوي با او روبهرو شده است. رضا صفريان خود با بيان اينكه تنها از 29 سالگي، 4 سال براي تحصيل در بلژيك بوده است، با توجه به علاقهاي كه از پيش به نگاه نويسندگان و متفكران مغرب زمين داشته است، ميگويد: با توجه به تجربهاي كه در زندگي در غرب داشتم، متوجه شدم اتوپيايي كه در ذهن داشتم، با واقعيت زندگي و ادبيات آنجا متفاوت است. وقتي از درون آن به زندگي نگاه كردم، ديدم اين «شرقي» و «غربي» همه كلمهاند و آن گونه كه ما فكر ميكنيم، قابل تعيين نيستند و توزيع حقيقت چنانكه ما ميانديشيم، نيست. صفريان ادبيات عرفاني؛ چه نوشتههاي دون خوان و چه شعر حافظ را تنها توضيح و ترجمه مشاهداتي در بيان وضعيت دروني خود كه آن را «حال» ميخوانيم دانست و گفت: اين توصيفات در سلوك ارزشي ندارد و شعر گفتن هم وضعيت رواني خاصي است كه براي شاعر اتفاق ميافتد و از اراده و تصميم خارج است. من خود روايت اول بصيرت سايهها را 11 سال پيش از اينكه به خارج بروم، نوشتم؛ اما 11 سال بعد آن را در 10 شب تصحيح كردم. پس از آن 15 سال حتي يك كلمه نتوانستم بنويسم تا اين كه در 7 تا 8 ماه توانستم دوباره شعرهاي مراحل را بنويسم. 2 نمره كم ميكنيم شعر به هر حال از لفظ و معنا به صورتي توامان بهرهمند است و هر اثر ادبي حتي اگر داراي مضاميني بلند باشد و از نظر محتوايي براي خوانندگان ارزشمند و در حيطه صورت دچار مشكل، ناقص است. يوسفعلي ميرشكاك كه خود را يك فرماليست ميخواند، با انتقاد از ضعفهاي زباني و بخصوص مداخلات عامدانه صفريان در دستور زبان و با بيان اينكه زبان فارسي يك زبان نازكنارنجي است، ميگويد: اگر با سنجههاي ساختاري شعر پسانيمايي به شعرهاي صفريان نگاه كنيم، ميبينيم ضعفهايي دارد كه در نسبت با زبان فارسي است. شاعر در اينجا ميآيد و كلماتي مثل مخاشمه ميسازد، يعني خشم فارسي را در باب مفاعله عربي ميبرد. من از ايشان ميخواهم ملاحظه زبان فارسي را بكنند. اگر عالم و آدم به اين شعرها نمره 20 بدهند، من 2 نمره از ايشان كم ميكنم؛ چراكه زبان فارسي را رعايت نكردهاند، اگرچه اصلا قرار نيست از ديگي كه روي آتش گذاشته شده، بخواهيم كه اينقدر غل نزند. آقاي صفريان هم سالهاست از نقطه جوش گذشته است. اگر كسي جرات كند و حرفي براي زدن داشته باشد، ميتوان مخاشمه را بر او ببخشايد. رضا صفريان البته از اين برخوردهاي خود با زبان دفاع ميكند و معتقد است، اين بخشي از كار هنرمند است؛ اما به نظر ميرسد وراي حرفهاي ميرشكاك، برخورد جديتر و حرفهايتر صفريان با فرم و صورت شعر و كاستن از زوائد شعر و تاكيد بر برجسته كردن ظرايف شعري ميتواند بر موفقتر ظاهر شدن شعر صفريان موثر باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 180]