محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1803567181
دخترها كه اشتباه نميكنند
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ميخواهم بدانم كي گفته شما اشتباه نميكنيد؟ بله، شما دخترها! اين صفحه را بخوانيد ببينيد كه چهطور خودتان و دوستانتان اشتباه ميكنيد همين لحظه‌هاي آخر اين لحظه‌هاي آخر نوجواني من است. كتاب‌هاي پايه دبيرستان و آمادگي براي كنكور و بعدش هم ورود به دانشگاه و ورود به دوره جواني و آه‌هاي طولاني من كه بعد هر كدامشان مي‌گويم: نوجواني كجايي كه يادت به خير. اما حالا كه دارد تمام مي‌شود بايد به اشتباهاتم اعتراف كنم. توي تمام اين مدت اشتباه كردم كه تمام كتاب‌هاي تخيلي روي زمين را نخواندم. اشتباه كردم كه بعد از برد تيم محبوبم كم جيغ و داد كردم. بايد بيشتر زير باران‌هاي نوجواني مي‌ماندم و با دوست‌هايم در مدرسه عمو زنجيرباف بازي مي‌كردم. بايد بيشتر و بيشتر از اينها براي آينده‌ام نقشه‌هاي دور و دراز مي‌كشيدم. بايد بيشتر از اينها خواب‌هاي عجيب و غريب مي‌ديدم. اشتباه كردم، كم قهقهه زدم. اشتباه كردم، كم گريه‌هاي بي‌خودي كردم. اشتباه كردم، اشتباه كردم كم از دوران نوجواني نوشتم. زهرا آهنگران : تصويرگري: مريم عابدي از قوچان من و خودم روبه‌روي آينه - سلام. - ... سلام. - هنوزم ازم دلخوري؟ - معلومه. - باور كن دست خودم نبود. اون روز... - اون روز چي؟ هي بهت گفتم بدون اجازه مامان نبايد بري خونه عطيه اينها. - خب من... - نگو من. بگو مامان. بگو بابا. يادته چه‌قدر نگران شده بودن؟ يادته اومده بودن تو خيابون دنبالت؟ - يادمه. اما قبول كن كه فكر نمي‌كردم اين موضوع اين‌قدر مهم باشه. - معلومه كه مهمه. يعني تو نمي‌دوني بدون اطلاع نبايد جايي بري؟ اون هم خونه دوستي كه تازه يك هفته است باهاش آشنا شدي؟ - باشه. من كه از مامان عذرخواهي كردم. مامان هم من رو بخشيد. حالا تو هم منو ببخش. مامان: عاطفه! چرا جلو آينه با خودت حرف مي‌زني؟ مي‌گويند بعضي وقت‌ها اشتباه‌ها خاطره مي‌شوند. اشتباه‌هاي نوجواني از آن اشتباه‌هاست. و من شايد بزرگ‌ترين اشتباهم اين باشد كه از ترس متهم شدن به سر به هوايي و از همه مهم‌تر سرماخوردگي و رفتن به دكتر كم زير باران با دست‌هاي باز چرخيدم و بيشتر از پشت پنجره منظره بارش برف را ديدم و با آدم برفي عكس تكي نينداختم و از اينها مهم‌تر، چنان لابه‌لاي مسائل ژنتيك و فرمول‌هاي مثلثات غرق شدم كه كمتر فرصت كردم بخوانم و بنويسم و بر صفحه‌هاي دوچرخه ركاب زنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها