واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - شاپور عظیمی 1- میگویند ونگوک در زمان حیاتش نتوانست حتی یکی از تابلوهایش را بفروشد. اما پس از گذشت صد و اندی سال از مرگش، سالها است که هر تابلویش، میلیونها دلار قیمتگذاری میشود. بعضیها «گذشته باز» هستند و این را پنهان نمیکنند. آنها اصولاً هر چیزی را دوست دارند (یا دوستتر دارند) که زمان بر آن گذشته باشد. احتمالاً اگر مونالیزا کار یک نقاش معاصر بود؛ چنین ارج و قربی نمیداشت. این، در مورد هر کالای قدیمی صدق میکند. اگر گذرتان به جمعه بازار چهارراه استانبول افتاده باشد، میدانید از چه حرف میزنم. هرچه که عتیقه است، آنجا قیمت دارد. کالاهایی که حتی عمر اندکی ندارند، در آنجا، انگ «تازه بودن» میخورند و خریدار چندانی ندارند. 2- درست یا غلط، به شدت این احساس را دارم که تا غبار زمان بر سیمای اثری هنری ننشسته باشد، نمیتوانم تصوری از ماندگاریاش داشته باشم و به طریق اولی، نمیتوانم ارزشیابیاش کنم. به شدت پرهیز دارم که مثلاً در نوشتهای که قرار است، بنویسم به کتابی ارجاع دهم که هنوز چند روزی از ورودش به بازار کتاب نگذشته است. انگار احساس میکنم این همه «آپتو دیت» بودن، یک جاییاش اشکال دارد. به زعم خودم (یعنی به تصور غلط خودم) فکر میکنم نباید بیدرنگ به هر چیز تازهای که به حوزه اندیشه و احساس وارد میشود، بیاویزم. دلیلش هم این است که باید کمی زمان بگذرد تا فرصت تفکر در باب یک اثر تازه وجود داشته باشد. غبار احساس که به کمک زمان فروبنشیند، تلالو عقل به میدان میآید. این را هم اضافه کنم که این روزها چنین نگرشی خریدار چندانی ندارد و آن را بیشتر محصول نوعی محافظهکاری تلقی میکنند که، بماند. 3- در مورد فیلم و سینما نیز چنین است. همین امسال فیلمی از سینمای ایران اکران شد که بنده هم مثل خیلی از دوستان دیگر، اعتقاد دارم که اثر نابی است. اما این را هیچ کجا قلمی نکردم. حتی در انتخاب بهترین فیلمهای عمرم نیز، نامی از آن نیاوردم. در ده انتخاب اولم از میان فیلمهای سینمای ایران، فیلمهایی هست که تازهترینش شاید مربوط به ده یا پانزده سال گذشته باشد. با این تصور چنین انتخابهایی کردم که فیلم بایستی در وجود یک دوستدار سینما جاخوش کند و «تهنشین» شود. اگر تأثیر فیلمی همیشگی باشد و پس از گذشت چند سال، همچنان وقتی بار دیگر آن را تماشا میکنی، همان طراوت را داشته باشد؛ پیداست که این ماندگاری اصالت دارد و فارغ از فراز و فرودهایی بوده که در زمان نمایش آن فیلم خاص ایجاد شده است. اما اگر فیلمی را در زمان نمایش و اکرانش دوست داشته باشی و پس از سالها حتی دلت نخواهد، سکانسی از آن را تماشا کنی با این حال، آن را در فهرست انتخابیات بیاوری، در حق درون و برون خودت و احساست جفا کردهای. 4- یکه بودن و بدیل نداشتن یک فیلم در عالم سینما، بهترین محک برای شناخت آثار ماندگار است. بیآن که اصلاً لازم باشد، هیچ تاریخ سینمایی را ورق بزنیم، نگاهی به آثار قدیمی سینما نشان میدهد که آنها نوآوری داشتهاند و تکنیکهایی را به کار گرفتهاند که پیش از آن مسبوق به سابقه نبوده است. آنها زبان سینما را اختراع کردهاند. امکانات بیانیاش را نشان دادهاند. پس حلاوتی دیگر دارند. هر چند که هنوز این امید را داریم که فیلم تازهای ساخته شود که امکان بیانی تازهای وارد سینما بکند، اما تا آن زمان، هنوز اعتبار و طراوت این آثار «پیشینی» اولویت دارند. همین جا باید با تأسف بسیار اضافه کرد که این دیدگاه در نسل جوان سینما دوست رایج است که نباید وقعی به این «عتیقهها» گذاشت و بیشتر باید به دنبال تماشای آثار 2009 به بالا! بود. البته یادمان هست که این «نسل جادویی» روزی روزگاری به سن و سال امروز ما خواهند رسید. 5- موج سنگین گذر زمان کار خودش را کرده است. سره را از ناسره جدا میکند. یک شاهکار سینمایی را از یک اثر معمولی تشخیص میدهد. در واقع این بار گذشته است که به زمان حال یاری میرساند. به این معنا که وقتی فیلمی را در گذشته دیدهای که هنوز در ذهنت طراوت دارد، آن فیلم در زمان حال و «اکنون» در درون تو، به حیاتش ادامه میدهد. این دیگر «گذشتهباز بودن» نیست. این، عین حضور در زمان حال است. یک اثر قدیمی سینمایی وقتی هنوز میتواند تأثیرگذار باشد، پیداست که بر گذشت زمان غلبه کرده است. اما اگر اثری را که در گذشته، دیده و دوست داشتهام (ولی به هر دلیلی در این لحظه آن را دوست ندارم) همچنان در فهرست آثار انتخابیام نگه دارم؛ دست به دامان گذشته شدهام و به زور میخواهم آن را به زمان حال تبدیل کنم. 6- این بازی انتخاب بهترین فیلمهای عمر را دوست دارم، ظاهراً خیلی جاهای دنیا هم این کار را دوست دارند و همیشه انجامش میدهند. خوب است که یک دوستدار سینما همیشه بایگانی ذهنش را زیر و رو کند؛ غبارهایش را پاک کند. بازنگری در علایقش بکند و دائماً یادش باشد که برای ورود نامهای تازه، باید جا نگه دارد. چند سالی شاید، با خودم جنگیدم تا از میان دو فیلم، از فیلمساز محبوبم، یکی را به عنوان فیلم عمر انتخاب کنم. در یکی، گذشته با تمام وجودش به زمان حال میآید و در دیگری، این زمان حال است که به تمامی به درون گذشته فرورفته است. پیش خودم فکر میکردم اگر قرار باشد به آن جزیره معروف (جزیره تنهایی) بروم، کدام یک را بالاخره با خودم میبرم؟ هجوم گذشته به زمان حال را یا فرورفتن زمان حال به درون گذشته را؟ بالاخره توانستم دست به انتخاب بزنم. 7- «زمان بازیافته»را بیشتر از «در جستوجوی زمان از دست رفته» دوست دارم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]