تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816679421




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قدم زدن با امين حيايي در شهر سامان


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: «‌پايان يافتن ساخت سريال‌هاي تلويزيوني با خداست!» اين جمله‌اي است كه اين روزها كمابيش از زبان تهيه‌كنندگان و كارگردان‌هاي سريال‌هاي تلويزيوني مي‌شنويم. آغاز ساخت سريال‌هاي تاريخي كه اين روزها در تلويزيون مقابل دوربين مي‌رود، هميشه با عزم و اراده جدي دست‌اندركاران و سازندگان اين سريال‌ها از يك سو و مديران سيما از سوي ديگر رقم مي‌خورد اما پايان اين سريال‌ها مساله‌اي است كه اغلب در حيطه تصميم‌گيري سازندگان اين سريال‌ها قرار نمي‌گيرد. هميشه عوامل مختلفي دست به دست هم مي‌دهند تا يك سريال در زماني طولاني‌تر از مدت زمان اوليه به پايان برسد. تغييرات آب و هوايي، شرايط اقتصادي، بازنويسي فيلمنامه، افزايش قسمت‌هاي يك فيلمنامه برخي از عواملي است كه سبب طولاني شدن يك كار تلويزيوني مي‌شود. شايد اين طولاني شدن گاهي سبب شود تا سريال در تراكم نام‌هاي مختلف گم شود و غباري از فراموشي بر چهره اين آثار بنشيند. اين همان انگيزه‌اي است كه سبب شد تا بعد از تهيه گزارشي در پاييز سال 1385 از پشت صحنه اين سريال، بار ديگر سري به دست اندركاران اين سريال بزنيم و از كم و كيف توليد اين سريال گزارش تازه‌اي تهيه كنيم. اين مطلب پيش روي شماست. جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 روز مهم سياسي كشور از ساعتي قبل آغاز شده است و در شهرهاي مختلف كشور، نامزدهاي انتخابات مجلس بعد از پشت سر گذاشتن يك هفته پر هيجان، حالا چشم به امتحاني دوخته‌اند كه برگه‌هاي آن در پاي صندوق‌هاي زيباي پلاستيكي تصحيح مي‌شود و نتيجه آن، نه در قالب كارنامه‌اي كه فقط به دست فرد داده مي‌شود، بلكه به شكلي پر سر و صدا، در همه خبرگزاري‌ها و روزنامه‌ها، با ذكر عدد و رقم و درصد دقيق اعلام مي‌گردد. حالا در چنين روزي سوار بر خودرويي كه فاصله تهران تا شهرك سينمايي را لحظه به لحظه كم مي‌كند نشسته‌ام و حواسم به راننده است تا ورودي شهرك غزالي را رد نكند. خيابان‌ها خلوت تر از آن است كه پشت چراغ قرمزي معطل بمانيم. زودتر از قرار اوليه به شهرك رسيده‌ام، اما بعد از 8 سال همكاري با روزنامه جام‌جم، هنوز هم براي ورود به خيلي از بخش‌هاي سازمان صدا و سيما نيازمند هماهنگي هستيم. بخشي از معطلي پشت در شهرك سينمايي به تماشاي رديف خالي پاركينگ خودرو‌هاي شركت سايپا سپري مي‌شود. كمي بعد از پشت ميله‌هاي آهني در ورودي شهرك چشم مي‌گردانم تا هم «نادر محمدي» يكي از اعضاي گروه توليد را ببينم كه قرار است مرا به اين سوي نرده بياورد و هم از منظره‌اي ديگر خيابان لاله‌زار را تماشا كنم. بخش‌هايي از خيابان لاله‌زار كه از اين نقطه معلوم است، ساختمان‌هايي دوطبقه با نمايي رنگارنگ است و زيبايي آن بي‌اختيار آدم را به ياد ساختمان‌هاي اروپايي قديمي مي‌اندازد كه در فيلم‌ها و سريال‌هاي خارجي ديده ايم. اين ساختمان‌ها كه ظاهرا براساس خيابان لاله‌زار قديم ساخته شده، به هيچ ضرب و زوري ابدا شباهتي به ساختمان‌هاي بي‌هويت خياباني كه چند روز قبل در آن به دنبال يك قطعه الكترونيكي مي‌گشتم ندارد و انگار تكه بازسازي شده‌اي از يك خيابان اروپايي است. در همين افكار هستم كه قاصدي از راه مي‌رسد و با تحويل نامه مزين به امضاي نادر محمدي به نگهباني، اذن ورود داده مي‌شود. به همراه يكي از عوامل سريال به سمت لوكيشن كلاه پهلوي به راه مي‌افتيم و از مسير سنگفرش شده شهرك در جهت غرب پيش مي‌رويم. نبش خيابان لاله‌زار در داخل يك ساختمان دست‌اندركاران سريال پاتوق در حال كار هستند. بعد از عبور از اين محل، اولين چيزي كه جلب توجه مي‌كند، مغازه‌هاي ويران شده‌اي است كه در سمت راست خيابان قرار دارد. اينها مكان‌هايي است كه احتمالا براي فيلمبرداري يك سريال تاريخي ساخته شده و بعد از پايان كار به حال خود رها شده است. كمي بعد به جنازه قطار دودي شاه عبدالعظيم مي‌رسيم كه در انتهاي ريل متوقف شده است. از همين نقطه دكورهاي سريال «شهرآشوب» پيدا مي‌شود كه در سكوتي باوقار و طمانينه فرو رفته‌اند. در طول 2 سال گذشته هر ماه يك بار خبر آغاز فيلمبرداري شنيده شده و بعد هم خبر تاخير در آغاز فيلمبرداري منتشر شده است. دو خيمه سفيد هم در بخشي از يك زمين خالي بر پا شده كه ديگر دلم نمي‌آيد با سوال‌هاي پيچيده خودم، همراهم را در اين ساعت‌هاي ابتدايي صبح كلافه كنم. كمي جلوتر به يك ديوار مي‌رسيم. آجر و كاهگل زرد رنگ، مشخصه اصلي اين ديوار است كه دكورهاي شهر سامان مربوط به پروژه كلاه پهلوي را در محاصره خود گرفته است. از اينجا به بعد ديگر زمين با سنگ ريزه پوشيده شده است. جنب و جوش كارگردان در اين ساعت از صبح نشان مي‌دهد كه هم بناهاي زيادي بايد تكميل شود و هم اين كه بايد كمي عجله هم چاشني كار شود. البته ظاهر خياباني كه در مقابل ما قرار گرفته، چيزي از يك خيابان مناسب البته براي فيلمبرداري كم ندارد. ميدان نيمه‌كاره‌اي هم كه مقابل ورودي اين خيابان قرار گرفته، احتمالا در نوبت رفتن مقابل دوربين است والا حتما شكلي بيش از اين آنترپز‌ها و نماي آهني پيدا مي‌كرد. فردي كه تا اينجاي كار مرا همراهي كرده مي‌گويد: به شهر سامان خوش آمديد و با اين جمله به سمت اتاقي مي‌رود تا احتمالا كار واجبي را تا آغاز فيلمبرداري به انجام برساند. حالا من مي‌مانم و اين شهر سامان كه از در و ديوار آن نشانه‌هاي تجدد و نو شدن رضاشاهي مي‌بارد. خواب عجيب! نياز نيست خيلي به ذهنم فشار بياورم تا اطلاعات تاريخ از پس ذهن به مقابل ديدگان بيايد و با واقعيت موجود تطبيق كند. در اين ماه‌هاي مانده به برگزاري انتخابات، تلويزيون آنقدر برنامه سياسي و تاريخي پخش كرده كه ديگر جزء به جز تاريخ معاصر كشور را حفظ شده‌ام. وقتي به اين مجموعه، سخنان شيرين خسرو خان معتضد كه هر شب در شبكه 2 سيما، با سبيل چخماخي و عينك ته استكاني ظاهر مي‌شود را هم اضافه مي‌كنم، مي‌بينم خيلي از چيزهايي كه اينجا به چشم مي‌آيد، با واقعيت‌هاي تاريخي نعل به نعل است. اولين چيزي كه در اين شهر به چشم مي‌خورد، مغازه‌هايي است كه يكي لباس مردانه مي‌دوزد، ديگري كلاه مي‌فروشد و آن يكي در كار فروش طلا و جواهر و انواع بدليات است. اين شهر يك كافي تريا هم دارد. جلوتر كه مي‌روم مغازه‌هاي ديگري را مي‌بينم كه يكي به فروش اجناس خرازي اختصاص دارد و ديگري لوازم لوكس و فرنگي مي‌فروشد. همه اينها مربوط به دوره‌اي است كه هنوز سر و كله جنس‌هاي چيني پيدا نشده بود و بازار دست جنس‌هاي انگليسي و اروپايي بود. مشاهدات ما نشان مي‌دهد ظاهرا در آن زمان گرامافون وسيله پرطرفداري بوده كه يك مغازه به فروش آن اختصاص يافته است. البته هيچيك از مغازه‌ها با اجناسي كه به آن اشاره شد، پر نشده و نام‌هايي كه مي‌خوانيد فقط اسامي فارسي و انگليسي نوشته شده روي شيشه‌هاي اين مغازه‌ها است. احتمالا در روز ديگري مغازه‌ها با اين اجناس پر خواهد شد تا در مقابل دوربين، فرهنگ و نگاه مردم اين شهر به زندگي به تصوير كشيده شود. نكته جالب توجه اين است كه در اين شهر هيچ اثري از مغازه‌اي كه كالايي صنعتي را عرضه كند به چشم نمي‌خورد. ساعت سازي، لوازم خانگي و اجناس لوكس ديگر مشاغل موجود در اين شهر است. بيشتر اين دكورها با مصالح ماندگار ساخته شده و به جز بخش‌هاي پشتي كه به ديواري محدود مي‌شود، در بيشتر موارد فضاها سقف‌‌دار است و به نظر مي‌رسد پس از پايان اين سريال، اين مجموعه به دكورهاي ماندگار شهرك سينمايي اضافه شود. همه بخش‌ها به موازات هم پيش مي‌رود. چند كارگر در بخشي از دكور آجر روي آجر مي‌گذارند و كارگران ديگر در بخشي ديگر، كاشيكاري‌هايي را كه جملات عربي بر روي آن نوشته، به روي ديواري مي‌چسباند. اضافه شدن دكور جديد به شهرك در طول سال‌هاي گذشته كمتر رخ داده و اغلب سريال‌هايي كه در اين محل مقابل دوربين رفته، يا از دكورهاي موجود استفاده كرده‌اند يا دكورها را جوري ساخته اند كه بلافاصله پس از پايان فيلمبرداري، با اولين نم باران و باد، بر سر شهرك خراب شده‌اند. در دو طرف خيابان چراغ‌هاي روشنايي قرار گرفته و نيمكت‌هايي هم براي استراحت رهگذران ساخته شده است. اين خيابان به ميداني مي‌رسد كه در مقابل فرمانداري شهرستان سامان واقع شده است. سمت راست داخل يكي از همين مغازه‌ها اعضاي گروه جمع شده‌اند. از ميان آنها با مجتبي وحيدي، برنامه‌ريز سريال گفتگو مي‌كنم كه در چند روز گذشته تماس‌هاي پي در پي زيادي با او داشته‌ام تا از برنامه كاري گروه مطلع شوم. علي خجك، يكي از دوستان قديمي را هم مي‌بينم. افراد حاضر در اتاق سرگرم بحثي داغ درباره انتخابات هستند. البته بلوتوث بازي هم چاشني اين بحث شده است. صحبت درباره راي‌گيري و انتخابات است. چند نفري مي‌پرسند بايد به چه كسي راي داد؟ يكي از آنها فهرستي انتخاباتي را بيرون مي‌آورد و ديگري از خوابي كه ديده، براي ديگران تعريف مي‌كند. او در خواب مردي با چهره‌اي نوراني را ديده كه به طرفش پارچه سبز رنگي پرت كرده و او هم در خواب آن را گرفته است. دكورها ماندگار مي‌شود شايد بتوان بناي فرمانداري را باشكوه‌ترين بناي ساخته شده در دكورهاي شهر دانست. در ادامه گزارش به سراغ اين بنا خواهيم رفت، اما بد نيست كمي حال و هواي ميدان مقابل ميدان فرمانداري را توصيف كنيم. جايي كه هنروران دور آب‌نمايي كه انگار تازه ساخته شده جمع شده‌اند و با هم گپ مي‌زنند. آب‌نما هنوز رنگ نخورده و گل‌هاي دور و بر آن هم سبز نشده‌اند. اين يعني اين كه تا آماده نمايش شدن اين بخش زمان لازم است. زن‌هاي دور ميدان چادرهاي مشكي به سر دارند و مردها لباس‌هايي كه از شلوار‌هايي ساده و كت‌هاي گله، گشاد تشكيل شده است. شايد اين لباس‌ها امروز خيلي از مد افتاده به نظر برسد، اما براي مردم 60، 70 سال قبل خيلي هم شيك بوده است. ظواهر نشان مي‌دهد مردها در مقابل موج نوگرايي زمانه كمتر مقاومت نشان داده اند و خيلي زود امروزي شده‌اند. حتما اين فرمانداري هم كه يك جوان ايراني از فرنگ بازگشته اداره آن را به عهده گرفته، براي اين تشكيل شده تا زنان را هم با اين موج تجدد همراه كند و چادر را به زور از سر آنها بكشد. تا شروع فيلمبرداري يك ساعت ديگر زمان مانده و اين فرصت خوبي براي گشت و گذار در كوچه پس‌كوچه‌هاي سامان است. حالا با خودم مي‌گويم آفتاب مطبوع و هواي خنك شهرك آنقدر ارزش داشته كه از خواب اول صبح صرف نظر كنم. در اين محل كه به آن شهرك سينمايي مي‌گويند، از دكورهاي امام علي‌ع تنها يك تابلوي آبي مانده كه با عنوان «مجموعه دكورهاي سريال تلويزيوني امام علي‌ع»، به هر بازديدكننده‌اي يادآوري مي‌كند كه اين سريال روزي، روزگاري به تهيه‌كنندگي محمد بيك‌زاده، كارگرداني داوود ميرباقري و در دكورهاي ساخته و طراحي شده از سوي مجيد ميرفخرايي ساخته شده است. ضمن آن كه خانه قطام كه يكي از لوكيشن‌هاي اصلي اين سريال بود، حالا ديگر به غذاخوري گروه تبديل شده است. از دكورهاي سربداران كه مدت‌هاست اثري نيست. دكورهاي شهرآشوب هم تازه ساخته شده و هنوز دكورهاي حضرت مريم باقي مانده است و ميان فيلم‌ها و سريال‌هاي مختلف و حتي مسابقاتي مانند قوي‌ترين مردان جهان دست به دست مي‌چرخند. در كوچه پس‌كوچه‌هاي شهر سامان همچنان صداي آهنگري، منگنه زدن روي چوب و هواپيمايي كه اوج مي‌گيرد به گوش مي‌رسد. از دور مناره‌هاي مسجدي را ديده‌ام كه در دو طرف گنبد آن بالا رفته‌اند. براي رسيدن به اين محل يك بار دور دكورها مي‌چرخم و سرانجام از وسط بازار قديمي شهر سامان وارد بخش قديمي دكورها مي‌شوم كه در گوشه گوشه آن پلاستيك كيك و تي‌تاپ و ظروف غذاي يك بار مصرف به چشم مي‌خورد. اين دكورها يك بار ساخته شد و به دليل شروع نشدن فيلمبرداري به مرور تخريب شد و مدتي بعد با عوض شدن تهيه‌كننده، بار ديگر ساخت آن آغاز شد. وقتي به مقابل مسجد مي‌رسم، متوجه مي‌شوم همه آن بناي باشكوه تنها يك گنبد بوده و مناره و يك حوض وسط حياط كه هنوز تكميل نشده است. پس از بازگشت به خيابان اصلي سامان، ضياءالدين دري، كارگردان سريال را از دور مي‌بينم. تشخيص او با كلاهي كه بر سر دارد بسيار ساده است. اين كلاه لبه‌دار قهوه‌اي رنگ، همان كلاهي است كه چند‌شب پيش كه مقابل دوربين برنامه‌اي انتخاباتي قرار گرفته بود بر سر داشت. دري انگار در حال تشريح جزييات نقش براي سارا خوئيني‌ها، بازيگر نقش عاليه در سريال است. او زني است كه در شهر سامان زندگي مي‌كند و از پوشش رنگارنگي كه به تن دارد، پيداست كه از اولين زنان متجدد شهر به شمار مي‌رود. هرچند بايد روي لهجه خود حسابي كار كند تا به يك لهجه شسته رفته شهري برسد. كم‌كم داريوش فرهنگ هم از زير دست گريمورهاي سريال بيرون مي‌آيد. يكي از خبرسازترين فعاليت‌هاي اين كارگردان بازيگر در سالي كه گذشت، حضور در هيات انتخاب يك جشنواره بسيار جنجالي و پر سر و صدا بود. (منظور جشنواره فيلم فجر است)‌ او كت و شلواري سفيد به تن دارد كه در آن، چكمه‌هاي سياهي كه پاچه شلوار را در خود جاي داده خيلي جلب توجه مي‌كند. با خودم مي‌گويم هر لحظه امكان دارد پليس او را به جرم اين نوع پوشش دستگير كند، اما خيلي زود به ياد مي‌آورم اين محل با زمان حاضر حداقل 60 و اندي سال فاصله دارد. در اين صحنه قرار است نگين محسني در نقش بلانش هم ايفاي نقش كند. او يك فرانسوي است كه به ايران آمده و بعدها اداره يك مزون را به عهده مي‌گيرد. امين حيايي هم ديگر بازيگر اين سريال است كه امروز آفيش شده تا به سر صحنه بيايد. او در اين سريال نقش كريم را ايفاء مي‌كند. او فردي است كه از موقعيت يك درشكه‌چي بي‌سواد، به مقامات عالي‌رتبه مي‌رسد. حيايي وقتي مي‌آيد كه من و يكي از اعضاي گروه كارگرداني، در اتاقي كه آبدارخانه گروه است، در حال خوردن نان بربري و پنير هستيم. ساعت از 10 صبح گذشته و شوري پنير بسيار لذتبخش است. جاي خالي چاي شيرين بسيار محسوس است. حيايي بعد از سلام و عليكي كوتاه مي‌رود تا پوشش اسپورت سياه خود را با لباس‌هاي گل و گشاد قديمي عوض كند و به جاي موهاي كوتاه و چهره بشاشي كه دارد، يك كلاه‌گيس بلند و چهره‌اي عبوس پيدا كند. آخرين بازيگري هم كه از راه مي‌رسد، فرشيد ابراهيميان است. يك بازيگر محلي هم كه از شهرستان ساوه آمده تا در نقش پستچي سريال مقابل دوربين برود، از صبح لباس پوشيده و گريم شده آماده كار است. نام او آقاي غمخوار است. در حال نوشتن اسامي هستم كه يكي از اعضاي گروه حمل و نقل يادآوري مي‌كند: «اسم راننده‌ها را هم بنويس، اونا از همه مهم‌ترند!». خرج گرونه‌ ريل‌هاي چيده شده و رفت و آمد آدم‌ها مانند سوت داور يك مسابقه خبر از آغاز كار مي‌دهد. هواي خنك روزهاي پاياني اسفند، هيچ شباهتي به سرماي روزهاي گذشته ندارد و اين نشانه خوبي براي فرا رسيدن بهار است. به جمع هنرورها 2 سرباز كه شنلي شبيه پتو به دور خود پيچيده‌اند هم اضافه مي‌شود. در اين صحنه قرار است پستچي به فرمانداري بيايد و بعد نامه‌اي را از عاليه بگيرد و آن را با خود ببرد. صداي كارگردان از پشت بلندگو مي‌آيد و اين تاكيد تازه‌اي بر جدي‌تر شدن كار است. دري با لهجه‌اي خاص صحبت مي‌كند و مي‌كوشد صداي خود را به گوش همه عوامل برساند. چند دقيقه بعد دوربين فيلمبرداري 35 ميلي‌متري كه آرم شركت آفتاب‌نگاران روي آن درج شده، هزار و سيصد و بيست و ششمين كاست را در خود جاي مي‌دهد. كمي دورتر از صحنه فيلمبرداري، حسن قلي‌زاده مدير فيلمبرداري روي يك صندلي سفيد نشسته است. ديشب فيلم جنگ نفتكش‌ها كه او مدير فيلمبرداري‌اش بود، دوباره از تلويزيون پخش شده است. حالا در دقايق آخر باقي‌مانده به آغاز كار، خاطرات مختلفي از آن فيلم ميان قلي‌زاده و دستيارانش كه برخي از آنها در آن فيلم او را همراهي مي‌كردند و برخي ديگر هم در آن زمان با او نبودند رد‌‌‌و بدل مي‌شود؛ البته ابتدا داستان نقد و بررسي مي‌شود و پس از آن نوبت به بيان خاطرات مي‌رسد. يكي از اين خاطرات به اين مساله اشاره دارد كه پس از پايان فيلمبرداري جنگ نفتكش‌ها، كشتي دماوند كه بخش مهمي از فيلم در آن مقابل دوربين رفت، اوراق شد. از خاطرات چنين برمي‌آيد كه وضعيت پذيرايي در كشتي خيلي خوب و عالي، اما به همان اندازه شرايط سختي در كار حاكم بوده است. شرايطي كه يكي از دستياران از آن با عنوان فني‌كشون نام مي‌برد. اين اصطلاح خاصي است و معني و مفهومش اين است كه در يك فيلم شرايط سختي براي نيروهاي فني وجود داشته است. در زماني كه همه شرايط مهياي كار است، يك نكته از سوي معدني، دستيار كارگردان گوشزد مي‌شود كه يك عينك سبز ري‌بن بر چشم دارد. در اين صحنه قرار بود برف بيايد و بخش‌هاي قبلي صحنه در روزهاي برفي گرفته شده است. براي ايجاد برف، گروه صحنه دست به كار مي‌شوند. با توجه به زاويه نگاه دوربين، نايلون بزرگي در مقابل فرمانداري پهن مي‌شود و كم‌كم كار ريختن گچ روي نايلون آغاز مي‌شود. قلي‌زاده مرتب صحنه را نگاه مي‌كند تا به اندازه‌اي كه لازم است گچ ريخته شود و نايلون لو نرود. از اين فرصت استفاده مي‌كنم و به داخل ساختمان فرمانداري مي‌روم. اين بنا طبق آنچه بر سردر آن نوشته شده، سال 1313 ساخته و افتتاح شده است. اتاق‌هاي طبقه اول اين بناي 2 طبقه در حال حاضر به عنوان اتاق گريم و انبار گروه فيلمبرداري استفاده قرار مي‌شود. چند عكس از افتتاح فرمانداري كه روي تابلوي اعلانات چسبيده شده، جلب توجه مي‌كند. در كنار آنها چند حكم با سربرگ وزارت داخله ديده مي‌شود. در يكي از آنها به كريم ماموريت داده شده به شهرستان سامان برود و رياست شهرباني را به عهده بگيرد. در حكمي ديگر كه به نظر مي‌رسد يك شوخي درون‌گروهي است و به نام اعليحضرت همايوني است، آمده است: «بدين وسيله از تاريخ صدور اين حكم هر گونه سالوسي و چابلوسي چاكران و نوكيسه‌گان پروژه كلاه پهلوي در جهت اغفال اذهان عمومي و تشويش غيرمستقيم ذهن تهيه‌كننده محترم، آزاد و رسمي اعلام و به اين قشر منورالفكر نونهال جوايز ارزنده‌اي از سوي تهيه‌كننده محترم اهدا خواهد شد.» طبقه دوم اين ساختمان، يك اتاق خواب و يك اتاق پذيرايي را در خود جاي داده است. سبك معماري كاملا اروپايي است و تركيب آن با مبلمان فرانسوي و تابلوهاي رنگ روغن و يك پيانو، جلوه محسوركننده‌اي به اتاق داده است؛ اتاقي كه به نظر مي‌رسد به فرخ يعني فرماندار شهر سامان و همسرش تعلق دارد. در بخشي از اتاق در يك گودي كنار شومينه يك ست مبلمان ديده مي‌شود و يك بار با شيشه‌هاي سبز رنگ مشروب و گيلاس‌هاي مشروب‌خوري. حالا امين حيايي به داخل ساختمان مي‌آيد تا در صحنه بعدي مقابل دوربين برود. حيايي با آن شلوار گشاد و پيراهن قهوه‌اي كه تن كرده و موهاي فرفري و يك پشت موي بزرگ، ديگر هيچ شباهتي به آن جوان مثبتي كه صبح ديدم ندارد. اتفاقات سياسي در كلاه پهلوي سريال كلاه پهلوي به تهيه‌كنندگي محمدرضا تختكشيان براي گروه فيلم و سريال شبكه يك سيما توليد مي‌شود. فيلمبرداري اين سريال از پانزدهم تير ماه سال 85 آغاز شده است. قصه سريال، داستاني در فاصله سال‌هاي 1304 تا 1321 را روايت مي‌كند. 5 سال از اين قصه خارج از ايران و 9 سال در ايران رخ مي‌دهد. داستان از پيش از تاجگذاري رضاشاه آغاز و تا مدتي پس از خروج رضاشاه از ايران ادامه مي‌يابد. واقعه كشف حجاب، حضور متفقين در ايران، رفتن گروهي از محصلان ايراني به فرانسه براي ادامه تحصيل از سوي رضاخان و... برخي از محورهاي داستاني اين سريال است. اميرعلي دانايي، صالح ميرزاآقايي، رضا فياضي، جمشيد شاه‌محمدي، شقايق فراهاني، امين حيايي، بهاره افشار، آناهيتا نعمتي، ماه‌چهره خليلي، شهره لرستاني، گوهر خيرانديش، قطب‌الدين صادقي، داوود رشيدي، داريوش فرهنگ، سيروس گرجستاني و... برخي از بازيگران اين سريال هستند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2730]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن