تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816483371




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امتداد رئاليسم در جهان معاصر


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ارتباطي كه بشر با جهان عيني دارد همواره يكي از مهمترين بستر هاي مباحث فلسفي در ميان فلاسفه بوده است. اين موضوع گاهي چنان بديهي به نظر آمده كه انسان را از توجه به بسياري از امور غافل كرده است و گاهي چنان در پيچيده و بغرنج در نظر گرفته شده است كه آدمي را به وادي جنون كشانده است. شايد شك دكارتي به جهان خارج و اساساً خودِ انسان گويا ترين نمود دست و پنجه نرم كردن ذهنيت بشري با عينيت جهان خارج بوده است. كوگيتوي دكارتي فرياد انساني است كه خود را از رنج مبتلا شدن به پوچ گرايي معرفتي رهانيده است. با اينحال اين فرياد در گوش آدمي پيچيد و او را مغرور خويش كرد كه «من» مي انديشم پس هست! اندك بودند در ميان فلاسفة غربي همچون باركلي كه داستان خدا و مرد مغرور را بياورند. مرد مغرور به خدا گفت اگر من نباشم كه به اين درخت فكر كنم، فكر ميكني باز هم اين درخت در اينجا باشد؟ خداوند پاسخ داد اگر تو هم نباشي من هستم، پس اين درخت در اينجا هست.


پس اهميت ارتباط با جهان خارج در فلسفة بشري چنان اهميت دارد كه هر رأيي نسبت به آن مرز ميان كفر و ايمان براي آدمي است. چگونه مي توان ذهنيت بشري را خالق عيني ترين امور دانست؟ و چگونه مي توان عينيت خارجي را فارغ از هرگونه شناسايي ذهنيت بشري دانست؟ اين پاسخي است كه فلاسفة بسياري را از دورة پيشا سقراطي تا كنون به خود مشغول كرده است. اين مقاله به بررسي رئاليسم فلسفي در جهان معاصر مي پردازد.





ترمينولوژي:


ريشة واژة رئاليسم به لحاظ ترمينولوژيك از لغت «Real» است كه امروزه در زبان غربي كاربرد دارد و اين لغت نيز از واژة «Res» لاتين به معني «شئ» و «چيز» به معناي چيزهايي واقعي در خارج از ذهن است.


واژة رئاليسم در مكاتب گوناگون به اشكال مختلفي مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال در نقاشي، رئاليسم به معني وفا داري نسبت به واقعيات در اثر هنري است؛ در يك تابلوي نقاشي به سبك رئاليسم ديگر نمي توان شاهد انتزاع خيالي ذهن هنرمند بود بلكه هنرمند بر خلاف سبك هاي ايده آليستي و فرماليستي، همانند يك دستگاه عكاسي آنچه را كه در خارج از ذهن وجود دارد به ثبت مي رساند. رسالت هنر نشان دادن تصوير واقعي و ابژكتيو زندگي انسان ها است نه چيز ديگر. از اين منظر رئاليسم هنري مكتبي متعلق به دوران مدرن است.


ادبيات رئاليستي نيز همانند هنر رئال متعلق به مدرنيته است و همين نكته باعث انتقاد از جريان هاي عقل گريز همانند ايده آليسم و رمانتيسم در آن مي شود. از مهمترين نويسندگان رئاليستي ادبيات جهان مي توان به تولستوي، داستايوسكي، بالزاك، ديكنز، فلوبر، دوما و فونتان اشاره كرد كه آثار آنها بازتاب واقعي اوضاع زمانه شان بود. بر همين اساس ادبيات رئاليستي غالباً يكي از مهمترين منابع نقد اجتماعي بوده است. بر همين اساس رئاليسم داراي كاركرد هاي پاتولوژيك (آسيب شناختي) و روشنفكرانه در اجتماع خواهد شد. اصولاً رئاليسم انتقادي امروزه در همين چهارچوب معنا مي يابد. رئاليست هاي انتقادي بيش از هر چيز به شناخت روابط اجتماعي در جامعه غربي مي پردازند.


بنابراين پايبندي به فاكت ها و داده هاي خارجي از اصول اساسي رئاليسم است. به عنوان مثال رئاليسم اخلاقي (Ethical Realism) در مقابل آرمانگرايي اخلاقي معتقد است ارزش هاي اخلاقي اموري عيني و خارجي هستند و نه مفاهيمي انتزاعي. در رئاليسم اخلاقي بايد ديد آيا براي اخلاق شاخص هاي عيني و خارجي وجود دارد يا نه؟ بنابراين اگر آرمانگرايي اخلاقي به مفاهيم اخلاقي در عرصة بايد ها مي پردازد، رئاليسم اخلاقي به امور اخلاقي در عرصه هست ها مي پردازد.


رئاليسم داراي نحله ها و گرايش هاي مختلفي است كه از آن جمله مي توان به رئاليسم جادويي، رئاليسم فرماليستي، رئاليسم سوسياليستي، رئاليسم سطحي يا ساده لوحانه، رئاليسم رمانتيك، رئاليسم درونگرا، رئاليسم انتقادي، رئاليسم شاعرانه، رئاليسم اجتماعي، رئاليسم سمبوليستي و رئاليسم سوسياليستي اشاره كرد.(1)





اصول فلسفي:


به لحاظ فلسفي رئاليسم مدعي استقلال جهان خارج از معرفت بشري است. اين موضوع جداي از اينكه بحثي ميان نوميناليست ها و واقع گرايان باشد، حكايتي تاريخي از يكي از قديمي ترين مجادلات فلسفي در تاريخ تفكر بشر است. فلاسفة رئاليست كلاسيك بر اين باور بودند كه امور كلي يا به عبارتي كليات (Universals) در خارج از ذهن ما وجودي عيني دارند. آنها بر خلاف شكاكان اعتقاد به اين داشتند كه امر خارج ذهن، يك واقعيت است و نه توهم و صرفاً انتزاع ذهن بشر. در مقابل نوميناليست ها و يا قائلان به «اصالت تسميه» معتقد بودند كليات تنها اسم هايي هستند كه در خارج از ذهن بشر داراي وجود خارجي نيستند.


بديهي است اين مجادلة هزاران ساله در تاريخ تفكر بشري مقدمه اي بر شكل گيري دو مكتب عمدة فلسفي خواهد بود. امروزه رئاليسم فلسفي معتقد است واقعيات خارجي فارغ از شناسايي ذهن بشر وجود خارجي دارند به بيان بهتر مُدرِك (شناساگر) انساني سهمي در وجود واقعيت خارجي ندارد. در مقابل ايدئاليسم فلسفي وجود واقعيات خارجي را منوط به شناسايي ذهن بشر مي كند.


يكي از فلاسفه رئاليست به نام جورلند (H. Jorland) معتقد است پرسش اصلي متفكر يا فيلسوف رئاليست اين است كه چه چيزي وجود دارد؟ (What Exist?). در واقع جورلند نشان مي دهد كه رئاليسم تنها از اموري مي تواند سخن بگويد كه وجود دارند و در زمرة عيني ترين امور زندگي هستند. بنابر اين اگر بخواهيم از مفهوم عدالت و يا فضيلت سخن بگوئيم بايد پرسيد آيا عدالت و فضيلت در جهان خارج وجود دارند يا نه؟ آيا مي توان براي عدالت و فضيلت شاخص هاي كمي تعيين كرد؟ از اين منظر اگر اين چيزها تنها يك مفهوم و «Concept» باشند كه به صورت قراردادي در ميان مردم بوجود آمده است، نمي توان در مورد آن سخن گفت.


به لحاظ معنا شناختي (Semantic) نيز هنگامي مي توانيم از عدالت و فضيلت سخن بگوئيم كه در بيرون از ذهن ما گذاره هاي معنا دار با معيار رئاليستي وجود داشته باشد. بنابر اين آنچه كه از نظر يك رئاليست اهميت دارد قدرت بازنمايي تئوري (Representational Naturalism) است. قدرت بازنمايي تئوري ميزان انطباق آن با واقعيت يا امر خارجي است كه امروزه در مباحث روش شناسي از آن با عنوان روايي داده ها ياد مي كنند. از نظر يك رئاليست شرط صدق تئوري ها در روايي آنها است. تمامي گذاره ها بايد از خصلت ارجاعي (Referential) برخوردار باشند؛ بدين معني كه گذاره ها بايد ارجاعي به واقعيت داشته باشند در غير اينصورت خارج از محدودة گذاره هاي علمي قرار دارند. در همين نقطه است كه رئاليست ها در مقابل پست مدرن ها قرار مي گيرند.


همچنين بايد به نظر نانسي كارپر اشاره كرد كه نظريه رئاليسم آزمايشي (Experimental Realism) را ارائه داد. وي معتقد است نبايد در تبيين تئوري ها تنها به گردآوري فاكت ها اقدام كرد زيرا هرچه در تبيين تئوري ها با اين روش به جلو پيش مي رويم تئوري بيشتر به يك داستان شباهت پيدا مي كند. بنابراين بايد به صورت مداوم تئوري هاي خود را مورد آزمايش قرار دهيم زيرا پديده هاي ما چيزي نيستند كه بشود در مورد آنها يك قانون كلي نگاشت.


بر اساس نظر رابرت كونز رئاليسم در پي اين است كه ميان دو چيز ارتباط برقرار كند: باورها (Belief-State) و شرايط صدق تئوري ها (Value-Condition)؛ در واقع در نظر كونز باورها به مثابة اموري ذهني بايد انعكاسي باشند از شرايط صدق به مثابه اموري عيني. از اين جهت نوعي هماهنگي ميان ذهن و عين مورد توجه رئاليست ها قرار دارد كه در آن البته وجوه عيني قالب است. بر همين مبنا رئاليست هاي ناتوراليست بر اين باورند كه فلسفه بايد تابع علم باشد و از تداوم علم مي توان به فلسفه رسيد.


آنچه كه از اين بحث استنتاج خواهد شد نوعي وحدت در معرفت شناسي خواهد بود. كواين بر اين باور است كه علم و فلسفه نهايتاً به يك شناخت خواهند رسيد. پس تفكيك كانتي ميان پديدار(Phenomenon) و پديده (Nomen) در اينجا جايگاهي ندارد. تأكيدي كه تا كنون بر اساس تفكر كانتي بر روي فاعل شناسا مي شد و تمايزي كه ميان حقيقت و واقعيت وجود داشت، در ميان رئاليست ها به نوعي وحدت منجر مي شود. در نظر رئاليست ها رسيدن به واقعيت (Real) لزوماً به معني رسيدن به حقيقت (Truth) نيز هست و نبايد تفكيكي ميان اين دو حوزه قائل شد. در اين نقطه مي توان شاهد مباحث رئاليستهاي علمي بود. در رئاليسم علمي (Scientific Realism) امور و موجودات علمي به حكم شناسايي علم مي توانند موجوديت خارجي داشته باشند. در واقع سوژه جايگاهي در شناسايي امور فيزيكي يا علمي ندارد. امور علمي داراي نوعي استقلال نسبت به ذهن هستند. در رئاليسم علمي برخلاف ابزار گرايي (Instrumentalism)، نظريه هاي علمي تنها ابزارهايي براي تبيين و استنتاج نيستند، بلكه به صورت واقعي در خارج وجود دارند. در رئاليسم علمي، تبيين هاي علمي به تنهايي مي توانند آنچه كه در خارج وجود دارد را مورد شناسايي قرار دهند و از اين جهت نيازي به توجيهات فلسفي ندارند. علم مي تواند فارغ از پيشداوريها و پيشفرض ها به شناخت كاملي از جهان خارج دست يابد.


گرور ماكسول (Grover Maxwell) معتقد است در ابزارانگاري، نظريهها همچون جعبههاي سياهي هستند كه از يك طرف مقدمات مشاهدتي به آنها وارد ميشود و از سوي ديگر، نتايج مشاهدتي صحيحي بيرون ميآيد اما هيچ تبييني براي اينكه چرا اين جعبههاي سياه تا اين اندازه موفقاند وجود ندارد. ولي در ديدگاه رئاليستي ميتوان گفت دليل اين پيشبينيهاي موفق صدق گزارههاي مندرج در تئوري است. ديدگاه ماكسول مبتني بر اين فرض است كه شباهتي بين فعاليت علمي و فلسفي وجود دارد. از اينرو با مسائل اجتماعي نيز ميتوان به مانند مسائل علمي برخورد كرد.


امروزه تجربه گرايي ساختي (Constructive Empiricism) به عنوان مهمترين رويكرد ضدرئاليستي است كه با نقد تجربه گرايي سنتي و رئاليسم علمي، بنيانهاي نظريه جديدي را مطرح كرد. فراسن در كتاب «تصوير علم» در تعريفي كه بر مبناي هدف علم ارائه داده است، معتقد است: «هدف علم ارائه تئوريهاي صحيح دربارة عالم نيست و توفيق يك تئوري را هيچگاه نبايد با صدق آن يكي دانست.» (2)


از نظر فراسن صدق يك تئوري در گرو تأييد آن از سوي دانشمندان نيست. تفاوت اين ديدگاه با رئاليسم روشن است. به نظر رئاليست، اگر كسي يك تئوري دارد يعني صدق آن را نيز پذيرفته است، ولي بهنظر ضد رئاليست، چنين كسي مدّعي صدق آن تئوري نيست، بلكه او صرفاً وجود برخي مزايا را براي آن قايل است. مثلاً قايل است كه آن تئوري مناسبتِ تجربي (Empirical Adequacy) و نيز، جامعيت (Comprehensiveness) و مقبوليت (Acceptability) نسبت به اهداف مختلفي را دارد. (3)


رئاليسم بر مبناي فرض قرار دادن وجود شئ در خارج به دو نوع تقسيم مي شود:


الف) رئاليسم مستقيم (Direct Realism)


ب) رئاليسم غير مستقيم (Indirect Realism)





رئاليسم مستقيم:


رئاليسم مستقيم مكتبي است كه همة امور را در چهارچوب مشاهده مي بيند. يعني انسان خود را به طبيعتي كه در آن قرار دارد و اصولاً حس هاي تجربي محدود مي كند. در مقابل رئاليسم غير مستقيم معتقد است نبايد به امر تجربي محدود شد بلكه بايد جنبه هاي ما تقدم تجربي را نيز مورد توجه قرار داد. آنچه كه مي توان آن را به مثابة نقطة تمايز رئاليسم مستقيم و رئاليسم غير مستقيم در نظر گرفت مفهوم طبيعت انگاري (Naturalism) است كه امروزه با ويلارد كواين شناخته مي شود. كواين ناتوراليسم را به اين معني مي داند كه شناخت را تنها در چهارچوب علم و نه فلسفة مقدم بر آن، مي توان شناخت. بنابر اين ناتوراليسم يا طبيعت انگاري كه شكلي از علم گرايي (Scientism) است، رويكردي شبه پوزيتيويستي را تشكيل مي دهد. رئاليسم مستقيم و ناتوراليسم از اين منظر، دو روي يك سكه اند.


يكي از مفاهيم محوري در كواين واژة فلسفة پيشيني (Prior Philosophy) است. فلسفة پيشيني كه نوعي علم حضوري است، ارجاع به دوآليسم دكارتي در تفكيك ميان سوژه و ابژه دارد. اين فرض دكارتي كه مي توان بيرون از جهان واقعيت و با استنتاج عقلي جهان را شناخت، در ناتوراليسم اعتباري ندارد؛ بنابراين چون دانش ما محصول واقعيت است، علم حضوري اهميت خود را از دست مي دهد و معرفت نوعي چيز بيروني مي شود. در واقع ناتوراليسم به زير كشيدن سوژه از سرير قدرت است. ديگر شناخت نمي تواند بدون در نظر داشتن امر واقع صورت پذيرد.


كواين در مقاله اي با نام (Exist And Qualification) به اين كه فلسفه مقدمه و مبنايي براي علم قرار بگيرد انتقاد مي كند و فلسفه را تنها چيزي در ادامة علم مي داند. كواين در اين مقاله علم و فلسفه را به دو انساني تشبيه مي كند كه در يك قايق نشسته اند و موفقيت آنها در گرو اين است كه هر دو در حالي كه در اين قايق نشسته اند، آن را تعمير كنند. بنابر اين واقعيت در عرصه علم و فلسفه تفاوتي ندارد لذا فلسفه فقط بايد تنها در چهارچوبي علمي سخن بگويد و به لحاظ روش شناختي نيز تابع علم باشد. از همين جهت است كه به زعم كواين علوم اجتماعي بايد تابع علوم طبيعي باشد. به نظر شايد غير منطقي باشد اما كواين معتقد است تئوري هاي علوم اجتماعي نيز همانند علوم طبيعي بايد از خصلت پيش بيني پذيري برخوردار باشد. تئوري علوم اجتماعي اگر قابليت پيش بيني نداشته باشد از اعتبار برخوردار نيست. به عنوان مثال يك تئوري در مورد انقلاب هنگامي از اعتبار برخوردار است كه بتواند پيش بيني كند.اصولاً در ديدگاه رئاليست هاي مستقيم و بخصوص كواين، امر فوق علم (Extra-Scientific) در حوزة فلسفه نيست و دوگانه انگاري فلسفه و علم در اينجا از ميان برداشته مي شود.





رئاليسم غير مستقيم:


رئاليسم غير مستقيم به مثابة نقدي بر رئاليسم مستقيم شكل گرفت كه در آن در رويكردي ضد كانتي جايگاه سوژه ناديده گرفته شده بود و بر اساس روش علمي گرايانه ويلارد كواين تمامي گذاره ها بايد خود را به تأييد علم و واقعيت خارجي مي رساندند. در اينجا نقش هيلاري پوتنام استاد رياضي دانشگاه هاروارد بسيار پر رنگ است. پوتنام اين ايده را مطرح كرد كه واقعيت مي توان به صور گوناگون وجود داشته باشد كه همگي آنها هم از خصلت «Real» بودن برخوردار باشند. از نظر پوتنام واقعيت چيز واحدي نيست بنابراين ايده ها مي توانند به فاكت هاي مختلفي ارجاع داده شوند. پوتنام همچنين متأثر از پست مدرن ها معتقد است اصولاً ذهن انسان نمي تواند واقعيت را بشناسد بنابراين كسي نمي تواند ادعا كند كه به امر واقع رسيده است. بنابراين پوتنام يكي از مخالفان نظريه بازنمايي و ارجاعي بودن داده هاي ذهني است. در نظر پوتنام شرايط صدق تئوري در اين نيست كه بازنمائي از خارج باشد. آنچه كه پوتنام مطرح كرد را رئاليسم دروني (Internal Realism) مي نامند بدين معني كه واقعيت بر اساس انطباقي كه در درون ذهن ايجاد مي شود شكل مي گيرد نه در انطباق با خارج.


در مصاحبه اي كه برايان مگي با پوتنام دارد، پوتنام معتقد است« آنچه كه صدق مي كنيم بستگي دارد به آنچه كه هست به اضافة افزودة ذهن متفكر». (4) تئوري پوتنام پذيرش نسبي سوژه از سوي رئاليست ها است. بنابر اين پوتنام را مي توان در زمرة فلاسفة كانتي معاصر قرار داد. همين اساس رئاليسم غير مستقيم پوتنام در متون فلسفي امروزه به صورت «realism» يعني با «r» كوچك متمايز مي شود.


پوتنام معتقد است رئاليسم دچار انسان زدايي شده است لذا از رئاليسم با چهرة انساني (realism With Human Face) سخن مي گويد.(5) وي با تفسير سخن دوبچك معتقد است ما بايد به انسان برگرديم و ثنويتي را كه در نظريه هاي معرفت شناسي وجود دارد از ميان برداريم. آنچه پوتنام در نظرية ذهني حقيقت (Subjective Theory of Truth) مطرح مي كند اين است كه بايد دو انگاري ميان ذهن و عين از ميان برچيده شود. در واقع وي مخالف اين است كه يك چيز صرفاً ذهني و يا صرفاً عيني باشد.


پاسخي كه پوتنام به سؤال عدالت چيست؟ يا فضيلت چيست؟ مي دهد، همچنان رنگ و بوي رئاليستي دارد زيرا وي هم معتقد است بايد ما به ازايي در خارج وجود داشته باشد كه مورد شناسايي قرار گيرد اما آنچه كه پوتنام را از رئاليست هاي مستقيم جدا مي كند اين است كه وي شناخت را منحصر در اندام هاي حسي نمي كند. بلكه ذهن نيز مي تواند در اين شناسايي نقش داشته باشد. (6) در اينجا پوتنام به عنوان يكي از منتقدان پوزيتيويسم مطرح است. انتقاد وي بر پوزيتيويست ها نقد حقيقت واحد شناخت پذير از طريق اندام حسي است. پوتنام در اين باره به شيوة هابرماس معتقد است رابطه و پيوند تنگاتنگي ميان دو مفهوم حقيقت و عقلانيت وجود دارد. حقيقت در خارج از حالت عقلانيت (ذهن عقلاني بين) دست نيافتني است. پس براي شناخت حقيقت به ناچار بايد عقلانيت را شناخت.


نقد ديگري كه از جانب پوتنام متوجه رئاليست هاي مستقيم است انتقاد وي بر قابليت پيش بيني پذيري تئوري هاي اجتماعي است كه پيش از اين كواين مطرح كرده بود. از نظر پوتنام شرط صدق تئوري هرگز در قابليت پيش بيني آن نيست بلكه آنچه كه مهم است قابليت مفيد بودن(Usefulness) تئوري ها است. پوتنام تحت تأثير پراگماتيسم رورتي معتقد است نظريه ها به ميزاني كه به فايده نظر دارند، به واقعيت نزديك هستند. بنابراين ارتباط نزديكي ميان مفهوم مفيد بودن و واقعيت وجود دارد.


پوتنام همچنين مفهوم هم ارزي تئوري ها را مطرح مي كند؛ بدين معني كه عينيت و اعتبار تمامي تئوري ها به يك اندازه است. ارزش ها به همان اندازه از عينيت برخوردارند كه ميز و صندلي عيني اند. بنابر اين هيچ يك بر ديگري برتر يا مقدم نيست. از اين منظر ارزش ها نيز در شناخت شناسي از اهميت فوق العاده اي برخوردار هستند. رسيدن به دانش بدون در نظر گرفتن ارزش ها غير ممكن است. ارزش ها به اندازة تجربياتي كه ما از جهان خارج داريم در شناخت ما دخيل اند و نمي توان نقش آنها را انكار كرد.


بر همين مبنا پوتنام يكي از ادعاهاي جنجالي خود را مطرح مي كند و معتقد است پوزيتيويسم رويكردي نسبي گرا است. نقدي كه پوتنام به پوزيتيويسم وارد مي كند به اين ادعاي بي طرفي ارزشي (Value-Neutrality) از سوي پوزيتيويست ها است. به زعم پوتنام پوزيتيويست ها مدعي كنار گذاشتن ارزش ها از بحث علمي اند و اين در حالي است كه آنها به دليل فقدان ملاك معرفتي در مورد ارزش ها، دچار بلا تصميمي شده اند و قادر به تصميم گيري در مورد ارزش ها نيستند. پوتنام معتقد است اگر پوزيتيويسم سكوتي را كه نسبت به ارزش ها اختيار كرده است را كنار بگذارد دچار نسبي گرايي خواهد شد. آنچه كه پوتنام ارائه مي دهد نقدي از درون به رئاليسم است كه مي تواند رئاليست ها را به غفلت نسبت به برخي از مهمترين پرسش هاي فلسفي دچار كند.





پي نوشت ها:


1- کد: http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/347.HTM


2- Bas van Fraassen , The Scientific image , Oxford university press:1980 , p81


3- قائمي نيا، علي رضا، تجربه گرايي ساختي و رئاليسم علمي، فصلنامه ذهن، شماره 19


4- مگي، برايان، مردان انديشه، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، نشر گام نو، 1374، مصاحبه با پوتنام


5- See to: Putnam, H , Reason, Truth and History , Cambridge: Cambridge University Press: 1981


6- See to: Devitt , M., (1991a) Realism and Truth (Princeton: Princeton University Press, 2nd Edition).






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن