تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816609350




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تمهیدات فواره ای


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: تمهیدات فواره ای حکایت های دایی فتاح - 3

*محمد خسروی رادگفتیم که: قرار نیست "دایی فتاح" را برایتان معرفی کنم. خودش هر از گاه از این پنجره اختصاصی سرک خواهد کشید و من و شما را با گوشه ای از دنیای خاص خویش آشنا می کند. ظرایف کردار و منش او، نماینده و نمادی از همه آدم هایی است که در سطوح مختلف کشور زندگی می کنند. حکایت های دایی فتاح، حکایت هر روزه ما و آن هایی است که برای اداره مملکت با همه توان تلاش می کنند و حماسه و احیاناً حکایت می آفرینند و احتمالا به مانند دایی فتاح ضرب المثل می شوند....و حالا حکایت سوم:"آدم از زرنگی است که به جایی می رسد." این ، یکی از اصلی ترین شعارهای دایی فتاح و سلوک او برای پیمودن راه های ترقی محسوب می شد. حالا دیگر کسی در بین خوانندگان محترم این ستون یافت نمی شود که نسبت به هوش ویژه و نبوغ سرشار دایی بی اطلاع یا حتی کم اطلاع باشد. (چنانچه تازه به خوانندگان این ستون پیوسته اید لطفا دو قسمت قبلی آن را بخوانید تا با گوشه ای از کمالات دایی آشنا شوید.) با این حساب این نکته که دایی ،لحظه به لحظه آن را تکرار می کرد و از ما نیز می خواست که آن را نصب العین قرار دهیم، راه نیل به پیروزی های سترگ و دست یازیدن به پیشرفت و ترقی محسوب می شد.دایی فتاح زرنگی را _ به گفته خودش_ از اجدادش به ارث برده بود. نمی دانم این جمله را کی و از کجا از یک آمریکایی شنیده بود: "اگر صد تومان سرمایه داشتی 99 تومان آن را خرج تبلیغ کن." خیلی تاکید داشت که این جمله را خودش از زبان یک آمریکایی شنیده و ما هم نمی توانستیم حرف های اساسی دایی را جدی تلقی نکنیم.این سلوک پیروزمندانه، رمز موفقیت همواره ما در شرکت بود. هم مدیر عامل محترم از این سلوک بهره گرفته بود و هم سایر مدیران و همکاران. ما همه می دانستیم اگر وضع مالی مناسبی نداریم اما با پرداختن به ظواهر خود و محیط کار، خود و کارمان را نزد رقبا و مشتریان بیش از آنچه بود به رخ می کشیدیم. با این کار همیشه مانع تامل افراد در اصل "واقعیت" می شدیم و نسبتا هم پیروزی با ما بود.دایی، اگر چه چای درجه 3 دم می کرد اما آن را در یک فنجان چینی لب طلایی بسیار زیبا می ریخت و چنان با تشریفات آن را جلوی افراد می گذاشت که زیبایی فنجان و نیکویی رفتار و سلوک دایی در حوزه پذیرایی هوش از سر می برد و برای فکر کردن به عطر و طعم ناگوار چای نامرغوب او یک لحظه هم فرصت نمی گذاشت. این توانایی ویژه دایی فتاح کم کم همه گیر و فراگیر می شد و رمز موفقیت ما نیز صد البته همین شیوه نوین بود. مدیران ما برای پیشبرد منویات و یا در جمع آوری آراء و حتی مشغول کردن اذهان به فرعیات از همین راه و تکنیک بهره مند می شدند.پیش آمده بود لحظاتی که حتی چای دایی جوشیده بود و تلخی اش هم از حد گذشته بود اما با کمی افزودنی مثل قند و هل و البته ریختن آن در فنجان های ویژه و گذاشتن آن فنجان ها در سینی های مطلا چنان هوش از سر میهمان و میزبان برده بود که یک نفر هم به صرافت این نیفتاده بود که این چای جوشیده یا کهنه بوده!در مواقعی که شرکت دارای میهمان های خاص بوده و می دانستیم که حضور آنها در شرکت و نوع تشریفاتی که برای آنها قائل می شویم در آینده ما و شرکت بسیار تعیین کننده اند، این دایی فتاح بود که با اتخاذ تمهیدات مناسب به ایجاد زرق و برق های لازم در فضای شرکت می پرداخت و مسیر آمد و شد میهمانان را چنان متفاوت و متنوع آراسته می ساخت که میهمان تصور می کرد با یک شرکت که همه چیزش روی حساب و کتاب است روبرو ست و با این کار جایگاه مدیریت شرکت چنان در چشم می آمد که نگو و ...!خواننده گرامی! چرا من و شما عادت کرده ایم که آخر ماجرا یک نفر ضایع شود و ضایع شدن او باعث تحول ما و گرفتن درس عبرت و این طور چیزها شود؟ چرا همواره منتظر ضایع شدن اشخاص بوده ایم تا موجب انبساط خاطر ما باشد؟ چرا چشم دیدن موفقیت و پیروزی دیگران از جمله دایی فتاح را نداریم؟ و خیلی چراهای دیگر.بگذاریم یک بار هم که شده دایی ما آخر داستان بدون هرگونه ضایع شدنی سربلند و پیروز از قصه خارج شود. کافی است شما هم ظرایف کار دایی و امثال او را درک کنید تا در جامعه امروزی موفق باشید و البته ضایع هم نشوید.حالا که این طور شد بهتر است یک خبر را برایتان نقل کنم.پاكدشتي ها به تماشاي آب نماي موزيكال مي روندجام جم گروه شهرستانها: شهردار پاكدشت از احداث آب نماي موزيكال در ميدان پارچين اين شهر خبر داد.علي حيدريان به ايرنا گفت: يكي از مهم ترين وظايف شهرداري ها، ايجاد فضايي پرنشاط براي شهروندان است كه در اين راستا شهرداري پاكدشت اقدام به احداث آب نماي موزيكال كرده است.شهردار پاكدشت افزود: مساحت اين آب نماي موزيكال بالغ بر يكهزار و 200 مترمربع است.وي افزود: اين پروژه با اعتباري بالغ بر 2 ميليارد و 500 ميليون ريال بزودي در ميدان پارچين به بهره برداري مي رسد.حيدريان افزود: در احداث اين آب نما از بتون مسلح استفاده شده كه فواره هاي هوشمند آب را به صورت هاي مختلف و متنوع پمپاژ كرده و چشم اندازي بسيار زيبا به همراه پخش موزيك پديد مي آورد.نه! خواننده محترم ! امروز انگار سر ناسازگاری گذاشته ای. نمی شود یک بار هم که شده برای رضای دل دایی فتاح ما چشم از دیدن نیمه خالی لیوان برداری و به نیمه پر لیوان توجه کنی؟بله این درست که پاکدشت بیمارستان ندارد. فضاهای آموزشی اش مناسب نیست. وضع آب شرب این شهر هم چندان قابل ذکر نیست ولی چه اشکال دارد که حداقل آب نمای موزیکال داشته باشد و شهروندان با لذت به تماشای آن بپردازد؟امروز اصلا بنای ناسازگاری گذاشته ای. گفتم که این یک خبر است و ماجرای اول هم یک حکایت از حکایت های دایی فتاح و هیچکدام هم ربطی به "آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی" ندارد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 465]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن