واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - نزهت بادی بعید میدانم کسی فیلم «این گروه خشن» را ندیده باشد. همین تلویزیون خودمان بارها آن را پخش کرده و اگر هزار دفعه دیگر هم نشان دهد، مخاطبانش از این تلهفیلمهای بیخاصیت بیشتر خواهد بود. من هم که دنبال بهانهای بودم تا دوباره به سراغ فیلم محبوبمان برویم و دربارهاش حرف بزنیم، از خداخواسته پخش مجدد آن از تلویزیون را غنیمت دانستم تا با آن تجدید دیداری داشته باشیم. «این گروه خشن» شاه فیلم سام پکین پای کبیر است که هر چه بیشتر از آن میگذرد، فیلم هم بزرگتر میشود. اساسا خاصیت فیلمهای خوب این است که هر چه قدیمیتر میشوند، عزیزتر میگردند. شاید مهمترین راز ماندگاری آن در این باشد که میتواند فراتر از زمان خود عمل کند و مخاطبان در هر دورهای چیزی از روح و جنس زمانه و حال و هوای خود را در آن بیابند. پکین پا یک چیزی میدانست که میگفت وسترن یک قالب جهانی است که در آن امکان نقد زمان معاصر وجود دارد. به همین دلیل در هر بار تماشای فیلم احساس و برداشت متفاوتی در ما شکل میگیرد. درواقع بستگی دارد از چه دریچهای وارد دنیای فیلم شویم و آن را با شرایط دوران و زندگی خود مطابقت دهیم. اگر موافق باشید این بار از همان صحنه افتتاحیه فیلم راهی برای نفوذ به دنیای غریب و هولناک آن بیابیم. گروه پایک وارد شهری میشوند که از یک سو یک گروه مصلح مذهبی در حال موعظه و تبلیغ است. از سوی دیگر گروهی از مردان قانون برای شکار آنها کمین کردهاند و در این میان تعدادی بچه در حال بازی با عقربهایی هستند که در میان انبوه مورچگان محاصره شدهاند و راه گریزی ندارند. قطع نمای پشت سر پایک و گروهش را به نمای درشت از همان عقربها که میان مورچهها دست و پا میزنند، به یاد بیاورید. انگار همه فیلم همین است، داستان قهرمانهایی که در میان یک مشت انسان حقیر و بیمقدار گرفتار شدهاند، مردانی که در این دنیای ترسو و ریاکار که پر از جایزهبگیر و مزدور و موعظهگر قلابی است، زیادی خشن به حساب میآیند. چون نمیخواهند در برابر این دنیایی که زیر لایه زیبای اخلاقگرایی و قانونمداریاش، تعفن و کثافت پنهان شده، دست از اصولشان بردارند و تسلیم شوند، اما چارهای ندارند جز اینکه بپذیرند دورانشان به سر آمده و خیلیها منتظرند شر این گروه سرسخت و سازشناپذیر را کم کنند و کلکشان را بکنند. در دورانی که آدمهای کوچک و حقیر توانستهاند امکان ابراز وجود و قدرت بیابند. آدمهایی که از برتری قهرمانهایشان میترسند و میکوشند آنها را از بالای اسبهایشان به پایین بکشانند و بعد به نظاره سقوطشان بنشینند. صحنه معروف حرکت گروه به سوی ژنرال ماپاچه را که به یاد دارید. چهار مرد اسلحههایشان را برمیدارند، سوار اسبهایشان میشوند و میروند رفیقشان را نجات دهند. شکوه این حرکت جمعی اسطورهوار آنقدر زیاد است که شاید کسی متوجه چند کوتولهای که دور و بر گروه پرسه میزنند، نشود اما آنها منتظرند وقتش که برسد، قهرمانها را به زیر بکشند و به زمین بزنند. همانطور که درنهایت هم یک پسربچه کوتوله پایک را میکشد و هنوز چیزی نگذشته که سرو کله جایزهبگیرهای لاشخور بر سر جنازههایشان پیدا می شود. باز هم خدا را شکر که دک تورنتن به موقع می رسد و اسلحه پایک را برای یادگاری برمیدارد و نمیگذارد که این میراث مقدس به دست یک مشت ترسویی بیفتد که حتی بلد نیستند چطور با آن به هدف بزنند. یادتان است که دک مدام با حسرت و دریغ از گروه پایک یاد میکرد و دربارهشان می گفت که ما دنبال یک مشت مردیم، از خدا میخواهم منم جزو آنها بودم. حالا از این به بعد هر کس اسلحه پایک را در دستان دک ببیند، خیال میکند او هم یکی از آنها بوده است، یکی از همان قهرمانهایی که ترجیح دادند به جای مصالحه و سازش با این دنیای شرمآور به استقبال مرگی خودخواسته بروند. حالا که دوباره فیلم را نگاه می کنیم دلمان برای پکینپا بیشتر تنگ میشود. فقط آدم سرکش و سرسختی مثل او میتواند این دنیای محافظهکار و ریاکار را به رگبار گلوله ببندد و از زبان قهرمانش بگوید «هر کسی تکان خورد، بکشینش». 5858
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 728]