محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827197686
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم:در فيلمسازان جواني كه هنوز صابون سينماي حرفهاي و مناسبات بيرحم آن به تنشان نخورده باشد؛ چند ويژگي مشترك وجود دارد. بيشتر آنها افرادي معترض و ايدهآليست هستند. با پشت گذاشتن مشكلات مختلف فيلم ساختهاند و قالب سينما را انتخاب كردهاند تا حرفهاي مهم و بزرگي بزنند. ديگر اينكه درباره فيلم اول خود ساعتها توضيح و تفسير دارند كه گاه شنيدن آن باعث ميشود مخاطب يكبار ديگر به ديدن آن فيلم برود تا بر اساس اين توضيحات از تماشاي فيلم لذتي مضاعف ببرد. اما زماني كه فيلم به مرحله اكران رسيد و مناسبات بي رحم سينما خودش را نشان داد، تغيير نظر ميدهند و يا راه خود را عوض ميكنند و يا براي هميشه عطاي فيلمسازي را به لقاي آن ميبخشند. مهرداد فريد هم يكي از همين فيلمسازان فيلم اولي ميانسال است كه البته با توجه به جنب و جوشي كه در دفتر او هنگام انجام اين مصاحبه براي ساخت فيلم بعدياش وجود داشت؛ به نظر ميرسد راه ديگري را انتخاب كرده است. 11 سال پيش كار روزنامهنگاري را با او آغاز كردم و تقدير هر يك از ما را به راهي ديگر كشاند. جز سفيدي موهاي نزديك دسته عينكش و اضافه شدن وزن، او تغيير ديگري نكرده است. همان آدم 11 سال پيش است با فيلمي كه يك دنيا حرف براي گفتن دارد و هزار نكته در آن پنهان است. اگر فيلم آرامش در ميان مردگان را ديدهايد يا نديدهايد و نسبت به تماشاي آن كنجكاو هستيد؛ اين گفتگو چيزهايي براي شما دارد. در سينماي ايران كارگردان شدن معمولا از چند مسير مشخص رخ ميدهد. بعضي افراد از مراحل ابتدايي كار را آغاز ميكنند و به مرور تبديل به بازيگر و دستيار كارگردان ميشوند و بعد به جايگاه كارگرداني ميرسند. برخي ديگر هم بدون اينكه قاعده را رعايت كنند، وارد عرصه كارگرداني ميشوند. شما جزو دسته دوم هستيد. خودتان كدام يك از اين 2 گروه را موفقتر ميدانيد؟ در هر دو اين گروهها هم فيلمساز موفق هست و هم فيلمساز ناموفق. به نظرم براي رسيدن به موفقيت در عرصه فيلمسازي شيوه مشخصي وجود ندارد. محسن مخملباف هيچ وقت درس سينما نخواند و شايد مدرك تحصيلي او زير ديپلم باشد، اما او در دهه 60 و 70 فيلمهاي خوبي ساخت و اميدواريم بعد از اين هم فيلمهاي خوب بسازد. امير نادري نمونه ديگر فيلمساز غريزي و تجربي است كه جزو فيلمسازهاي برجسته تاريخ سينماست. اين به اين معني نيست كه حتما يكي از اين دو روش را براي فيلمسازي انتخاب كنيم. بايد بر اساس خروجي كار قضاوت كنيم. حضور شما در سينما به ساخت چند فيلم كوتاه و مشاركت در توليد فيلم شوكران محدود ميشود. با اين تجربه در سر صحنه فيلمبرداري كم نياوريد؟ من هيچ وقت در جريان عملي سينما قرار نداشتم. در دانشگاه هم درس سينما نخواندم. تجربه دستياري هم نداشتم و در دورهاي كه منتقد بودم، به پشت صحنه هيچ فيلمي براي نوشتن گزارش نرفتم و همه اطلاعاتم را بر اساس فيلم ديدن، خواندن مجلات سينمايي و مطالعه كتابهاي سينمايي كسب كردم. اينها اندوختههاي من براي ورود به سينما بود. پيش از اين فيلم سينمايي هم چند مستند اجتماعي ساختم اما هيچگاه فيلم داستاني كوتاه و بلند نساختم. تصور من اين بود كه آدمي با اندوخته من قرار است يك وزنه صد كيلويي را بلند كند، اما عملا در حين كار احساس كردم كه كار عملي در سينما آنقدر هم كه از بيرون دشوار به نظر ميآيد، سخت نيست. شايد يك دهم توقع من هم سخت نبود. البته عوامل فني و هنري اين فيلم به با توجه به پيشينه من در سردبيري 2 مجله سينمايي و كارهاي ديگرم در عرصه پژوهشي، به روش كاري و اتفاقهايي كه سر صحنه رخ ميداد اعتقاد داشتند. اين عامل هم نقش موثري در به نتيجه رسيدن كار داشت. فيلمهاي اول فيلمسازان سينماي ايران معمولا فضايي خلوت و محدود دارد. نگاه جشنوارهاي هم كه هميشه يك پاي ثابت اين فيلمها بوده است اما آرامش در ميان مردگان شباهت زيادي به ساختههاي اول كارگردانها ندارد و ساختاري حرفهاي در آن ديده ميشود. شايد اين مساله به اين دليل باشد كه به دليل فيلم اول بودن ناچار شدم پيش از اينكه كار را آغاز كنم همه محاسبات را انجام دهم. يكي از مسائلي كه سبب شد پيش از شروع كار همه چيز را محاسبه كنم كمبود امكانات بود. اين طرح بدون هيچ حمايت دولتي و بدون دريافت نگاتيو از فارابي و يا دريافت وام از ارشاد ساخته شد و كمبود اين بودجه و اينكه خودم سرمايه گذار بودم باعث شد فريم به فريم كار را با طراحي دقيق جلو ببرم. اين فيلم با چه هزينهاي ساخته شد؟ 2 سال پيش در همين روزها در حال فيلمبرداري بوديم. فيلمبرداري اين طرح 30 روز طول كشيد. پس خيلي كار گرانقيمتي نيست؟ ظاهر كار هم نشان ميدهد با هزينه اندكي ساخته شده است. بايد هم اين طور ميشد. چون قصه اقتضاء ميكرد فيلم خيلي پر هزينه نباشد. مشخص بود مخاطب از اين قصه استقبال زيادي نميكند و به همين دليل عقل اقتضاء ميكرد كه بودجه زيادي صرف نشود تا بازگشت سرمايه هم درست انجام شود. شما سردبيري 2 نشريه دولتي را به عهده داشتيد. نقد سينما كه در حوزه هنري منتشر ميشد و فيلمنگار كه نشريه معاونت سينمايي بود. ارتباطهايي هم با حزب مشاركت و نشريات دوم خردادي داشتيد. آيا امكاني از سوي آن نهادها براي ساخت فيلم فراهم نشد؟ چنين پيشينهاي يكي از عواملي بود كه مرا در مضيقه گذاشت. در زمان ساخت فيلم دولت جديدي بر سر كار آمد كه صد درصد نقطه ديد آن با دولت قبلي متفاوت بود. به همين دليل، شخصي كه در دولت قبلي انتشار مجلهاي را به عهده داشت در دولت بعدي جايگاهي نداشت و علت اينكه اين فيلم با 2 سال تاخير نمايش داده شد و در سال 84 در جشنواره فيلم فجر پذيرفته نشد ميتواند همين مساله باشد. در سال 85 هم كه فيلم به جشنواره راه پيدا كرد در بخش ميهمان قرار گرفت. اگر من سوابقي داشتم كه نقطه مقابل اين سوابق بود، شايد الان كارگردان مرفه و موفقتري بودم و مثل يكي از همكاران فيلم اولي، اين امكان را پيدا ميكردم كه فيلم اولم را با 600 ميليون تومان بودجه بسازم و انواع و اقسام حمايتها را هم دريافت كنم و وزير هم به پشت صحنه فيلمم بيايد. اين امكانات نابرابر وقتي ايجاد ميشود كه دست اندركاران همه چيز را سياسي ببينند. بعد آن موقع ممكن بود به خاطر اينكه سي دي فيلمتان به شكل قاچاق به بازار عرضه شده ناراحت شويد! الان هم ناراحت هستم چون مخاطبان اصلي اين فيلم، آن را پيدا نكردند و سرنوشت خوبي براي فيلم در اين مرحله ايجاد نشده است. قالبي كه شما در ساخت اين فيلم انتخاب كرديد، اينگونه است كه شخصي از يك نقطه به نقطه ديگري حركت ميكند. اين قالب ظرفيت و گنجايش حوادث زيادي را دارد و ميتوان هزاران ماجرا را وارد آن كرد. من اين طور فكر نميكنم كه قالب سفر در اين قصه ميتواند به سمتي برود كه داستانكهاي داخل قصه را تا بينهايت ميتوان امتداد داد تا جايي كه اين فيلم به يك سريال 90 قسمتي تبديل شود. هدف از نوشته شدن اين قصه، روايت يك زندگي است. طيبه كه از قبرستان آمده و وارد شهر شده، مانند انساني است كه تازه متولد شده و از دنياي ديگري به اين دنيا آمده است. مثل هبوط آدم به زمين است و يا خروج بودا از قصر و ورود او به اجتماع است. وقتي با اين ديد به قصه نگاه كنيم درمييابيم كه تك تك اين داستانكها با هدف خاصي در داستان قرار داده شده و هر كدام از آنها نماينده يك دوره زندگي است. دوره خردسالي، نوجواني، تين ايجري، ميانسالي و سالمندي و مرگ. طيبه همه اين دورهها را سپري ميكند، انگار كه خودش است كه اين شرايط را تجربه ميكند و در اين تجربه هركدام آلام و رنجهاي بشر معاصر خود را معرفي ميكند. نميدانم اگر شما فيلمنامه نويس قصه بوديد و با اين نگرش اين قصه را ميديديد، آيا باز هم ميتوانستيد داستانكهاي ديگري را به قصه اضافه كنيد؟ فكر ميكنم ميشد داستانهايي را از اين فيلم حذف كرد و لطمهاي هم به فيلم نخورد. در فيلم شما داستانكهاي زيادي هست. رفتن طيبه به همراه زناني كه به خانه سالمندان ميروند و بعد رفتن تا كرج اين مساله براي من به عنوان تماشاچي قابل درك است كه در اين مسير براي او اتفاقهايي رخ دهد و اين آدمها نماد چيزهايي باشند، اما زمانهاي اضافي كه در اين فيلم وجود دارد گاهي آزار دهنده است. البته پرداخت شما هم به گونهاي نيست كه تماشاچي بتواند از كنار اين صحنهها سرسري عبور كند. در اتوبوسي كه طيبه با آن از كرج به تهران ميآيد، نماهاي بسته داريد و آدمها ديالوگ ميگويند. اين صحنهها اضافي نيست؟ من اين طوري فكر نميكنم و اگر اين طور فكر ميكردم يك فيلم كوتاه ميساختم. اقتضاي اين قصه 77 دقيقه است. نه يك دقيقه بيشتر و نه يك دقيقه كمتر. شما به عنوان پرسش كننده بگوييد كه كدام صحنهها آزار دهنده بود و ميشد آنها را حذف كرد؟ اگر از زمان ورود طيبه به خانه سالمندان تا خروج او از فيلم حذف شود اتفاقي نميافتد. اگر اين اتفاق بيفتد، مقطع سالمندي اين شخصيت و مرحله پيش از مرگ ـ يعني دوره كهولت ـ از داستان حذف ميشود. اگر خاطرتان باشد در زندگي بودا يكي از رنجهايي كه او در خارج از كاخ ميبيند مساله كهولت است. ما در اين فيلم مرحله خردسالي، ميان سالي، جواني و تين ايجري را داريم و پيري هم يكي از اين مراحل است. بخش مربوط به امامزاده چطور؟ آن هم قابل حذف نيست. در صورت حذف يك بخشي از وجود شخصيتي خود آدمهاي پيرامون قصه را حذف ميكنيم چون در اين بخش نهاد مذهب معرفي شده و اينكه مذهبي كه ما به آن مقيد هستيم از ماهيت اصلي خودش فاصله گرفته و از شكل اصيل خود دور شده و به يك نهاد و صنف تبديل شده و آيين و مسلكها اهميت پيدا كرده نه آن چيزي كه آمده تا ما را به آن آيين و هدف برساند. اما برخورد طيبه با اين مذهب كاملا فطري است. فكر كنيد داستاني را ميخوانيد كه در آن زني به نام طيبه از بهشت زهرا به سمت كاخ سعد آباد حركت ميكند و در اين مسير با مشكلاتي مواجه ميشود. خود شما به عنوان يك منتقد از اين داستان چه تعبيري ميتوانيد داشته باشيد؟ من نميتوانم به عنوان منتقد درباره اين داستان قضاوت كنم؛ چون زمان لازم است تا از اين فيلم جدا شوم. اما به عنوان نويسنده و كارگردان تعابيري كه در ذهنم بوده را بيان كردم. شما قضاوت كنيد كه تا چه اندازه موفق بودام؟ اين فيلم ميتوانست يك اثر اپيزوديك باشد؟ مگر الان نيست؟ منظورم فيلمي است كه در 3 بخش مجزا اتفاق بيفتد. معناي درست فيلم اپيزوديك اين نيست كه قصه را قسمت قسمت كنيم بلكه معناي درست اين است كه زنجيرهاي در فيلم باشد كه اين زنجيره حلقههاي به هم پيوستهاي را به هم مربوط كند و يك پيكره واحد را تشكيل بدهد. اين اتفاق در اين فيلم افتاده است. در فيلم قصههايي هست كه در كنار هم هستند و با هم بيربط هم نيستند و در كنار هم حسي را در تماشاگر ايجاد ميكند. پيوند دهنده اين ماجراها هم طيبه است. اين قصه حكايت همان يك روز و يك شبي است كه آدمها در اين دنيا زندگي ميكنند و طيبه بايد زندگي كامل را يكجا تجربه كند. حضور دختر و پسر و چيپس خوردن و بعد دعواي آن زن و شوهر در مترو چه معني ميدهد؟ اين صحنه يكي از اوجهاي داستان است. دختر و پسري كه عاشقانه با هم آشنا ميشوند و آن مسير طولاني كه با مامور مترو ميروند، حكايت آغاز زندگي است و بعد با حضور آن زن و مرد به همراه فرزندشان با ميان سالي باز ميگردند.عشقي كه ماهيت غريزي دارد و ناشي از شناخت نيست، سبب ميشود زماني كه اين زوج به ميانسالي ميرسند، عشق جاي خود را به حس انزجار بدهد و دعواها خيلي سخيف و بي دليل شروع شود و به فضاهاي پوچ كافكايي برسد. به همين دليل ميبينيم با آمدن قطار همه آنها ميروند و حتي آن وسايلي را هم كه ريختهاند ديگر وجود ندارد. يعني همه چيز پوچ شروع شد و پوچ هم خاتمه يافت. شما درباره هر كدام ازاين داستانكها تعابيري شنيدني داريد. بهتر نبود يك فيلم سادهتر و با يك داستان خطي بسازيد و اين ايدهها را در كارهاي بعدي پخش كنيد؟ در اين فيلم حرف زيادي نزدم كه هضم آن دشوار باشد، اما اين را ميدانم كه هر بار ذهنيتي داشته باشم مانند همه فيلمسازان ديگر نميتوانم صد درصد آن را محقق كنم. چون هنر سينما يك هنر فردي نيست و هزار عامل در آن دخالت ميكند و باعث ميشود درصدي از آن ارائه شود. حتي در نقاشي كه يك هنر فردي است، آنجا هم نميتوان صد درصد آنچه كه در ذهن هست را پياده كند. معمولا خاصيت هنر همين است. الان من از ذهنياتم گفتم و هيچ دليلي ندارد، تماشاچي همه آن را ببيند. اگر من فقط 10 درصد از اين ذهنيت را در داستان بياورم و تماشاچي هم با اندوخته و دانش خود بخشي از اين مساله را دريافت كند و به معناي جديدي برسد من به هدف خودم رسيدم. تماشاگر اين فيلم گاهي به نكتههايي اشاره ميكنند كه نه در ذهن من بوده و نه مورد نظر من بوده و اين نشان ميدهد اين فيلم خاصيت معناسازي در ذهن مخاطب را داشته و مخاطب را در خلاقيت خود شريك ميكند. تعداد چنين مخاطباني در سينماي ايران چقدر است؟ در جمعيت 70 ميليوني ايران مخاطب چنين فيلمهايي كم نيست اما بايد اين كالا را به دست مخاطبان آن برسانيم. با اين چند سالن نصفه ـ نيمه طبيعتا مخاطبان انبوه اين فيلم كه در راس هرم افكار عمومي هستند به اين فيلم دسترسي پيدا نميكنند. اينجاست كه بايد گلايه كرد و تاسف خورد كه چرا مسوولان سينمايي به عنوان افرادي كه وظايف فرهنگي دارد در رساندن اين محصول به مخاطبان خود كوتاهي كردند. ما به عنوان فيلمساز بخش خصوصي شرط لازم را براي ساخت اين اثر انجام داديم، اما شرط كافي حمايت فرهنگي دولت است. يعني بيايند به شما پول بدهند؟ نه بايد بيايند اين محصول را به دست مخاطب برسانند. معلوم است كه مخاطب فيلم اخراجيها از اين فيلم لذت نميبرد. مخاطب اين فيلم خاص است كه تعداد آن در جمعيت انبوه ايران زياد نيست. دختر فراري چگونه به داستان اضافه شد؟ قصه ما يك ظاهر بيروني و يك پوسته دروني دارد كه قرار است در اين پوسته مسائل اجتماعي شهر تهران هم به تصوير كشيده شود. اگر يك ساعت از تهران را براي كسي روايت كنيد نميتوانيد از شاخصههاي تهران بگذريد. يكي از شاخصههاي تهران محله نواب است. ديگري مترو و ميدان آزادي است. در مسائل اجتماعي هم نميتوان به كودكان كار و دختران فراري بي اعتنا بود. اگر من به دختران خياباني اشاره نميكردم آن وقت شما انتقاد ميكرديد اين پوسته ظاهري كه تنيده شده خيلي ضعف دارد. اما اين مساله خيلي تكراري شده است. من كاري به اين نداريم كه ديگران چقدر از اين ايده استفاده كردند. به اين كار دارم كه اين ايده چقدر در اين فيلم نشسته و با كليت قصه تناسب دارد. كوتولههاي پايان داستان هم از همين جنس است؟ بله. يكي از پرسشهاي رايج خبرنگاران اين است كه اين كوتولهها در فيلم هامون هم هست. من به آنها ميگويم اگر اين طور باشد بايد به مهرجويي گفت كه نمونه اين كوتولهها در فيلم فليني هم هست. شايد فليني هم اين ايده را از جاي ديگري آورده باشد. بايد ديد اين مساله در فيلم نشسته يا اينكه نچسب و گل درشت است و هيچ كمكي به قصه نكرده است. باز هم اين تعبير را قبول نداريد كه خواستيد همه حرفها را در همين يك فيلم بزنيد؟ كودكان خياباني و بچهها كار. شايد اگر بخشهايي از حرفم را نزنم فيلم ناقص شود. شما چرا واهمه داريد يك فيلم پر حرف و پر نكته باشد؟ من قرار است هزار تا حرف در فيلمم بگذارم كه تماشاگر 10 تاي آن را دريافت كند. البته توقع ندارم همه هزار تا را دريافت كند. در انتهاي فيلم يك لنگه از كفش طيبه زمين افتاده، اما كسي به اين مساله توجه نميكند. يا در جايي ديگر كه شخصي ساز ميزند؛ اين مساله براي من ما به ازاي صور اسرافيل است كه محشر انتهاي فيلم را آماده ميكند. شايد از هزار نفر يك نفر نفهمد، اما من اين كار را كردم. اما كسي شايد توجه نكند. گير كردن چادر در پله برقي چه معنايي دارد؟ اين مساله دعواي سنت و مدرنيته است. هشداري به طيبه است كه اي كسي كه به دنياي مدرن آمدهاي بدان و آگاه باش كه دنياي مدرن اين نمادهاي سنتي را بر نميتابد و از تو خواهد گرفت و تو اگر ميخواهي در اين دنياي مدرن زندگي كني خود را معلق نگه ندار، چون اگر اين كار را بكني مثل ديگران دچار اضطراب ميشوي. فيلم شما يك فيلم معناگراست؟ اگر تعبيري كه من قبلا ارائه كردم را در نظر بگيريد اين فيلم معنا گراست؛ اما الان اين واژه ديگر تبديل به يك فحش شده است و اگر بخواهيد يك فيلمساز را ادب كنيد به او ميگوييد فيلم تو معناگراست و اين يعني اينكه شعاري و تبليغاتي است و فيلم شبيه مقاله است. در حالي كه اين فيلم به دليل خلق يك معنا ميتواند عنوان فيلم معناگرا را داشته باشد. در آثار بسياري از هنرمندان مساله مرگ وجود داشته و اين دغدغهاي بوده كه همه به آن فكر كردهاند. براي شما هم ظاهرا آنقدر جدي بوده كه به عنوان اولين فيلم بلند دستمايه كار شما قرار بگيرد؟ در اين قصه مرگ مضمون اصلي نيست و زندگي مضمون اصلي است. منتها زندگي بي مايه و اسفباري كه پر از رنج است؛ نه آن زندگياي كه مملو از اميد و دلخوشي است. فكر ميكنم اين دنيا قابليت خوشبخت كردن آدمها را ندارد و به همين دليل اين دنيا ظرفي نيست كه آدمها با قرار گرفتن در آن آرامش پيدا كنند. معتقدم اين دنيا بيشتر محل يك گذر و تجربه است. لذتهاي اين دين آميخته با رنج و كاستي است. ماهيت دنيا همين است و اين فيلم ميخواهد اين حس را ميخواهد به مخاطب خود منتقل كند. يعني همان احساس انزجار از ماندن در اين دنيا كه در جملهاي از حضرت علي روايت شده و اين دنيا را با استخوان گنديده خوك در دست يك جزامي مقايسه كردهاند. در اين فيلم هم تهران سمبلي از دنياست. اما در فيلم شما همه چيز رنگ و بوي مرگ دارد و اين نشان ميدهد كه ظاهرا به اين مساله علاقه زيادي داشتيد؟ هر وقت بخواهيد قصهاي بنويسيد يا فيلمي بسازيد كه در آن قصه شكل بگيرد، موتور محرك يا عشق است يا مرگ. يك موتور محرك ديگر هم پيشنهاد شده كه خيلي قوي نيست، اما وجود دارد و آن «جستجو و سوال» است. در اين فيلم يكي از اين مسائلي كه ميتوانست موتور محرك باشد ـ يعني عشق ـ را خيلي كمرنگ كرديم و در حد همان عشق پيرمرد به طيبه محدود شد. اما جستجو و مرگ را گذاشتيم. اين مساله خمير مايه موجود در همه كارهاي هنري است و اتفاق تازهاي در سينماي ايران نيفتاده و بيشمار كار در زمينههاي مختلف هنري است كه در آن مرگ موتور حركت درام شده است اما در جامعه ايراني متاسفانه قصههايي كه موتور حركت آنها مرگ و درام بوده يا جستجو با استقبال بسيار كمي روبهرو شدهاند. چون خود مرگ يك پديده مرموز، ناچسب و ناخوش آيند است كه خيلي هم با استقبال مواجه نميشود. استفاده از اين موتور حركتي يك برگ برنده نيست و ممكن است مخاطب اثر را پس بزند و از آن استقبال نكند اما زماني كه به سراغ ازدواج و عشق برويد، پرداخت فيلمساز هر اندازه هم كه سخيف و كم ارزش باشد باز هم مخاطب پيدا ميكند. اشاره كرديد در فيلم تهران نمادي از دنياي امروز است، اما در اين فيلم تهران شهر بسيار شيك و مرتبي به تصوير كشيده شده است. اين مساله عمدي بوده است؟ بله. خواستم بگويم در اين شهر كه در آن به نظر همه چيز روبه راه است، اتفاقهاي ناخوشايندي در حال وقوع است و اوضاع وخيم است. همه دارند زندگي ميكنند، اما انگار متوجه نيستند چه اتفاقي دارد ميافتد. در اين شهر همه چيز از سيمان و آهن است. نه اصلا قصد نداشتم به سنت نزديك شوم و به سراغ محلههاي قديمي بروم. دوست داشتم فضاي كار مدرن باشد. چرا شخصيت طيبه در داستان تا اين اندازه منعفل است؟ او در اين فيلم تنها نظارهگر است و بايد ناظر جريان زندگي باشد و نبايد در جريان عادي زندگي دستكاري كند. قرار است بيايد و وضعيت وخيم زندگي آدمها را ببيند و به اين نتيجه برسد كه اينجا جاي زندگي نيست. اگر قرار بود به جاي طيبه، فريبا از شمال شهر اين مسير را طي كند چه اتفاقي ميافتاد؟ در داستان ما فريبا وجود خارجي ندارد و توهم ادراكي طيبه است. او يك روح است كه طيبه را دعوت ميكند. او يك زن ايدهآل و تجسم آروزهاي طيبه است و حتي برخي جاها تماشاچي ميتواند حدس بزند كه مرده است. با اشاره به اين مساله كه بيننده ميتواند پيش بيني كند شخصيت فريبا روح ، در فيلم شما عناصر زيادي ديده ميشود كه قصه را لو ميدهد. نام فيلم ميگويد كه حتما در اين فيلم مرگي اتفاق ميافتد. يا كابوسهايي كه طيبه پيش از آغاز سفر ميبيند براي بيشتر بينندگان بيان كننده اين مساله است كه فريبا مرده است. فكر نميكنيد اين صحنهها باعث ميشود كنجكاوي مخاطب نسبت به پايان فيلم از بين برود؟ من سيگنالها و هشدارهايي را در فيلم قرار دارم تا تماشاگر زيرك انتهاي فيلم را حدس بزند اما اين مساله در اينگونه فيلمها عيب نيست و كمك ميكند تماشاگر در حين تماشاي فيلم به اجزاي فيلم بيشتر توجه كند. وقتي او بداند كه شخصيت اصلي فيلم قرار است بميرد، خيالش از يك جهت راحت ميشود و خود را آماده ميكند تا به جنبههاي ديگر فيلم توجه كند. اينكه چگونه طيبه ميميرد اهميت دارد. اگر شما با زني مانند طيبه مواجه شويد چه ميكنيد؟ نميدانم اصلا چنين كسي وجود دارد يا نه؟ طيبه از جنس بشر امروز نيست و انگار از كره مريخ آمده است. او آدمي بكر است و بعيد ميدانم با او مواجه شويم. اما برخي ويژگيهاي او خيلي زميني است. وقتي ميخواهد از بهشت زهرا راه بيفتد، پول و ميوه بر ميدارد و لباسهاي مختلف را امتحان ميكند. همه اطلاعات طيبه اطلاعاتي است كه از مراجعه به قبرستان كسب كرده است. اينها آدمهايي هستند كه به دنياي او وارد شدهاند، اما او به دنياي آنها وارد نشده است. قهوه را ميشناسد. قرص را ميشناسد اما مترو را نميشناسد، چون مترو هيچ وقت به بهشت زهرا نيامده است. تلويزيون را چرا پس ميدهد؟ در عنوان بندي فيلم به اين مساله اشاره ميشود كه زندگي ماشيني خودش را تا آستانه قبرستان تحميل كرده و كفن و دفن يك مرده هم مانند خط توليد يك كارخانه شده است و بعد از ورود يك مرده به بهشت زهرا، مثل يك محصول بسته بندي ميشود و به قبر برده ميشود؛ اما زندگي ماشيني ديگر خودش را به قبر تحميل نكرده و بعد از ورود به قبر ديگر سكون و آرامش هست. در كنار اين آرامش، طبيعت و گل و سبزه هست. تلويزيون متعلق به زندگي مدرن است و به همين دليل نميتوان آن را هنگام ورود به قبر پذيرفت. طيبه هم آدم زميني نيست و اگر تلويزيون را بپذيرد، يك نقص به فيلم ما وارد ميشد و آن اينكه دنياي مدرن ميتواند خود را وارد آن دنيا كند. يكي از ويژگيهاي مثبت فيلم اين است كه آدمها با هم ديالوگ رد و بدل ميكنند و بر خلاف بيشتر فيلمها به جاي حرف زدن معمولي ديالوگ ميگويند. ديالوگ نويسي در هر قصهاي بايد بروز دهنده شخصيت آدمها باشند، نه اينكه به وسيلهاي براي پر كردن سكانسهاي داستان تبديل شود. در فصل نهايي فيلم يك رستاخيز اتفاق ميافتد و در آنجا هر كس جملهاي ميگويد كه معرف شخصيت اوست. موقع نوشتن ديالوگهاي اين قسمت با اين نيت نوشتم كه حرفها خيلي گل درشت نباشد. فيلم شما بازتاب بين المللي هم داشته؟ در بيرون از ايران هيچ استقبالي از اين فيلم نشد. كار را به چند جشنواره مهم ارائه كرديم، اما هيچكدام قبول نكردند. فكر ميكنيد چه دليلي داشته؟ يك دليل اين مساله شرايط اجتماعي ايران است كه سبب شده به ايران بيمهري شود. 2 سال است در جشنوارههاي مهم خارجي فيلمي از ايران پذيرفته نميشود. اگر هم رفته فيلمهايي بوده كه ايرانيها در خارج از ايران و عليه ايران ساختهاند. دنيا با سينماي ايران بد شده است. از سوي ديگر، در فيلمي كه من ساختم گرايشهاي مذهبي وجود دارد كه با گرايشهاي غير مذهبي مورد علاقه جشنوارههاي خارجي سازگار نيست. اگر اين فيلمنامه را شخص ديگري ميساخت نتيجه چه ميشد؟ حتما يك چيز ديگري ميشد و اتفاق ديگري ميافتاد. نظر خودتان است؟ گلاب آدينه وقتي فيلمنامه را خواند، اين نظر را داد و بعد اين جسارت را به خرج داد تا با يك فيلمساز اول كار كند. او گفت اگر اين فيلمنامه را به 10 كارگردان مختلف بدهي 10 فيلمنامه مختلف از آب در ميآيد. اگر جعفر پناهي ميساخت به همان اندازه متفاوت بود كه رخشان بنياعتماد. شايد جشنوارههاي خارجي از آن هم استقبال خوبي ميكردند. ممكن است عدم استقبال از اين فيلم تحت تاثير نام شما باشد؟ من اين فيلم را با نااميدي نساختم. با اين اميد ساختم كه در زمان اكران اتفاق مثبتي براي آن بيفتد. بخشي از اين مساله به نخبگان جامعه بر مي گردد و بخش ديگر به خواص جامعه و بخشي به عوام. من وظيفه خود را در ساخت عمل كردم و پيش وجدان خودم نمره قبولي داشتم. فكر ميكنم اگر روزي خدا بخواهد مهرداد فريد را بيامرزد بهترين دليل، ساختن آرامش در ميان مردگان است. مطالبي كه نوشتيد، نميتواند دليل خوبي براي آمرزش شما باشد؟ چرا! انشاءالله به خاطر آن هم آمرزيده شوم، اما اين فيلم دليل محكمي است ولي اين همه ماجرا نيست و بخش مهم ماجرا بعد از توليد اتفاق ميافتد. همه چيز اكران در اختيار من نيست. سينمادارها، زمان نمايش فيلم، حمايت دولت و پخش در اين مسير موثر است. دانشجوياني كه ميتوانند مخاطب اين فيلم باشند الان در اتاقهاي دربسته در حال درس خواندن هستند. شايد اگر2 ماه قبل يا يك ماه بعد اين فيلم اكران ميشد، تماشاچيان بيشتري ميتوانستند اين فيلم را تماشا كنند. فكر ميكنيد اصلا مخاطب اين فيلم چه كسي است؟ من تنها كارگرداني هستم كه درباره فيلمم نظر سنجي انجام دادم. افراد زير 20 سال و بالاي 30 سال استقبال زيادي از اين فيلم كردند. برايم جالب بود. علت اين است كه براي اين دوره سني يعني نوجواني و ميان سالي مفهوم مرگ جديتر است تا مخاطبان دوره جواني. بين 20 تا 30 سالگي دوره زندگي است، اما براي نوجوان سوال هستي شناسانه مطرح است. ميانسال هم چون دچار بحرانهاي پس از جواني است اين مساله برايش مطرح است. البته خانمها از اين فيلم بيشتر استقبال كردند تا آقايان. علت هم اين است كه در روان شناسي تفاوتهاي فردي، زن به افقهاي دور دست زندگي بيشتر توجه دارد تا مرد. مردها دنبال لذت آني هستند. چون مضمون اصلي اين فيلم جستجو و مرگ بود، قصه براي خانمها جذابتر بوده است. اگر تهيه كنندهاي از سينماي بدنه پشت اين فيلم بود، چه اتفاقي رخ ميداد؟ اگر اين فيلم يك تهيه كننده معتبر داشت سرنوشت فيلم خيلي بهتر از اين ميشد. يادمان باشد فيلمهاي خون بازي، باغهاي كندلوس و به آهستگي كه فيلمهايي فرهنگي بودند، به خاطر اينكه بهتر عرضه شدند، عاقبت بهتري داشتند. چرا اين كار را نكرديد و بخش زيادي از كار را خودتان به عهده گرفتيد؟ به خاطر اينكه فيلم ساختن و پيدا كردن تهيه كنندهاي كه به فيلمساز اول اعتماد كند هميشه دشوار است. يكي از ويژگيهاي بيمار گونه سينماي ايران اين است كه تهيه كنندهها سود را در توليد ميبينند نه در توزيع. الان تهيه كنندهاي موفق تر است كه خوب پول جذب كند. 200 ميليون بگيرد و بعد 100 ميليون خرج كند و بقيه را در جيب بگذارد. اين تهيه كننده ديگر دنبال اكران نخواهد بود. واقعا توليد يك فيلم ممكن است صد ميليون تومان سود داشته باشد؟ تهيه كننده قدر قدرت مرتبط با نهادهاي قدرت اين توانايي را دارد. يكي از همين تهيه كنندگان از يك سازمان دولتي نفتي 500 ميليون تومان اسپانسر جذب كرده است. طبيعي است كه اين پول را به من نميدهند و به آن آدم ميدهند كه البته از جاهاي ديگر هم پول گرفته است. حالا اگر فيلم او فروش هم نداشته باشد اهميتي ندارد و مثل من نيست كه بايد غصه بخورم كه ملت بيايند بليت بخرند تا سرمايه من بر گردد. اطلاعات شما موثق است؟ بله، اما ميدانم قابل چاپ نيست. به همين دليل اين بحث را ادامه نميدهم. دوست نداريد باز هم مطبوعات را تجربه كنيد؟ دنياي مطبوعات خيلي جذابتر و پويا تر است و ارتباط با مخاطب سريعتر است و واكشنهارا زودتر ميتوان گرفت. اگر زماني شرايط فراهم شود دوست دارم دوباره در اين عرصه فعاليت كنم. اگر در حال حاضر در اين عرصه حضور ندارم اين مساله به دليل شرايط پيش آمده براي ديناي مطبوعات است؛ نه عدم تمايل من. به فعاليت براي اين عرصه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 628]
صفحات پیشنهادی
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد. جام جم:در فيلمسازان جواني كه هنوز صابون سينماي حرفهاي و مناسبات بيرحم آن به تنشان نخورده باشد؛ چند ويژگي مشترك وجود دارد. بيشتر ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد. جام جم:در فيلمسازان جواني كه هنوز صابون سينماي حرفهاي و مناسبات بيرحم آن به تنشان نخورده باشد؛ چند ويژگي مشترك وجود دارد. بيشتر ...
انتقاد هنرمندان به حذف بودجه خريد آثار هنري
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد البته عوامل فني و هنري اين فيلم به با توجه به پيشينه من در سردبيري 2 مجله ... ارشاد ساخته شد و كمبود اين بودجه و اينكه خودم سرمايه گذار ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد البته عوامل فني و هنري اين فيلم به با توجه به پيشينه من در سردبيري 2 مجله ... ارشاد ساخته شد و كمبود اين بودجه و اينكه خودم سرمايه گذار ...
سینمای مستند ایران در پژوهش ضعف دارد
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد پيش از اين فيلم سينمايي هم چند مستند اجتماعي ساختم اما هيچگاه فيلم داستاني كوتاه و ... پيشينه من در سردبيري 2 مجله سينمايي و كارهاي ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد پيش از اين فيلم سينمايي هم چند مستند اجتماعي ساختم اما هيچگاه فيلم داستاني كوتاه و ... پيشينه من در سردبيري 2 مجله سينمايي و كارهاي ...
بازار فيلم نقطه آغازين معرفي سينماي ايران در ابعاد بين المللي ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد در زمان ساخت فيلم دولت جديدي بر سر كار آمد كه صد درصد نقطه ديد آن با دولت ... بعد آن موقع ممكن بود به خاطر اينكه سي دي فيلمتان به شكل ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد در زمان ساخت فيلم دولت جديدي بر سر كار آمد كه صد درصد نقطه ديد آن با دولت ... بعد آن موقع ممكن بود به خاطر اينكه سي دي فيلمتان به شكل ...
فيلم داستاني اگر بروم در شهركرد اكران و نقد شد
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اما زماني كه فيلم به مرحله اكران رسيد و مناسبات بي رحم سينما خودش را نشان داد، تغيير ... اگر فيلم آرامش در ميان مردگان را ديدهايد يا نديدهايد ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اما زماني كه فيلم به مرحله اكران رسيد و مناسبات بي رحم سينما خودش را نشان داد، تغيير ... اگر فيلم آرامش در ميان مردگان را ديدهايد يا نديدهايد ...
2 فيلم با يك بليت
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد همان آدم 11 سال پيش است با فيلمي كه يك دنيا حرف براي گفتن دارد و هزار نكته در آن پنهان ... البته عوامل فني و هنري اين فيلم به با توجه به ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد همان آدم 11 سال پيش است با فيلمي كه يك دنيا حرف براي گفتن دارد و هزار نكته در آن پنهان ... البته عوامل فني و هنري اين فيلم به با توجه به ...
گروه اول بازيگران «اخراجيها 3» مشخص شدند
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد ديگر اينكه درباره فيلم اول خود ساعتها توضيح و تفسير دارند كه گاه شنيدن آن باعث ميشود مخاطب يكبار ديگر به ديدن آن ... در سينماي ايران ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد ديگر اينكه درباره فيلم اول خود ساعتها توضيح و تفسير دارند كه گاه شنيدن آن باعث ميشود مخاطب يكبار ديگر به ديدن آن ... در سينماي ايران ...
مهرجويي: مطالعه فيلمسازان ايراني كم است
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد مهرداد فريد هم يكي از همين فيلمسازان فيلم اولي ميانسال است كه البته با توجه به جنب و ... را بر اساس فيلم ديدن، خواندن مجلات سينمايي و ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد مهرداد فريد هم يكي از همين فيلمسازان فيلم اولي ميانسال است كه البته با توجه به جنب و ... را بر اساس فيلم ديدن، خواندن مجلات سينمايي و ...
جشنواره فیلم فجر موفق است، چون شبیه خودش است
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اما زماني كه فيلم به مرحله اكران رسيد و مناسبات بي رحم سينما خودش را نشان داد، تغيير نظر ... مهرداد فريد هم يكي از همين فيلمسازان فيلم ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اما زماني كه فيلم به مرحله اكران رسيد و مناسبات بي رحم سينما خودش را نشان داد، تغيير نظر ... مهرداد فريد هم يكي از همين فيلمسازان فيلم ...
اكران فيلمهاي دهه 70 در طرح اذان تا اذان
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع ...
با اين فيلم خداوند مرا ميآمرزد اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها