تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):براستى كه اين زبان كليد همه خوبيها و بديهاست پس سزاوار است كه مؤمن بر زبان خود م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802756134




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نمايش «وقتي همه خوابيم» فرصت خوبي است براي گرفتن يك نماي درشت بي فيلتر آماده ايد؟


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: نمايش «وقتي همه خوابيم» فرصت خوبي است براي گرفتن يك نماي درشت بي فيلتر آماده ايد؟
امير قادري

وقتي همه خوابيم بهرام بيضايي را ديدم و شانس آوردم كه سالن شماره دو سينما فلسطين، يك ساعت بعدش، «سقوط» به كارگرداني تارسم سينگ را نشان داد. كه اگر مي خواستيم از آن چاله پر از كينه و نفرت و ارعاب و زجر سكانس نمايش فيلم بيضايي بيرون بياييم دوا و چاره ما تنها خود سينما بود. بايد آن آبشار رنگ و نور و نوا را روي پرده مي ديديم تا يادمان برود چند ساعت قبلش چطور به دست استاد قديمي سينماي ايران تحقير شديم. راه لذت بردن از «وقتي همه خوابيم» تنها يك چيز است؛ اينكه سراغ روش هميشگي استاد برويم؛ همه را محكوم كنيم به جز خودمان. تقصير را گردن همه بيندازيم و رداي بي گناهي و فرهنگ به تن كنيم. اين تنها راهي است كه مي توانيم آرام شويم. «وقتي همه خوابيم» فيلم محبوب شبه روشنفكري ايراني است. يك جور بيماري كه در آن فرد، گناه و مسووليت را از روي دوش خود، به سمت ديگران و تاريخ و سيستم پرتاب مي كند. پس تخريب و مبارزه، به هر شكل و وسيله و سطح درك و سوادي مجاز مي شود. مبارزه كن و فرياد بزن و از شرايط اوضاع گله كن. بيش از آنكه نتيجه مهم باشد، اين فرصتي است براي تو تا كسي زره آهنين ات را بالا نزند. به همين خاطر است كه در اين دنياي روشنفكرانه، ارزش روزمرگي از بين مي رود. كه استاد بهرام بيضايي در جلسه مطبوعاتي بعد از نمايش فيلم، مي گويد نوكر واقعيت هاي زندگي روزمره نيست. نبايد هم باشد. چون اين درست همان جايي است كه انسان با خودش و با ديگر مردم رو به رو مي شود. جايي كه بايد از حصار تاريخ و فرهنگ و اسطوره و كتاب هاي قطور بيرون بيايد و رو به روي بقيه بايستد. سوء تفاهم نشود. قرار نيست از بيسوادي دفاع كنم. بايد خواند و خواند و خواند. اما چنين سوادي، تا وقتي يك جور تجربه زندگي روزمره را د ر بر نگيرد، تا وقتي خود فرد را در كنش و واكنشي دائمي با جامعه اش قرار ندهد، سواد ناكاملي است. واقعي نيست. نتيجه چنين آگاهي محدودي پس از سال ها، مي شود فيلمي كه در آن سازنده اش از عالم و آدم كينه به دل دارد. كه مي خواهد انتقام را از همه، و به خصوص از تماشاگرش بگيرد. بحث حال پخش كردن نيست. اين اواخر ديگر آزار و اذيت هاي فيلمساز، كم كم شكل كنش هاي فيزيكي به خودش گرفته است. انتقام جنبه فيزيولوژيك يافته است. اينكه چشم و گوش تماشاگر اذيت شود. سبك فيلمسازي مرعوب كننده بيضايي هم از همين جا مي آيد. تماشاگر در مجلس مهماني شركت نكرده است. او در سالن سينما همچون دانش آموز تنبلي است كه مدام بايد يادش باشد سرش را بالا بگيرد و به استاد بزرگ و مهيبي نگاه كند كه با شلاق بالاي سرش ايستاده است. استادي كه مدام با صداي بلند فيلمش، با حركات اغراق آميز بازيگرانش، با حركات غريب دوربين اش، قرار است همه توجه ها را به سمت خودش جلب كند. كه انتقام همه آن دانسته هايي كه به درد گذراندن يك لحظه شاد نخورده اند را از دانش آموزانش بگيرد. باز به همين خاطر است كه وقتي بعد از جلسه نمايش فيلم، از استاد مي پرسند چرا شخصيت هايش اين طوري حرف مي زنند، در مي آيد كه؛ «چون لاتي حرف نمي زنند. همان طور كه من لاتي حرف نمي زنم.» اين واكنش برايتان آشنا نيست؟ اين همان بيماري و كمبود هميشگي ما نيست؟ كه انگ بزنيم و اسم بگذاريم و داخل يك گنجه بگذاريم و درش را هم ببنديم؟ كه اسمش را بگذاريم «لات» و باقي ملت هم كه بايد دور شوند و كور شوند. چون اگر بخواهند بروند طرفش، اسم اش لات بازي است، اگر دوستش نداشته باشند، يعني فرهنگ را دوست ندارند، يعني سواد را دوست ندارند. يعني اينكه از لات بازي خوششان آمده است. از همه مهم تر يعني استاد را دوست ندارند. از ارجاع هاي اساطيري فيلم هاي بيضايي حرف مي زنند و كسي حواسش نيست كه اين وسط اسطوره اصلي خود فيلمساز است؛ اسطوره يي كه قرار نيست كسي بهش دست بزند. عوض اينكه به خود دست نگاه كنيم، بايد به آن جايي نگاه كنيم كه نوك انگشت استاد با خشم نشان مان مي دهد. پس خوشحالم از آن يكي دو ساعت زجر بردن سر فيلم آخر بيضايي، چون ساخته شدن «وقتي همه خوابيم»، همه آن بيماري هاي قديمي را به شكلي اغراق شده بيرون مي آورد. خود مقدس بيني در اين فيلم آخر شكلي فانتزي به خودش گرفته و نفرتش از در و ديوار و جامعه و همكاران - و باز مي خواهم تاكيد كنم تماشاگر - اش، ابعاد تازه يي پيدا كرده. اين نگرش اسطوره يي عوض اينكه شادمان كند، غمگين مي كند، عوض اينكه وجدان مان را سبك سازد، به زنجير مي كشاندمان، عوض اينكه زندگي ببخشد، جان مي گيرد و يكي بالاخره بايد به استاد قديمي بگويد كه جستن راه رهايي و شادي، اتفاقاً محتاج طي طريق سخت تر و آزارهاي بيشتري است. مسيري است كه در آن اول بايد با وجود و بروز خودمان رو به رو شويم. عوض اينكه كناري بنشينيم و تباهي و درد و مصيبت و معصيت را در ديگران ببينيم و نچ نچ كنيم. اعتراض و مبارزه و افشاگري «وقتي همه خوابيم»، روشنفكري از اين نوع، بعيد مي دانم كه بتواند چيزي را (به جز مجسمه بي خدشه خود استاد) بسازد. چنين نفرتي بعيد مي دانم بتواند چيزي را درمان كند.

«وقتي همه خوابيم» مثل نمايش «آتش سبز» در جشنواره پيشين، راه را براي گفتن حرف هاي تازه يي باز مي كند. پس در فرصت هاي ديگر باز هم در اين باره حرف خواهيم زد. عجالتاً اما مي خواهم به اين نكته اشاره كنم كه گاف هاي روايي و ساختاري فيلم چطور در پناه چنين اسطوره سازي و فرهنگ نمايي در امان مي مانند. در اين شرايط ديگر كسي در اين باره صحبت نخواهد كرد كه بازي مژده شمسايي و عليرضا جلالي تبار روي پرده تاثير خوبي ندارد. كه سليقه استاد براي ساختن تيپي كه شقايق فراهاني اجرايش مي كند، چقدر نچسب است. كه ايده شروع شدن يك فيلم در فيلم از طريق خود نمايش و نه پشت صحنه چقدر تكراري است و وقتي اينقدر طول مي كشد، چطور تماشاگر را سردرگم مي كند. كه اين روش و ريتم ارائه اطلاعات، فقط آدم را عذاب مي دهد. (هيچكاك حرف هاي به درد خوري در اين باره دارد كه وقتي تماشاگر نتواند اطلاعات را به خوبي دريافت كند، چطور از حوزه تاثير فيلمساز خارج مي شود) كه تكرار همان صحنه هاي قبلي، يك بار ديگر با بازيگران تازه، چگونه مسير پيشرفت فيلم را در دست انداز مي اندازد. بعد تازه بحث شيريني شروع مي شود كه در سينما چطور گاهي اوقات معمولي نماياندن چيزها از نمايشي و اغراق آميز بودن شان، كار سخت تري است. اين را فقط گفتم كه منتي سرمان نباشد كه بازيگرها داد زده اند و ميزانسن ها پيچيد ه اند و عرق روي پيشاني سازندگان فيلم در اغلب صحنه ها برق مي زند. اين حرف هايي است كه امروز و روزهاي آينده درباره اين فيلم و سازنده اش بايد گفته شود. در صحنه يي از وقتي همه خوابيم، شخصيت اصلي فيلم زير هجوم سنگين نور فلاش ها و صداي گوش خراش شاتر دوربين ها قرار مي گيرد، كه احاطه اش كرده اند و راحت اش نمي گذارند. متاسفم آقاي بيضايي. اما به نظرم روزگار تغيير كرده است. كه دوربين ها روشن شده اند. كه در مسير جريان آزاد زمان و اطلاعات، ديگر نمي شود چيزي را در حصار كتابخانه و تحسين دور و بري ها در دل يك جور مقدس نمايي و انگ زدن به ديگران پنهان كرد. كه بايد نور فلاش ها و حضور دوربين ها را تحمل كرد. در روزگاري كه دانش به جسم سيالي تبديل شده كه مي لغزد و نفوذ مي كند و نه فقط در طيف و طبقه محدودي، كه در زندگي روزمره و در ميان مردم پخش مي شود.

حواسم پرت شد. داشتم از «سقوط» (The Fall) تارسم سينگ مي گفتم. از لذتي كه بعدش يك سالن اين طرف تر برديم. فيلمي كه اتفاقاً پر از نشانه هاي تاريخي و اسطوره يي ملت هاي گوناگون است و فضاسازي و ايده هاي بصري بلندپروازانه يي دارد. اما سازنده اش مي داند كه همه اين نشانه هاي اسطوره يي، همه آن صحنه هاي سحرانگيز باشكوه و موسيقي اپرايي بي بديل شانكار لوي (كسي اين موسيقي را روي سي دي سراغ دارد؟ هيچ جور گير نمي آيد) وقتي واقعاً به دردش مي خورند كه هنوز احساس و دانش و تواضع گرفتن يك نماي درشت دلچسب از كودك قصه، در وجودش باقي مانده باشد.

[email protected]

دوشنبه|ا|14|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن