واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: حسين پناهي بازيگر نبود، خودش بود. پشت دوربين و جلوي دوربين برايش تفاوتي نداشت. به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، بهمن عبداللهي در وبلاگ «دونده» به نشاني http://bahmanabdollahi.blogfa.com در ادامه نوشته است: او همان قدر که با بقالي سرکوچهاش راحت بود ممکن بود با برتولوچي راحت باشد. قالب بازيهايش هم همين بود. جهان غريب او همان قدر جلوي دوربين عيان ميشد كه روي صحنه تئاتر،كه بر دفتر شعر. کارگردانهاي سينماي ايران هم اين موضوع را ميدانستند و بر اساس قالب شخصيتش فيلمنامه مينوشتند. او كه در اوايل دهه٦٠ با ترک معلمي و طلبگي سر از آموزشگاه بازيگري آناهيتا در آورده بود زير دست استاد مهرداد اسكويي با عناصر نمايشي و بازيگري آشنا شد و «دو مرغابي در مه» به مخاطبان معرفي اش كرد.«گال» گرچه گام نخست پناهي در سينما به شمار مي آيد و از همان ابتدا توانائياش در ارائه شيوه خاص بازيگرياش را به رخ ميكشد، اما تله تئاتر «دو مرغابي در مه» از آن جهت اهميت پيدا مي كند كه شخصيت «الياس» به شدت به خودش و جهان ذهني اش نزديك است. پناهي در سالهاي بازيگرياش ١٧ فيلم و چند سريال و تئاتر صحنه اي بازي كرد كه در همه آنها نقش واحد خودش را بازي مي كرد.يقينا هيچ كسي نميتوانست نقش هايي كه براي او نوشته ميشوند بازي كند. نقش هايي همچون اوينار،مرد ناتمام،سايه خيال و ... دوشنبه شب(١٩آذر) بينندگان تلويزيون ايران شاهد پخش دومين قسمت از سريال «روزگار قريب» كار كيانوش عياري بودند.اثري كه آخرين فعاليت بازيگري حسين پناهي به شمار ميآيد.پناهي در اين سريال نقش دستيار حكيم نابيناي روستاي گركان را بازي مي كند كه مثل همه كارهايش ديدني است.او در اين كار هم شخصيتي شوخ و شنگ دارد كه با زبان تلخ خود قلب پاكش را به رخ اهالي روستا مي كشد. پناهي با بداهه پردازي هاي هميشگي به ايفاي نقش خود مي پردازد و در اينجا هم گويش و تون صدايش به خدمت شخصيت «لطفعلي» مي آيد. حسين پناهي سه سال است از ميان ما رفته است.در اين مدت تعداد زيادي از هنرمندان سينما چشم از جهان فرو بسته اند، اما نبود پناهي در سينماي ايران به خوبي به چشم مي آيد. شايد نتوان جايگزيني براي او پيدا كرد،اما همين آثار باقي مانده مي تواند غم غربت او را در دل علاقه مندانش بكاهد. عياري با انتخاب پناهي در سريال «روزگار قريب» اداي دين خوبي به او كرده است.اين بازيگر دژكوهي در ٤٨ سالگي رفت.وي نيمي از زندگي كوتاهش گرفتار معصوميتش بود و در نيم ديگر خلاقانه شعر گفت،نمايشنامه نوشت،بازي كرد و ...به يک معنا شوريدگي كرد.او زنده است چون سينما بخشي از زندگي است،خودش در قطعه اي گفته است: ما زنده ايم چون بيداريم/ما زنده ايم چون مي خوابيم/ ورستگار و سعادتمنديم/زيرا... انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]