تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819562309
رامين در گفتوگو با ايلنا:اصولگرايان شايد اشتباه 84 را تكرار كنندروحيات انقلابي در دولت هاشمي تضعيف شد دشمنان در زمان خاتمي وارد مرزهاي ملي ما شدند
واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: رامين در گفتوگو با ايلنا:اصولگرايان شايد اشتباه 84 را تكرار كنندروحيات انقلابي در دولت هاشمي تضعيف شد دشمنان در زمان خاتمي وارد مرزهاي ملي ما شدند
تهران- خبرگزاري كار ايران
محمدعلي رامين را همگان به عنوان مشاور رئيسجمهور ميشناسند اما خودش چنين اعتقادي را ندارد و معتقد است كه يك فرد ميتواند مشاور افراد زيادي باشد و او هيچگاه حكم رسمي مشاورت از رئيسجمهور دريافت نكرده است. مشاور دانشگاه پيامنور به سياستهاي سياسي و اقتصادي و تا حدودي فرهنگي دوران هاشمي و خاتمي انتقادات زيادي دارد و معتقد است كه محمود احمدينژاد توانسته است تا حدودي اشكالات دولتهاي قبلي را مرتفع سازد.
رئيس بنياد جهاني هولوكاست در مورد تغيير مواضع ايران در قبال آمريكا هم بحثهايي دارد و معتقد است اوضاع با توجه به شرايط قابل تغيير است.
شما نسبت به عملكرد دولت خاتمي و هاشمي در شيوه اعتمادسازي با آمريكا انتقادات فراواني داشتيد در صورتيكه در دولت احمدينژاد هم فعاليتهايي در خصوص ايجاد رابطه با آمريكا را شاهد بوديم. حال اين سوال پيش ميآيد چه تفاوتي ميان ايجاد ارتباط بين دولتها وجود دارد كه به دولت هاشمي و خاتمي انتقاد وارد است و عملكرد دولت نهم را پسنديده ميدانيد؟
با تشكيل حكومت جمهوري اسلامي و تدوين قانون اساسي، همه اجزا و اركان حكومت و خط مشي كلي حكومت در عرصه ملي و بينالمللي تبين شدند. تلاش در راستاي تشكيل امت واحده اسلامي به عنوان يكي از اهداف اوليه تاسيس جمهوري اسلامي مطرح بوده است؛ يعني تلاش براي ايجاد انسجام و وحدت فراگير در جهان اسلام كه موجب عزت و اقتدار جمعي مسلمانان ميشود.
اصل ديگري از قانون اساسي كه فراتر از جهان اسلام، سعادت بشر در كل جامعه جهاني را آرمان نظام جمهوري اسلامي معرفي ميكند، اصل 154 است. تحقق اين آرمان از رسالتهاي اوليه نظام ماست و همين مشي ثابت و اصولي نظام است كه ميتواند مملكت ما را به عنوان مقدمه و زمينهساز حكومت عدل جهاني امام مهدي (عج) ياري برساند.
بنابراين هر سياستي در هر زماني اتخاذ شود، بايد در راستاي تحقق اين دو هدف باشد. در عرصه بينالمللي بايد در گستره جهان اسلام ايجاد انسجام, وحدت, اقتدار و عظمت امت اسلامي را هدف بگيرد و يا فراتر از آن در روابط بينالملل با غرب و شرق عالم، سعادت انسان و نجات و رستگاري انسانها را مدنظر قرار دهد.
ما براي ارتباطات جهاني خودمان حد و مرزي جز اين باورهاي اسلامي و انساني قائل نيستيم. با همه ملتها، حكومتها، گروهها، زبانها، فرهنگها و نژادها رابطه برقرار ميكنيم الا اگر استثنايي وجود داشته باشد؛ مثل رژيم جنايتكار و ضدبشري و نژادپرست اسرائيل كه اين يك استثنا است.
ولي در مورد آمريكا ماجرا چيز ديگري است. او به عنوان رأس استكبار جهاني در مقابل ما قرار داشته و از همان ابتداي رابطهاش با ايران يعني از حدود 55 سال پيش تا امروز اين رژيم همواره به ستمگري عليه ملت ايران پرداخته است و بعد از تأسيس جمهوري اسلامي هم هر چه توطئه، خيانت, فريبكاري و آشوبطلبي بود، عليه ملت ما به كار گرفته است. به همين خاطر امام خميني رضوانالله تعالي عليه فرمودند "رابطه آمريكا با ما،مثل رابطه گرگ و ميش است". يعني آنها مثل گرگ با ما و ديگران رفتار ميكنند. گرگ، انبوه گوسفندان را پاره ميكند و حيات طبيعي و آرام آنها را به خطر مياندازد.
لكن اگر شرايط عوض شد، يعني رابطه گرگ و ميش تغيير پيدا كرد و به گونهاي شد كه ما به اقتدار، انسجام و به عزت نفس، عزت ملي و توانايي رسيديم كه ديگر قابل سركوب از سوي دشمن نبوديم و از سوي ديگر شرايطي براي دشمن ما پيشآمد كه گرفتار انواع و اقسام باتلاقها و گردابهاي خود ساخته شد كه ديگر از توان و موقعيت گرگصفتي خارج شد، مثلاً به يك روباه مكار تبديل شد مثل انگلستان.اينجاست كه موضوعيت رابطه عوض شده است. هنگامي كه ما هم از موضع عزت و قدرت برخورد كنيم و استكبار آمريكايي ديگر از موضع گردنكشي نتواند با ما برخورد كند، در اين شرايط ديگر آمريكا را استثنا قرار نميدهيم. اما تا زماني كه دولتهايي خودشان را از موضع ضعف در برابر سلطهطلبي و زيادهخواهي آمريكا نشان ميدادند، قابل نقد و اشكال بودند. براي يك تحليلگر مستقل فرق نميكند كه كدام دولت بر سر كار باشد هاشمي، خاتمي يا احمدينژاد. بايد معيارها را ملاك تحليل قرار داد.
بنده معتقدم كه هاشمي رفسنجاني در زمان رياست جمهوري به خاطر مسايل و مصالح روزمره دولت خود، بسياري از آرمانها و اهداف كلان و ارزشهاي متعالي اسلام را ناديده گرفتند. بعد از ايشان خاتمي نيز به خاطر جلب رضايت دشمنان جهاني، خيلي ازموضع عزت ايراني و اسلامي ما كوتاه آمدند. خيلي متواضعانه و خاضعانه در برابر آمريكا و غرب تمكين كردند. ما امتيازات بزرگي را از دست داديم. امروز احمدينژاد آن وضعيت تاسف بار را تغيير داده است. تا به حال نيزهرگز در برابر گردنكشي آنها از موضع ضعف و ذلتپذيري و احساس حقارت و خود كمبيني برخورد نكرده است.
در هر موردي كه ما در طي اين 3 سال مشاهده كنيم، ميبينيم احمدينژاد از موضع يك مسلمان خودآگاه و خدا باور، با اعتماد به نفس و اتكا به خدا و اتكا به استعدادهاي ملت ما و با پيروي صادقانه از ولايت پيش ميرود و موضع منفعلانه و تحقيرآميزي كه قبلاً تحمل ميشد، را نفي ميكند و همانند رئيسجمهور يك قدرت بزرگ منطقهاي با گردنكشان جهاني برخورد ميكند، نه به عنوان يك شخص درونگراي منفعل و انزواطلب و خودناباور.
يعني به نظر شما جمهوري اسلامي ايران امروز در برابر آمريكا از موضع قدرت برخوردار است؟
قطعا همين طور است. اگر روزي من مشاهده كنم، هر دولتي( امروز يا در آينده) بخواهد عزت اسلامي ما را در برابر گردنكشان به حراج بگذارد (مثل زمان آقاي خاتمي يا بعضاً زمان آقاي هاشمي)، به عنوان يك مسلمان فرياد ميزنم و اعتراض ميكنم. يك انسان معتقد به آخرت و مومن به ارزشهاي اسلامي بايد در چنان شرايطي احساس تكليف كند، اما آن اعتراض و انتقاد به مفهوم حب و بغض با اشخاص و افراد نيست.
دولت نهم تا چه اندازه در رساندن دولت اسلامي به جايگاهي كه بايد باشد، موفق بوده است؟
دولت نهم در راستاي تحقق دولت اسلامي گامهاي بلندي را برداشته، اما تا رسيدن به آن دولت جامعالاطراف آرماني، بايد موانع زيادي را پشت سر بگذارد و درآينده گام هاي بلندتري بردارد.
اما به عقيده كارشناسان فضاي سياسي كشور در اين دولت نخبه پرور نبوده است؟
محمود احمدينژاد خودشان برخاسته از ميان فرهيختگان اجتماعي و نخبگان سياسي و دانشگاهي كشور هستند ،لذا ايشان دايره بزرگ نخبگان سياسي جمهوري اسلامي ايران را محدود به گروههاي اندك شناخته شده نميكنند و گستره فرهيختگي نخبگان را بسيار فراخناكتر از ديگران ميبينند.
دولت احمدينژاد چالشهاي ايجاد شده در برابر نظام اسلامي را در عرصه ملي و بينالمللي مقتدرانه ومدبرانه با نبوغ و نخبگي خود، تا اندازه زيادي برطرف كرده است. مثلاً كارگزاران ، دولت هاشمي رفسنجاني را به صورت يك تافته جدا بافته از ملت در آورده بودند و به اشرافيگري و تجمل و دنياطلبي روي آورده بودند. رفاهزدگي و اشرافيگري تقريباً به صورت يك خصيصه برجسته كارگزاران آن دوره شده بود. در آن دوره رشوهخواري و رشوهگيري و حرامخواري به عنوان سود پول، مالپرستي، سرمايه اندوزي به صورت روال عادي درآمده بود. خاندان سالاري، آنچنان كه يك شخص همه خويشاوندان دور و نزديك خودش را نابجا ميداندار عرصههاي حكومت سازد، متأسفانه بهصورت نماد آن دوره ظهور كرده بود كه به مباني فكري و فرهنگي نظام توحيدي و جامعه اسلامي مابسيار آسيبرساند.
اشتباهات فاحش و مغاير با عدالت در عملكرد اقتصادي آن دولت و پذيرش مباني انديشه مركانتليسم(سودمحوري) و كاپيتاليسم (سرمايه سالاري) و اجراي سياستهاي به اصطلاح باز اقتصادي يعني همان ليبرال كاپيتاليسمي كه در تقابل با مباني اسلام قرار داشت، كار را به آنجا رساند كه فاصله طبقاتي وحشتناكي در زمان حاكميت دولت هاشمي، نظام و كل جامعه را فرا گرفت و اين يك درد جانكاهي بود كه بيش از همه رهبر صبور و حكيم جامعه ما را آزار ميداد و به تكرار در موارد مختلف نسبت به آن انتقاد و بلكه اعتراض ميكردند. اشتباهات ديگري كه در آن دوره پيش آمد، واگذاشتن اراده امور جامعه به دانشآموختگان مكتب سكولاريسم بود. در آن زمان افرادي به عنوان كارشناس كه دانش آموخته مباني فكري بيگانگان بودند،كارگزار حكومت اسلامي شدند و آرام آرام همه مفاهيم اسلامي و مفاهيم ارزشي را تغيير دادند.
اين حركت، آسيبهاي بسيار جدي بر آرمانها و باورهاي ما وارد كرد، به نحوي كه ما لحظه به لحظه و گام به گام، از آرمانها، معيارها و هنجارهاي فرهنگي اسلام و تشيع فاصله گرفتيم و به گونهاي آشفته و سراسيمه در روابط ملي خود عمل كرديم.
در عرصه بينالملل هم هاشمي نسبت به غربيها ضعفهاي زيادي از خود نشان داد. در آن روزگار جايگاه اسلامي - انقلابي ايران در عرصه بينالملل تنزل يافت و روحيه حماسي انقلابيون تلف شد. شجاعان پيشين به ترسوهاي آنروز بدل شدند و جريان انفعالي تقريباً بخشهاي زيادي از كارگزاران حكومت را اسير خود كرد و گام به گام فرصتهاي بينالمللي خودمان را از دست داديم، منزوي شديم آن چنان كه دشمن ما را محاصره كرد.
در دوران خاتمي اين محاصره به نفع دشمن مرزهاي ما را درهم شكست، يعني دشمنان وارد مرزهاي ملي ما شدند و در امور داخلي ما دستورات صريح ميدادند كه چه بايد انجام دهيم و چه نبايد انجام دهيم. البته زمينه اين مشكلات در دوران هاشمي فراهم شد. در آن زمان بودكه ما با پذيرش نگرش اقتصادي بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول و پذيرش هنجارها و ضوابط آنها به عنوان مباني توسعه سكولاريستي، استقلال فكري و فرهنگي خودمان را از دست داديم. اما در زمان دولت هاشمي عوارض اين مسائل خيلي روشن نشده نبود. در زمان خاتمي و پس از استقرار و استمرار شرايط دولت هاشمي، مانند تعميق شكاف بين ملت و دولت، يك شكاف ديگري هم در درون نظام تعبيه شد و آن طرح فرضيه مزورانه "حاكميت دوگانه" بود.
نظريه پردازان رسمي دولت خاتمي گفتند "حاكميت جمهوري اسلامي دوگانه است"و يك بخشي انتخابي و بخشي ديگر هم انتصابي است كه لاجرم منتخبين مردم بايد در برابر منتصبين حاكميت بايستند. حاصل همين نيرنگ، فرسايش نيروهاي درون نظام و تقليل كارآمدي و تخريب حيثيت نظام در جامعه ايران و تنزل مرتبت مملكت اسلامي ما در جوامع جهاني شد.
روحيات انقلابي و نيروهاي ارزشگرا كه از زمان هاشمي تضعيف شده بودند، در زمان خاتمي لگدمال شدند. اگر هاشمي از همان ابتداي دولت خودشان تهاجم جدي را عليه نيروهاي بسيجي و حزبالهي شكل دادند و آنها را عناصري نادان و ناتوان معرفي ميكردند و با همين تخريب، آنها را منزوي و گوشهگير ساختند و سكولارهاي تكنوكرات و غير حزبالهي را سركار آوردند، در زمان خاتمي، شرايط حيرت آور شد. جاسوسان بيگانه نفوذ كردند، رسانههاي عمومي را در چنگال خود گرفتند، قتلهاي مشكوك و فتنه كوي دانشگاه و آشوبهاي همه جانبه را ساماندهي كردند و حيثيت ملي ما و حتي اسرار كشورمان در موضوع پيشرفت صنعت هستهاي صلحآميز بر باد رفت و آنها توانستند ما را در درون سرزمين خود به چالش بكشانند و وارد عرصههاي داخلي ما بشوند.
اگر ملت هوشمند ما در پايان آن شرايط آشفته وبحرانزا، احمدينژاد را برنميگزيد، معلوم نبود سرنوشت كشور و نظام ما به كجا منتهي ميشد. در آن دوران سخت و پرمخاطره بعد از امام خميني(ره) حقيقتا امام خامنهاي با خون دل فراوان و صبر عظيم و تدابير الهي، شرايط را لحظه به لحظه كنترل و به سمت اصلاح امور هدايت كردند.
يعني با آمدن احمدينژاد, مشكلات و چالشهاي پيشروي جمهوري اسلامي چه در زمينه اقتصادي و چه در زمينه فرهنگي برطرف شده است؟
با آمدن احمدينژاد بسياري از اين چالشها مرتفع شد يعني موضع انفعالي دولتهاي قبلي در برابر بيگانگان تبديل به استحكام و صلابت در برابر بيگانگان شد و از طرف ديگر موضع دولتهاي قبلي نسبت به ملت ايران و نيروهاي اسلامي داخل كشور كه يك موضع بسيار پرخاشگرايانه، متكبرانه و عصبي نيز بود به روحيه تواضع نسبت به ملت بزرگوار و بويژه نيروهاي انقلابي و بسيجي كشور تبديل شد.
احمدينژاد با بردن دولت و دولتمردان به ميان مردم در دورترين نقاط كشور، يك فضاي با نشاط و حرمتآميز اجتماعي را به وجود آورد. احمدينژاد با اين اقدام مبتكرانه كه متاثر از سيره و سنت امام خامنهاي در سالهاي قبل بود كه معظم له به جاي رؤساي جمهور وقت، همواره به اقصي نقاط كشور در ميان مستضعفين سفر ميكردند و به رفع مشكلات آنها ميپرداختند، رئيسدولت نهم نيز با رفتن در ميان تودههاي مردم و فرستادن كارگزاران اصلي دولت خود به دورترين نقاط كشور كه تا قبل از آن هيچيك از مسوولين دولتي، چه در تاريخ گذشته ايران و چه از زمان انقلاب اسلامي..، به آنجاها نرفته بودند، باعث شد كه يك تشخص ملي در ميان مجموعه ايرانيان مجددا پس از پيروزي انقلاب اسلامي احساس شود. هويت و انسجام ملي تقويت شد و مستضعفين دور افتاده جامعه به يك عدالت نسبي نزديك شدند و با نگاهي يكسان به همه شهرها و روستاها و استانهاي محروم كشور، به نوعي آن آرزوها و آرمانهاي عدالتجويانه اسلامي دوباره زنده شدند.
اين شيوه مديريت نوين اسلامي باعث پر شدن آن شكاف ميان دولت و ملت شد. امروز دشمنان با مايوس شدن از آن شكاف كه دولتهاي قبلي ايجاد كرده بودند، از انجام هر حركت تهاجمي عليه ملت ايران ميترسند و خودداري ميكنند. اما آن شكاف دوم كه در زمان آقاي خاتمي القا و ايجاد شد، يعني شكاف درون حاكميت وطرح تئوري "حاكميت دوگانه"،باز هم با درايت آقاي احمدينژاد از همان روز اول به هنگام دريافت حكم تنفيذ رياست جمهوري و با بوسه زدن بر دست نايب امام زمان و رهبر بزرگوار انقلاب، فرضيههاي القايي پيشين در مورد" تقابل منتخب ملت با امام و پيشواي مسلمين" ، كاملا نفي شدند و انسجام شكوهمند و سرنوشتساز درون حاكميت را مجددا احيا كردند و از آن به بعد هم با پيروي صادقانه از مقام ولايت فقيه، حركتي را آغاز كردند كه بايد از 20 سال پيش از اين هم استمرار ميداشت.
همين حركت بود كه هم احمدينژاد را در عرصه ملي و بينالمللي محبوب قلوب كرد و هم اقتدار ملت ايران را با رهبري حكيمانه امام خامنهاي در عرصه منطقه و جهان در يك جايگاهي شايسته قرار داد كه به تعبير رهبري انقلاب در تاريخ چند صد ساله ما بينظير است. البته گفتن اين مطالب به اين معنا نيست كه ما دولت آقاي احمدينژاد را بينقص تصور كنيم.بنده معتقدم، امروز يا هر وقت كسي برتر، پرتلاشتر، تواناتر، مخلصتر، شجاعتر، مردميتر، انقلابيتر، متعهدتر، كارآمدتر، جوانتر و آمادهتر وارد عرصه سياسي شود، براي سير تكاملي كشور ما گام بعدي برداشته خواهد شد. امروز احمدينژاد زمينه را براي اوج گرفتن ملت ايران در گستره منطقه و جهان فراهم كرده است.
ما اميدواريم در سالهاي آينده و بعد از رياست جمهوري آقاي احمدينژاد، افرادي از نسل نوين انقلاب اسلامي بالاتر و والاتر از پيشينيان، حكومت اسلامي و مردمي ما را در بلنداي سياست عادلانه و عاقلانه و انساندوستانه، الگوي بينالمللي قرار دهند. در هر حال شما مشاهد ميكنيد اگر برخي در دولتهاي قبلي موذيانه رهنمودهاي مقام ولايت فقيه را ناشنيده ميگرفتند و همواره تلاش ميشد كه با درگير كردن مقام ولايت به مسايل جزيي و ريز داخلي، امكان حضور فكري و هدايتها و رهبريهاي امام خامنهاي در عرصه جهاني محدود شود، امروز احمدينژاد در داخل و سيدحسن نصرالله در خارج به عنوان دو بازوي تواناي رهبري ولايت فقيه، عرصه ملي و بينالمللي اسلام را مديريت ميكنند و هر روز قهرمانان و مبارزان حق طلب وعدالت خواهان بيشتري به جبهه ظلم ستيزان افزوده ميشود.
با استمرار اين سيره توسط شخصيتهاي تازه نفس و جوانتر در آيندهاي نه چندان دور، ميتوانيم با برداشتن گامهاي بعدي، تحقق زمينه ظهور موعود موجود را نزديكتر كنيم.
بنده براين باورم كه با حضور احمدينژاد و پديدار شدن زمينههاي بسيار مساعد براي فعاليت در عرصه بينالملل و به خصوص در جهان اسلام، ما به همه نيروهاي متعهد داخلي كشورمان نياز داريم. هر نيرويي كه عظمت ايران و اسلام و انقلاب و ولايت را بشناسد و بپذيرد، ميتواند با توانمنديها و تجربيات خودش در عرصه منطقه و جهان اسلام وكل جهان از فضاهايي كه نظام اسلامي و اين دولت فراهم آورده، بهره بگيرد و با حضور مفيد خود، موجب رشد و شكوفايي بيشتر استعدادهاي خويش و ظرفيتهاي هموطنان ايرانيش در عرصه جهاني شود.
از اين منظر گاهي وقتها كه نيروهايي را ميبينم مستعد، توانا داراي ظرفيتهاي ارزشمند در عرصه مديريت و اجرايي و فكري ، كه به جاي استفاده از اين فرصتهاي موجود، به چالش بيمورد با دولت كنوني ميپردازند، افسوس ميخورم. آنها به جاي اينكه گامي در راستاي تكامل خود و نظام بردارند، به تخريب موقعيتها و رجعت به شرايط قبل ميپردارند و اين بسيار تأسفآور است. مثلا اي كاش در خلال 22 روز حملات وحشيانه مثلث "صهيونيزم ـ غرب ـ ارتجاع عرب" به مردم مستضعف غزه، دولتمردان و سياستمداران سابق ما با پيروي از بيانيه سرنوشتساز امام خامنهاي براي حمايت از غزه فعال ميشدند و مسوولين دولت فعلي را همراهي ميكردند.
آيا جناب آقاي هاشمي رفسنجاني نميتوانست از ارتباطات صميمانه و خانوادگي خود با آل سعود بهره بگيرد و سكوت ملك عبدالله را به نفع مردم غزه بشكند؟ آيا جناب آقاي خاتمي نميتوانست از ارتباطات نزديك خود با سياستمداران غربي استفاده كند و جلو قتل عام كودكان معصوم غزه را بگيرد؟ ايكاش عزيزاني مانند آقايان ناطق نوري، كروبي و حداد عادل به عنوان روساي مجالس قبلي ما از ارتباطات برونمرزي سابق خود براي كمك به مظلومان فلسطين بهره ميگرفتند. اي كاش جناب آقاي ميرحسين موسوي كه بعد از بيست سال دوباره اظهار نظر علني كردهاند، درباره حرمت حريم نواميس مسلمين بيپناه فلسطين موضعگيري ميكردند و حداقل در يك راهپيمايي و تجمع، ضد اسراييل پليد فرياد ميزدند.
متاسفم كه به جاي بهرهگيري از چنين فرصت مغتنمي، بعضي از اين حضرات در همين ايام نفسگير مبارزات ضد صهيونيستي، در مورد عملكرد آقاي احمدينژاد، سوالات زيادي بهحق يا ناحق، هر روزدر رسانهها مطرح ميشد كه جاي بسي تامل داشت. به نظرم درتاريخ انقلاب اسلامي اين دولت با شديدترين تهاجمات تبليغات رسانهاي در خارج و داخل مواجه بوده است.
در اين خصوص دو فرضيه را ميتوان مطرح كرد: يا اين دولت واقعا ناتوانترين، ضعيفترين و سرزنشبارترين دولت جمهوري اسلامي است كه نيست،يا اينكه آن جرياناتي كه با بيبندو باري در مواضع خود، به تخريب و تضعيف دولت نهم اقدام ميكنند، دچار عقده خود كمبيني در برابر احمدينژاد شدهاند. بايد بيطرفانه و همه جانبه بررسي كنيم و برخورد خصمانه دشمنان از يكطرف و حمايتهاي مكرر امام خامنهاي از اين دولت را به عنوان دو ميزان سنجش در نظر بگيريم و بدانيم كه دشمنان ملت ايران هرگز عليه يك دولت ناتوان و منفعل، اينچنين عصبي و پرخاشگر برخورد نميكنند.
به نظر ميرسد از همان روز اول شروع به كار دولت نهم و قبل از هر اقدامي، اين دولت متهم به انواع و اقسام خطاهاي ناكرده شده است. خوب كسي كه هنوز هيچ كاري نكرده بود، چرا مورد انواع اتهام قرار گرفت؟ شما مقايسه كنيد و ببينيد دولت آقاي هاشمي وقتي كه وزراي خودش را به مجلس سوم معرفي كرد، كسي جرأت برخورد با افرادي كه ايشان معرفي كرده بودند را نداشت، در حالي كه مجلس سوم مخالف آقاي هاشمي بود. در زمان آقاي خاتمي اكثريت مجلس پنجم مخالف آقاي خاتمي بودند، ولي در آنجا هم مجلسيان جرأت حذف حتي يك وزير از افراد پيشنهادي خاتمي را نداشتند. پس چطور شد كه مجلس هفتم كه خود را هم راستا و همسو با احمدينژاد معرفي ميكرد، شديدترين مقابلهها و مخالفتها را با آقاي احمدينژاد از همان ابتدا در پيش گرفت؟
به نظر ميرسد تحليل اين مسايل ممكن است در هياهوي رسانهاي گم شود، اما عقلا و انديشمندان و پژوهشگران و محققان، وقتي به مرور اين حوادث بپردازند، به مظلوميت رئيسجمهور نهم از همان روز اول شهادت خواهند داد.
ممكن است ما بگوييم اين خصومتها عليه احمدينژاد به دليل اين بود كه ايشان يك رئيسجمهور غيرحزبي بود. يعني هيچ حزبي با او همراهي نكرد و همه احزاب سياسي در عرصه انتخابات با او به مقابله پرداختند، زيرا خودشان كانديداهاي ديگري داشتند؛ ممكن است اين بهانهيك توجيه قابل قبولي باشد، من هم ميپذيرم. لكن آقاي احمدينژاد به اين دليل بدون حزب وارد عرصه سياست شدند كه ميخواستند يك طرح نويني عرضه كنند و مطابق قانون اساسي، نظام ما را يك نظام غيرحزبي معرفي كنند، كه در آن يك دولت غيرحزبي را ميتوان تشكيل داد كه در عين حال بخشي از نيروهاي ارزشي، سالم، مفيد و توانمندي كه در دولتهاي قبلي جايي براي نشان دادن استعدادهاي خود نداشتند را در دولت نهم جاي دهد.
اما خوب به هر حال اين سياستهاي مستقل ايشان مواجه شد با شديدترين حملات و مخالفتها و معارضاتي كه از روز اول شروع شد و تا امروز هم كمو بيش ادامه دارد. شما ببينيد كه مثلاً رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بايد مصالح نظام را تشخيص دهد، با جسارت تمام ميآيد ميگويد رهبري به من فرمودند با اين دولت مدارا كنم و حالا كه سه سال مدارا كردم مهلت ايشان تمام شده و از اين پس چنين و چنان خواهم كرد! خوب اين خيلي آزار دهنده است كه انسان در چنين جايگاهي بزرگ قرار بگيرد و اينگونه خلاف مصالح ملي و خلاف قانون اساسي حرف بزند.
اگر روزگاري گرفتار كيش شخصيت افراد شويم و اين شخصيتها حجاب حقيقتگرايي ما بشوند و به خاطر اين اشخاص، ما ارزشها را ناديده بگيريم و معيارها و قوانين را قرباني قدرتگرايي افراد كنيم، دنيا و آخرت وديانت خود را از دست خواهيم داد. به هر حال احمدينژاد كه آمده بود تا تحولي ايجاد كند، تا مفسدههايي را اصلاح كند، تا خلاءهايي را پر كند، تا نيروهاي ارزشي و انقلابي را كه حاشيهنشين شده بودند را ميداندار كند و آن جريانات پرمدعا و غيرارزشي را بر سر جاي خودشان بنشاند، خوب طبيعي است كه آن دستهاي آلوده و شكمهاي پر شده از حرام، باهمه توان در برابر او صف آرايي كنند.
چرا برخي معتقدند كه احمدي نژاد, كارشناسي شده عمل نميكند؟
اينكه سوال شود چرا احمدينژاد به هنگام اجراي سياستها، كار كارشناسي نميكنند، از اتهامات عجيبي است كه بالاخره آن جريانات مدعي با تكرار فراوان عليه ايشان مطرح ميكنند. بايد ديد كه اين شبهه با هر انگيزهاي كه مطرح ميشود، چقدر در اساس با حقيقت منطبق است؟ ما ميدانيم كه آقاي احمدينژاد اولين مدير اجرايي كشور هستند كه بعد از سي و چند سال حضور در دانشگاهها، بيش از بيست سال تدريس و تعليم علوم و دانشهاي جديد، مسووليت اجرايي كشور را بر عهده گرفتند؛ به طور طبيعي ايشان در همه امور بيش از ديگران اهل برنامهريزي، محاسبه و دورانديشي هستند.
آقاي احمدينژاد قطعاً از هيچ يك از مديران قبلي نظام جمهوري اسلامي، در برنامهريزيها و سياستگذاريها از انديشمندان و متفكران و كارشناسان اصيل كمتر استفاده نكرده اند. اما سوال اينجاست، كدام "كارشناس"!؟ مثلاً در عرصه اقتصاد، آن كارشناساني كه اقتصاد ما را از مباني اسلام جدا ساختند و عدالت اسلامي را قرباني مكاتب افراطي ليبرال كاپيتاليسم قارون مسلكي خود كردند، شكاف طبقاتي ايجاد كردند و اكثريتي از جامعه را از مواهب الهي و امكانات ملي محروم كردند، فقط آنها كارشناسند؟
آيا استمرار كارشناسي آنها ميتواند مفيد باشد؟ يا آنهايي كه در عرصه مديريت اجرايي عملاً انديشههاي تكنوكراتهاي سكولار ولائيك را پذيرفتند و اجرا كردند، آيا آن كارشناسان سياسي ميتوانند براي تأمين اهداف وپيشبرد آرمانهاي يك نظام اصيل اسلامي مثبت و موثر باشند؟ البته اگر آن نيروها به افكار و انديشههاي اسلامي برگردند، خودشان ميتوانند از تجربياتشان استفاده كنند و با نگاهتوحيدي، راهكارهاي ارزشي و اسلامي و محمدي و علوي ارائه دهند، تا حكومت ما به كمك آنها يك حكومت اصيل اسلامي، قرآني و علوي بشود.
اينك مجموعه دولت نهم آنچنان اطلاعات جامع ، كامل و ميداني به دست آوردهاند كه گرچه اطلاعات تئوريك كارگزاران اين دولت، قطعاً كمتر از كارگزاران دولتهاي قبلي نيست، اما اطلاعات وسيع ميداني آنها از سراسر كشور، دانش و اشراف بيسابقه و تجربه نويني را پيش روي آنها قرار داده است. اين اطلاعات جامع و واقعي، مجموعهاي بكر از دادهها را براي بازخواني عملكردها و انديشههاي التقاطي گذشته فراروي دولت نهم قرار داده است. اين دولت با حضور درميان نخبگان سراسر كشور، خودش را در محاصره گروه اندكي كه در دولتهاي قبلي به عنوان نخبه مطرح ميشدند، محدود نكرده است.
احمدينژاد دايره نخبگان ايران را گستردهتر ميداند. جرم او اين است كه افرادي كه در دولتهاي قبلي مدعي بودند و در رساندن ايران به مشكلات امروزي سهيم و شريك هستند، در چنبره و سلطه آنها محدود نشده و به سراغ همه نخبگان در سراسر كشور ميرود. بايد اعتراف كرد كه خلاف تذكرات وسيره رهبري انقلاب، تا پيش از اين دولت، كسي نسبت به نخبگان دور افتاده از پايتخت در سراسر كشور توجهي نداشته است.
احساس ميشود شما دولت احمدينژاد را يك دولت فرهنگساز تلقي ميكنيد تا يك دولت اقتصادي. باتوجه به اينكه اكثر كارشناسان معتقدند كه دولت نهم يك دولت اقتصادي را پايهگذاري كرد كه البته معتقدند چندان هم موفق نبوده، اما شما دولت نهم را فرهنگساز عنوان ميكنيد. سوال من اين است كه اين دولت فرهنگساز چطور ميتواند مشكلات اقتصادي را حل كند؟
اولاً مشكلات اقتصادي يك روزه به وجود نيامدهاند كه يك روزه برطرف شوند. يعني وقتي شعار اصلي نظام ما اجراي عدالت بوده، بايد اجراي عدالت در خلال 26 سال قبل از آقاي احمدينژاد محقق ميشد.
وقتي در آن دورهها،به هر دليل، پيگيري عدالت محقق نشده و شكافهايي بعضاً عميق پيش روي مردم قرار گرفت، آقاي احمدينژاد تلاش كرده اين شكافها را كم و مسير "خلاف عدالت" سابق را اصلاح كند. لكن هر چه كه دولت نهم در اين راستا حركتي انجام داده، مواجه شده با موانعي كه ديگران (همان كساني كه قدرت و اقتصاد و صنعت و تجارت و سياست و فرهنگ را در 26 سال قبل از او در قبضه خود داشتند)، ايجاد ميكنند.
تقابل اين جريانات يك مقداري حركت عدالتگرايانه و عدالتطلبانه احمدينژاد را كند ميسازد، اما نميتواند رويكرد عدالتخواهي دولت نهم را منحرف كند. البته اگر اين جريانات مانعتراشي نميكردند، احمدينژاد ميتوانست در طول 3 سال گذشته نظام اسلامي را به اندازه سي سال پيش برده باشد و آرزوهاي اوليه انقلاب اسلامي را امروز محقق كرده باشد ولي باز هم، در مواردي اين دولت توانسته حداقل بيست سال كشور ما را به پيش ببرد، هرچند هنوز ما از وضعيت مطلوب خودمان 10 سال عقب هستيم.
اگر تقدير الهي با اراده ملي براي اين دولت مهلتي مقرر كرد تا خدمت رساني عادلانه مستمر باشد، قطعاً دريك دوره 8 ساله رياست جمهوري ميتواند آن نواقص و شكافها و ضعفهايي را كه در هشت سالههاي قبل پديدار شده، برطرف سازد و بسيار سريعتر از آن چيزي كه ما تصور ميكنيم، ايران را به شكوه و عظمت اقتصادي هم برساند. اما حقيقت اين است كه اين دولت وراي مباحث اقتصادي، يك دولت فرهنگساز است.
رئيسجمهوري كه جلوي اصراف و تبذير و اتلاف بيتالمال را ميگيرد و دستهاي آلوده را از غارتگري و دستاندازي به بيتالمال باز ميدارد، فرهنگ پاكدستي را در جامعه تقويت ميكند. كسي كه در اوج قدرت سياسي، در برابر همه گروههاي سياسي كه با او مقابله كردهاند، از سر دوستي و سازش، با برادري عمل ميكند، فرهنگ برادري را ترويج ميكند، تا از اين پس دولتمردان، خود را به تواضع و خضوع در برابر محرومترين قشرها وا بدارند.
رئيسجمهوري كه دولتمردان خود را در اقصي نقاط جامعه به دستبوسي ملت ايران ميبرد و به مردم با شخصيت ما حرمتي ميگذارد كه تا پيش از آن هيچ مديري اين حرمتگذاري را انجام نداده، يك فرهنگ اصيل اسلامي را عرضه ميكند. كسي كه در عرصه ملي و بينالمللي شعارهاي فراموش شده اسلام و انقلاب را مطرح ميكند، فرهنگ ما را بازسازي ميكند و بالاخره كسي كه به عنوان يك مدير اجرايي، تمام هستي خودش را وقف خدمت بي منت به مردم ميكند و نه فقط از هر نوع خيانت پرهيز ميكند، بلكه سهلانگاري در هر امري را بر خود و همكارانش حرام ميكند،منطبق بر يك فرهنگ علوي است.
اگر ما قدرشناس اين فرهنگ باشيم، دولتهاي آينده ديگر نميتوانند به شيوه مستكبران و طاغوتيان بر سرنوشت ملت ايران حاكم شوند. شما تصور كنيد مردمي كه در اقصي نقاط ايران هرگز در طول هزار سال گذشته مورد توجه قرار نگرفتند، حتي يك استاندار را هم در ميان خودشان نديدند، چه برسد به وزير و بالاتر از آن، حالا يك رئيس جمهور را هر از چند گاهي با مجموعه دولتمردان در ميان خودشان ببينند، يك احساس غرور و افتخار و استقلالي در آنها ايجاد ميشود كه در هزار سال گذشته سابقه نداشته است. اين يك فرهنگ الهي است كه ارائه ميشود.
از اين پس دورترين مردم اين جامعه از مركزنشينان اطلاعات كمتري نخواهند داشت و تحليل آنها از بسياري مسايل دقيقتر و جامعتراز ديگران خواهد بود. اين يك فرهنگسازي الهي است. بالاخره بايد بپذيريم كه احمدينژاد نه به عنوان يك فرد، بلكه به عنوان يك انديشه مكتبي و ولايي، مسائلي كه تا به حال از هم تفكيك شدهاند مثل اقتصاد، سياست، فرهنگ وديانت را با هم و مرتبط با هم ارائه و پيگيري نموده است.
احمدينژاد معتقد است گاهي وقتها اتخاذ يك سياست، كل فرهنگ را تحت تأثير قرار ميدهد. يك سياست ناعادلانه اقتصادي، ميتواند همه سياست و فرهنگ و جامعه ما را آسيبپذير كند. وقتي قرار باشد در نگاه يك دولتي، اقتصاد نه به مفهوم اسلامي آن كه عدالت است، بلكه به مفهوم تأمين خواستههاي سرمايهداران باشد، اين نگرش كل فرهنگ جامعه ما را نابود ميكند. چنين نگرشي،گرايش سياست اسلامي ما را منحرف ميكند. حال اگر دولتي آمد و گفت من در اتخاذ سياستهاي فرهنگي، اقتصاد جامعه را ناديده نميگيرم و در اتخاذ سياستهاي اقتصادي، فرهنگ عدالت را ناديده نميگيرم، با اين نگاه جامع و كلان و اسلامي است كه شرايط به گونهاي مطلوب وانساني رقم خواهد خورد وچشم انداز پرافتخار نظام توحيدي را پيش روي بشريت قرار خواهد داد.
چرا احزاب در ايران نتوانستهاند به جايگاه واقعي خود برسند و مدتي بعد از شكل گيريشان، بين آنها اختلاف ايجاد ميشود؟
اينكه چرا احزاب بعد از مدتي دچار تفرقه ميشوند، بحث خيلي مفصلي است. اصولاً تقسيمبنديهاي رايج كه هر روز به يك عنواني بوده، يك زمان چپ و راست بودند، يك زماني محافظهكار و انقلابي بودند، يك زماني پيشرو و مرتجع بودند، يك زماني اصلاحطلب و اصولگرا شدند و در آينده ممكن است عناوين ديگري براي خودشان انتخاب كنند. اين عناوين اگر صادقانه نباشد، به سرعت از دست ميرود.
اگر مردم از اصلاحطلبان فقط فساد در درون نظام و جامعه مشاهده كردند، خوب آنها را پس زدند. اگر قرار شد روزي از اصولگرايان هم حركاتي خلاف اصول و مباني مشاهده شود، مردم آنها را نيز پس ميزنند. پس بايد در طرح عنوان "صادق" بود و با صداقت و شفافيت و منطبق با ارزشها و اصول عمل كرد.
احمدينژاد به عنوان يك چهره اصولگرا شناخته شده است، از زمان آغاز فعاليت دولت نهم، اصولگرايي نيز با اختلاف روبرو شده و انتقادهاي فراواني به دولت نهم ميشود، علت را در چه ميبينيد؟
از زماني كه عنوان اصولگرايي مطرح شد، آقاي احمدينژاد از پيشگامان اصولگرايان بودند. اما شما خاطرتان است كه در انتخابات نهم، هم اصلاحطلبان و هم احزاب اصولگرا هر كدام كانديداهاي مختلفي را حمايت كردند. مثلاً جبهه اصلاحات از آقايان معين، كروبي و مهرعليزاده حمايت كردند. اصولگرايان نيز آقايان محسن رضايي، قاليباف و لاريجاني را به عنوان كانديداي خودشان مطرح ميكردند. بخشهايي از اصولگرايان و بخشهايي از اصلاحطلبان نيز مشتركا از آقاي هاشمي حمايت كردند. آقاي احمدينژاد تنها كسي بودند كه به عنوان يك شخصيت فراجناحي و غير حزبي و كانديداي مستقل مردمي مطرح بودند. بدون تمسك به شعارهاي غربگرايانه و عوامفريبانه، با طرح و پيگيري شعارهاي اصيل اسلامي، انقلابي و ولايي كه مبناي حكومت جمهوري اسلامي بوده، مردم به ايشان روي آوردند و از همه احزاب عبور مي دهند.
بهر حال گروههاي مدعي اصولگرايي كه هنوز به يكديگر ظلمي نكردهاند كه نميتوانند دور هم جمع بشوند. البته اگر ظلمي هم بوده، صرفاً به طور مشترك عليه آقاي احمدينژاد بوده است، كه ايشان هم اهل صبر و مهرورزي و گذشت هستند. ما گاهي وقتها در عملكرد مجلس هفتم رفتاري را مشاهده كرديم كه در هيچ مجلسي پيش از آن اتفاق نيفتاده بود. به طور مثال در امور جزئي مربوط به دولت( مثل ساعت كار بانكها) نيز دخالت كردند، اما مساله بزرگي مثل "هستهاي" را بر عهده دولت گذاشتند و دولت را در عرصه بينالملل تنها گذاشتند. يا در مجلس هشتم يك مرتبه مشاهده شد، به بهانه يك موضعگيري غيرمرتبط، عليه يك معاون رئيس جمهور 200 نماينده قيام ميكنند و خواستار بركناري او ميشوند. بعد وقتي اين خواسته آنها محقق نشد، تصميم گرفتند آن سازمان ذيربط را در ساختار نظام جابهجا كنندونظاير اين رفتارها.
اين نوع عملكردها واقعاً غيرقابل توجيه و غيرمنطقي است. يا اينكه مثلاً يك نفر را بعنوان وزير به دولت توصيه كنند؛ بعد همين شخص را در روز رايگيري به بدترين و شديدترين شيوهها كه سابقاً هيچگاه اتفاق نيفتاده، تخريب شخصيت كنند و به انواع پردهدريها روي بياورند و آخرالامر به همين شخص تخريب شده رأي دهند و او را وزير كنند و بلافاصله بعد از آن در حالي كه اين شخص كه به خواسته و اراده خود آنها وزير شده و در دوران وزارتش هنوز هيچ حركت قابل سرزنشي انجام نداده، باز از دولت بخواهند او را بركنار كند! خوب اين نوع حركتها، نه اصولگرايانه، نه عاقلانه و نه قابل توجيه است.
بنابراين بايد احزاب و جريان اصولگرا مراقب كاركرد خودشان باشند. مردم با هيچ كس عقد اخوت نبستند و نخواهند بست. نگاه عموم جامعه به ولايت است، نه به جريانهاي سياسي. ارزشهاي اسلامي براي جامعه ما بالاترين قداست را دارد. شخصيتها در جريانها و احزاب ملاك نيستند. به نظر ميرسد نيروهاي مدعي اصولگرايي با وجود اين دولت، بهترين فرصت را در تاريخ كشور ما به دست آوردهاند كه اگر به خوبي از آن استفاده كنند، ما در آينده فرصتهاي گستردهتري براي خدمت به ملت توسط جريان اصولگرايي خواهيم داشت.
باور كنيم كه ملت ما هم اصلاحگراست و هم اصولگرا. حالا اگر گروههايي آمدند كه مطالبات و خواستههاي مردم را مال خود كردند و با طرحشعارهايي، جريانات اجتماعي را مصادره به مطلوبكردند، مردم دير يا زود آنها را خواهند شناخت و آنها را پس ميزنند. به نظر ميرسد كه جريان اصولگرايي الان در بهترين شرايط تاريخي خودش قرار گرفته و نبايد اين فرصت را خودشان تضعيف و تخريب كنند.
فكر ميكنيد با توجه به انتخابات رياست جمهوري، اصولگرايان به اتحاد ميرسند؟( چه در حمايت از احمدينژاد و يا در حمايت از يك كانديداي ديگر).
احزاب اصولگرا در انتخابات نهم رياست جمهوي هم چندين كانديدا داشتند و نسبت به آقاي احمدينژاد هم تمايلي نشان ندادند. در انتخابات دهم هم ممكن است همين طور باشد و يا شايد آن اشتباه گذشته، جبران شود. در هر حال اگر احزاب سياسي اراده مردم را نپذيرند، مردم هم آنها را نميپذيرند.
يعني در انتخابات دهم هم اين اختلافات اتفاق ميافتد؟
من پيشگو نيستم، اما مردم ما معيار و رهبر دارند و اراده مستقل خود را زير سلطه احزاب سياسي وشخصيت ها وتبليغات آنها قرار نميدهند.
باتوجه به همه شرايط، وضعيت موجود را براي انتخابات آينده چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ملت ما آن زماني كه احمدينژاد را نميشناختند، صرفاً به خاطر شعارهاي اصيل و ارزشي وي به ايشان روي آوردند و شعارهاي رنگارنگ همه احزاب و جريانهاي مدعي را نپذيرفتند؛ امروز كه همه مردم ايران احمدينژاد را از نزديك ميشناسند و همه جا به اخلاص و تلاش بيوقفه و ارائه خدمات بيمنت ايشان پي بردهاند و به صداقت او در پيگيري شعارهايش يقين كردهاند، نميشود با طراحي تبليغات منفي در سايتهاي خبري و تحليلي و انتشار روزنامههاي پرزرق و برق و با تلاشهمان گروههاي سياسي شكست خورده در سوم تير ماه 84، مردمي را كه تازه در اين 3 سال با احمدينژاد انس و الفت و برادري و همگرايي فكري و روحي احساس كردهاند، از رئيسجمهور خودشان جدا كرد. چه بسا اينبار برخلاف بدعت رايج"دوقطبي " شدن فضا كه معمولا نياز حكومتهاي حزبي غربيها است، عموم جامعه هوشمند ما براي استمرار خدمات گستردهتر و پيشرفت همهجانبه، فارغ از تبليغات و دغدغههاي حزبي جناحهاي چپ و راست، در گزينش رئيس جمهور مكتبي و مردمي خود به اجماع كمسابقه اي دست يابند.
گفتوگو از : مطهره شفيعي
پايانپيام
كد خبر: 475969
يکشنبه|ا|4|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]
-
گوناگون
پربازدیدترینها