واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - این فیلم بازسازی اثری از هوارد هاکس است که خیلی از منتقدان مثل دیوید تامسون آن را به نسخه کلاسیک هاکس ترجیح میدهند. نزهت بادی: فیلم هفته پیش «قصههای عامهپسند» ساخته کوئنتین تارانتینو بود که خیلی زود به یکی از پربینندهترین مطالب سایت تبدیل شد.در بازی این هفته میخواهیم برویم سراغ یکی از بهیادماندنیترین گنگسترهایی که در عمرتان دیدهاید، یک مهاجر کوبایی جسور و بلندپرواز که در جستجوی رویای تصاحب دنیاست، اما درست جایی که فکر میکنیم با قدرتی که به دست آورده، باید سرو کله چیزهای خوب و دوست داشتنی در زندگیش پیدا شود، میبینیم در چه تنهایی غمانگیزی به سر میبرد. بعد از نقش افسانهای دون کورلئونه در «پدرخوانده»ها هیچ کس فکرش را نمیکرد که یک تبهکار دیگر بتواند به چنین جایگاه اسطورهای در میان سینمادوستان دست یابد، اما این اتفاق با جادوی آل پاچینو اتفاق افتاد، دقیقا کسی که بیش از این در نقش پدرخوانده ظاهر شده بود. عمرا بتوانید آن نگاه خیره و ثابت پاچینو در این فیلم را فراموش کنید، طوری که آدم احساس میکند دیگر قرار نیست به دنیای ما بازگردد و بعد یکدفعه میبینیم همه آن کندی و رخوت به شور و خشونتی در حال انفجار تبدیل میشود. واقعا چه کسی را جز پاچینو سراغ دارید که بتواند با چنین تغییر حالتهای ناگهانی ما را غافلگیر کند. اگر با همین چند جمله متوجه اسم فیلم نشده باشید با این کدی که بهتان می دهم حتما می فهمید. منظورم سکانس معروف رستوران است که غالبا به بهانههای مختلف به آن ارجاع داده می شود، مثلا اگر مراسم اهدای جایزه AFI به آل پاچینو را دیده باشید، یکی از بخشهای جذابش جایی است که جرج لوپز با همان کت و شلوار سفید و پیراهن قرمز یقه باز مشهور ادای پاچینو در این صحنه را درمی آورد و دیالوگهای او را بازمیگوید. همان حرفهایی که یکی از آن نقل قولهای سینمایی محشر به حساب میآید و حتما همهتان شنیدهاید. «شما به آدمهایی مثل من احتیاج دارید تا اون را نشان بدهید و بگویید اون آدم بده است» و یا «من همیشه حقیقت را میگویم حتی وقتی دروغ میگویم». اسم فیلم یادتان آمد؟ میبینید این فیلم هم درباره تناقض موجود در حس قدرت است، انگار آدمها هر چه در اجتماع اطرافشان قدرتمندتر میشوند در زندگی شخصیشان آسیبپذیرتر میشوند. بعد از تلاش دیوانهوارشان برای تصاحب قدرت که آنها را نسبت به جامعه برتری میبخشد، تازه دلشان میخواهد دوباره به همان زندگی ساده در میان مردم بازگردند. اصلا مگر نه اینکه همین تبهکار بیرحم ما فقط بخاطر محافظت از جان دو بچه ای که آرزوی داشتن آنها بر دلش مانده، خود را به کشتن میدهد. معلوم است که این قدرت لعنتی آنقدرها هم که فکر میکردیم نتوانسته از او هیولا بسازد. این فیلم بازسازی اثری به همین نام از هوارد هاکس است که خیلی از منتقدان مثل دیوید تامسون آن را به نسخه کلاسیک هاکس ترجیح میدهند. امیدوارم شما هم جزء کسانی باشید که این فیلم را از فیلم هاکس بیشتردوست داشته باشید وگرنه با هم اختلاف سلیقه پیدا میکنیم. کارگردان فیلم که بیش از هر چیزی برای قصههای پر حادثه و خشونتش معروف است، این فیلم را طوری ساخته که انگار در حال اجرای یک اپراست، با همان احساس و شکوهی که از یک اپرا انتظار میرود. فیلمنامهای که الیور استون نوشته، در کنار سبک بصری استادانه کارگردانش باعث شده با وجود همه مایههای آشنای ژانر گنگستری با اثری یگانه و اصیل روبرو باشیم. حالا نوبت شماست که اسم فیلم و کارگردانش را حدس بزنید.54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]