تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:   
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815658332




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از رئالیسم ساده تا رئالیسم جادویی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از رئالیسم ساده تا رئالیسم جادویی
رنگ
    رئالیسم (Realism) اصطلاحى است انعطاف‏پذیر، چندپهلو، چندگونه که به صفات معین (اما نه‏چندان روشن و صریح) بسیار مختلفى اطلاق مى‏شود. در فلسفه، دو مفهوم اساسى از آن درک مى‏شود: نخست مطابقت یعنى شناخت جهان خارج به اتکاى پژوهش و تحقیقات علمى و دوم همسازى یعنى شناخت جهان خارج به اتکاى درک شهودى و بصیرت. در ادبیات، رئالیسم اصولاً یعنى ترسیم و تصویر موثق و معتبر زندگى. از این منظر به‏قول لوین "گرایش ارادى هنر به واقعیت تقریبى"وجود دارد. بنابراین حتى آثار "غیرواقعى" و "غیرواقع‏گرایانه"، خیالى، وهم‏آلود و رؤیایى همچون "کاندید" از ولتر، "جنگ دنیاها" نوشته ولز و برخى آثار لوسین، رابله و رى برادبورى، تخیلاتى عالى‏اند که ریشه در واقعیت دارند.  به‏طور کلى اگر در داستان مورد بررسى، چیزهایى مثل شخصیت، حادثه یا زمینه (Setting)، به نمونه‏هایى در زندگى معمولى شبیه باشد، داستان، رئالیستى است. نوع ساده اینها، که گاه ژرف‏ساخت ناتورآلیستى دارند، در نوشته‏هاى بالزاک، استاندال، فلوبر(فرانسه) دیکنز (انگلستان) و ویلیام دین‏هاولز(آمریکا) و تولستوى، گوگول، گورکى (روسیه) دیده مى‏شود. در آثار رئالیستى این نویسندگان، "واقعیت محورى" در نفس رخدادها جاى دارد نه در تخیل نویسنده. استاندال تا آن‏جا پیش مى‏رود که مى‏گوید ادبیات آینه‏اى است که روى کالسکه در حال حرکت مستقر است تا چیزها را آن‏طور که هستند به‏نمایش بگذارد.    با این حال، غالب اوقات اصطلاح "رئالیسم" دلالت بر این دارد که هنرمند مى‏کوشد گستره نمایان‏ترى از زندگى اجتماعى در اثرش عرضه کند؛ خصوصاً این‏که او مى‏کوشد این گستره "زندگى پست" را نیز در برگیرد و شامل آن تجربیاتى شود که از نظر هنرمندان دیگر، بى‏ارزش قلمداد مى‏شوند. از این جمله‏اند: "ژوزف اندروز" نوشته هنرى فیلدینگ و مُل فلاندرز نوشته دانیل دفو. البته ممکن است نویسنده با خلق شخصیت‏ها، حوادث و زمینه‏ها از "واقعیت" موجود منحرف شود، که در آن‏صورت ما را وامى‏دارد که به‏طور انتقادى و جدى‏تر به جهان واقعى بیندیشیم: نمونه‏اش "میدل‏مارچ" از جورج الیوت یا "کوه جادو" از توماس مان. حتى مى‏توان از عناصر "فراواقعى" جهت جستجوى امر واقعى استفاده کرد؛ مثلاً جزئیات وهمناک در سفرهاى گالیور . اما تراز بالاتر در این مقوله به رئالیسم روان‏شناختى مربوط مى‏شود که ضمن وفادارى به حقیقت با تشریح کارکرد درونى ذهن، تحلیل اندیشه و احساس، نمایش سرشت شخصیت و منش است (که مرحله نهایى‏اش شیوه جریان سیال ذهن است) سر و کار دارد. رئالیسم روان‏شناختى با ژرف‏کاوى در عرصه‏هاى ضمیر آگاه و ناخودآگاه، به وجوه دیگرى دست مى‏یابد که گاه گونه‏اى انحطاط است. رمان روان‏شناختى (مثلاً آثار داستایوفسکى) با دیدى تحلیل‏گرانه و روانکاوانه به واقعیت (شخصیت‏ها) مى‏نگرند. کنراد، پروست، هنرى جیمز و حتى رمان جریان سیال ذهن متأثر از این نوع رمان رئالیسم اند.  رئالیسم جادویی  اصطلاح رئالیسم جادوئى (Magic Realism) اولین بار به‏وسیله فرانس رو (Franz Roh) هنرشناس آلمانى در سال 1925 به‏کار رفت و بعدها، خصوصاً در 1949 آلخو کارپانتیه آن‏را به‏صورت جدى در ادبیات مطرح کرد. در این نوع آثار، الگوهاى واقع‏گرایى با عناصرى از رؤیا، سحر، وهم و خیال درهم مى‏آمیزند و ترکیبى پدید مى‏آید که به هیچ‏یک از عناصر اولیه سازنده‏اش شباهت ندارد و خصلت مستقل و هویتى جداگانه دارد. پیوند واقعیت و وهم چنان است که رخدادهاى خیالى کاملاً واقعى و طبیعى جلوه مى‏کند؛ طورى که خواننده ماجراهاى غیرواقعى را مى‏پذیرد. داستان رئالیسم جادویى در شکل خیال و وهم روایت مى‏شود، اما ویژگى‏هاى داستان‏هاى تخیلى را ندارد. به‏عبارت دیگر آن‏قدر از واقعیت فاصله نمى‏گیرد که منکر آن در تمام عرصه‏ها و در تمام مدت زمان داستان باشد. از همین‏جا مى‏توان دریافت که عناصر سحر، جادو، رؤیا و خیال، بسیار کمتر از عنصر واقعیت است؛ یعنى بار "تخیلى - وهمى" بودن داستان کمتر از بار رئالیستى آن است. از سوى دیگر، نزدیکى نسبى این شیوه با مکتب سوررئالیسم، موجب شده که حوادث و واقعیت‏هاى روزمره انسان معمولى در جریان داستان، بزرگ‏نمایى شود و بعضى بخش‏ها، با عناصر فراواقعى و ماوراءطبیعى شکل گیرد. بنابراین توصیف صریح اشیاء و پدیده‏هاى شگفت‏انگیز و غیرعادى، جزو ارکان کار درمى‏آید. در رئالیسم جادویى، عقل درهم شکسته مى‏شود و رخدادها برمبناى عقل و منطق به وقوع نمى‏پیوندند. در این آثار خرافات، امور تخیلى یا اسطوره‏اى، خواب و رؤیا، امور پوچ و غیرمعقول (Absurd) و نیز لحن و زبان دست به دست مى‏دهند تا موضوع از سیطره عقل و منطق خارج شود.  درباره (Absurd) یا منطق پوچى یا پوچى و عبث‏نمایى یا عبث بودن، باید خاطرنشان کرد که چون ذهن انسان تابع نظم و انسجام است، لذا نویسنده باید "بى‏قاعدگى"، "بى‏نظمى" و امور پوچ، کابوس‏گونه و اسطوره را به‏صورت شگرد در متن بنشاند یا تنیده کند؛ طورى‏که خواننده متوجه "گسست" نشود. توجه شود که خارج شدن واقعیت از سیطره عقل و منطق و برجسته شدن این خروج، در تعریف رئالیسم جادویى بسیار مهم است. یعنى در چنین داستان‏هایى نباید به اغراق یا امر غیرعقلانى برگشت؛ مثلاً اگر هوا آن‏چنان مرطوب است که ماهى‏ها از پنجره شمالى وارد و از پنجره جنوبى خانه خارج مى‏شوند، یا نویسنده زنى را توصیف مى‏کند که خودش پیچ شمیران مى‏ایستد و انتهاى موهایش در میدان آزادى است، دوباره نباید به این دروغ‏ها برگردد و کلامى درباره‏شان بنویسد؛ چون توضیح امور غیرمعقول (اعم از اغراق یا دروغ‏هاى اسطوره‏اى و افسانه‏اى) آفت ساختار چنین داستان‏هایى است.  در چنین داستان‏هایى،  بین "جهان حقیقى" و "جهان تخیلى و فراحسى" شخصیت‏ها مرزبندى خاصى وجود ندارد. پس مى‏توان گفت که رئالیسم جادویى تلاشى است براى تصویر جهان به‏صورتى نامعقول، اما گاهى منتهاى عقل باید در آن به کارگرفته شود؛ مثلاً در مورد زمان‏ها و مکان‏ها. براى نمونه شاید در دانشگاه تهران دانشجویى از فرط اندوه قلبش شکافته شود و خون آن از سینه چاک‏خورده‏اش بیرون بریزد، ولى دانشگاه تهران باید حتماً در خیابان انقلاب واقع باشد نه در خیابان سعدى. یا شاید نویسنده‏اى در داستان رئالیسم جادویى‏اش بنویسد "سربازان ارتش شاهِ فرارى فقط در شب (؟) در روستاى حسین‏آباد سى و هفت هزار نفر را کشتند" که ما مى‏دانیم این اغراق در جمعیت مختص این نوع داستان‏هاست، ولى این شب که من با علامت (؟) نشان دادم، باید بین 26 دیماه تا 22 بهمن سال 1357 باشد، در غیر این‏صورت خصلت رئالیستى داستان به نفع عنصر خیالى داستان‏هاى تخیلى [وهمى] معمولى به‏کلى حذف مى‏شود. نکته مهم این‏که در داستان‏هاى تخیلى [وهمى]، هیچ‏چیز واقعى نیست و همه‏چیز در تخیل وجود دارد، درحالى‏که در رئالیسم جادویى، داستان ریشه در واقعیت دارد، فقط بعضى از رویدادهایش با عقل و منطق سازگارى دارد. این نیز ناشى از آمیختگى امور تخیلى و اسطوره‏اى با واقعیت است. بى‏دلیل نیست که رئالیسم جادویى را به دنیاى دیوانه‏ها تشبیه کرده‏اند؛ زیرا دنیاى یک فرد دیوانه هم همین دنیاى واقعى است، فقط با زنجیره عقل و منطق نگاه نمى‏شود، بررسى و جمع‏بندى نمى‏گردد.     لحن(Tone) در این داستان‏ها نقش بسیار مهمى دارد. خودتان را در نظر بگیرید. به یکى از اطرافیان‏تان مى‏گویید: "امروز هزار کیلو دوده توى این خیابون‏هاى آلوده خوردم." شما باید موقع گفتن این حرف کاملاً عادى باشید، مگر این‏که بخواهید عصبانیت‏تان از انجام نپذیرفتن کار موردنظرتان نشان دهید. به هر حال در جریان آن حرف انگار نه انگار که دارید اغراق مى‏کنید. البته شما در همان لحظه طبق قواعد واقعى عمل مى‏کنید؛ مثلاً براى نوشیدن چاى، لوله داغ قورى چاى در دهان‏تان نمى‏گیرید.!    لحن با زبان و سبک متفاوت است. لحن با صفاتى مانند کنایه، تمسخر، سؤال، تردید، اعتقاد یا شکل دیگرى ادا کرد. لحن آهنگ احساسات گوینده است و کاملاً از هدف و نیت او تبعیت مى‏کند. لحن ایجاد فضا در کلام است. لحن مفهومى نزدیک به سبک دارد. شخصیت‏ها، زبان خود را بیان مى‏کنند و از این طریق خود را به خواننده مى‏شناسانند و با خواننده رابطه برقرار مى‏کنند. پس در نهایت لحن، دید و نقطه‏نظر نویسنده نسبت به موضوع است؛ مى‏تواند رسمى، غیررسمى، صمیمانه، مؤدبانه، جدى، طنزدار باشد. عوامل مؤثر در لحن یعنى انتخاب کلمات و عبارات مناسب، خلق شخصیت‏هاى داستان با ویژگى‏هاى حساب‏شده در ایجاد لحن، استفاده از شگردهاى ادبى و استفاده از شگرد اغراق یا طنز یا کنایه به‏عنوان عامل موثرى در انتقال مقصود نویسنده و و ابسته کردن لحن داستان به طرح (بیرنگ) دارد؛ مثلاً لحن رئالیسم جادویى "صد سال تنهایى" مارکز با لحن او در "توفان برگ" متفاوت است.   همان‏طور که گفتم لحن روایت در داستان رئالیسم جادویى نقش اساسى و کلیدى را به‏عهده دارد. لحن باید بتواند پدیده‏هاى فراحسى و ذهنیت نویسنده را - که چه‏بسا بى‏پایه هم است - حقیقى جلوه دهد؛ بى‏آنکه نیازى به دلیل و استدلال داشته باشد. لحن باید به گونه‏اى عنصر "اغراق و غلو" را در متن بنشاند که پدیده‏هاى فراحسى، فراواقعى به سادگى اتفاق بیفتد بى‏آن‏که خواننده نسبت به وقوع آنها دچار شک و تردید شود. چنین لحنى، چنین تنیدگى سرراستى، باید چنان باشد که سه خصلت"جذابیت داستان"، "متقاعد کردن خواننده" و "اغفال کردن خواننده" به‏خودى خود فراهم آید. این نیز ممکن نیست مگر در آمیزش صناعت و صراحت، اسطوره و جادو و واقعیت، شور سیاسى و هنرورزى غیرسیاسى، کاریکاتور و شخصیت‏پردازى، شوخ‏طبعى و هراس‏افکنى، تغییر و ثبات، عشق و بى‏عشقى، عنصر وهم و عنصر ملموس. به همین دلیل اینها که برشمردیم انبوهى از مؤلفه‏هایى‏اند که در داستان رئالیسم جادویى کنار هم قرار مى‏گیرند. بى‏دلیل نیست که در رئالیسم جادویى، عقل درهم شکسته مى‏شود و رخدادها برمبناى عقل و منطق به وقوع نمى‏پیوندند. در این آثار خرافات، امور تخیلى یا اسطوره‏اى، خواب و رؤیا، امور پوچ و غیرمعقول (Absurd) و نیز لحن و زبان دست به دست مى‏دهند تا موضوع از سیطره عقل و منطق خارج شود.      ضرباهنگ(Rhythm) نیز نقش ویژه‏اى در این داستان‏ها ایفا مى‏کند. ضرباهنگ یا وزن، میزان تندى و کندى کلام است. ضرباهنگ را نباید با لحن و آهنگ یکى دانست. ضرباهنگ میزان سرعت لحن است. ضرباهنگ کلام (چه کلام نویسنده و چه شخصیت‏ها) امرى کاملاً ذوقى و تفننى نیست و تا اندازه‏اى تابع قاعده است. ضرباهنگ کلام باید با حال و هواى اشخاص داستان و نیز موقعیت آنها کاملاً سازگار باشد. مثلاً در شرایط هیجانى و بغرنج، ضرباهنگ کلام تند است و در نثر آرام و عاطفى، کند. براى نمونه به ضرباهنک آثارى همچون "مرشد و مارگریتا" نوشته بولگاکف، "صد سال تنهایى" مارکز و "زمین ما"فوئنتس توجه کنید. مطالب مرتبط :مارکز پدر سالار بدون پاییز منبع : سایت فیروزه - نویسنده : فتح‏الله بى‏نیاز





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2200]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن