تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حقّ نصيحت خواه اين است كه به راه صحيحى كه مى دانى مى پذيرد، راهنمائيش كنى و سخن در حدّ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844795542




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده‌اي كه عاشق پروانه‌ها بود


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: برسازي ناباكوف پس از 32 سال نويسنده‌اي كه عاشق پروانه‌ها بود جام جم آنلاين: اين روزها ناباكوف پس از 32 سال كه از مرگش مي‌گذرد بار ديگر به يك سوژه مطرح بدل شده است؛ هر چند او همواره به عنوان نويسنده‌اي مطرح در دنياي ادبيات حضور داشت، اما بويژه در يك سال اخير كه احتمال انتشار رماني ناتمام از او مطرح شد، تا زماني كه پسر او سرانجام اعلام كرد كه برخلاف خواست پدرش اين كار را انجام مي‌دهد و تا همين دو سه روز پيش كه اين رمان منتشر شد، ناباكوف يك خبر مهم ادبي بود. رمان «نسخه اصل لورا» كه سال‌ها پس از مرگ نويسندهاش منتشر مي‌شود، تركيبي از 138 دستنوشته‌اي است كه روي كارت‌هاي فيش برداري نوشته شده است. پيش از درگذشت ولاديمير ناباكوف در سال 1977 او از همسرش ورا خواست تا اين نوشته‌ها را كه در حقيقت طرحي از يك رمان نانوشته با نام نسخه اصل لورا بود، بسوزاند. ورا اين درخواست را ناديده گرفت و به جاي آن 16 سال تمام درباره اين كه آيا بايد اين كتاب به صورت ناقص منتشر شود يا اين كه براي هميشه از فكر انتشار آن منصرف شود، فكر كرد. وقتي او نيز در سال 1991 درگذشت، اين كارت‌ها هنوز در صندوق امانات بانكي در سوئيس نگهداري مي‌شدند. ديميتري ناباكوف پسر 75 ساله نويسنده حالا اين كارت‌هاي فيش‌برداري را آزاد كرده وآنها را براي قضاوت عمومي در معرض ديد قرار داده است. هر يك از اين كارت‌ها حالا روي يك صفحه كتاب چاپ شده‌اند. اما سوال اين است كه آيا بايد براي چاپ اين رمان آن هم به صورت كامل نشده احساس خوشحالي كرد؟ نخستين احساسي كه از خواندن نسخه اصل لورا به انسان دست مي‌دهد طبعا كمتر از خواندن متني است كه نازك‌طبعانه نوشته شده باشد. حتي روي اين كارت‌ها مي‌توان رد به جا مانده از دستي استخواني و بيمار را حس كرد. با اين حال نشان خطوط برجسته يك اثر ادبي نيز در آنها ديده مي‌شود، اما اين فقط در چند جاي متن است كه مي‌توان اشاره‌اي از استعدادهاي درخشان سبكي، ميل شديد براي استفاده از طنز و بي‌پروايي غيرقابل مقاومتي را كه مي‌توانستيم در نوشته‌هاي نويسنده آثاري چون لوليتا، آتش رنگ پريده و آدا ديده بوديم، ببينيم. نسخه اصل لورا به ما نويسنده بزرگي را نشان مي‌دهد كه مثل ورزشكاري هميشه موفق كه سقوط كرده، در حال فرود است. نوشتن اين رمان در سال 1975 دو سال پيش از درگذشت ناباكوف شروع شد. شايد به همين دليل است كه اين رمان يك زير تيتر هم با اين عنوان دارد:«مردن خوشايند است.» با اين حال همه ماجرا درباره مرگ نيست و لحظه‌هاي شوخ و شنگ ناباكوفي هم در آن وجود دارد و او همچنان بسياري از موارد را در پرانتز قرار مي‌دهد و باز خواننده را به ياد همان نخستين خط لوليتا مي‌اندازد كه مي‌گويد: «مادر بسيار خوش عكس من وقتي من 3 ساله بودم، در يك تصادف غيرعادي (رعد وبرق در پيك نيك) كشته شد.» خوب يا بد؟ اين اثر هر چند در هر حال آخرين اثر ناباكوف محسوب مي‌شود كه سال‌ها پس از درگذشتش منتشر شده، اما در عين حال نمي‌تواند به عنوان يك رمان كامل از سوي او محسوب شود. آن بخش‌هايي كه از اين اثر نوشته شده شباهتي به ديگر آثاري كه پس از درگذشت نويسنده منتشر مي‌شود، ندارد. براي مثال «باغ بهشت» ارنست همينگوي كه پس از درگذشت او منتشر شده، تقريبا چيزي از يك كتاب كامل كم نداشت و سبك نوشتاري همينگوي و قدرت او نيز كاملا در آن قابل مشاهده است. البته پس از درگذشت ناباكوف چند اثر او كه آماده اما منتشر نشده بودند، راهي بازار كتاب شدند كه نامه‌هاي او، درس‌هايي درباره ادبيات، مجموعه‌اي از نمايشنامه‌هايش و رمان افسونگر از آن جمله است. آيا ديميتري بايد به آرزوي پدرش احترام مي‌گذاشت و كارت‌ها را مي‌سوزاند؟ به اين سوال پاسخ‌هاي مختلفي داده شده چنان‌كه تام استوپارد نمايشنامه‌نويس مشهور مي‌گويد «بله» و ران روزنباوم روزنامه نگار مي‌گويد «خير.» پسر او مي‌گويد: «از نظر من پدر و مادرم هرگز نمرده‌اند، آنها زنده‌اند و از وراي شانه من به نوعي دارند به حياتشان ادامه مي‌دهند، آنها قادرند تا فكر يا مشورتي را براي كمك به من براي گرفتن يك تصميم حياتي بكنند.» ديميتري اعتقاد دارد اين خواست پدر و مادرش بود تا اين رمان منتشر شود چه اگر غيراز اين بود هر دوي آنها اين فرصت را داشتند تا اين اثر را طعمه شعله‌هاي آتش كنند. بااين حال نبايد فراموش كرد كه نسخه اصل لورا فقط طرحي از يك رمان است كه در آن بسياري از احساسات ناباكوف كه در آن زمان بيشتر وقتش را در بيمارستان مي‌گذراند، بروز يافته است. او حتي يك بار گروهي از پزشكان و پرستاران مراقبش را جمع كرد و در حالي كه در بستر دراز كشيده بود يكي دو كارت را براي آنها روخواني كرد. ناباكوف نويسنده 17 رمان و مجموعه‌اي از داستان‌هاي كوتاه و بلند و البته شعر، نويسنده‌اي روس است كه در آخرين سال قرن نوزدهم، درست زماني كه دنيا داشت پوست مي‌انداخت و براي تحولات شگرفي آماده مي‌شد، به دنيا آمد. خانه اشرافي و مجللي كه او 18 سال نخست زندگي اش را در آنجا گذراند هنوز در سن پترزبورگ پابرجاست و از تصاويري كه از آن موجود است مي‌توان دريافت خانواده ناباكوف كه پدرش ديپلمات و مردي سياسي بود چگونه در اين خانه به سبك زندگي روس‌هاي ثروتمند آن دوره، ميزبان جلسات شعرخواني و گفتگو درباره كتاب بودند. براي همين هم ولاديمير ناباكوف در 15 سالگي اين امكان را يافت تا نخستين كتاب شعرش را به صورت خصوصي منتشر كند. با اين حال از راه رسيدن انقلاب كمونيستي سال 1917 موجب به هم خوردن همه نظم موجود شد و پدرش كه پيش از آن در دولت موقت پستي مهم را پذيرفته بود، در دولت جديد با مشكلاتي روبه رو شد و خانواده ناچار عزم مهاجرت كرد و راهي لندن شد. ناباكوف دردانشگاه كمبريج در 2 رشته زبان روسي و فرانسه تحصيل كرد و نخستين تجربه ادبي‌اش را با ترجمه «كولا برونيون» اثري دشوار از رومن رولان نويسنده فرانسوي انجام داد. او اين متن را از فرانسه به روسي در قالب يك كتاب زماني منتشر كرد كه تنها 22 سال داشت. ناباكوف از اين تاريخ تا زماني كه در سال1940 در اوج جنگ جهاني دوم اروپا را ترك كرد و پا به آمريكا گذاشت در كنار ترجمه، آثار متعددي را نيز به زبان روسي خلق كرد. ناباكوف شيفته شطرنج بود و به همين سبب هم در آثارش به‌كرات مي‌توان ردي از اين بازي را يافت. علاوه بر اين او به جمع‌آوري پروانه‌ها هم علاقه داشت و يكي از تفريح‌هاي علمي او جمع‌آوري گونه‌هاي مختلف و كمياب پروانه بود. او در دوره‌اي نيز به عنوان محقق براي موزه تاريخ طبيعي نيويورك كار كرد. ناباكوف در آن سوي جهان ترجمه ولاديمير ناباكوف از رمان‌هاي روسي‌اش به انگليسي خيلي زود حتي پيش از آن كه در سال 1940 به آمريكا مهاجرت كند، به يكي از هدف‌هاي او تبديل شد. او در جايي گفته است: «هيچ‌يك از دوستان آمريكايي من آثارم را به روسي نخوانده‌اند.» دو كتاب مهم او «خنده در تاريكي» و «نااميدي» كه از آثار روسي او محسوب مي‌شوند، در اواخر دهه 30 به نحو نامطلوبي توسط ديگران ترجمه شده بودند. اما پس از مهاجرت به آمريكا او نتوانست ناشران را راضي به ترجمه ديگر آثارش كند و اين كار تا اواخر دهه 50 كه او موفق شد تا «لوليتا» را منتشر كند و با آن به شهرتي جهاني دست يابد، به تعويق افتاد. پس از آن بود كه ناباكوف كشف شد وبقيه آثارش چون «دعوت به مراسم گردن زني» در سال 1959، «هديه» در سال1963، «دفاع» در سال 1964، «چشم» در سال 1965، «نااميدي» با ترجمه جديد در سال 1966، «شاه، بي‌بي، سرباز» در سال 1968، «ماري» در سال 1970 و «پيروزي» در سال 1971 ترجمه و منتشر شدند. ترجمه آثار او حتي به يك كار خانوادگي بدل شد و تنها پسرش ديميتري بسياري از داستان‌ها، رمان‌ها، اشعار و نمايشنامه ها، مقاله‌ها و حتي نامه‌هاي پدرش به مادرش «ورا» را ترجمه كرد. «لوليتا» كتابي است كه 4 ناشر آمريكايي از انتشار آن سر باز زدند، اما سرانجام وقتي منتشر شد، براي نويسنده شهرتي جهاني به بار آورد. ناباكوف پس از تكميل كتاب و نيافتن ناشري براي آن، دستنوشته‌ها را در آتش انداخت اما همسرش بموقع متوجه شد و آنها را از دست شعله‌هاي آتش نجات داد. اين كتاب در سال 1955 سرانجام به‌وسيله ناشري فرانسوي منتشر شد و 3 سال بعد ناشري آمريكايي آن را منتشر كرد. لوليتا در قالب داستاني عاشقانه و غيرمتعارف به دليل سن پاييني كه براي قهرمان زن خود انتخاب كرده، در حقيقت دارد اخلاق‌هاي جامعه آمريكايي را زير سوال مي‌برد. منتقدان معتقدند هيچ آمريكايي‌ نمي‌توانست چنين كتابي بنويسد؛ چون تنها يك خارجي است كه مي‌تواند با دور بودن از همه تعصبات درباره كشوري كه زادگاهش نيست، آن را چنين نقد كند. اين كتاب بعدها توسط كوبريك فيلمساز مشهور آمريكايي به فيلم سينمايي نيز تبديل شد. ناباكوف 20 سال ساكن آمريكا بود و در اين مدت در دانشگاه به تدريس ادبيات روس پرداخت. او در اين دوره آثار مهمي از ادبيات روس را به زبان انگليسي ترجمه كرد كه آثار پوشكين، لرمانتوف، گوگول و تيوچف از جمله آنهاست. با اين حال او درست پس از شهرتي كه با انتشار لوليتا با آن روبه‌رو شد اين كشور را به اتفاق همسرش ترك كرد و راهي سوئيس شد. آنها تا زمان درگذشت او در سال 1977 ساكن سوئيس بودند و مثل آمريكا در اين كشور هم هرگز خانه‌اي نخريدند و ساكن هتل بودند. اين نويسنده مشهور و پركار كه به چندين زبان تسلط ادبي داشت، هرگز احساس تبعيدي بودن را فراموش نكرد و براي همين هم در هيچ نقطه ديگري از خاك اين دنياي پهناور احساس در خانه بودن را تجربه نكرد. با اين حال او از بازگشت به كشورش نيز خودداري كرد چون نمي‌خواست با ديدن واقعيات موجود، همه خاطراتي را كه از كشورش داشت، از دست بدهد. ولاديمير ناباكوف در سال 1977 در سوئيس از دنيا رفت. روي سنگ قبر او بسادگي نوشته شده است: «ولاديمير ناباكوف، نويسنده» چشم ناباكوف در ايران رمان «چشم» ناباكوف زماني نوشته شد كه او31 سال داشت. اين رمان جزو آثار روسي او محسوب مي‌شود و چهارمين رمانش است. اين كتاب بعدها در سال 1965 توسط ديميتري پسر نويسنده به زبان انگليسي ترجمه شد.اين كتاب حدود 110 صفحه‌اي، كوتاه‌ترين رمان ناباكوف است و مثل كارهاي اوليه ناباكوف شخصيت‌هاي اصلي آن را روس‌هاي مهاجري تشكيل مي‌دهند كه در اروپا و بويژه آلمان ساكن شده‌اند. در اين رمان داستان در يك خانه مي‌گذرد كه خانه يك معلم خصوصي جوان روس به نام «اسموروف» است. طرح كلي اين رمان شروعي غافلگيركننده دارد و لحظات پس از تلاش ناموفق يا شايد هم موفق قهرمان رمان براي خودكشي را تصوير مي‌كند. او با تصوير مرگش چشم به روي گروهي از روس‌هاي مهاجر باز مي‌كند كه هر يك در تلاشند تا احساس‌شان را درباره او بيان كنند. ناباكوف در اين رمان تلاش كرده تا به مساله هويت بپردازد و ساختار اجتماعي هويت را در واكنش‌ها و عقايد ديگران بررسي كند. آرزو پناهي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 449]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن