واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: زندگی ها-قدیمها، همین که دختربچهها میتوانستند غذا بپزند و بچهداری کنند، میگفتند «وقتشه!» یعنی که دختر آمادگی همسر شدن و مادر شدن را پیدا کرده و حالا وقت ازدواج اوست! پسرها هم وقتی میتوانستند وزنه بزرگی را جابهجا کنند، دیگر موقعش بود برایشان آستین بالا بزنند و زن بگیرند! اما واقعیت این است که اینها فقط بخشی از آمادگیهایی است که برای یک زندگی مشترک به آنها نیاز داریم. در مرحله بعد سوال مهمتری مطرح است و آن اینکه اگر آمادگیهای لازم را نداشتیم، چه باید بکنیم؟ برای ازدواج، فرد باید به درکی هم از معرفت دینی رسیده باشد و احساس مسوولیت دینی پیدا کرده باشد. باید توان دست یافتن به مهار درونی را پیدا کرده و اهمیت تکلیف دینی را دریافته باشد. ازدواج در فرهنگ دینی مستحب است و البته مستحبی است که روی آن تاکید شده و اگر فرد ببیند که دارد به حرام میافتد واجب است ازدواج کند. اگر دچار خودارضایی شده یا به نگاه حرام افتاده یا دچار روابط نامشروع شده، اینها همه نشانه این است که فرد باید ازدواج کند و ازدواج برایش ضروری است. نگرش فردی که این مسایل را بداند، با فردی که نسبت به این مسایل بیتوجه باشد، بسیار تفاوت دارد؛ چرا که او به درک ضرورت ازدواج رسیده، همان طورکه پیامبر(ص) فرمودهاند که ازدواج نیمیاز دین است و میداند که در فرهنگ دینی به آن توصیه شده است. اما موضوع دیگری که فرد از بعد دینی باید بداند بحث حقوق همسران در رابطه زناشویی است. فرد در زمان ازدواج باید به توان درک حقوق همسرش رسیده باشد. مثلاً باید بداند که این زن حق نفقه دارد. نمیتواند با او زندگی کند و به او خرجی ندهد. مثلاً مردی که همسرش را کتک میزند، نشان میدهد که اصلاً مسایل حقوقی اسلام را نمیداند. اگر حقوق طرف مقابل را بداند، حوزه اختیار عمل خود و همسرش را بداند، امکان ندارد چنین اعمالی را انجام دهد. همه ما میدانیم که برخی از افراد مشکلاتی دارند. مثلا اگر فردی حالات مازوخیستی یا خودآزاری دارد و با خودش مهربان نیست، چه طور میتواند با دیگران مهربان باشد؟ اگر واقعاً فردی نتوانسته درس مهربانی را یاد بگیرد؛ فرد مهربانی نیست، مگر اینکه برود شروع کند به آموختن این درس. این درست نیست که ما اگر کاستیای داریم، نسبت به آن بیتفاوت باشیم بلکه باید متوجه این کاستیها بشویم و به فکر درمان آن باشیم. به این فکر کنیم که چرا کسی من را دوست ندارد؟ چرا من دوستی ندارم؟ چرا کسی با من مهربان نیست؟ چرا من با کسی مهربانی نمیکنم؟ چرا همه مرا از خودشان میرانند؟ چرا من از ناحیه این فرد یا آن فرد مطرود شدم؟ چرا من در حالت انزوا به سر میبرم؟ چرا کسی به من ابراز علاقه نمیکند؟ یک چنین فردی، از این نشانهها میتواند متوجه شود که در مسایل عاطفی مشکل دارد. در ادبیات و فرهنگ ما اشارات زیادی به مفهوم عمیق عشق و مهربانی شده است. اینکه فرد واقعاً بتواند به این زمینهها دست پیدا کند، توانسته کمک زیادی بکند در پایداری زندگیاش. حالا وضعیت فردی را درنظر بگیرید که این آمادگیها را در این سطوح ندارد. وضعیت او درست مثل فردی است که در درسی افتاده و حالا باید دوباره آن را بگذراند. خانه و خانواده اولیه فرد است. ما معتقدیم که سرآغاز روند رشد و تکامل فرد، از همه جهات، خانواده است. اگر این رشد به شکل درست و سالمش از خانواده شروع شود و این اتفاق، یعنی آموختن مهر ورزیدن و محبت کردن، در خانواده بیفتد که چه بهتر. آدلر میگوید که اولین ارتباط صمیمانه که فرد از آن یاد میگیرد، ارتباط با مادر است. در احادیث ما هم آمده است که: «قلب الامه کنزالمحبه» و این تاکید بر این مطلب است که محرومیت از مهر مادری میتواند دردسر درست کند. در روانکاوی معتقدند که فرد میتواند در مراحل رشدیاش متوقف شود یا وقتی در مورد سطوح مختلف نیازهای انسان صحبت میشود، از پایینترین سطوح تا نیازهای عالی و متعالی، گفته میشود که فرد میتواند در این سطوح رشد کند و بالا برود و ممکن است در هر مرحله از نیازها متوقف شود و باقی بماند و البته هر کس در هر مرحلهای است، در زمان انتخاب همسر هم در همان سطح عمل میکند اما همه این موارد به این معنی نیست که حالا نمیتواند جبران کند. مشکل اینجاست که معمولاً افراد دچار افراط و تفریط میشوند، یعنی فرد به صرف اینکه احساس کرد که نمیتواند ارتباط خوبی با بقیه برقرار کند یا مشکلاتی دارد، نتیجه میگیرد که نمیتواند ازدواج کند! بهتر است که در چنین شرایطی با یک مشاور مشورت کنیم که ببینیم این تشخیصی که برای خودمان گذاشتهایم درست است یا نه؟ بسیاری اوقات نمیدانیم که مشکل ما چیست و این اصلیترین مشکل ماست. به محض اینکه بفهمیم در مورد محبت کردن به دیگران مشکل داریم، مشکلمان حل میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]