واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سینمای ما-این روزها کمدیرومانتیکها خیلی زیاد و معمولی شدهاند و فقط چندتایی از آنها ارزش و عمق دارند و در چنین موقعیتی فیلم آلمانی «تقریبا مارتا» مثل یک هوای تازه بود. داستان فیلم درباره یک آشپز مجرد است که مجبور میشود که از دختر جوان خواهر مردهاش نگهداری کند در حالی که باید با یک آشپز ایتالیایی مدام جر و بحث کند. این از آن نوع داستانهای عاشقانه است که هالیوود خیلی دوست دارد و عجیب هم نبود که وارنر برادرز فورا حقوق بازسازی فیلم را بخرد و آن را به اسکات هیکس (درخشش، قلبها در آتلانتیس) بسپارد تا آن را به یک کمدی رمانتیک با بازی کاترین زتا جونز و آرون اکهارت تبدیل کند. زتا جونزی که مدتهاست نتوانسته حضور موثری در فیلمها داشته باشد و این فیلم میتواند او را مطرح کند و آرون اکهارت هم میتواند با این فیلم صعودش را به قله شهرت همچنان ادامه دهد. اولین باری که این فیلمنامه را خواندید، چه چیزی شما را مجذوب آن کرد؟ آرون اکهارت : چیزهای زیادی درباره این فیلم وجود دارند، لایههای متفاوت زیادی که میان غذا و عشق و از دست دادن و خوب شدن وجود دارد. چطور غذا میتواند کمک کند که حالتان خوب شود. چطور موسیقی این کار را میتواند بکند. فلسفه زندگی که کاراکتر من دارد خیلی ملایم و روان است و وقتی در مقابل کاراکتر کاترین، کیت، هم قرار میگیرد خیلی راحتتر در جاده زندگی راه میرود. و این که چطور ما میتوانیم به یکدیگر کمک کنیم و چطور همه این چیزها به هم پیچیده میشود. و بعد از آن اینکه اسکات کارگردانش است، او انتخاب کاملا مناسبی بود و مطمئنا کاترین. همه اینها مثل یک بسته بود. از نظر من و به خاطر تمامی این دلایل واقعا خیلی خوشحالم که در این فیلم هستم. کاترین زتا جونز : فکر میکنم چیز دیگری که فیلم میخواهد بوضوح نشان دهد تنها شجاعت نیست بلکه این است که باید حالتان خوب باشد. این راهی است که شما زندگیتان را اداره میکنید، طریقهای که به جهان بیرون نگاه میکنید، چه قراردادی و مرسوم باشد و چه در راهی که خودتان در مرکز آن قرار دارید و چه از میان روابط مختلف و گاهی اوقات از میان غم وغصههایی که میتوانید در مقابل آن خودتان را خوب کنید و از آن سمت دیگر قویتر و شادتر و با یک زندگی متفاوتتر از آنچه تا به حال تصور میکردهاید که شاید داشته باشید بیرون بیایید. هیچکدام از شماها فیلم آلمانی اصلی «تقریبا مارتا» را دیدید و اجازه دادید که روی اینکه چطور آن شخصیت را بازی میکنید تاثیر بگذارد؟ کاترین زتا جونز : فکر کنم در مورد شخصیتها من به این خاطر به سمت این فیلم نرفتم که بخواهم کاریکاتوری از آن بازی فوقالعاده ارائه کنم. باید آن را کنار بگذارید و این را بدانید که این یک اجرای فوقالعاده زیبا در آن دنیا بوده است و در موقعیتی کاملا متفاوت از جایی که من دارم این شخصیت را تصویر میکنم. فکر میکنم کارگردان در ساخت آن حال و هوا در آن فیلم کاملا کار فوقالعادهای انجام داده است و من بعد از این که فیلمنامه را خواندم آن فیلم را دیدم. من آنقدر فیلمنامه را دوست داشتم که گفتم "میدانید چیه؟ نمیتوانم در برابرش مقاومت کنم. باید فیلم را ببینم." دیویدی فیلم را خریدم و آن را روی میز آشپزخانهام گذاشتم و یک مرد که با مایکل کار میکند و اصلا فیلمباز نیست گفت "این فیلم را دیدهای؟ فوقالعاده است." فکر کردم که چطور یک مرد از برمودا، نیمه پرتغالی این «تقریبا مارتا»ی آلمانی را دیده است؟ او گفت "این فیلم به یک جشنواره کوچک شهر آمده بود و اتفاقا ما آنجا بودیم، توی صف ایستادم و آن را دیدم." او یک باغبان زمخت پیر است. "آنقدر فیلمنامه را دوست داشتم که حتما باید حداقل یک بار آن را میدیدم. یک بار آن را دیدم و آن را کنار گذاشتم و هرگز دیگر آن را ندیدم. آرون اکهارت : برای من هم همینطور است. کاراکتر من به کلی متفاوت بود. وقتی دارید یک فیلم میسازی واقعا روی آن کاری که در آن روز دارید انجام میدهید متمرکز میشوید. موارد دیگری هم هست که باید به آنها پرداخت مثل اپرا، عشق، خرد کردن مواد. این چیزها مرا از پا میاندازد اما آن یک معیار بود و ما همه عاشق فیلم بودیم و به آن ارجاع میدادیم. چیزی نبود که آن را کنار بگذاری و توجه نکنی. حتا فکرکنم آن دختر یک روز سر صحنه هم آمد. کاترین زتا جونز : ساندرا (نتلبک)، آره آمد. آرون اکهارت : خوب به نظر من آن دو روی پاهای خودشان ایستاده بودند. آیا در هنگام تمرینها میتوانستید بگویید که جذابیت رابطه بین شما دو تا در میآید یا نه؟ کاترین زتا جونز : شما نمیتوانید جذابیت را تمرین کنید. این چیزی است که باید اتفاق بیافتد. گاهی اوقات بهترین بازیگران را کنار هم قرار میدهید و به آنها نگاه میکنید و میگویید "چرا کار نمیکند؟" این اتفاقی است که افتاده و به عنوان یک بازیگر این فوقالعاده است که "اوه. این چیزی است باید نگرانش میبودیم. بیایید ادامه بدهیم." آیا شما به اندازه کاراکترتان در فیلم جاهطلب و رو به جلو هستید؟ کاترین زتا جونز : نمیتوانم بگویم که من مانند کیت آن طور که او در حرفهاش و کارش گم شده و به هیچ چیز فکر نمیکند نیستم اما همیشه گفتهام که من آرزوی سالمی داشتهام وقتی که از ولز آمدم و چیزهای متفاوتی را تجربه کردم. میخواستم به لندن بروم و چند کار نمایشی و چند کار تلویزیونی انجام بدهم. این چیزی بود که در درونم بود اما نمیتوانم بگویم من آنقدر احساساتم کنترلشده است که کیت هست یا چیز دیگری در زندگی من وجود ندارد. من دوستان خودم را دارم و زندگی دیگری در کنار کارم دارم. آرون، این که بعد از بازی در نقشهای حاشیهای دوباره در یک نقش خوب بازی کردید لذتبخش نیست؟ آرون اکهارت : این واقعا شگفتانگیز است. بله، به این خاطر که من فیلمنامه را دوست داشتم و میخواستم این فیلم را کار کنم. اینکه به عنوان یک بازیگر چطور دیده میشوم اصلا و اصلا در حد این که می خواهم این فیلم را کار کنم نبود. فقط میخواستم بروم سر کار و تلاش کنم به جای اینکه زیر آب کسی را بزنم مردم را خوشحال کنم. این کار مرا سر حال میآورد. در این فیلم فکر میکردم دارم سر کار میروم و بسیاری مواقع حتا فکر نمیکردم دارم کار میکنم. گاهی وقتها آنجا میروید و کارتان را میکنید و مردم را میخندانید و کمی غذا درست میکنید و این میشود یک کار روزانه خوب. این که از گوشه دربیایم یا نه را نمیدانم به این خاطر که به نظر نمیرسد بتوانم از چاد بیرون بیایم اما من این جور نقشهای عاشقانه و از نوع کمدیاش را دوست دارم و خیلی از آنها لذت میبرم. برخی بازیگران قسم میخورند که دیگر با بچهها و حیوانات بازی نکنند، خوب کار کردن با ابیگیل برسلین (بازیگر خردسال فیلم «لیتل میس سانشاین» و نامزد دریافت جایزه اسکار) چگونه بود؟ کاترین زتا جونز : کار با چنین بازیگر باهوش و یک بانوی واقعا جوان خیلی تحسین برانگیز بود. او به هیچ وجه خودنما نبود و من در کار کردن با بچهها خوششانس بودهام اما در کار کردن با حیوانات که همیشه از اسب میافتادهام هیچوقت این گونه نبوده است. اما در مورد بچهها من واقعا باید خوششانس باشم که با استعدادهای خوب و بچههایی کار کنم که لازم است به بقیه کارنامه کاریشان دقت کنید و آرزو کنید که بهترین باشند چونکه آنها استعدادش را دارند. بنابراین ابیگیل یک رویای واقعی بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]