واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عاشق "جزئیات ملکوتی" گفتگو با فیروز زنوزی جلالی درباره ی «ولادیمیر ناباکوف»
وقتی «لولیتا» را نوشت، آن را به چهار ناشر آمریکایی سپرد، اما هیچ کدام از ناشران حاضر به چاپ «لولیتا» نشدند و به بهانه های مختلف، از زیر چاپ رمان شانه خالی کردند. به خانه آمد و تمام دست نوشته های رمان را در آتش انداخت. ناامیدانه گوشه ای کز کرد، ناراحت از اینکه چرا هیچ کس «لولیتا»ی او را درست نخوانده، اما همسرش، «ورا» دست نوشته های او را از آتش بیرون آورده و مثل همیشه با امید و ایمان به موفقیت همسرش دست نوشته های «لولیتا» را به یک ناشر در پاریس داد. «لولیتا» در پاریس منتشر شد. در فاصله کمتر از سه سال پرفروش ترین کتاب فرانسه شد و بعد در تاریخ ادبیات داستانی جهان در مقام یکی از چهار رمان برتر قرار گرفت. دغدغه «ناباکوف» ادبیات بود. هر روز ظهر شروع به نوشتن می کرد و تا 4صبح روز بعد می نوشت. نوشتن موضوع زندگی اش بود. اما نه! غیر از نوشتن حشره شناس هم بود. به قول خودش یک حشره شناس گمنام! همیشه به دنبال پروانه ها بود. سرگرمی اش در فصل تابستان، شکار پروانه ها بود. در خانه اش موزه ای درست کرده بود و در آن از انواع پروانه هایی که شکار کرده بود نگهداری می کرد. خلوتش را با نوشتن و پروانه های شکار شده اش می گذراند و شاید به آن خلوت دنجش پناه می برد و برای ناکامی آدمهای داستانش دل می سوزاند؛ برای «لولیتا»، برای «هامبرت»، برای «آلبینوس»، برای «مارگو»، برای «سباستین»، «ماری» و... کسی چه می داند؟!
«ولادیمیر ناباکوف» در سال 1889میلادی در روسیه متولد شد و در سال 1977در آمریکا از دنیا رفت. در این ?? سال داستانهای بسیاری نوشت و داستانهای زیادی را هم مورد نقد و بررسی قرار داد. «لولیتا»، «ماری»، «دعوت به مراسم گردن زنی»، «زندگی واقعی سباستین نایت»، «آتش رنگ پریده» و «خنده در تاریکی» از جمله آثار معروف این نویسنده هستند. فیروز زنوزی جلالی را اهالی ادبیات خوب می شناسند. او متولد 1329شهرستان خرم آباد است. این نویسنده علاوه بر نویسندگی، منتقد، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس هم هست. «باران بر زمین سوخته»، «سالهای سرد»، «خاک و خاکستر»، «روزی که خورشید سوخت»، «مردی با کفشهای قهوه ای»، «سیاه بمبک» و «مخلوق و شور و شیرین» از آثار این نویسنده هستند. وی بتازگی رمان «قاعده بازی» را نوشته که توسط انتشارات علم منتشر شده و در نمایشگاه کتاب امسال عرضه خواهد شد. گفتگوی ما را پیرامون «ناباکوف» با این نویسنده بخوانید. آقای زنوزی عشق و تراژدی دو محور اصلی داستانهای «ناباکوف» است. چرا او عشق را همواره با تراژدی همراه کرده است؟ ـ هر نویسنده ای یک دغدغه اصلی و مرکزی دارد که آن را در آثارش تکرار می کند. عشق همراه با تراژدی هم دغدغه اصلی «ناباکوف» است و این مسأله در همه آثارش دیده می شود. ظرافتهایی در ارتباط با عشق و دلدادگی در تمام آثار «ناباکوف» تنیده شده که مخاطب باید این ظرافتها را پیدا و درک کند. به نظر من همه هنرمندان این دغدغه ها را دارند؛ مثلاً دغدغه بهرام بیضایی «بحران هویت» است و آدمهای آثار او به دنبال کشف خودشان هستند... اما «ناباکوف» نسبت به «عشق» نگاه خاصی دارد. در آثار او عشق همیشه با فریب، بدبینی و شکاکیت همراه است؟ ـ این نگاه «هستی شناسانه» ناباکوف به مقوله عشق است. از طرفی «ادبیات»، این نگاه را می طلبد. تا زمانی که انسان وجود دارد، عشق هم وجود دارد و تا زمانی که عشق هست خیانت هم هست. «ناباکوف» مسائل جهانشمول را در آثارش مطرح می کند که تاریخ مصرف ندارند. شاید طرح همین موضوعات است که آثار او را ماندگار کرده است. «ناباکوف» حتی در عرصه نقد هم به شاخصه هایی از نویسندگی توجه دارد که جنبه عام دارند و بیشتر مطرح بوده اند. عشق همراه با تراژدی هم دغدغه اصلی «ناباکوف» است و این مسأله در همه آثارش دیده می شود.با توجه به منتقد بودن «ناباکوف» و نقدی که بر «مسخ» کافکا نوشته، آیا اندیشه «کافکا» بر «ناباکوف» تأثیر گذاشته است؟ ـ حتماً دغدغه های «کافکا» و جهان نیمه تاریکش به جهان داستانی «ناباکوف» هم راه پیدا کرده است. این تأثیر و تأثر نویسندگان بر هم یک مسأله طبیعی است. البته نباید فراموش کنیم که «ناباکوف» فقط در مورد کافکا نقد نمی نویسد، او بر آثار اکثر نویسندگان بزرگ نقد نوشته و تحلیلهای او بسیار دقیق است. او حتی در نقدهایش محل زندگی آدمهای داستان را می کشد که از چه مکانهایی عبور می کنند و به کجا می روند.دقیقاً مثل آرشیتکت ساختمان است که می خواهد طراحی یک ساختمان بزرگ را انجام دهد. یکی از رازهای ماندگاری «ناباکوف» هم همین مسأله است. او علاوه بر اینکه داستان نویس بزرگی است، منتقد قدرتمندی هم هست. تلفیق این دو مسأله، ناباکوف را ماندگار کرده است، چون معمولاً رسم بر این است که می گویند منتقدان نویسنده های ناکامند. اما «ناباکوف» به گواه نقدها و تحلیلهای حیرت انگیزش هم منتقد و هم نویسنده قهاری است. او حتی عمیق تر از نویسندگانی مثل «کافکا» می نویسد. مضمون های داستانی «ناباکوف» در آثارش تکرار می شود. داستانهای او هر کدام قطعاتی از یک پازل هستند که جهان داستانی خاص او را خلق کرده اند. تفاوت داستان نویسی او با سایر نویسندگان روسی چیست؟ ـ بعضی مفاهیم و عناصر در آثار ناباکوف تکرار می شود. کمتر نویسنده ای توانسته جهان داستانی مثل جهان داستانی او را خلق کند. این نویسنده، ظرایف و جزئیاتی را در داستانهایش منعکس می کند و چنان در توصیف جزئیات دقیق است که از آنها برای مخاطب تصویری زنده می سازد؛ به عنوان مثال صحنه عبور گروه ارکستر در خیابان در رمان «دعوت به مراسم گردن زنی» آن قدر زیبا توصیف شده که حتی مخاطب، تشعشع نور روی سازها را هم می بیند. همچنین بدگمانی و عدم اطمینان در اکثر شخصیتهای او دیده می شود و «ناباکوف» می خواسته این عدم اطمینان را به مخاطبش منتقل نماید. علاوه بر اینها در همه آثار این نویسنده، طنزی تلخ و گزنده احساس می شود که جهان داستانی این نویسنده را خاص کرده است. این جزئی نگری «ناباکوف»، مربوط به روحیه نقادانه اوست؟ ـ بله، و حتی خود «ناباکوف» این شیوه را آگاهانه به کار برده است، چون در یادداشتهایش از این جزئی نگری با عنوان «جزئیات ملکوتی» یاد می کند. به نظر «ناباکوف» اگر نویسنده ای نتواند این جزئیات ملکوتی را درک کند، نمی تواند اثری خوب بیافریند. چرا «ناباکوف» به اندازه سایر نویسندگان روسی مثل داستایوفسکی، چخوف و تولستوی معروف نیست؟
ـ ناباکوف با سایر نویسندگان روسی قابل مقایسه نیست، چون هر کدام دنیای خاص خودشان را دارند. البته «ناباکوف» صحنه هایی در داستانهایش خلق کرد که اعتراض عده ای را (البته در زمان خودش) برانگیخت. به طور کلی جهان بینی او با جهان بینی ما همسو نیست. به خاطر ظرافتهای داستانی خاصی که در آثارش به کار می برد به او اجازه چاپ اثر و نمایش فیلمش را ندادند، ولی کسانی که خواننده جدی ادبیات هستند، «ناباکوف» را خوب می شناسند که البته این گروه هم زیاد نیستند. من معتقدم جزئیاتی که «ناباکوف» می بیند و تصاویری که از آنها ارائه می دهد قابل مقایسه با نویسندگان روسی نیست. از طرفی ترجمه های ادبی هم در شناساندن یک نویسنده بسیار مؤثرند؛ تمامی آثار داستایوفسکی به زبان فارسی ترجمه شده و طبیعی است که تعداد بیشتری مخاطب ایرانی او را بشناسند. از طرفی «ناباکوف» کمتر نسبت به نویسنده ای مثل تولستوی، «روسی» می نویسد. این مسأله به زندگی او در فرانسه و آمریکا برمی گردد؟ «ناباکوف» اگر در روسیه هم زندگی می کرد، به همین سبک می نوشت؛ چون دغدغه های «ناباکوف» مسائل جهان شمولی است که در قالب مکان و زمان نمی گنجد و به همه آدمها و همه زمان متعلق است. اگر نام مکانی در داستانهای او دیده می شود، به خاطر این است که می خواهد به جهان داستانش، واقعیت بخشد. دغدغه های او دغدغه های بومی نیست، او جهانشمول می اندیشد و فکر می کند به طوری که همه گستره بشر را در برمی گیرد و یکی از رازهای ماندگاری «ناباکوف» همین است.
یکی از ویژگیهای «ناباکوف» این است که به صورت آگاهانه به ایجاد تعلیق در داستانش علاقه ای نشان نمی دهد. در رمان «خنده در تاریکی» در ابتدا کل داستان را تعریف می کند؛ با این همه مخاطب داستان را تا به آخر دنبال می کند. ـ معمولاً دغدغه نویسنده این است که با یک طرح داستانی جلو برود و خواننده را با لطایفی دنبال خود بکشاند. نویسنده موفق کسی است که خواننده را تا پایان داستان بکشاند و برخلاف حدس و گمان مخاطب پیش برود، اما جنس جهان «ناباکوف» این نیست؛ او به چرایی ها توجه دارد و به ظرافتهای اتفاقاتش می پردازد، به همین دلیل است که در نیم صفحه اول رمان «خنده در تاریکی» همه داستان را در چند خط تعریف می کند و خواننده ای که ابتدای این رمان را می خواند، متوجه می شود دغدغه نویسنده، این مسائل نیست و مسائل کلی تری در میان است. لایه های زیرینی که «ناباکوف» به آنها پرداخته وقایع این کتاب را در ذهن ماندگار کرده است. «ناباکوف»، بیشتر به دنبال تعریف از آدمهای داستانش است تا تعریف قصه، یعنی برای شخصیتهای داستانش ارزش قایل است؟ ـ بله، او وارد پوسته ذهنی شخصیتهای داستانش می شود و از دید آنها می نگرد و جهان را تجزیه و تحلیل می کند، به همین خاطر مخاطب از برون و درون شخصیتهای داستان آگاه است و او را می شناسد. «ناباکوف» حتی در خصوص انتخاب اسم قهرمانان داستانش وسواس به خرج می دهد به عنوان مثال اسم قهرمان رمان «دعوت به مراسم گردن زنی» - سین سیناتوس- آهنگ این اسم چنان انتخاب شده که تا سالها در ذهن باقی می ماند. «ناباکوف» دوست دارد شخصیتهایش در ذهن مخاطب ماندگار شود. به طور کلی به دنبال ارائه تصویر به مخاطب است، برای همین به «جزئیات ملکوتی» توجه خاصی دارد. مخاطب وقتی داستانهای او را می خواند و چشمانش را می بندد وقایع مانند صحنه های فیلم از مقابل چشمانش عبور می کنند. خدیجه زمانیان /روزنامه قدس تنظیم:بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]