واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
«لج و لجبازي» فيلم عامهپسندي است كه ميتوانست به اثري قابل توجه تبديل شود از لحظهاي كه فكر و ايدهاي در ذهن فيلمنامهنويس شكل ميگيرد، تا زماني كه اين ايده به فيلم تبديل ميشود، چند سوال سخت و پيچيده ذهن سازندگان آن اثر را به خود مشغول ميكند. برخي از اين سوالها اين است: تا چه حد اين فيلم ميتواند براي مخاطب قابل باور باشد؟ چگونه امكان دارد مخاطب با شخصيتهاي اين فيلم ارتباط برقرار كند؟ مخاطب چه ايرادهايي را از اين فيلم ميگيرد؟ فيلم چه نقاط ضعف و قوتي دارد؟ و... هر چقدر فيلمنامهنويس در مرحله نگارش فيلمنامه و كارگردان در مرحله ساخت با اين سوالها برخوردي جديتر داشته باشند، حاصل كار خوب و پخته از آب درميآيد، اما وقتي كارگردان و نويسنده از كنار اين سوالها به سادگي عبور كنند، در زمان نمايش عمومي طرح چنين پرسشهايي از سوي مخاطب در مواجهه با اثر سبب ميشود نه مخاطب لذت زيادي از تماشاي اثر ببرد و نه تماشاي آن فيلم را به شكل جدي به ديگران توصيه كند. تماشاي فيلم «لج و لجبازي» نشان ميدهد سازندگان فيلم به اين سوالها در چند مرحله پاسخ دادهاند، اما از كنار برخي از اين سوالها نيز به سادگي گذشتهاند و پاسخي براي آن پيدا نكردهاند. «لج و لجبازي» داستان زن و مردي است كه با عشق و علاقه فراواني با هم ازدواج كردهاند. حاصل اين ازدواج دختري جوان است، اما اختلافهاي متعددي كه ميان اين دو وجود دارد، سبب ميشود تا آنها از هم جدا شوند. 3 سال بعد از اين ماجرا، دختر آنها به فكر ميافتد كه با كمك يكي از اقوام نزديكش كه دست بر قضا عاشق و خاطر خواه او نيز هست مشكل پدر و مادر خود را حل كند. فيلم با يك صحنه پر و پيمان آغاز ميشود. امير جعفري در نقش «فرهاد» با ايفاي نقش فردي لمپن در صحنههاي آغازين فيلم نشان ميدهد كه از زندگي با زني منظم در عذاب است و به همين دليل در پي اختلاف با او، با جدايي موافقت ميكند. در همان صحنههاي ابتدايي فيلم، پونه وقتي عصباني ميشود قنداني را از روي ميز برميدارد و به طرف همسرش فرهاد پرتاب ميكند. تركيب مبلمان خانه اين زن و شوهر و نيز محل قرار گرفتن ميز، نشان ميدهد كه در اين خانه اسباب و اثاثيه دقيق و منظم، چيده شدهاند و به همين خاطر قندان نميتواند نزديك درب ورودي و روي ميزي باشد كه طبيعتا محل قرار گرفتن گلدان است. شايد اين اولين سوالي است كه به ذهن مخاطب ميرسد. سوالي كه البته در پس بازي پر قدرت امير جعفري محو ميشود. بازيگران انتخاب شده براي دو نقش فرهاد و پونه در اين فيلم نه ميانسال هستند و نه جوان. هنوز هم اين دو بازيگر در فيلمهاي زيادي نقش جوان اول را ايفا ميكنند. با اين تصور ميتوان فيلم را تا به انتها تماشا كرد، به شرط آن كه حضور «سحر قريشي» در نقش فرزند مشترك اين دو شخصيت را ناديده بگيريم. قريشي بازيگر 23سالهاي است كه ويژگيهاي چهرهاش به او كمك ميكند كه سن و سال واقعياش كمتر از اين ميزان به نظر برسد، اما وقتي در فيلم به اين مساله اشاره ميشود كه فرهاد و پونه حدود 15 سال زندگي مشترك داشتهاند، باز هم به سختي ميتوان «سايه» را به عنوان فرزند مشترك آنها پذيرفت. حتي اگر مخاطب بدون سختگيري هم اين موضوع را قبول كند، باز هم رابطه عجيب و غريب او با «ماني» جاي سوال دارد. ماني ظاهرا خواهرزاده فرهاد است و در نمايشگاه اتومبيل او كار ميكند. ماني علاقه فراواني به سايه دارد و جالب آن كه فرهاد به عنوان مردي سنتي نهتنها از اين رابطه اطلاع دارد، بلكه حساسيتي نيز نسبت به آن نشان نميدهد. او طوري رفتار ميكند كه به نوعي تاييدكننده اين رابطه است. سايه در فيلم شخصيتي است كه ميان نوجوان بودن و جوانشدن معلق است. برخي رفتارهايش بشدت كودكانه و برخي سرشار از فهم و دركي است كه معمولا دختران در سن و سالي بيش از سني كه سايه دارد به آن ميرسند. البته ميتوان حدس زد كه سازندگان اين اثر تلاش كردهاند تا به جاي انتخاب دختري كمسن و سال براي اين زوج، از حضور دختري جوان در اثر بهره ببرند تا شخصيت او بتواند زمينهساز آشتي دوباره پدر و مادرش شود، اما اين مساله در فيلم به يك وصله ناجور تبديل ميشود. «نريمان» شخصيت ديگري است كه با حضور او در فيلم قرار است معادلات داستان تغيير پيدا كند. او مردي شياد است كه به مرور خود را به پونه نزديك ميكند تا با او ازدواج كند. با توجه به سن و سال كم او نسبت به پونه، اين طور تصور ميشود كه او مردي عاشق و جنتلمن است، اما درست از زماني كه آشتي فرهاد و پونه جدي ميشود، به يكباره ماهيت اين شخصيت نيز افشاء ميشود و فيلم با تاكيدهاي چند باره، پايان خود را لو ميدهد و اعلام ميكند كه قطعا پونه با چنين شخصيتي ازدواج نخواهد كرد. از اينها كه بگذريم چند اتفاق بيمنطق نيز در فيلم رخ ميدهد. روبهرو شدن پونه و سايه با فرهاد در رستوران، عروسي پاياني فيلم، رابطه عاشقانه ماني و سايه در پايان فيلم و نيز روزنامهاي كه روي داشبورد ماشين دوست پونه قرار ميگيرد برخي از اين صحنهها هستند. كافي است سهلانگاري موجود در چنين صحنههايي را حذف كنيم تا فيلم در كنار نقاط قوت فعلي خود به اثري قابل توجه و جدي تبديل شود. نقاط قوتي همچون ديالوگنويسي كه تقريبا در اكثر فيلمهاي ايراني فراموش شده محسوب ميشود يا پرداخت خوب رابطه فرهاد و سايه كه با اتكا به ديالوگهاي خوب اين دو نفر، پذيرفتني و جذاب از كار درآمده است. حتي ايده حضور آن شخصيت تخيلپرداز افغاني كه پيش از اين او را در سريال طنز «چهارديواري» ديده بوديم نيز به اين فيلم كمك فراواني كرده است. لج و لجبازي به عنوان فيلمي عامهپسند امتيازهاي فراواني دارد كه بخش زيادي از آن به دليل حضور حميد گرشاسپي منتقد سينما در مقام فيلمنامهنويس است. اين امتياز ميتوانست با پاسخگويي به چند سوال چند برابر شود و اگر حاصل كار متوسط از آب درآمده، دليل آن فقط و فقط يك چيز است؛ فرار كردن از يافتن پاسخ سوالهايي است كه مخاطب تيزهوش اين روزهاي سينما به دنبال پيدا كردن جوابي براي آنهاست. جام جم آنلاين رضا استادي / گروه فرهنگ و هنر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]